پاورپوینت کامل مبانی و مبادی نظری تعامل بین مذاهب و فرق گفت وگو با آیت الله محمد آصف محسنی ۹۷ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل مبانی و مبادی نظری تعامل بین مذاهب و فرق گفت وگو با آیت الله محمد آصف محسنی ۹۷ اسلاید در PowerPoint دارای ۹۷ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل مبانی و مبادی نظری تعامل بین مذاهب و فرق گفت وگو با آیت الله محمد آصف محسنی ۹۷ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل مبانی و مبادی نظری تعامل بین مذاهب و فرق گفت وگو با آیت الله محمد آصف محسنی ۹۷ اسلاید در PowerPoint :

۱۲۱

با سپاس از حضرتعالی که دعوت مجله را پذیرفتید؛ به عنوان اولین سؤال، ضمن بیان
ضرورت تقریب مذاهب بفرمایید آیا تعامل و گفت وگو بین ادیان، مذاهب و فرق اسلامی از
نظر شما امکان دارد؟ اگر دارد، با توجه به منابع اسلامی چه مبانی و اصولی در این
زمینه وجود دارد؟

ـ گفت وگوی ادیان و حتی گفت وگوی پیروان یک دین با غیر آن دین در کل از نظر اسلام
ممنوع نشده است. در یک موردی که مسئله، گفت وگو و منطق نباشد، مسخره کردن و استهزا
و توهین باشد، قرآن می گوید با آنها ننشینید و بروید. احادیث هم در ذیل این آیه
مبارکه قرآن زیاد است که نهی کرده اند: « ولاتجادلوا اهل الکتاب الا بالتی هی احسن»
با اهل کتاب مجادله بی خود نکنید، مجادله باید احسن باشد. شاید یک معنا این است که
از ادب اخلاقی خارج نشوید. یک احتمال این است که مبادا احساسات شما را بگیرد و تندی
و بدگویی آغاز کنید. در چارچوب اخلاق و ادب صحبت کنید. غرور طرف نشکند تا احتمال
تأثیر وجود داشته باشد. اگر غرور طرف شکست، به هیچ وجه قبول نمی کند.

یک احتمال دیگر این است که وقتی با اهل کتاب مجادله می کنید یا با هر کس دیگر، از
مواد ظنی و خیالی که در صناعات خمس منطق امروزی ما تبیین شده است استفاده نکنید و
احساسات و عواطف طرف را مرعوب نکنید. منطقی صحبت کنید. مادّه استدلالات شما
برهانیات باشد، ضروریات باشد، حداقل قطعیات باشد.

در گفت وگوهایی که بین اصحاب امام صادق(علیه السلام) و مرد شامی انجام شد، راوی
می گوید: چطور بود؟ گفت: خیلی خوب صحبت کردی، هیچ جا نلغزیدی، ولی یک کلمه از حق
صحبت نکردی. سرزنشی ادیبانه کرد. گفت: طرف گیر کرد، اما تو یک کلمه حق را برای او
بیان نکردی یعنی قبول نکردی مأمورم. در اصول کافی این داستان بیان شده است. ما
مجادلات احسن که با اهل کتاب و غیر آن باشد زیاد داریم. مثل توحید مفضل بن عمر که
در آنجا به طرف مقابل اعتراض می کند که چه خبرته؟ مفضل بن عمر در پاسخ گفت: ما با
امام صادق(علیه السلام) بدتر از این حرفهایی که الآن به تو گفتیم می گوییم و او با
ما بسیار با ملایمت و منطقی صحبت می کند. تو با همان کلام اول سست شدی و هر چه دلت
خواست به ما می گویی؟!

ما باید با آنها صحبت کنیم. دین اسلام دین جهانی است. باید با آنها برخورد کنیم،
گفت وگو کنیم، ولی باید بر احساسات خود مسلط باشیم و ضمناً باید چیزی هم بلد باشیم
و از مواد قطعی صحبت کنیم. نقل می کنند که ابن حاجب دانشمند ادیب اهل سنت بود. به
مسجد آمد و به یک ملای شیعه که کم سواد بود گفت: که کلمه توحید را ترکیب کن.

«لا اله الا الله» ترکیب مشکل است. او (ابن حاجب) می خواست که به این ملای کم سواد
شیعه توهین کند. ملا بلد نبود، اما گفت: عجب، به ما رسیده بود که اهل سنت در مسئله
حرف دارند و منکرند. شما الآن در کلمه توحید هم کافر شدی و شک پیدا کردی و به ما
می گویی ترکیب کن. چند نفر بی سوادی که دور او بودند خندیدند و ابن حاجب رفت.

این اشتباه است فرض کنیم که او سنی یا اهل کتاب باشد. بی دین که نیست. این مباحثه
نیست، توهین و هوچی گری است. اگر طرف بفهمد که ما در پی تفهیم اوییم، خیلی فرق
می کند تا اینکه احساس کند ما به هر وسیله ای شده می خواهیم آبرویش را در مجلس
ببریم.

ما در گفت وگو و تعامل یک بحث ضرورت برخورد اخلاقی داریم که اختلافی نیست. همه
می گویند باید برخورد اخلاقی و مؤدبانه داشته باشیم. اما در مورد برخورد حقوقی
چطور؟ آیا این جدال احسن که فرمودید شامل این می شود که ما آنها را در میان
عقایدشان آزاد بگذاریم.

ـ تشخیص مرزهای دقیق برخورد در عمل مشکل است. اصل قضیه این است که در قرآن آزادی
بیان وجود دارد همچنین در تاریخ امامان. در قرآن اول کسی که از آزادی بیان استفاده
کردند، ملائکه بودند: « اتجعل فیها من یفسد فیها ویسفک الدماء ونحن نسبح بحمدک»؛
این آدم را می خواهی جانشین خود در روی زمین کنی؟ سفاک و خون ریز و تبهکار است. ما
تسبیح و تقدیس تو را می کنیم. قرآن نگفت این ملائکه را به دوزخ ببرید؛ گفت: نه «
انی أعلم ما لا تعلمون».

قضیه استعداد آدم و تعلیم اسما به او مطرح می شود. بعضیها می گویند اگر این اسما را
به ملائکه تعلیم می کرد، آنها از آدم بهتر بودند. پس خدا ملائکه را ضربه فنی کرده و
اسما را به آدم تعلیم داد. این اشتباه است. « وما ظلمناهم ولکن کانوا بانفسهم
یظلمون». ملائکه استعداد نداشتند. اگر این اسما برای ملائکه مطرح می شد تفهیم صورت
نمی گرفت. لذا این اشکال وارد نیست و آدم برتری خود را ثابت کرد.

ما باید بنشینیم و به تاریخ نگاه کنیم. من گمان می کنم آن آزادی سیاسی که در حکومت
علی(علیه السلام) بود، امروز در غرب هم وجود ندارد. عبدالله بن عمر و دو سه نفر
دیگر می گویند: با تو بیعت نمی کنیم. اجماع عمومی که برای خلافت علی(علیه السلام)
صورت گرفت، برای هیچ یک از خلفای ثلاثه به وجود نیامد. برای خلیفه اول یک عده خاصی
در سقیفه بنی ساعده بود. عمر توسط دستور خاص خلیفه اول به خلافت رسید. عثمان توسط
سه نفر (عبدالرحمن بن عوف، طلحه و سعدبن وقاص) به خلافت رسید. اما برای
علی(علیه السلام) در مرتبه اول بدون اینکه او عنوان امیرالمؤمنین(علیه السلام)
داشته باشد، جماعت مردم مدینه و انقلابیهایی که از مصر آمده بودند یک جا با
علی(علیه السلام) بیعت کردند. خلافت علی(علیه السلام) از تمام خلفا قانونی تر بود.
چند نفر گفتند: ما با تو بیعت نمی کنیم، فرمودند: بروید. هر خلیفه دیگری بود گردن
اینها را می زد.

بالاترین مظهر آزادی در حکومت علی(علیه السلام) در کوفه بود. بصره فتح شد.
علی(علیه السلام) نماز می خواند ابن کوای خارجی پشت سر علی(علیه السلام) در مرکز
خلافت نماز می خواند. در وسط نماز علی(علیه السلام) وقتی امام مشغول خواندن حمد
است، او با صدای بلند شعار می دهد: «لئن اشرکت لیحبطن عملاً». او که شعار داد،
علی(علیه السلام) ساکت شد و او که ساکت شد علی(علیه السلام) شروع کرد. او دوباره
شعار داد و علی(علیه السلام) ساکت شد. سه بار این اتفاق افتاد. دفعه چهارم حضرت
علی(علیه السلام) در میان نماز جوابش را داد: «ولایستخفنک الذین لایوقنون»؛ یعنی
این شعار بی هدف شما که در شک و گمراهی خود گرفتارید، موجب خفت نفس من نمی شود. من
به یقین رسیده ام. لذا آن طور که جرجی زیدان می گوید: قاتل علی(علیه السلام) عدالت
اوست.

زندیقها صحبتهای بد با امام صادق(علیه السلام) می کردند و بعد از او هم با امام
رضا(علیه السلام). امام رضا(علیه السلام) قائم مقام مأمون بود. می توانست تندی
کند. اما منطقی جواب داد. امام صادق(علیه السلام) می فرماید: به خدا قسم، من در
مدینه در این طرف ستون مسجد نشسته بودم و به گوش خود می شنیدم که آن طرف کسی به
علی(علیه السلام) ناسزا می گوید، ولی وقتی من از آنجا بلند می شوم، به کنار او
می روم و گویی هیچ نشنیده ام و همراه او می روم.

از یک طرف آزادی است. از طرف دیگر، حضرت علی(علیه السلام) می گوید: اگر حکومت یک
قریه به من برسد، من فلان کار را نمی کنم. امام خمینی(قدس سره) هم می فرمودند:
آزادی آری، توطئه خیر.

حالا فرق آزادی و توطئه چیست؟ به عبارت دیگر، از یک طرف در یک حکومت اسلامی باید
مردم آزاد باشند. حتی شیطان هم به خدا می گوید: « فبعزتک لاغوینهم اجمعین»، غیر از
مخلصین درجه یک، همه بندگانت را گمراه می کنم. خداوند هم نگفت که به دوزخ برو تا
ببینی سؤال و جواب چه لذتی دارد. گفت برو در موقع خودش، من دوزخ را از تو و پیروانت
پر می کنم. در قرآن و در احادیث ائمه خصوصاً امام صادق، امام رضا و امام
علی(علیهم السلام) آمده. پیامبر(صلی الله علیه و آله) هم در مدینه قدرت داشت، اما
از آزادی مردم جلوگیری نکرد.

اما اگر این حق آزادی به جایی برسد که با اصول اسلام تماس پیدا کند و مسخره شود،
تهاجم خارجی زیاد می شود، ستون پنجم بیگانه نفوذ می کند، حرف بیگانه از زبان خودیها
بیرون می آید. در اینجا مردم گمراه می شوند و پایه های حکومت ضعیف می شود. اما در
خیلی جاها تطبیق کلیت بر مصادیق سخت است. من اگر در کوفه بودم، تفنگ هم در دست
داشتم، به ابن کوای شلیک می کردم. اما این به دین ضرر می رساند، به وضع اجتماع ضرر
می رساند. ولی خوب او حضرت علی(علیه السلام) بود. شرایط زمان و روحیات زمامداران
فرق می کند.

در بحث تقریب اصول کلی مهم است و مشکل کار همین جاست. به لحاظ روش شناسی چه روشی را
باید در پیش گرفت که کارآمدی بیشتری برای نظام و حکومت داشته باشد؟ حضرت عالی
می فرمایید تعامل و گفت وگوی بین مذاهب و فرق صرفاً مبتنی بر روش و توصیه اخلاقی
نیست، مبانی قرآنی هم دارد. به سیره ائمه(علیهم السلام) و مبانی حقوقی اشاره
فرموید. غیر از این سه مبنا، ما مبنای دیگری هم می توانیم پیدا کنیم؟

ـ یک مبنای دیگر شیعه ترویج اسلام است. اسلام را باید حفظ کنیم و شبهات را از آن
دفع کنیم. ترویج اسلام با زور شمشیر نمی شود. یکی از دلایلی که در مورد « لا اکراه
فی الدین» می گویند این است که اکراه در عقاید نمی شود. در فقه می شود گفت مثلاً به
زور نماز بخوان. در زبان اکراه صورت می گیرد، در عمل صورت می گیرد، اما در عقاید،
در روح انسان، در اعتقادات ، اکراه امکان ندارد.

این واجب است که من باید مردم را با اعتقاد به اسلام دعوت کنم: « ولتکن منکم امه
تدعون الی الخیر وتأمرون بالمعروف وتنهون عن المنکر». این هم ترویج دین است و هم
ترغیب به معروف و نهی از منکر. این چطور ممکن است؟ ما که خالقیت نداریم که ایمان را
در ذهن کفار ببریم یا شبهات را از ذهن مسلمانان دور کنیم، ولی به روش گفت وگو
می توانیم.

باید با اهل کتاب صحبت کنیم. آنها شبهات دارند و اشکال دارند. امروز تمام رشته ها
بسیار پیچیده شده است. سهل و ساده نیست. حتی لائیکها، کمونیستها و بی دینها هم برای
شبهاتی دارند. اگر شما با آنها گفت وگو نکنید و به همه بگویید شما ملعونید و نشستن
با شما حرام است و نگاه به شما حرام است، پس چگونه می خواهید اسلام را ترویج کنید؟
همین الآن هم بیش از نصف جهان بی دین اند.

« وما ارسلناک الا رحمه للعالمین»، « وما ارسناک الا کافه للناس» هم برای ترویج
است. ترویج یا هدایت کردن بدون گفت وگو و صحبت کردن نمی شود.

همان طور که حضرت عالی فرمودید هدف تعامل و گفت وگو روشن شدن حق است. از طرفی هم
همه ادیان و مذاهب و فرق مدعی اند که حق پیش آنهاست. بنابراین اختلاف قطعاً وجود
دارد. اما برای اینکه ما این گفت وگو را انجام دهیم احتیاج به یک روش و مبانی است
که ما برای اساس آن بتوانیم حرکت کنیم. بحث روش شناسی مهم است. ما چه روشی را در
پیش بگیریم که هم به این تناقضات دامن نزده باشیم و هم اینکه راحت تر گفت وگو کنیم
تا به حق و حقیقت برسیم.از طرف دیگر ما در دنیایی زندگی می کنیم که همه افراد به
دنبال کشف حقیقت نیستند، به دنبال تخریب اسلام هستند اگر ما بخواهیم تا این اندازه
عقب نشینی کنیم، آنها همین طور به جلو می آیند و همه اعتقادات ما را زیر سؤال
می برند. دنیا دنیای خشنی است. ما برای گفت وگو به لحاظ حقوقی و روش شناسی چارچوب
می خواهیم تا حداقل بخشی از مغالطات را جلوگیری کرده باشیم. نظر شما چیست؟

ـ در این مورد یک بحث از حقیقت داریم و یک بحث از واقعیت. از واقعیت سؤال کنیم. چند
درصد من و شما تابع احساسات خودمان هستیم و چند درصد تابع تعقل خود هستیم؟ من
نمی دانم و ندیدم کسی در این مورد صحبت کند. این انسانهایی که روی زمین اند چند
درصدشان تابع احساسات اند؟ دانشمندان و عوام الناس چند درصد از احساسات خود وام
می گیرند و چند درصد از عقل خود؟ این واقعیت بود.

در حقیقت انسان چند درصد باید تابع احساسات خود باشد و چند درصد تابع تعقل خود. باز
نمی دانیم. من ندیدم در هیچ کتابی مشخص باشد.

اینکه شما می گویید، از نظر حقوقی انسانها آزادند حرف خود را بزنند، خصوصاً اگر در
مباحثات باشد و به گمراهی عوام منجر نشود. خدا هم جلوی ملائکه را نگرفت و پیامبر و
ائمه(علیهم السلام) هم جلوی مردم را نگرفتند. از طرف دیگر، زود احساسات وسط می آید.
شما می گویید دنیا دنیای خشونت است؛ اگر سنگر را ول کنیم به بن بست می رسیم. شما هم
ایمان دارید و هم محبت. اگر فقط ایمان شما بود نمی گفتید به بن بست می رسیم.
احساسات هم دارید. محبت، بغض، نفرت و عداوت بین انسانها وجود دارد و قابل زوال هم
نیست. از آن طرف عقل و منطق هم دارید و می گویید باید به آزادی هم قائل باشیم. ما
نمی توانیم در هنگام صحبت با بیگانه ها همیشه عقلی صحبت کنیم و احساسات را کنار
بگذاریم. ما انسانیم و نمی توانیم خود را فراموش کنیم. الآن اگر ما بنشینیم و
بگوییم که امام حسین(علیه السلام) یا پیامبر(صلی الله علیه و آله) را دوست نداریم،
فقط ایمان عقلی و منطقی و ارسطویی داریم، شعار دروغ و خلاف واقع است.

روشهایی که عقلا تا امروز دارند در منطق بیان شده و دسته بندی شده است که از چه
راهی استفاده کنند. هر کسی هم خواسته، یک قسمتی را بر همین آیه مبارکه تطبیق
می کند که مراد آیه این است. یعنی یکی از اشتباهات دانشمندان ما این است که معانی
لغوی قرآن را بر معانی اصطلاحی علوم روز تطبیق می کنند. این اشتباه است. من گمان
نمی کنم ـ یقین دارم ـ که در این آیه آن قسم نیست. من نمی خواهم بگویم که قرآن با
زبان منطق ارسطویی صحبت کرده است. حکمت همان ماده برهانی است. موعظه حسنه هم خطابه
است و «جادلوا» همان مجادله مصطلح منطق است. اما اگر یک کمی فکر کنیم، برای آدم
قابل پذیرش است. قرآن مغالطه را قبول ندارد، چون احسن نیست. اما این هم یک راهش
است؛ یعنی برهان عقلی صرف. مقدمات یا ضروری است که در منطق ماده استدلال قرار
می گیرد یا ضروری نیست، نظری است ولی باز قطعی است. برهانیات این است. ما از آن
استفاده می کنیم. اینجا احساسات وجود ندارد. اما عقلی صرف است. وقتی که از آن
بگذریم و به خطابه برسیم، طبعاً در خطابه پای احساسات به میان کشیده می شود. در
موعظه آدم از احساسات طرف استفاده می کند. این دیگر زرنگی مذاکره کننده است که چه
کسی می تواند در عرض یکی دو روز، روان شناسی طرف را بفهمد. از احساسات او استفاده
کند. یا حداقل او را به همان باورهایی که دارد ملزم می کند و باورهای خودش را اجرا
کند و از آن نتیجه ای می گیرد و او را به سوی حق دعوت می کند. همین چیزهای کلی و
صناعات خمس که ما در منطق داریم متکفل این قضیه است.

بهترین جاهای منطق صناعات خمس است. منتها کلیات را بیان می کند. صناعات پنج گانه
مفاهیمی از این منطق بیان می کند. مثلاً ما الآن می گوییم حدیث غدیرخم متواتر است.
فخر رازی قسم می خورد و می گوید: خدا شاهد است که برای ما یقین پیدا نشده است. من
گمان نکنم که فخر رازی به دروغ قسم بخورد. من می خواهم بگویم این مواد تشخیص و فهم
نشده است. یک ماده را می گویم برهانی است، شما می گویید خیر شعری است؛ تو شعار
می دهی. این است که منطق تا به امروز مشکلات انسانها را حل نکرده است و روز به روز
مکاتب فکری بیش

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.