پاورپوینت کامل دست هایی که بالا رفت، به مناسبت تولد حضرت فاطمه معصومه(س) ۱۵ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل دست هایی که بالا رفت، به مناسبت تولد حضرت فاطمه معصومه(س) ۱۵ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۵ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل دست هایی که بالا رفت، به مناسبت تولد حضرت فاطمه معصومه(س) ۱۵ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل دست هایی که بالا رفت، به مناسبت تولد حضرت فاطمه معصومه(س) ۱۵ اسلاید در PowerPoint :
۵۷
ضریح حضرت معصومه(س) را پارچه های سبز پوشانده است. نگاهم می افتد به دختربچه ای با روسری سفید خال دار که نمی تواند حرکت کند و اطرافیان برایش دعا می کنند. صدای مامان می آید: «برایش دعا می کنی؟» می گویم: «تو هم از خدا سلامتی اش را بخواه!» صدای صلوات بلند می شود. شکلات های رنگی روی سر جمعیت ریخته می شود…. یاد آن روز افتادم که مامان رضایت بابا را برای رفتن به جبهه گرفت و آن قدر به خوردمان شکلات و شیرینی داد که شب از دندان درد خوابم نبرد. تا چند روز پکر بودم و بابا از نقشِ زنان برایم می گفت و از حضرت زینب(س) و صبوری هایش.
مامان دو روز قبل از رفتنش، به مطب نرفت و مرا با خود به «بیت النور» برد. سرِ کوچه که رسیدیم، تابلویی دیده می شد که عبادتگاه حضرت معصومه(س) را نشان می داد. ریسه های سبز، فضای کوچه را دوست داشتنی کرده بود. کوچه ای باریک با خانه های قدیمی که عده ای را به عشق بی بی آنجا می کشاند. وارد اتاقی شدیم که سقفش را گنبدهای کوچکی پر کرده بود. پرسیدم: «مامان اینجا کجاست؟» دستی روی سرم کشید و گفت: «خانه حضرت معصومه(س). بی بی اینجا عبادت می کرد. اینجا دعا اجابت می شود.» برای مامان دعا کردم که به سلامت از جبهه برگردد. همراه مامان نماز خواندم. وقتی به سجده رفته بودم، بی بی معصومه(س) را تصور کردم؛ بانویی که صورتی مهربان داشت. همان لحظه نذر کردم، وقتی مامان به سلامت برگشت، پول های قلکم را به صندوق آنجا بریزم. آن شب آرامش خاصی داشتم. بعد از آن روز، بابا همیشه از مامان می پرسید: «اون روز این دختر را کجا بردی، که روی زمین آرام و قرار نداشت و حال…؟» مامان خندید و گفت: «جایی که همه دل ها را می برد!» باز صدای مامان بلند می شود: «برو همان جا که دلت را جا گذاشتی».
قطره های گلاب روی صورتم ریخته شد…. درست مثل آن روز توی گلزار شهدا؛ بالای سر مامان نشسته و دست های تَرکش جنگی است خورده اش را چسبیده بودم و آخرین لبخند را که روی لبانش خشک شده بود، نگاه می کردم و قطره های گلاب روی صورتم ریخته می شد. جمعیت زیادی برای تشییع شهدا آمده بودند. بابا مرا توی آغوش گرفت. چشمانم را بستم. سبک شده بودم. کسی دور و برم نبود، جز بی بی معصومه(س). دستی روی سرم کشید و گفت: «هر وقت دلت گرفت، به خانه من بیا.» گفتم: «بابا هم تنهاست.» صدای بابا بلند شد: «من خ
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 