پاورپوینت کامل اخلاق در حکایات فارسی ۶۳ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
3 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل اخلاق در حکایات فارسی ۶۳ اسلاید در PowerPoint دارای ۶۳ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل اخلاق در حکایات فارسی ۶۳ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل اخلاق در حکایات فارسی ۶۳ اسلاید در PowerPoint :

۱۹۶

۱. جدال نفس با عقل

مولانا در مثنوی حکایت می کند که: «روزی مجنون سوار بر شتر خویش می شود تا به
کوی لیلی رود. اندکی که راه رفتند، بر اثر غفلت مجنون، شتر به هوای کرّه اش که دل در گرو
محبت او داشت، برگشت تا به سراغش برود. مجنون متوجه شد و دوباره شتر را برگرداند تا
راه دیار لیلی را در پیش گیرد. شتر بسیار مراقب بود، به طوری که وقتی احساس می کرد
مهارش اندکی سست و مجنون غافل شده است، بی درنگ به سوی کره اش باز می گشت و
مجنون مجبور می شد، راه رفته را دوباره طی کند. این ماجرا بارها تکرار شد تا آنکه سرانجام،
روزی مجنون به شتر گفت: ای شتر، چون ما هر دو عاشق هستیم و ضد یکدیگر، پس دو
رفیق نامناسبیم و برای رسیدن به دیدار لیلی، چاره ای جز جدا شدن از تو نخواهم داشت.
بدین ترتیب، مجنون ناقه را واگذاشت، تا از فیض بزرگ دیدار معشوق بازنماند».

برداشت

در واقع مولوی با ذکر این حکایت، جدال پایان ناپذیر «عقل» و «نفس» در وجود آدمی را به
نمایش گذاشته است و اینکه، هر کدام از اینها به راهی و بر خلاف مسیر یکدیگر گام
برمی دارد. عقل سردر هوای پروردگار دارد و به سوی او بال گشوده است و نفْس، دل در گرو
جهان خاکی و عالم مادی و به تعبیر مولوی:

جان زهجر عرش اندر فاقه ای

تن ز عشق خاربن چون ناقه ای

جان گشاید سوی بالا بال ها

در زده تن در زمین چنگال ها

نیز چون این دو در تضاد با یکدیگرند، آدمی نمی تواند بین این دو را جمع کند. بدین
سبب، اگر شوق رسیدن به بهشت و دیدار خدایش در سر دارد، چاره ای نیست که از مرکب
نفس و هواهای نامشروع پیاده شود. در روایتی از امیرمؤمنان علی علیه السلام می خوانیم:

همانا دنیا و آخرت، دو دشمن ناهماهنگ و دو راه جدا از هم هستند. پس هر که دنیا را
دوست داشته باشد، از آخرت نفرت دارد. دنیا و آخرت، به منزله مشرق و مغربند که هر
کس میان آن دو را بپیماید، هر چه به یکی نزدیک شود، از دیگری دور می گردد و دنیا و
آخرت هووی یکدیگرند.

نکته اساسی اینکه، رمز «خلیفه اللّهی» انسان و برتری او بر فرشتگان، در همین کشمکش
شدید بین عقل و نفس او و سپس پیروزی عقل او بر نفس، نهفته است؛ همان گونه که از نبی
اکرم صلی الله علیه و آله روایت شد است:

خدای تعالی، فرشتگان را آفرید و به آنان خرد داد و چهارپایان را آفرید و به آنها هوس داد و
فرزندان آدم را آفرید و به آنان خرد و هوس داد. هر انسانی که خردش بر هوسش چیره شود، برتر
از فرشتگان است و هر انسانی که هوسش بر خرد او غالب آید، پست از چهارپایان است.

ناگفته پیداست: «در عالم هستی، ما را به چیزی نمی گیرند؛ مگر آن دم که در برابر دیو نفس
قیام کنیم. در آن دم که آدمی قیام کند و فریاد برآورد که من دیگر در اسارت دیو نخواهم ماند،
تمام کائنات متوجه او می شوند. در میان دیوان ولوله و آشوبی به پا می شود که بگیرید این
زندانی فراری را که عزم راه دین کرده است و او را بترسانید. از آن طرف، فرشتگان و کروبیان
عالم بالا سر از پنجره های آسمان برمی آورند و همگان را خبر می کنند که هان بنگرید، انسانی
را که در برابر دیوان قیام کرده است و عزم آسمان دارد. خلاصه با این قیام، قیامتی به پا می شود
و همه قابلیت ها و استعدادهای آدمی به سوی فعلیت و شکوفایی حرکت می کند».

پیام متن:

۱. بیان جدال همیشگی بین عقل و نفس در وجود آدمی.

۲. رمز برتری انسان بر فرشتگان، در غلبه عقل او بر نفسش نهفته است.

۲. مکر به دیگران، به خود آدمی برمی گردد

در حکایت است که: «روزی موشی برای عبور از برکه ای چاره جویی می کند. قورباغه ای به
او پیشنهاد می کند که او را بر دوش خود بنشاند و بدان سوی برکه ببرد؛ با این نیت که موش را
درمیان آب غرق کند. چون می بیند که موش به او اعتماد ندارد، به وی پیشنهاد می کند که دم
خودش را به یکی از پاهای قورباغه گره بزند تا قورباغه نتواند او را در میان امواج رها کند.
موش چنین می کند، ولی در وسط آب، قورباغه در آب فرو می رود و چون دم موش به او گره خورده
بود، موش را نیز با خود به درون آب می کشد. در همان لحظه که موش برای جلوگیری از غرق شدن
خود دست و پا می زند، بازی که در هوا به دنبال طعمه می گردد، او را می بیند و به منقار می گیرد و بالا
می برد و چون پای قورباغه به دم او گره خورده بود، قورباغه نیز همراه موش طعمه باز می شود».

برداشت

در تحلیل این حکایت باید گفت که به فرموده خداوند در قرآن کریم: «اگر در حق دیگران
احسان کنیم، در حقیقت در حق خود احسان کرده ایم و اگر نسبت به کسی بدی کنیم، در واقع
به خود بدی کرده ایم». (اسراء:۷)

یکی از عالمان در این باره می نویسد:

انسان، هر عملی را که انجام دهد؛ یا به جانش خدمت می کند و یا بر او ستم روا می دارد.
انسان ها به خودی خود، به یکدیگر نه خدمت می کنند و نه خیانت. این نسیم خدمت است
که به دیگری می رسد، یا بوی بد خیانت. اگر کسی خیانت کرد، آن چاه بدبو را در نهاد
خودش کنده است، که بوی بد این چاه، به دیگری رسیده و او را آسیب رسانده یا کشته
است و اگر کسی خدمتی به دیگران کرد، این بوستان فضیلت را درنهاد خود کشت کرده و
بوی این گلستان به مشام دیگری رسیده است.

از این حکایت درمی یابیم، یکی از مصداق های بدی در حق دیگران، به کار بردن مکر و
فریب، به منظور ضرر رساندن یا نابودی آنهاست. برای مثال، از جمله گناهانی که دیر یا زود
دامن گیر انسان ها می شود، نیرنگ در حق مردم است.

امام صادق علیه السلام در این زمینه می فرماید:

سه چیز است که در هر که باشد، به زیان خود او تمام می شود: نیرنگ بازی، عهد شکنی و
سرکشی. و این سخن خداوند است آنجا که فرمود: «و نیرنگ بد، جز دامن صاحبش را
نگیرد» و نیز: «پس بنگر که فرجام نیرنگ آنها چه بود، آنها و قوم شان را به کلی نابود
کردیم» و همچنین: «کسی که پیمان می شکند، در حقیقت به زیان خود پیمان می شکند» و
باز می فرماید: ای مردم، سرکشی شما فقط به زیان خود شماست».

یکی از شاگردان علامه طباطبایی می نویسد:

استاد بزرگوار در برخورد با بداندیشان، شیوه ای الهام گرفته از کتاب و سنت داشت. به خاطر دارم،
هنگامی که نابخردی از روی غرض ورزی، اقدام جاهلانه ای به منظور تضعیف شخصیت علمی
ایشان انجام داده بود، جمعی از علاقه مندان به او، اجازه خواستند که آن شخص را توبیخ کنند. ایشان
با کمال آرامش و متانت فرمود: «ولا یحیقُ المَکْرُ السیِ ءُ اِلاّ بِاهْلِهِ».

و طولی نکشید که مصداق این آیه شریفه، در حق آن فرد تحقق یافت.

و چه نیکو سروده است ناصر خسرو در این باره:

از بدی ها، خود، بپیچد بدکنش

این نوشتستند در اَسْتا و زنْد

چند ناگاهان به چاه اندر فتاد

آن که او مر دیگران را چاه کند

پیام متن:

نیرنگ در حق دیگران، سرانجام به زیان خود انسان می انجامد؛
همان گونه که احسان در حق دیگران، به سود خود آدمی تمام می شود.

۳. عاقبت به خیری

شمس تبریزی حکایت می کند: «بزرگی در حال احتضار و جان کندن قرار گرفت. مریدان،
گرد او آمدند و درخواست کردند که بگوید: لااله الااللّه . او روی از ایشان بگردانید. آن سوی
رفتند و دوباره تلقین کردند. روی از ایشان به این سو گردانید. هر چه اصرار کردند، گفت:
نمی گویم. غریو و فریاد از میان مریدان برآمد که آه، اصل، خود این ساعت است.

این چه واقعه است و این چه تاریکی! پس حال ما چه خواهد بود در آن لحظه ها. آن
بزرگ، اندکی بعد به خود آمد، گفت: شما را چه بوده است؟ حال، باز گفتند. گفت: شیطان آمده
بود، قدحی آب خنک و گوارا نشانم داد و گفت: تشنه ای؟ گفتم: آری. گفت: برای خدا، شریک
قائل شو تا آب دهمت. من از او روی بگردانیدم. او بدین سو آمد و باز همان گفت، من نیز
روی از او بگردانیدم».

برداشت

عاقبت به خیری، یکی از مهم ترین خواسته های اهل بیت علیهم السلام و بزرگان دین بوده است که در
قرآن کریم بارها به طور مستقیم و غیرمستقیم، به اهمیت آن اشاره شده است. در آیه ای از
قرآن آمده است: «هرگز نمیرید، مگر آنکه در حال تسلیم در برابر خدا [و عاقبت بخیر] بوده
باشید» (بقره: ۱۳۲) و در جای دیگری از قرآن، از زبان حضرت یوسف علیه السلام می خوانیم:
[پروردگارا] تو ولیِّ من در دنیا و آخرت هستی. مرا در حال اطاعت بی قید و شرط از
دستورهایت بمیران و به صالحینم ملحق فرما!» (یوسف: ۱۰۱)

امام سجاد علیه السلام نیز به خدایش عرض می کند:

«پروردگارا! مرا بر دین خودت آن چنان ثابت قدم بدار که به همراه مرگ و زنده شدن با من
باشد… پروردگارا، عاقبت مرا، قرین به عفوت فرما».

اهمیت عاقبت به خیری به حدی است که در روایتی امام صادق علیه السلام ، سعادت حقیقی را در
سرانجامی نیکو می داند، آنجا که می فرماید: «سعادت حقیقی همان پایان یافتن عمل آدمی
است، به سعادت و خیر. شقاوت واقعی نیز همان پایان یافتن عمل است، به شقاوت و شرّ».
بدین ترتیب، نامشخص بودن عاقبت آدمی، یکی از عوامل ایجاد ترس و امید در اوست. پس
نه ظاهر شایسته کسی می تواند سرانجام نیک او را موجب شود و نه آنکه ارتکاب انسان ها به
کارهای ناپسند، دلیلی بر عاقبت شوم آنهاست. در روایتی از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله آمده است:

[افراد مختلفند] یکی آن چنان است که مردم نیکوکارش می دانند، ولی اهل جهنم است.
دیگری به گونه ای است که مردم با استناد به ظاهرش او را جهنمی می دانند، ولی او اهل
بهشت است. سومی کسی هست که بیشتر عمرش به نیکی عمل کرده، ولی در اواخر عمرش
تغییر جهت داده و دوزخی شده است. سرانجام، آن که بیشتر عمرش را در معصیت سپری
کرده، ولی عاقبت به خیر و اهل بهشت شده است.

مولانا با توجه به این حدیث، چنین سروده است:

هیچ کافر را به خواری منگرید

که مسلمان مردنش باشد امید

چه خبر داری ز ختم عمر او

تا بگردانی از او یکباره رو

همچنین از امام خمینی رحمه الله در این باره نقل است:

شیخ عارف ما، مرحوم آیت اللّه شاه آبادی روحی فداه می فرمود: هیچ وقت بلعن شخص
نکنید، گرچه به کافری؛ چرا که نم

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.