پاورپوینت کامل سیمای کتاب; کیمیایی از کیمیای محبت ۸۵ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
3 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل سیمای کتاب; کیمیایی از کیمیای محبت ۸۵ اسلاید در PowerPoint دارای ۸۵ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل سیمای کتاب; کیمیایی از کیمیای محبت ۸۵ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل سیمای کتاب; کیمیایی از کیمیای محبت ۸۵ اسلاید در PowerPoint :

۳۷۰

کتاب کیمیای محبت شرح حال شیخ رجبعلی خیاط، از عارفان بزرگ معاصر است. وی در
سال ۱۲۶۲ در تهران متولد شد و در سال ۱۳۴۰ دار فانی را وداع گفت و به ملکوت اعلی
پرکشید.

این کتاب نخست با نام «تندیس اخلاص» در سال ۱۳۷۶ توسط انتشارات
دارالحدیث منتشر شده و به سبب جاذبه فراوانی که داشت، در مدتی کوتاه، ۱۱ بار تجدید
چاپ شد. سپس مؤلف کتاب، حجه الاسلام و المسلمین محمدی ری شهری، آن را همراه
اضافات و تحقیقات بیش تر به نام کیمیای محبت به دوستداران حقیقت و عرفان و
پویندگان وادی عشق تقدیم کرد که در مدت کوتاهی خوانندگان زیادی پیدا کرد.

کیمیای محبت از یک پیشگفتار و چهار بخش تشکیل شده که در این مقاله به
معرفی آن می پردازیم.

بخش اول: ویژگی ها

این بخش از هشت فصل تشکیل شده و دربردارنده زندگی، کار و فعالیت، ایثار، تعبد،
اخلاق، مسئله انتظار، دیدگاه شیخ رجبعلی خیاط درباره شعر و برخی از شاعران و پاره ای
از دیدگاه های این عارف بزرگ در مسائل سیاسی و پیشگویی های اوست.

زندگی

در فصل نخست، ضمن داستانی از دوران جنینی شیخ، به یکی از کرامتهای او اشاره شده
است.

منزل شیخ رجبعلی خیاط بسیار محقر و ساده بود و احتیاج به تعمیر و بازسازی
داشت. فرزند وی می گوید: «هر وقت باران می آمد، باران از سقف منزل ما به کف اتاق
می ریخت.»

لباس وی بسیار ساده و تمیز بود. او در پوشیدن لباس هم قصد قربت داشت. او یک
بار برای خوشایند دیگران عبا به دوش گرفت اما او را متنبه ساختند.

شیخ می گوید:

«… شبی دیدم حجاب [نفس و تاریکی باطن] دارم و طبق معمول نمی توانم حضور
پیدا کنم… متوجه شدم که عصر روز گذشته که یکی از اشراف تهران به دیدنم
آمده بود، گفت دوست دارم نماز مغرب و عشا را با شما به جماعت بخوانم. من
برای خوشایند او هنگام نماز، عبای خود را به دوش انداختم…»

غذای شیخ نیز ساده بود. او همچون مقتدایش رسول خدا صلی الله علیه و آله ، هنگام تناول غذا
متواضعانه و رو به قبله می نشست.

کار و فعالیت

در فصل دوم، از شغل خیاطی شیخ رجبعلی و محل کارش – که جز زمانی کوتاه، در
قسمتی از منزلش بود – و همت زیاد او در کار و فعالیت سخن به میان آمده است. شیخ
فردی بسیار باانصاف و قانع به حداقل دستمزد بود.

ایثار و از خودگذشتگی

در فصل سوم، از ایثار وی نسبت به افراد نیازمند و مستمند، در عین آن که خود او و
خانواده اش سخت محتاج بودند، سخن به میان آمده است. یکی از فرزندان آن بزرگوار در
این باره می گوید:

«پدرم یک شب مرا از خواب بیدار کرد و دو گونی برنج از منزل برداشتیم. یکی را
من حمل کردم و دیگری را خودش. بردیم در خانه پولدارترین فرد محل
خودمان… صبح آن روز [پدرم] مرا صدا زد و گفت: محمود، یک چارک برنج
نیم دانه بگیر و دو ریال هم روغن دنبه، بده به مادرت تا برای ظهر دم پختک
درست کند. در آن هنگام، این گونه حرکات پدر برای من سنگین و نامفهوم بود که
چرا آنچه برنج در منزل هست را به پولدارترین فرد محل می دهد، در حالی که
برای ناهار باید برنج نیم دانه بخریم؟ بعد فهمیدم این بنده خدا ورشکست شده و
روز جمعه مهمانی مفصلی در خانه داشت.»

تعبد

در فصل چهارم، از طریقه سیر و سلوک شیخ رجبعلی خیاط سخن به میان آمده است.
مسلک او با مسلک مدعیان طریقت بسیار متفاوت بود. او نه تنها به واجبات که به
مستحبات هم اهمیت فراوان می داد و با این که اهل مکاشفه بود، می فرمود:

«هیچ وقت بر مکاشفه تکیه نکنید. همیشه باید رفتار و گفتار امامان را الگو قرار
دهید.»

وی معتقد بود:

«هیچ چیز مثل عمل به احکام برای ترقی و تعالی بشر مؤثر نیست.»

اخلاق

فصل پنجم درباره خلق و خوی شیخ رجبعلی است. وی بسیار مهربان، خوشرو، متین و
مؤدب بود. ممکن نبود با کسی دست بدهد و دستش را زودتر بکشد. خیلی آرامش
داشت. هنگام صحبت، اغلب لبخند بر لب داشت. به ندرت عصبانی می شد. بسیار
کم حرف بود. نگاه به او انسان را به یاد خداوند می انداخت. بسیار متواضع بود. همیشه درِ
خانه را خودش باز می کرد.

به سادات بسیار احترام می گذاشت. بارها دست ها و پاهایشان را بوسید. او به همه
مردم احترام می گذاشت و اگر کسی اشتباهی می کرد، او را در انظار مردم سبک نمی نمود.
خطاهای کسی را به رخ او نمی کشید و در ظاهر با خاطی گرم می گرفت.

بی اعتنایی به صاحب منصبان به خاطر موقعیت آن ها، از دیگر ویژگی های او بود.

یکی از سران بلند پایه ارتش که از ارادتمندان شیخ بود، به فرزند شیخ گفت:
می دانی من چرا پدرت را دوست دارم؟ وقتی برای اولین بار خدمتش رسیدم، نزدیک در
اتاق نشسته بود. سلام کردم. گفت: «برو بنشین». رفتم نشستم. نابینایی از راه رسید.
جناب شیخ تمام قد از جا برخاست. با احترام او را در آغوش کشید و بوسید و کنار خود
نشاند. من نگاه می کردم که در خانه او چه می گذرد، تا این که مرد نابینا از جا برخاست تا
برود. شیخ کفش او را جلوی پایش جفت کرد… هنگامی که من خواستم خداحافظی کنم،
از جا برنخاست و همان طور که نشسته بود گفت: «خداحافظ».

ارادت به بقیه الله الاعظم علیه السلام

در فصل ششم، درباره ارتباط شیخ رجبعلی خیاط با حضرت ولی عصر علیه السلام سخن به میان
آمده است.

یکی از دوستان شیخ گوید:

در سالهایی که در خدمت ایشان بودم، احساس نکردم که خواسته مهمی جز فَرَج
حضرت ولی عصر علیه السلام داشته باشد. به دوستان هم تذکر می داد که حتی الامکان چیزی جز
فَرَج آقا از خداوند تقاضا نکنند. حالت انتظار تا آن جا در شیخ قدرت داشت که اگر کسی از
فَرَج آن حضرت سخن به میان می آورد، منقلب می شد و می گریست.

شیخ هنگام دفن جوانی گفت: «دیدم که حضرت موسی بن جعفر علیه السلام آغوش خود را
بر جوان گشود. پرسیدم: این جوان آخرین حرفش چه بود؟ گفتند این شعر:

منتظران را به لب آمد نفس

ای شه خوبان تو به فریاد رس.

شعر

در فصل هفتم، درباره شیخ رجبعلی و شعر و شاعران سخن به میان آمده است. مؤلف
می گوید: شیخ به اشعار عرفانی و اخلاقی بسیار علاقه مند بود. وی به شعرهای حافظ و
مثنوی طاقدیس خیلی اهمیت می داد.

سیاست

در فصل هشتم، درباره بعد سیاسی شیخ صحبت شده است. مؤلف می گوید: شیخ در عالم
سیاست نبود اما با رژیم منفور پهلوی و کارگزارانش به شدت مخالف بود. او مصدق را
قبول نداشت. وی می دانست انقلاب اسلامی توسط امام خمینی قدس سره رخ خواهد داد.

بخش دوم: جَهِش

این بخش از سه فصل سامان یافته و درباره نقطه عطف زندگی شیخ رجبعلی خیاط و
امدادهای غیبی و کمالات معنوی وی است.

تربیت الهی

در فصل نخست، درباره استادان شیخ رجبعلی و باز شدن چشم باطنی اش سخن به میان
آمده است. شیخ از محضر بزرگانی مانند آیه الله شاه آبادی، آیه الله بافقی و آیه الله
میرزاجمال اصفهانی، سیدعلی مفسر و سیدعلی غروی بهره مند گردید. جهش و تحول
روحی وی، مرهون خودداری اش از چند لحظه حظّ نفسانی است. او در این باره می گوید:

«در ایام جوانی، دختری رعنا و زیبا از بستگان، دلباخته من شد. سرانجام در
خانه ای خلوت مرا به دام انداخت. با خود گفتم: رجبعلی، خدا می تواند تو را خیلی
امتحان کند، بیا یک بار تو خدا را امتحان کن و از این حرام آماده و لذت بخش به
خاطر خدا صرف نظر کن. سپس به خداوند عرضه داشتم: خدایا! من این گناه را
برای تو ترک می کنم، تو هم مرا برای خودت تربیت کن.»

نتیجه این کفّ نفس، بصیرت و بینایی باطن او بود. او در این باره می گوید:

«روزی از چهارراه مولوی و از مسیر خیابان سیروس به چهارراه گلوبندک رفتم و
برگشتم، فقط یک چهره آدم [واقعی] دیدم.»

امدادهای غیبی

عنوان فصل دوم، امدادهای غیبی است. شیخ رجبعلی در پرتو امدادهای الهی به سیر و
سلوک می پرداخت و گام در طریقه الهی می نهاد و از عیوب نفسانی خویش آگاه می شد و
حتی در مواردی مورد تنبیه قرار می گرفت، تا اندیشه خود را نیز از عمل مکروه بازدارد.
شیخ در این باره می گوید:

«روزی برای انجام کاری روانه بازار شدم. اندیشه [انجام] مکروهی در مغزم
گذشت، ولی بلافاصله استغفار کردم. در ادامه راه، شترهایی که از بیرون شهر
هیزم می آوردند، قطاروار از کنارم گذشتند. ناگاه یکی از شترها لگدی به سوی من
انداخت که اگر خود را کنار نکشیده بودم آسیب می دیدم. به مسجد رفتم و این
پرسش در ذهن من بود که این رویداد از چه امری سرچشمه می گیرد و با اضطراب
عرض کردم: خدایا، این چه بود؟ در عالم معنا به من گفتند: این نتیجه آن فکری
بود که کردی. گفتم: گناهی که انجام ندادم، گفتند: لگد آن شتر هم به تو نخورد.»

یک بار شیخ رجبعلی به سبب آن که اندکی نان بیش از حدی که با آن می توانست
جلوی ضعف خود را بگیرد، خورده بود، دچار کدورت باطنی شد. او در این باره می گوید:

«دیشب به ائمه علیهم السلام سلام کردم ولی آنان را ندیدم. متوسل شدم که علت چیست؟
در عالم معنا فرمودند: نصف آن نان را خوردی، ضعف برطرف شد. نصف دیگر را
چرا خوردی؟»

کمالات معنوی

کمالات معنوی، عنوان فصل سوم است. در این فصل، مؤلف به بررسی کمالات روحی و
معنوی او پرداخته است. وی به نقل از یکی از شاگردان شیخ می گوید: مرحوم کوهستانی
ضمن مطالبی درباره شیخ فرمود: مرحوم شیخ رجبعلی خیاط هر چه داشت، از توحید داشت.
او مستغرق در توحید بود.

دکتر حمید فرزام – که سال ها در محضر شیخ بود – می گوید:

«جناب شیخ رجبعلی نکوگویان (ره) عارفی وارسته و به خدا پیوسته بود که… به
مقام فناء فی الله و بقاء بالله نایل گشته بود.»

یکی دیگر از شاگردان شیخ می گوید:

«مرحوم شیخ از کسانی بود که وجود او را خدا مُسَخّر کرده بود. او غیر از خدا
نمی توانست ببیند… او عاشق خدا و اهل بیت علیهم السلام بود… هنر او محبت خدا و کار
برای خدا بود… جناب شیخ لذت بردن از غیرخدا را گناه می دانست.»

یکی از ارادتمندان شیخ می گوید:

«در نتیجه شدت محبت به خداوند متعال و اهل بیت علیهم السلام ، حجابی میان او و خدا
نبود… با ارواحی که در برزخ هستند [از آغاز خلقت تاکنون [صحبت می کرد. آن
چه هر کس در دوران عمر خود طی کرده، به محض اراده می دید و نشانه های آن را
می گفت.»

از شیخ عبدالکریم حامد نقل شده که شیخ در ۶۰ سالگی وقتی توجه می کرد، هر
چه می خواست، می فهمید.

از مریدان شیخ نقل شده که ایشان بارها در حضور دوستدارانش به صراحت گفت:

«رفقا، خدا در حق من کرامت فرموده، و من قالبِ برزخی اشخاص را می بینم.»

در این جا به نمونه هایی که حاکی از این مدعاست و نشانگر ارتباط او با عالم غیب
است، می پردازیم:

«وقتی آقا شیخ مرتضی زاهدی را در قبر گذاشتند، شیخ رجبعلی فرمود:
بلافاصله از جانب خدای متعال خطاب رسید به نکیرین: شما این بنده را به من
واگذار کنید. کاری به کار ایشان نداشته باشید… او در عمرش به خاطر من با خلق
متواضع بود؛ ذره ای در خود احساس غرور نداشت.»

یکی از شاگردان شیخ می گوید، ایشان فرمود:

«روزی پنکه کوچکی برایم هدیه آوردند. دیدم در دوزخ (برزخ) پنکه ای جلوی
مخترع آن گذاشتند.»

یکی از دوستان شیخ می گوید:

«همراه ایشان به کاشان رفتیم. عادت شیخ این بود که هر جا وارد می شد، به زیارت
اهل قبور می رفت. هنگامی که وارد قبرستان کاشان شدیم، شیخ گفت: «السلام علیک یا
اباعبدالله!» چند قدم جلوتر رفتیم. فرمود: بویی به مشامتان نمی رسد؟ گفتیم: نه چه
بویی؟ فرمود: «بوی سیب سرخ استشمام نمی کنید؟» گفتیم: نه. قدری جلوتر آمدیم. به
مسئول قبرستان رسیدیم. جناب شیخ از او پرسید: «امروز کسی را این جا دفن کرده اند؟»
او پاسخ داد: پیش پای شما فردی را دفن کرده اند، و ما را سر قبر تازه ای برد. در آن جا
همه ما بوی سیب را استشمام کردیم. پرسیدیم: این چه بویی است؟ شیخ فرمود:

«وقتی که این بنده خدا را در اینجا دفن کردند، وجود مقدس سیدالشهدا تشریف
آوردند این جا. به واسطه این شخص، عذاب از اهل قبرستان برداشته شد.»

بخش سوم: سازندگی

بلندترین بخش این مجموعه، بخش سوم و از ده فصل سامان یافته است که به پاره ای از
نکات و ماجراهای ارزنده آنها می پردازیم.

روش سازندگی شیخ و اطلاع از باطن افراد

شیخ رجبعلی خیاط از چنان قدرت روحی در تربیت جان های مستعد برخوردار بود که
آیت اللّه شاه آبادی – استاد امام خمینی قدس سره – در توصیف وی فرمود: «ایشان انسان
می سازد و تحویل می دهد.»

جاذبه جناب شیخ و تأثیر کلام ایشان به حدی بود که آقای جلال الدین همایی را با
آن مقامات عالی علمی و عرفانی از خود بی خود کرد. دکتر فرزام – شاگرد استاد همایی ـ
می گوید:

یک روز که به خدمت جناب شیخ رسیدم، فرمودند: «استادت آقای جلال الدین
همایی پیش من آمدند. من چند جمله به ایشان گفتم، سخت منقلب شدند و با حسرت و
ندامت، محکم دستی به پیشانی خود زدند و… گفتند: عجب، ۶۰ سال راه را عوضی رفتم!»

روش تربیتی شیخ دو گونه بود:

۱) ضمن جلسه های عمومی؛

۲) در برخوردهای خصوصی.

جلسه های عمومی معمولاً هفته ای یک بار در منزل ایشان تشکیل می شد. وی در
ایام محرم و صفر و ماه مبارک رمضان، هر شب برای مردم سخن می گفت. محورهای
اصلی سخنان ایشان توحید، اخلاص، محبت به خدا، حضور دائم، انس با خدا، خدمت به
خلق، توسل به اهل بیت علیهم السلام ، انتظار فرج و دوری از محبت دنیا و خودخواهی و هوای
نفس بود.

وی می توانست حالات درونی اشخاص را تشخیص دهد و از هویت واقعیشان اطلاع
پیدا کند و بدین وسیله می توانست مشکلات آنان را برطرف سازد. یکی از ارادتمندان
شیخ که نزدیک به ۲۰ سال با ایشان بود، می گو

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.