پاورپوینت کامل بررسی روایات صحیحین درباره شخصیت رسول اکرم (ص) ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل بررسی روایات صحیحین درباره شخصیت رسول اکرم (ص) ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل بررسی روایات صحیحین درباره شخصیت رسول اکرم (ص) ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل بررسی روایات صحیحین درباره شخصیت رسول اکرم (ص) ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :

۸۱

چکیده

در دو کتاب صحیح بخاری و صحیح مسلم متأسفانه روایاتی راجع به پیامبر اکرم (ص) نقل شده
که به هیچ عنوان با قرآن و روایات معتبر فریقین سازگاری ندارد. در این روایات آمده
است که آن حضرت تحت تأثیر سِحر و قوه خیال بوده و در بخشی از این روایات پیامبر
اکرم (ص) را فراموشکار، فحش دهنده، لعنت کننده بر مسلمانان و مؤمنان و همچنین آزار
دهنده به آنان معرفی کرده است. این مقاله ضمن طرح این روایات به بررسی و نقد آنها
می پردازد.

واژه های کلیدی: پیامبر اکرم (ص)، روایات، صحیحین، قرآن.

مقدمه

شخصیت پیامبر اکرم (ص) شخصیتی است مخاطب به خطاب «لولاک»، «خلق عظیم»، «سراج منیر»،
«شاهد» و «مبشر» و «نذیر»، جامع همه کمالات و نیکیها، کامل ترین انسان و برترین
اسوه بشریت و احیاکننده همه ارزشها و فضیلتها. به تعبیر رهبر فرزانه انقلاب:

پیامبر اعظم (ص)، مجموعه تکامل یافته فضائل همه انبیا و اولیای الهی در طول تاریخ
درخشان ترین عالم موجود است که هزاران منظومه و خورشید درخشان فضیلت و کرامت را در
خود جای داده است؛ علم توأم با اخلاق، حکومت همراه با حکمت، عبادت همراه با خدمت به
خلق، جهاد توأم با دوراندیشی و صداقت با مردم در عین پیچیدگی سیاسی، از جمله
ویژگیهای پیامبر اعظم است.

برای شناخت شخصیت و منزلت پیامبر اعظم (ص)، پیامبر مرسلی که امسال به نام مبارک او
مزین شده، ابتدا باید از خالق او و از کتاب قرآن، که بر قلب او نازل شده است، بهره
جست. قرآن کریم کامل ترین صفات و بالاترین ارزشها را برای آن حضرت (ص) بیان فرموده است
و این کتاب عظیم مملو از صفات و فضائل آن پیامبر اعظم (ص) است.

اما متأسفانه در صحیح بخاری و صحیح مسلم که در نزد اهل سنت، بعد از قرآن کریم،
صحیح ترین کتاب هستند، قیافه و سیمای روحانی و معنوی آن حضرت خدشه دار شده و شخصیت
و مقام آن حضرت از حد یک انسان عادی هم پایین تر آمده و از این طریق ضربه جبران
ناپذیری به اسلام وارد شده است. لذا به عنوان دفاع از حریم نبوت آن حضرت، بر خود
لازم دانستم که در حد وسع بعضی از احادیث این دو کتاب را مورد بررسی قرار دهم و
مردود بودن آنها را از نگاه قرآن و احادیث دیگر صحیحین، اثبات کنم.

رقص و موسیقی در حضور پیامبر

برای توجیه نمودن رقص و موسیقی که در دوران امویان بسیار مشهور شده بود، بخاری در
صحیحش در «کتاب النکاح» از بشربن مفضل و او از خالدبن ذکوان نقل کرده که گفته است:
ربیع دختر معوذبن عفراء گوید:

وقتی مجلس عقد من بود، پیامبر وارد شد و همان گونه که شما نشسته اید، او هم بر فرش
نشست. کنیزکانی داشتیم که مشغول نواختن بر تار و تنبور بودند و درباره کشته شدن
پدرانم در روز بدر نوحه سرایی می کردند که ناگهان یکی از آنان گفت: و در میان ما
پیامبری هست که از فردا خبر دارد. پس پیامبر فرمود: این سخن را رها کن و شعرهایت را
بخوان !!!.[۱]

همچنین بخاری و مسلم از عایشه نقل می کنند که می گوید:

پیامبر بر من وارد شد، در حالی که دو کنیز نزد من نشسته بودند و مشغول خواندن
ترانه ای هیجان انگیز بودند؛ پس او بر رختخواب دراز کشید و رویش را برگرداند.
ناگهان ابوبکر وارد شد، از من عصبانی شد و گفت: تنبور شیطان را کنار رسول الله
آورده ای؟ پیامبر به او گفت: رهایشان کن! و وقتی او متوجه نبود، به آن دو کنیز
اشاره کردم که بیرون بروند و آنها بیرون رفتند.

همچنین عایشه گوید: روز عید بود و سودانیها مشغول بازی با سپر و خنجر بودند. از
رسولالله (ص) می پرسیدم: آیا می شود به آنها نگریست؟ فرمود: مگر میل داری نگاه کنی؟
گفتم: آری! او مرا به پشت خود گرفت، در حالی که صورتم روی صورتش بود، و می گفت:
فرزندان (وفده) آرام تر! وقتی خسته شدم گفت: کفایت کرد؟ گفتم: آری! گفت: حالا
برو!!![۲]

در روایت دیگری نیز از عایشه چنین نقل شده است:

روز عید بود، و چند تن از مردمان سرزمین حبشه به شادمانی و رقص مشغول بودند. اینان
به مسجد آمده بودند و طبق رسوم خاص خود رقص شمشیر می کردند. من از پیامبر درخواست
کردم، و یا اینکه خود آن حضرت پیشنهاد کرد: آیا مایلی رقص و شادمانی اینها را
مشاهده کنی؟ و من اظهار تمایل کردم و جواب مثبت دادم. پیامبر (ص) مرا به دوش گرفت!! و
در حالی که صورت من به صورت او بود، مشغول تماشای داخل صحن مسجد و رقص شمشیر حبشیان
شدم. آنها رقاصی می کردند و من تماشا می نمودم، و پیامبر مکرر می فرمود: ای
حبشی زادگان مشغول باشید. این صحنه آن قدر ادامه یافت، و من همچنان بر دوش پیامبر
بودم تا آن هنگام که خسته و ملول شدم. پیامبر (ص) که خستگی مرا احساس کرد گفت: آیا
برایت کافی شد؟ گفتم: بلی! فرمود: پس برو[۳]

باز از عایشه نقل شده است:

روزی حبشیها در مسجد بازی می کردند. رسول خدا (ص) در بیرون درِ حجره من قرار داشت و با
عبای خویش مرا می پوشانید، تا من رقص و بازی آنان را تماشا کنم. عایشه اضافه
می کند: پیامبر (ص) به جهت تماشا کردن من آن قدر ایستاد تا خود من خسته شدم و برگشتم.
شما هم مانند پیامبر (ص) قدر دختران جوان خود را که به بازی علاقه بسیار دارند بدانید
و به آنان مهر ورزید.[۴]

همچنین بخاری از انس بن مالک چنین نقل می کند:

پیامبر (ص) زنان و کودکانی را دید که از مجلس عروسی بازگشته بودند. آن حضرت با خرسندی
و شتابان آمد و به آنها گفت: خدا می داند شما محبوب ترین مردم نزد من هستید!![۵]

بررسی روایات جعلی

اکنون لازم است به بررسی در این احادیث بپردازیم.

غنا و موسیقی از نظر قرآن

در قرآن مجید، خداوند متعال در آیات متعدد غنا و موسیقی را زشت دانسته و آن را کار
شیطان و وسیله گمراه کننده معرفی کرده است. خداوند می فرماید:

و من الناس من یشتری لهو الحدیث لیضل به عن سبیل الله بغیر علم و یتخذ ها هذوا
اولئک لهم عذاب مهین[۶]

از ابن مسعود سئوال نمودند: منظور از لهو الحدیث چیست؟ در پاسخ گفت: «به خدا سوگند
همان خوانندگی و موسیقی است.» و بنا به نقل دیگری گفت: «منظور از لهوالحدیث، غنا و
خوانندگی وگوش دادن به آن است؛ سوگند به آن خدایی که جز او خدایی نیست.» ابن عباس و
دیگر مفسران بزرگ اسلام نیز آیه فوق را به همین شکل تفسیر کرده اند. [۷]

در تفسیر آیه شریفه «واستَفزز من استطعتَ منهم بصوتک»[۸] که خداوند خطاب به شیطان
می فرماید: «هرکدام از آنها را می توانی با صدایت تحریک کن…»، عبدالله بن
مسعودمی گوید: مراد از صدای شیطان در این آیه آوازه خوانی و موسیقی است. ابن عباس و
مجاهد هم «صدای شیطان» را در این آیه غنا و آلات موسیقی معنا کرده اند.[۹]

غنا و موسیقی از نظر روایات

در کتب حدیثی فریقین، در حرمت غنا و موسیقی روایات بسیاری وارد شده است که ما به
عنوان نمونه چند روایت را ذکر می کنیم:

۱. انس بن مالک از پیامبر اکرم (ص) نقل می کند که فرمود:

خداوند مرا رحمت و هدایت برای جهانیان فرستاده و مرا فرستاده است تا وسایل موسیقی و
کارهای دوران جاهلیت را از بین ببرم.[۱۰]

۲. امیرمؤمنان(ع) از رسول خدا (ص) نقل می کند که:

از امت من عده ای مسخ گردیده، میمون می شوند و عده دیگر خوک می گردند (صفات و
خصوصیات این دو حیوان در آنان پیدا می شود) و عده دیگر به زمین فرو می روند و عده
دیگر به طوفانهای شدید مبتلا می گردند. و علت این بلا ها عملی است که مرتکب خواهند
گردید: شرابخواری، پوشیدن لباسهای حریر و علاقه به زنان خواننده و آلات موسیقی.
[۱۱]

۳. ابن ماجه در سنن خود از مجاهد نقل می کند که گفته است:

من با عبد الله بن عمر بودم. صدای طبلی به گوش وی رسید. انگشت خود را به گوشش فرو
برد و از آن محل دور گردید و این کار را سه بار تکرار نمود تا از محل صدا کاملاً
دور شد. آن گاه گفت: رسول خدا (ص) هم چنین کرد.[۱۲]

حدیث دیگری درهمین مضمون در سنن ابی داود نیز نقل گردیده است.[۱۳]سعیدبن منصور،
احمد، ترمذی، ابن ماجه و ابن ابی الدنیا در نکوهش لهو و لعب و ابن حریر،
ابن المنذر، ابن ابی حاتم، طبرانی، ابن مردویه و بیهقی از ابی امامه از پیامبر (ص)
روایت کرده اند که فرمود: «کنیزان خنیانگر را نخرید و نفروشید و نیاموزید. در تجارت
آنها خیری نیست و بهایشان حرام است.»

آیه «و من النّاس من یشتری لهو الحدیث لیضلّ به عن سبیل الله بغیر علم»[۱۴] در همین
باب نازل شده است. [۱۵] ابن ابی الدنیا و ابن مردویه از طریق عایشه حدیث را به صورت
مرفوع، این گونه آورده اند:

قال رسولالله (ص) انّ الله تعالی حرم القینه و بیعها و ثمنها و تعلیمها و الاستماع
الیها ثم قرأ «و من الناس من یشتری لهو الحدیث».[۱۶]

در سنت شریف از پیامبر (ص) آمده است:

هیچ کس صدای خویش را به آواز بلند نمی کند جز آنکه خداوند دو شیطان را به سوی او
می فرستد که بر دو کتفش می نشینند و پا بر سینه اش می کوبند تا زمانی که دست بر
دارد.[۱۷]

اینک این سوال پیش می آید: پیامبری که این آیات بر وی نازل گردیده است، پیامبری که
قانون تحریم غنا را آورده است، پیامبری که گوش فرا دادن به غنا و موسیقی را از
عوامل مسخ شدن اخلاق انسانی معرفی می کند و بالاخره پیامبری که با شنیدن صدای طبل و
مانند آن انگشت به گوش می کند و از محل صدای غنا با سرعت دور می گردد و…، چگونه
می تواند اجازه بدهد در خانه اش دختران به غنا و دف و دایره زدن بپردازند و اگر شخص
دیگری هم بخواهد از آنان جلوگیری کند خود آن حضرت بگوید کاری به کار آنان نداشته
باشد!

همنشینی با زنان نامحرم

در برابر روایاتی که بر اساس آنها پیامبر (ص) در مجلس عروسی شرکت کرد و در کنار عروس
بر جایگاه او نشست و…، نقل این روایات مشهور مسئله را کاملاً روشن خواهد کرد.

ام سلمه می گوید: من و میمونه، همسر دیگر رسول خدا (ص)، در محضرش نشسته بودیم که ابن
ام مکتوم، صحابی نابینای پیامبر، وارد شد. پیامبر (ص) فرمود:

خودتان را از او بپوشانید، و پنهان کنید. پشت پرده حجاب بروید. گفتم: یا رسول الله
او نابیناست و ما را نمی بیند. فرمود: آیا شما دو نفر هم کور هستید، و او را
نمی بینید؟[۱۸]

در یک روایت دیگر نقل شده است که پیامبر اکرم (ص) فرمود:

مردم! در جایی که زنان نامحرم هستند داخل نگردید! مردی از انصار سئوال کرد: یا
رسول الله، اگر همسران برادران ما باشند چطور؟ رسول خدا (ص) در پاسخ وی فرمود: همان
همسران برادران وسیله هلاکت هستند (و ممکن است با دیدن آنان به گناه بیفتید).[۱۹]

در روایت دیگری از پیامبر (ص) نقل می شود که فرمود: «هیچ وقت مرد با زن نامحرم در خلوت
نماند.»[۲۰] این روایتها از کتابهای شیعی نیست، بلکه از کتب معتبر و صحاح اهل سنت
می باشد. با توجه به اهمیت این موضوع و حرمت نگاه کردن به صورت نامحرم، می توان به
جعلی بودن احادیث پی برد که می گویند رسول خدا در مجالس عروسی زنانه شرکت می نمود و
نوعروسان در مجالس عروسی خدمتگذاری او را به عهده می گرفتند و یا همسر جوانش را به
تماشای مردان رقاص وا می داشت.

این گونه احادیث کاملاً روشن می کند که منقولات مورد بحث چیزی جز دروغ نبوده است؛
زیرا از یک طرف روایات مخالف آن از راویان معتبری چون ابن عباس، امه سلمه و… که
مورد قبول فریقین می باشند نقل شده اند، و از طرف دیگر این احادیث با اصول و مسلمات
قرآن و اسلام موافقت دارند.

اهداف جعل این احادیث

انگیزه های جعل این احادیث را می توان در سه قسمت تقسیم کرد:

۱. توجیه افعال خلاف اخلاق حاکمان اموی

تاریخ آشکار می سازد که از دوران خلافت عثمان دستگاههای حکومت و خلافت اسلامی به
هرج و مرج شدید و فساد اخلاقی گرفتار گردید. عیاشی و میگساری و تشکیل مجالس
شب نشینی و غنا و خوانندگی رواج فوق العاده ای پیدا نمود.

با اینکه محدثان و مورخان به حد امکان سعی و تلاش نموده اند تا نقاط ضعف اصحاب
پیامبر (ص) و صاحبان سلطه و قدرت صدر اول اسلام را مخفی و مستور نگاه دارند و عیب و
نقص آنان را پرده پوشی نمایند، ولی باز هم قسمتهای جالب و نمونه های روشنی از این
مفاسد را می توان به دست آورد. به عنوان نمونه از این نوع مطالب چند گفتار را
ملاحظه فرمایید:

الف. در دوران خلافت عثمان و معاویه دهها خواننده و نوازنده معروف به نام ابن سیحان
[۲۱]، طویس [۲۲]، ابن عایشه [۲۳]، ذی الاصبع [۲۴]، سائب خاثر[۲۵] و…. به وجود
آمدند که باید آنان را نوازندگان درباری نامید؛ زیرا این نوازندگان به درباریان و
گاهی خود خلیفه وقت اختصاص داشتند.

ب. مسعودی می گوید در دوران خلافت یزیدبن معاویه موسیقی و ساز و آواز در دو شهر
مرکزی اسلامی مکه و مدینه شیوع پیدا کرد. در میان مردم شهر استعمال وسائل موسیقی
رایج و مشروب خواری علنی گردید.[۲۶]

ج. احمدبن حنبل از عبدالله بن بریده نقل می کند که: من با پدرم به مجلس معاویه وارد
شدم. سفره غذا گسترده شد. با معاویه غذا خوردیم. آن گاه مشروب آوردند. خود معاویه
که مشروب خورد، به پدر من نیز تعارف کرد، پدرم گفت: از روزی که پیامبر (ص) شراب را
تحریم کرده است تا امروز لب به آن نزده ام.[۲۷]

د. ابوالفرج داستان شرکت جستن معاویه را در مجلس فرزندش یزید که «سائب خاثر»
خواننده معروف مدینه در آن مجلس خوانندگی می نمود، نقل نموده و در آخر این جریان
اضافه می کند که معاویه به پسرش اکیداً سفارش کرد که همان خواننده مطرب را از صله و
جایزه بیشتری برخوردار سازد و مجالست و همنشینی او را غنیمت شمارد.[۲۸]

زندگانی مادی سراسر لهو و لعب و فسق و فجور و تبهکاری خلفا و غوطه وری ایشان در کسب
لذات و شهوات با مقام خلافتی که مدعی آن بودند، یعنی جانشینی پیامبری معصوم و منزه
از این اعمال، منافات و تناقض تام داشته است. بدیهی است این تناقض لطمه بزرگی به
کیان حکومت آنان بوده است. بنابراین لازم بود در این مکتب احادیثی به پیامبر (ص) نسبت
داده شود که رفتار ایشان را در جانشینی پیامبر توجیه کند و مشروع جلوه دهد و ایراد
و اشکالی بر آنان باقی نماند.

۲. از بین بردن نام پیامبر اکرم (ص)

یکی از اهداف مهمی که در این کار وجود داشت، همان هدف خطرناک و اسلام برانداز
معاویه است که می گفت و می خواست که «اشهد ان محمد رسول الله» را دفن کند. زبیربن
بکّار از مطرف فرزند مغیره بن شعبه نقل می کند:

من همراه پدرم مغیره به مسافرت شام رفته و بر معاویه وارد شده بودیم ـ مغیره در آن
زمان فرماندار معاویه در کوفه بود، و دوستی شان احتمالاً تا عصر جاهلیت قدمت داشته
است ـ پدرم هر شب به مجلس شبانه معاویه می رفت، و مدتی با او هم صحبت بود، و به
شب نشینی می گذرانید. او هر شب هنگامی که به خانه باز می گشت، با شگفتی فراوان از
معاویه و فراست و کیاست و دهای او نقل می کرد.

با اینکه او خود از داهیان بنام عرب بود، از آنچه از معاویه دیده بود با تعجب
فراوان یاد می کرد. اما یک شب پس از اینکه از نزد معاویه به خانه بازگشت، از غذا
خوردن امتناع ورزید، و من او را سخت پریشان و درهم دیدم. ساعتی درنگ کردم؛ زیرا
می پنداشتم ناراحتی پدرم به خاطر اعمالی است که از ما سر زده، و یا به خاطر حوادثی
است که در کار ما پیش آمده و کم و کاستی که در موقعیت ما به وجود آمده است.

بالاخره نتوانستم تحمل و صبر کنم، و به پدرم رو کردم گفتم: چرا در این شب این قدر
ناراحت و پریشان هستی؟ گفت: فرزندم! من از نزد خبیث ترین و پلیدترین مردم باز
گشته ام. گفتم: هان! برای چه؟ گفت: مجلس معاویه خالی از اغیار بود، وما با هم خیلی
خصوصی و با نهایت صمیمیت سخن می گفتیم.

من بدو اظهار داشتم: ای امیر المومنین! تو به آرزو ها و آمالت رسیده ای، حال اگر
با این سن کهولت به عدل و داد دست زنی و با دیگران به مهربانی رفتار نمایی چقدر
بجاست. اگر نظر لطفی به خویشاوندانت ـ بنی هاشم ـ کنی و با ایشان صله رحم بنمایی چه
مانعی در پیش است؟ به خدای سوگند! امروز اینان هیچ چیز که واهمه بر انگیزد، ندارند.
اینها عموزاده های تو هستند، با آنها نیکی و صله رحم بنما، تا در روزگاران از تو
نام نیکی به یادگار بماند. معاویه جواب داد: وای بر تو! این آرزو سخت دور از دسترس
و انجام ناشدنی است. ابوبکر به حکومت رسید، و عدالت ورزید، و آن همه زحمتها تحمل
کرد، به خدای سوگند! تا مرد نامش همراهش مرد. البته گاهی ممکن است کسی بگوید:
ابوبکر! آن گاه عمر به حکومت رسید، کوششها کرد، و در طول ده سال رنجها کشید، اما
چند روزی بیش از مرگش نگذشت که هیچ چیز از او باقی نماند، جز اینکه گاه و بی گاه
گوینده ای بگوید: عمر! سپس برادر ما عثمان به خلافت رسید. مردی از نظر نسب چون او
نبود! و کرد آنچه کرد و با او رفتار کردند آنچه کردند. اما تا کشته شد به خدای
سوگند نامش نیز مرد، و اعمال و رفتارش فراموش گشت! در حالی که نام این مرد، فرزند
ابو کبشه ـ مقصود پیامبر (ص) است، و این لقبی است که کفار قریش به طعنه به آن حضرت
داده بودند ـ را هر روز پنج بار در سراسر جهان اسلام به فریاد بانگ می زنند، به
بزرگی یاد می کنند: «اشهد ان محمداً رسول الله». تو فکر می کنی چه عملی در چنین
شرایطی باقی ماند؟ و چه نام نیکی پایدار است، ای بی مادر؟ نه به خدا سوگند! آرام
نخواهم نشست مگر اینکه این نام را دفن کنم، و این ذکر را به خاک بسپارم.[۲۹]

آری، اگر قیام حسینی نبود، اگر کوششهای امامان اهل بیت(ع) نبود، این طرحهای خطرناک
با موفقیت اجرا می گشت و او به هدف خویش می رسید؛ اما خون پاک شهیدان کربلا، و
رنجهای فراوان اهل بیت پیامبر (ص)، پیامبری آن حضرت را که با خطر نابودی روبرو بود،
بار دیگر زنده ساخت.

۳. بالا بردن مقام خلفا

هدف سوم از جعل این احادیث و نسبتهای ناروا به مقام شامخ پیامبر اکرم (ص)، بالا بردن
قداست و مقام خلفاست. اگر چه انگیزه «فضیلت تراشی برای خلفا» را با مطالعه تک تک
حدیثهای گذشته می توان به دست آورد. ولی این انگیزه در پاره ای از این نوع احادیث،
به صورت، مبتذل و نفرت آمیزی خودنمایی می کند و ناشیگری و تعصب شدید سازندگانش را
کاملاً نمایان می سازد که نمونه ای از آن را متذکر می شویم:

الف. از عایشه نقل شده که می گوید:

پیامبر (ص) در خانه و اتاق خویش نشسته بود که از بیرون صدا و غوغای مردم را شنید. در
صدد جست جوی علت صدا بر آمد. مشاهده کرد یک زن حبشی می رقصد، مردم به گرد او جمع
شده، و به تماشای او پرداخته اند، و سر و صدا از ایشان است. فرمود: ای عایشه، بیا و
نگاه کن. من نزدیک وی رفتم، صورت خویش را بر پشت آن حضرت نهادم، و از فراز شانه اش
به صحنه چشم دوختم. مدتی بدین منوال گذشت. پیامبر (ص) سوال کرد: عایشه سیر نشدی؟ من
عرضه داشتم: نه! این سخن چندین بار تکرار شد، و من هر بار جواب منفی را تکرار
می کردم، با اینکه او خسته شده بود، و پا به پا می کرد! زیرا می خواستم ارزش و
منزلت خویش را نزد او بدانم! ناگاه عمر از در مسجد وارد شد، مردم متفرق شدند، و
بچه ها هر یک به گوشه ای فرار کردند. پیامبر (ص) فرمود: من دیدم که شیاطین انسانی و
جنی از عمر فرار می کنند![۳۰]

آری، این شیاطین از حضور پیامبر (ص) در مجلس هراسان نمی شوند و فرار نمی کند، و او از
رقص و آواز لذت می برد، و بدان گوش می سپارد، و دل می دهد، و تماشا می کند؛ اما
عمربن خطاب چنان دارای هیبت و سطوت معنوی است که همه شیاطین از دیدن او می هراسند و
فراری می شوند و او اصولاً از رقص و آواز گریزان است!

ب. باز هم از عایشه روایت شده که می گوید:

من و پیامبر در زیر یک روانداز بودیم که ابوبکر پدرم آمد و اجازه ورود خواست.
پیامبر بدون اینکه از جای بر خیزد به او اجازه ورود داد. ابوبکر وارد شد و پس از
اینکه کارش را انجام داد بیرون رفت. ما هنوز زیر همان لحاف بودیم. پس از او عمر
اجازه ورود خواست. پیامبر بدون اینکه وضع خود را تغییر بدهد اجازه ورود داد و
همچنان در بستر کار عمر را راه انداخت تا اینکه عمر خارج شد. در این هنگام عثمان
آمد و اجازه شرف یابی خواست. پیامبر از جای برخاست و لباس خود را بر بدن آراست و بر
جای خود نشست. سپس اجازه ورود داد. عثمان نیز وارد شد، و پس از انجام کارش بیرون
رفت.

عایشه می گوید: عرضه داشتم: یا رسولالله (ص)، ابوبکر آمد و اجازه خواست، اجازه اش
دادی و در همان بستر و با همان حالت کار او را انجام دادی، و به هیچ وجه وضعت را
تغییر ندادی. بعد از او عمر آمد. باز بدون تغییر وضع، همچنان که با من در یک بستر
بودی، خواسته اش را بر آوردی، و تا بیرون رفت از جای خود تکان نخوردی. اما آن گاه
که عثمان آمد وضع دیگر گونه شد و از جای برخاستی، و لباس را بر تن آراستی، و بر جای
خود نشستی؟! پیامبر فرمود: عثمان مردی است بسیار با حیا و شرم. ترسیدم از شدت حیا
حاجتش را نگوید، و به مقصد نرسیده از در بیرون برود!![۳۱]

در روایت دیگر منقول در صحیح مسلم، مسئله به صورت بسیار شرم آورتر و فجیع تر نقل
شده است. بر اساس آن پیامبر (ص) با عایشه در یک بستر است، و بر روی خودشان بالاپوش
عایشه را کشیده اند، و تنها پیامبر (ص) در هنگام ورود عثمان به عایشه می گوید: لباس
خودت را به تن به پیچ، و آن را دور خودت جمع کن! عایشه می گوید: چه شده است از
ابوبکر و عمر به هیچ وجه هراسی نداشتی، اما از عثمان هراسان شدی؟ پیامبر (ص) فرمود:
آیا من حیا نکنم از مردی که فرشتگان الهی از او شرم می کنند!؟[۳۲]

با توجه به این احادیث، دیگر پیامبر چگونه در ذهن مسلمان معتقد به این گونه احادیث
تصویر می شود؟ آیا عثمان در این احادیث برتر و ارزشمندتر است، یا پیامبر (ص)؟ پیامبر
به تصدیق قرآن آن قدر شرم و حیا دارد که از مردم نمی خواهد از خانه اش بیرون بروند.
خداوند می فرماید:

یا ایها الذین آمنوا لاتدخلوا بیوت النبی الا ان یوذن لکم الی طعام… فاذا طعمتم
فانتشروا و لا مستأنسین لحدیث انّ ذالکم یوذی النبی فیستحیی منکم… .[۳۳]

مطلبی که ذکر آن لازم است، این است که در روایت مذکور ابوبکر و عمر و عثمان دقیقاً
پشت سرهم به محضر پیامبر شرفیاب می شوند، و این نظم در بسیاری از این گونه روایات
مراعات می شود. جاعلان می خواسته اند بدین وسیله خلافت و حکومت متوالی اینان را در
ذهنها نوعی اصالت و قداست ببخشند.

پیامبر و شهوترانی مفرط

بعضی برای اینکه شهوترانیها و آلودگیهای خود را صحیح جلوه بدهند، دروغهای
رسواکننده ای را روایت می کنند تا با این کار عظمت رسول اکرم (ص) را نیز زیر سئوال
ببرند.

به این روایات توجه کنید:

بخاری از معاذبن هشام نقل می کند که گفت: پدرم از قتاده و او از انس بن مالک روایت
کرده که پیامبر (ص) در یک ساعت از شب یا روز بر زنهایش که عددشان یازده بود می گذشت و
با همه همبستر می شد! راوی می گوید: به انس گفتم: مگر این قدر توان داشت گفت: صحبت
ما در این بود که او نیروی سی نفر مرد را دارا بود![۳۴]

بخاری در روایت دیگر نقل می کند:

عن قتاده: ان انس بن مالک حدّ ثهم: انّ نبی الله۶ کان یطوف علی نسائه، فی الیله
الواحده، و له یومئذ تسع نسوه[۳۵]

بررسی روایات

اگر چه در بین عدلیه و اشاعره در مورد حسن و قبح عقلی اختلاف نظر وجود دارد، اما
کسی نمی تواند حسن و قبح عرفی را انکار بکند. در بین راه غذا خوردن امری مباح است،
ولی طبیعت انسان از آن نفرت دارد، و بر نبی (ص) لازم است از هر چیزی که طبیعت انسان
نفرت دارد، دور باشد و همبستر شدن پیامبر در یک شب با یازده و یا (به روایت دیگر)
با نه همسر در جلوی تازه جوانی مانند انس، در نفرت انگیزی از این عمل کمتر
نیست.[۳۶]

اگر هدف از این عمل بیان کردن حکم شرعی (جواز جنابات متعدد با یک غسل) می بود،
پیامبر آن را به نحوی آسان تر با کلمات و مواعظ خود بیان می فرمود، چنان که دیگر
احکام و سنتها را بیان می فرمود.[۳۷] به علاوه، انس از کجا می فهمید که پیامبر در
یک ساعت با یازده همسرش همبستر می شود؟! وانگهی چگونه فهمید که او نیروی سی نفر را
دارد؟

از انس بن مالک می پرسیم: چه کسی به او خبر داده است که پیامبر چنین بوده؟ چه کسی
او را آگاه ساخته است که پیامبر در یک ساعت، با یازده همسرش، همبستر می شود؟ آیا
خود پیامبر به او خبر داده بود؟! آیا برای یک شخص معمولی سزاوار است که به مردم خبر
دهد چگونه با همسرش همخواب می شود؟ آیا زنان پیامبر به او خبر داده بودند؟ آیا
سزاوار است برای یک زن مسلمان معمولی که برای مردان نامحرم، چگونگی همخواب شدن
همسرش را با وی تعریف کند؟ یا اینکه انس بن مالک، تجسس کرده و از لای در منزل، خلوت
کردن پیامبر را با زنهایش دیده است؟! از این بهتان بزرگ به خدا پناه می بریم.

قاضی عیاض می گوید:

و کان النبی (ص) اشدّ الناس حیاءً، و اکثرهم عن العورات اغضاءً.

قال الله تعالی:

انّ ذالکم کان یوذی النبی فیستحیی منکم و الله لا یستحیی من الحق( احزاب: ۵۳ ).

و از ابی سعیدالخدری (رض) روایت شده است:

کان رسول الله اشدّ حیاءً من العذراء فی حذرها، و کان اذا کره شیئاً عرفنا فی وجهه
و کان لطیف البشره، رفیق الظاهر، لا یشافه احداً بما یکرهه حیاء و کرم نفس.

همچنین از عایشه روایت شده است:

کان النّبی اذا بلغه عن احد یکرهه لم یقل ما بال فلان یقول کذاء و لکن یقول: ما بال
اقوام یضعون او یقولون کذا! ینهی عنه، و لا یسمّی فاعله…. و روی عنه: انّه کان من
حیائه لا یثبت بصره فی وجه احد و انّه کان یکنی عما اضطره الکلام الیه ممّا یکره.

و عایشه در روایت دیگر گفته است:

ما رایت فرج رسولالله (ص) قط.[۳۸]

مسلم از ابوالزبیر و او از جابربن عبد الله نقل کرده که ام کلثوم از عایشه همسر
پیامبر روایت می کند که گفت:

مردی از رسول خدا (ص) راجع به مردی پرسید که با همسرش همبستر می شود، سپس (به خاطر
ضعف) تنبلی می کند. آیا بر آن دو نفر غسل واجب است؟ عایشه می گوید که: خود در کنار
پیامبر نشسته بود که پیامبر در پاسخ می گوید: من و این (عایشه) همین کار را می کنیم
و بعد غسل می کنیم![۳۹]

آن گاه شارح روایت در حاشیه صحیح مسلم اضافه می کند که مقصود از تنبلی این است که
قبل از انزال، در اثر ضعف، عزل کند و نتواند ادامه دهد.[۴۰] پس کجاست آن کسی که
نیروی سی نفر را دارا بود؟‍‍! وانگهی خود این روایت نیز قطعاً ساخته و پرداخته
دروغگویان است که خداوند عذابشان را دو برابر نماید. وگرنه چگونه یک نفر عاقل
می پذیرد که صاحب رسالت، رسول اعظم (ص)، این قدر بی پرده شود که در حضور مردان و در
حضور همسرش، سخنی را بر زبان بیاورد که یک انسان مؤمن معمولی هرگز چنین سخنی را
نمی گوید، چه رسد به اولین و برترین انسان روزگار!

پیامبر و بی عدالتی

بخاری و مسلم در صحیح خود از عایشه نقل کرده اند که گفت: همسران رسول خدا (ص) فاطمهJ
دختر رسول خدا را نزد حضرت فرستادند. او آمد و در حالی که حضرت با من، در فراش من،
خوابیده بود، اجازه گرفت و عرض کرد: ای رسول خدا (ص)، همسرانت مرا نزد شما فرستاده اند
که از شما بخواهم نسبت به آنها و دختر ابوقحافه، عدالت روا داری! من ساکت بودم.
پیامبر به او فرمود: دخترم! دوست نداری کسی را که من دوستش دارم؟ عرض کرد: آری!
فرمود: پس این را دوست بدار!

این روایت ادامه می دهد که بالاخره زنان پیامبر بار دیگر، زینب دختر جحش، همسر
پیامبر (ص) را واسطه قرار دادند که درباره دختر ابوقحانه، عدالت را روا دارد و او هم
بر رسول خدا (ص) وارد می شود، در حالی که با عایشه خوابیده اند. به همان حالتی که
فاطمهJ بر آنها وارد شد، او هم پیام همسران رسول خدا را به آن حضرت می رساند، سپس
عایشه را فحش و ناسزا می گوید. عایشه هم برای دفاع خودش برمی خیزد و به زینب، فحش و
ناسزا می گوید و او را ساکت می کند. پیامبر (ص) تبسم می کند و می گوید: «این دختر
ابوبکر است!»[۴۱]

بررسی روایت

این حدیث دلالت دارد که پیامبر (ص) بین همسرانش رعایت عدل نمی کرد و عایشه را به جهت
محبتی که به او داشت بر آنان مقدم می داشت. این خلاف دستوری است که خداوند متعال
بدان امر فرموده است. خداوند می فرماید:

و ان خفتم الا تعدلوا فواحده او ما ملکت ایمانکم.[۴۲]

احمد بن حنبل از ابو هریره نقل می کند که پیامبر (ص) فرمود: «هر کس دو زن داشته باشد و
یکی را بر دیگری برتری دهد، روز قیامت در حالی محشور می شود که یکی از دو پاره تنش
را کم دارد.»[۴۳] مانند این روایت را جای دیگر نیز آورده است.[۴۴]

ابوداود از ابو هریره نقل می کند که پیامبر اکرم (ص) فرمود:

من کانت له امرأتان فمال الی احدهما جاء یوم القیامه و شقّه مائل.[۴۵]

باز از ابو هریره نقل شده که پیامبر اکرم (ص) فرمود:

اذا کانت عند الرجل امرأتان فلم یعدل بینهما جاء یوم القیامه و شقّه ساقط.[۴۶]

پس کسانی که آن روایت را جعل کرده اند، پاسخ روایات فوق را چه می دهند؟ اصولاً در
کتب معتبر اهل سنت روایاتی هست که آن روایت جعلی را تکذیب می کند. از عایشه نقل شده
است که می گوید:

کان رسولالله (ص) یقسم فیعدل و یقول: اللهم هذا قسمی فیما املک فلا تلومنی فیما تملک
و لا املک.[۴۷]

اگر پیامبر (ص) عدل از رعایت مساوات بین زنانش به جهت پیروی از هوای نفس در محبت و عشق
به عایشه ناتوان است، پس چگونه بین مردم که انگیزه های بزرگ و فراوانی در عدم رعایت
مساوات بین آنها وجود دارد، رعایت عدل خواهد کرد؟ و چه پاسخی دارد که امر خداوند
متعال را اطاعت نکرده که می فرماید:

و ان خفتم الا تعدلوا فواحده او ما ملکت ایمانکم[۴۸]

پس نباید غیر از عایشه، زن دیگری اختیار کند و یا باید سائرین را طلاق دهد و با
عایشه بماند. وانگهی چگونه رسول خدا (ص) اجازه می دهد که دخترش فاطمهJ، سرور زنان، در
آن حال که با همسرش در لباس خواب، خوابیده، بر او وارد شود! حتی برنمی خیزد و
نمی نشیند، بلکه در همان حال خوابیده با او حرف می زند و می گوید: دخترم! دوست
نداری آن کس را که من او را دوست دارم؟ و همچنین وقتی همسرش زینب بر او وارد می شود
و مطالبه عدالت می کند، تبسم می کند و به او می گوید: این دختر ابوبکر است!

هدف از جعل این احادیث

از این داستانهای شرم آور معلوم می شود که چه دروغهایی به رسول خدا (ص) بسته اند به
کسی که الگوی مساوات و عدالت است؛ و در همان حال می گویند که عدالت با مرگ
عمربن خطاب از دنیا رفت. ولی رسول خدا (ص) را فردی بی حیا و بی مروت (العیاذ بالله)
معرفی می کنند که ارزشهای اخلاقی را زیر پا می گذارد. مانند این روایات متأسفانه در
صحاح اهل سنت بسیار است که هدف راویان از این احادیث، اظهار فضیلتی برای یکی از
اصحاب به ویژه عایشه می باشد؛ زیرا وی دختر ابوبکر است. بدینسان آنان فهمیده یا
نفهمیده، پیامبر را تحقیر می کنند و کوچک می شمارند. ساختن این روایتها فقط به خاطر
کوچک شمردن مقام و شخصیت رسول اکرم (ص) است.

آشنا نبودن پیامبر با امور دنیا

از مسلم سه حدیث به این مضمون نقل شده است:

رسول خدا (ص) عده ای را دید که مشغول تأبیر و تلقیح درختان خرما بودند. حضرت رسول
اکرم (ص) علت این کار را سوال نمود! گفتند: این همان تلقیح و گرد افشانی است که در
درختان خرما انجام می دهیم. حضرت رسول فرمود: اگر این کار را ترک کنید بهتر خواهد
بود. آنان نیز طبق فرمان پیامبر خدا دست از گرد افشانی کشیدند. در نتیجه آن سال
محصول خرما فاسد گردید و درختان خرما بارور نشد. موضوع را به سمع رسول خدا (ص)
رسانیدند، حضرت فرمود: آنچه در گردافشانی نخلها برای شما گفتم، رأی شخصی خودم بود.
در این گونه موارد مرا مؤاخذه نکنید، ولی اگر از سوی خدا دستور آوردم آن را اجرا
نمایید؛ زیرا من هرگز بر خدا دروغ نمی بندم.

در حدیث دوم آمده است: پیامبر فرمود: من بشری بیش نیستم. اگر درباره دین دستوری به
شما دادم عمل کنید، ولی اگر رأی خود را به شما گفتم، من هم مانند شما بشر هستم (در
عمل کردن به آن مجبور نیستید). و بالاخره در حدیث سوم آمده است: رسول خدا (ص) فرمود:
شما به امور دنیا و زندگی تان از من آشناتر هستید.[۴۹]

بررسی روایت

رسول خدا (ص) چگونه نمی دانست که اگر نخل را تلقیح نکنند، بارور نمی شود و حال اینکه
در آن موقع در آن شهر نخلهای بسیار بود و حضرت سابقاً هم با آن سر و کار داشت و شصت
سال و یا متجاوز از آن، با نخل بسر برده بود؟! اگر فرض شود که آن حضرت (ص) در این باره
چیزی نمی دانست، چگونه فرمود که اگر تلقیح نمی کردند اصلاح می شد یا بهتر بود؟ پس
بدون تخصص ـ حاشاـ دروغ می گوید و بدون مهارت سخن می گوید؟! آیا پس از این کسی به
او وثوق خواهد داشت یا در امور عمومی و کارهای مربوط به زعامت از آن حضرت نظرخواهی
و مشورت خواهند کرد؟! اگر به کسی چنین نسبتی داده شود، هر کس آن را بشنود او را
مسخره خواهد کرد و برای اندیشمندان موجب شگفتی و تعجب خواهد بود. پس چگونه می توان
به سید پیامبران و آگاه اسرار نهان، آموزش دیده پروردگار زمین و آسمان، کسی که سخن
نمی گوید مگر از وحی و به احدی مانند او کلمات جامع و پر مغز داده نشده، چنین نسبتی
داد؟! [۵۰]

نتایج این روایت

نتیجه این گونه روایات که در معتبرترین کتب حدیثی اهل سنت وجود دارد چیست؟ آیا این
ثمره را به دست نمی دهد که هر چه پیامبر (ص) در مورد مسائل دنیایی گفته باشد ـ مثلاً
بعد از خود برای مردم حاکم و ولیّ امر معیّن فرموده باشد ـ چندان قیمتی ندارد؟ زیرا
مردم می توانند بهتر از آن حاکم را بیابند و انتخاب ن

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.