پاورپوینت کامل آیت الله دستغیب پیر طریقت ۶۹ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
3 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل آیت الله دستغیب پیر طریقت ۶۹ اسلاید در PowerPoint دارای ۶۹ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل آیت الله دستغیب پیر طریقت ۶۹ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل آیت الله دستغیب پیر طریقت ۶۹ اسلاید در PowerPoint :

۲۱

اشاره:

بی شک بررسی زندگانی شهدای
روحانیت و به ویژه شهدای محراب و
تبیین ویژگیهای برجسته و اخلاقی
ایشان، گام مهمی در ترویج ارزشهای
الهی به شمار می رود و می تواند برای
جوانانی که سالهای نخستین انقلاب
اسلامی و حماسه و عرفانِ این
استوانه های وارسته اخلاق را درک
نکرده اند، جذاب، شنیدنی و تأثیرگذار
باشد. بررسی زندگانی و ویژگیهای
اخلاقی این آموزگاران بزرگ اخلاق،
می تواند چهره درخشان تری از
روحانیت بیدار ارائه کند و سبب تعلق
خاطر و الگوگیری بیشتر نسل جوان از
آنان گردد. این نوشتار، تلاش دارد تا با
نگاهی گذرا به زندگانی شهید دستغیب
و بررسی ویژگیهای اخلاقی او، مبلغان
محترم را تا اندازه ای در اجرای رسالت
خود در این راستا، یاری کند.

دوران کودکی و آغاز تحصیل

آیت الله دستغیب شیرازی در
عاشورای سال ۱۳۳۲ هجری قمری(۱)،
در یکی از محله های قدیمی شیراز، به
دنیا آمد.(۲)

خاندان او بیشتر از چهارقرن
پیاپی به نام «دستغیب» شهرت داشتند(۳)
و همواره مورد احترام و بزرگداشت
مردم بودند؛ چرا که بزرگانی از این
خاندان، در بین مردم زیستند که هر
یک از آنان، استوانه ای سترگ در علم و
تقوا و دانش و بینش به شمار می رفتند.

سیدعبدالحسین دستغیب
شیرازی، تحصیل را از اوان کودکی با
فراگیری قرائت قرآن آغاز کرد و به
مکتب خانه های آموزش قرآن کریم
رفت و گام نخست تحصیل خود را با
کلام نورانی وحی برداشت، همچنین
به فراگیری برخی متون و کتابهای رایج
در تعلیم و آموزش کودکان در روزگار
خود، مانند «نصاب الصبیان» همت
گمارد.(۴) او پس از پشت سر گذاشتن
مراحل ابتدایی تحصیل، مشغول
فراآموزی دروس مقدماتی حوزه
علمیه، نزد پدر بزرگوار خود گردید.
ذوق سرشار و علاقه وافر او به علوم
حوزوی، وی را در فراگیری هرچه
بیشتر و پیشرفت روزافزون، کمک
شایانی می کرد. هنوز بوستان عمرش،
یازده بهار بیشتر ندیده بود که با
درگذشت پدرش، بادهای پائیزی فشار
سرپرستی خانواده و فقر را متوجه او
ساخت. اما با وجود فشار بیش از حد
تنگدستی، به تحصیل خود در مدرسه
علمیه «خان» شیراز ادامه داد. دیری
نپائید که عبدالحسین از طلاب نمونه
مدرسه گردید. او ادبیات عرب را نزد
«ملا اسماعیل» و فلسفه و حکمت
رانزد استاد «ملا احمد دارابی» و آیت
اللّه «ملا علی اکبر ارسنجانی»
فراآموخت و پس از تحصیل بخش
مهمی از علوم معقول و منقول، در
همان سنین نوجوانی و جوانی، آن
هنگام که دروس سطح را به پایان
رسانیده بود، به امامت جماعت در
مسجد «باقرخان» نائل گردید.(۵)

هجرت به نجف اشرف

اوان جوانی و تب و تاب تحصیل
عبدالحسین، مصادف با روزگار بروز
پدیده شوم «کشف حجاب» بود و
انگیزه او را جهت هجرت به نجف
اشرف برای ادامه تحصیل تقویت کرد.
از این رو در سال ۱۳۱۴ هجری
شمسی، شیراز را به قصد نجف ترک
کرد.(۶) خود او در این باره می نویسد:
«در زمان رضاخان قلدر ملعون، چند
بار ما را زندانی کردند. بعد فشار
آوردند که اصلاً باید از جرگه
روحانیت بیرون بروی. بیست و چهار
ساعت مهلت دادند که اصلاً بنده خلع
لباس کنم و مسجدی و منبری نباشم؛
به ناچار فرار کردم و به نجف اشرف
رفتم. این هم به خواست خدا وسیله
خیری شد برای استفاده از محضر
بزرگان.»(۷)

عبدالحسین، در دوران تحصیل
خود در حوزه نجف، که هفت سال به
طول انجامید، محضر اساتید فرزانه و
پارسایی چون: سیدابوالحسن
اصفهانی، آقا ضیاء عراقی، آقا سید باقر
اصطهبانی، شیخ محمدکاظم شیرازی
را درک کرد.(۸) تلاش و سخت کوشی او
با روحیه علم دوستی اش عجین شده
بود و این موضوع سبب شد تا وی
بتواند در دوران تحصیل خود در
نجف، به مقام اجتهاد نائل شود. او به
دلیل دست یابی به درجات بالای
علمی، توانست در دوران جوانی،
درجه اجتهاد را از مراجع فوق الذکر
دریافت کند.(۹)

اگرچه او تمایل داشت هم چنان
به تحصیل خود در نجف ادامه دهد، اما
بنابر پیشنهاد استاد خود، تصمیم به
بازگشت به ایران گرفت. نگاشته اند:
روزی او سر درس آقا شیخ محمد
کاظم شیرزای حاضر شده بود؛ استاد به
او رو می کند و می گوید: آقای
دستغیب! یکی از علما خواب خوبی
برای شما دیده است. بهتر است شما به
شیراز برگردید.(۱۰)

او علیرغم پیشرفت چشمگیری
که در تحصیل داشت ـ به گونه ای که
می توانست در صورت ماندن در
نجف، در زمره مراجع تقلید قرار گیرد
ـ دستور استاد خویش را گردن نهاد و
بار سفر بست و راهی شیراز گردید.

چهره اخلاقی و ویژگیهای رفتاری

گذشته از شخصیت برجسته
علمی شهید دستغیب، شاید نخستین
چیزی که از یک بار زمزمه نام او به
ذهن خطور می کند، شخصیت اخلاقی
و ویژگیهای رفتاری او به عنوان
نمونه ای کامل از یک استاد اخلاق
است. همچنان که با گذشت سالیان
دراز از شهادت او، هنوز کتابهای
اخلاقی وی مورد توصیه بزرگان، به
رهروان سلوک الی اللّه می باشد.
استادش آیت اللّه محمدکاظم شیرازی
هنگام امضای اجازه نامه اجتهاد ایشان
می نویسد: «او از اخلاق ناشایسته، پاک
است و به هر اخلاق شایسته ای آراسته
است.»(۱۱)

بجاست در اینجا با بیان خاطراتی
از اطرافیان ایشان، ترسیم بهتر و
واضح تری از چهره اخلاقی او ارائه
شود.

۱. تهجد و شب زنده داری

فرزند ایشان «حجه الاسلام
سیدمحمدهاشم دستغیب» در این
زمینه می نویسد: «[پدرم] چه روزهای
گرم تابستان را که به روزه گذرانید و
چه شبهای سرد و طولانی زمستان را
که به عبادت به صبح رسانید. فراموش
نمی کنم بعضی نیمه شبها از خواب
بیدار می شدم، کودکی خردسال بودم
که صدای ناله اش را در سجده هایش
می شنیدم، خودم را به خواب می زدم،
اما به زمزمه های همراه با گریه ها و
اشکهای روانش گوش می دادم. گویا
هم اکنون نیز صدایش از اتاق مجاور،
در گوشم طنین می افکند و آه
جانسوزش دلم را می آزارد.(۱۲)

۲. نماز اول وقت

پایبندی به نماز اول وقت، از
مهم ترین ویژگیهای اخلاقی ـ عبادی
ایشان و در رأس همه سفارشهایشان به
دیگران قرار داشت. یکی از همراهان
همیشگی او(۱۳) نقل می کند: شهید
بزرگوار آیت اللّه دستغیب رحمه الله بسیار
مقید بودند که نماز را حتی در
مسافرتها اول وقت به جای آورند. در
سالیان درازی که خدمت آن بزرگوار
بودم، به ندرت به یاد می آورم که نماز را
اول وقت نخوانده باشند یا نمازشان به
تأخیر افتاده باشد. در یکی از
مسافرتهای عمره که خدمت ایشان
بودیم، بلیط یکسره برای مسافرت به
جدّه فراهم نشد. بلکه بلیط تهران ـ
بیروت و بیروت ـ جده گرفتیم. در
فرودگاه بیروت، چند ساعت ما را برای
ترانزیت نگه داشتند. نزدیک مغرب
بود که هواپیما برای پرواز به سوی
جده آماده شد. حضرت آیت اللّه
دستغیب، خیلی کوشیدند که اگر میسّر
باشد هواپیما تأخیر کند تا بشود نماز را
سر وقت خواند، ولی میسّر نشد. وارد
هواپیما شدیم و در داخل هواپیما
خیلی معطل گشتیم. ایشان خیلی
ناراحت بودند که نماز را نخوانده اند.
چند مرتبه خواستند پیاده شوند، گفتند
که مسافرین همگی سوار هستند و الآن
حرکت می کنیم. بالاخره تأخیر هواپیما
به قدری طول کشید که حساب کردیم
وقتی به جده برسیم ممکن است نماز
قضا شود. آیت اللّه دستغیب فرمودند:
«پیاده شویم، حتی اگر هواپیما برود و
ما جا بمانیم.» اما دربهای هواپیما بسته
بود. ایشان با توجهی خاص سرپا
ایستاده و سکوت اختیار کرد. هواپیما
را روشن کردند، اما شعله های آتش از
موتور هواپیما بیرون زد. با عجله
هواپیما را خاموش کردند و دربهای
هواپیما را گشوده و به مسافرین گفتند:
هرچه زودتر پیاده شوید. آقای
دستغیب با خوشحالی زیادی به رفقا
مرتب می فرمودند: «نماز! نماز!»
کارکنان هواپیما گفتند: رفع نقص فنی
هواپیما حداقل چهار ساعت به طول
می انجامد. شهید دستغیب به محض
رسیدن به سالن فرودگاه، به نماز
ایستادند و نماز مغرب و عشا را با
توجه و شکرگذاری خاصی انجام
دادند. سلام نماز را که دادند، مأموران
گفتند: آقا سوار شوید که نقص هواپیما
برطرف شده است و می خواهیم
حرکت کنیم.»(۱۴)

توکل به خدا

در یک برنامه تلویزیونی که پس
از شهادت شهید دستغیب به منظور
پاسداشت یاد و خاطره ایشان پخش
می شود، یکی از نزدیکان ایشان(۱۵)
می گوید: «شهید راه محراب، حضرت
آیت اللّه سیدعبدالحسین دستغیب،
تمام زندگی اش برای ما درس و خاطره
بود. خاطره من مربوط به اطمینان
ایشان نسبت به رب العالمین است که
همیشه در درسهای اخلاق، این نکته را
به ما متذکر می شدند. در یکی از
درسهای اخلاقشان در روز پنجشنبه،
هنگامی که سفارش قناعت و عزت
نفس را به طلاب می فرمود، برای تأیید
فرموده اش داستانی از خود را نقل کرد
از این قرار: روز اول ماه که می خواستم
شهریه طلاب را واریز کنم، پولها را
شمردم و متوجه شدم که یازده هزار و
پانصد تومان آن کم است. من در بازار
افراد ثروتمند آشنا سراغ نداشتم و اگر
هم سراغ می داشتم بنایم بر آن نبود که
از کسی تقاضا کنم. در اتاقم تنها نشسته
بودم؛ عرض کردم: خدایا! خودت
می دانی بنا ندارم به سوی غیر تو دست
دراز کنم و حال هم امید و اطمینانم به
توست. لحظاتی بیش نگذشت که
درب منزل را زدند. یک نفر برای
حساب وجوهاتش آمد و بیست
هزارتومان مقدار وجوهات او شد. امّا
وقتی پولهایش را شمرد، گفت: آقا!
معذرت می خواهم، بیش از این برایم
میسر نشد. وجه را که شمردم دیدم
یازده هزار و پانصد تومان است.
می فرمود: بدانید! اگر برای خدا گام
بردارید، درهای رزق و رحتمش را به
روی شما می گشاید.»(۱۶)

کمکهای مخفیانه به نیازمندان

یکی از دوستان نزدیک و عضو
دفتر امام جمعه که مسئولیت امور
اجرایی را برعهده داشت نقل می کند:
«روزی خدمت حضرت آقا[ی
دستغیب] رسیدم، به من فرمود: شما
کربلایی محمد کفاش را می شناسی؟
گفتم: آری. دست زیر زیراندازی که
رویش نشسته بود برد و دو عدد
اسکناس هزارتومانی بیرون آورد و به
من داد و فرمود: از این طرف که
می روی این را به او بده. بیرون آمدم و
با خود گفتم: من کربلایی را مدتهاست
ندیده ام، حالا آدرسش را از که بپرسم؟
هنوز به خیابان نرسیده بودم که ناگهان
کربلایی محمد را پس از چند سال
دیدم. خیلی پریشان بود. سلام و
احوالپرسی کردیم و پرسیدم چه شده
است؟ گفت: چیزی نیست. گفتم: از
طرف آقا یک امانتی نزد من داری و
دوهزارتومان را به او دادم. با تعجب
پول را گرفت و سرش را به طرف
آسمان بلند کرد و چند مرتبه گفت:
الحمدللّه . بعد پرسید: تو را به خدا خودِ
آقا این پول را فرستاده؟ گفتم: بله.
گفت: پس برایت می گویم؛ دیروز درِ
منزل آقا آمدم، هر کاری کردم که
بگذارند شخصا آقا را ببینم نگذاشتند.
می گفتند: بگو چکار داری تا به آقا
بگوییم. ولی من که نمی خواستم کسی
از حالم با خبر شود، چیزی نگفتم و
برگشتم و حتی اسمم را هم به آنها
نگفتم. امروز دیگر دیدم کارد به
استخوانم رسیده، با خود گفتم: هر چه
بادا باد! همسرم در حال وضع حمل
است، سخت گرفتارم؛ باز می روم شاید
خدا فرجی کند! اینجا که رسیدم شما را
دیدم و این پول را به من دادید. به
جدش قسم! من به کسی وضعیتم را
نگفته بودم، اما حضرت آقا این طور
دادرسی فرمود.(۱۷)<

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.