پاورپوینت کامل نکته­ها و سرگذشتهای خواندنی ۱۵ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل نکته­ها و سرگذشتهای خواندنی ۱۵ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۵ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل نکته­ها و سرگذشتهای خواندنی ۱۵ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل نکته­ها و سرگذشتهای خواندنی ۱۵ اسلاید در PowerPoint :

۱۴۲

۱. پاداش ده برابر

بهلول می­گوید: راه بین مکه و مدینه را پیاده می­پیمودم. در «رابوق» روستای بین راه
که هندوانه خوبی دارد، هندوانه گرفتم و خوردم. پوستش را هم تراشیدم تا سبز شد و
چیزی در آن نماند. پوست را کنار گذاشتم. زن عربی از خیمه درآمد و پوست را برد.
گفتم: لابد گوسفندی دارد و برای آن می­برد. دیدم پوست را تکه تکه کرد، چند تکه را
خورد و ما بقی را بچه­هایش خوردند. گفتم: ای وای! فقر تا این درجه! صد و پنجاه ریال
سعودی داشتم، همه را به آن زن دادم. با جیب خالی راه افتادم. گفتم: خدا روزیم را
می­رساند، که اتوبوسی حامل ایرانیان فرا رسید. اصرار کردند که سوار شوم. گفتم: من
این راه را پیاده می­روم و سوار نشدم.

گفتند: پس به آقای بهلول باید کمک کرد. هزار و پانصد ریال به من دادند و دیدم ]مَنْ
جَاءَ بِالْحَسَنَهِ فَلَهُ عَشْرُ اَمْثَالِهَا[[۱] مصداق پیدا کرد.[۲]

۲. خدا به تو سلام میرساند

علامه سید محمد حسین طباطبایی می­گوید: برای تحصیل به حوزه علمیه نجف رفتم و به
خاطر شرافت و عزت خانوادگی، خود را به هیچ یک از مراجع تقلید نجف معرّفی نکردم و
برای اداره زندگی خویش، هر ماه حواله­ای از طرف پدرم از تبریز دریافت می­کردم.

جنگ جهانی دوم شروع شد و رفت و آمد مشکل، و چند ماه بود که پول نرسید. قصاب و بقال
محل که نسیه می­دادند، گفتند: آقا سید! حساب شما زیاد شده و دیگر از نسیه دادن
معذوریم تا شما بدهی گذشته خود را بپردازی.

شرمندگی بدهکاری از یک سو و بیپولی برای تهیه غذا از سوی دیگر، مرا در فشار قرار
داد. ناراحت شدم و به حرم امیرمؤمنان ـ علیه السلام ـ رفتم و به آن بزرگوار توسل
جستم و حل مشکل خویش را از خدا خواستم. به خانه بازگشتم و در این اندیشه بودم که
صدای کوبه در به گوشم رسید. رفتم، دیدم سید لاغر اندامی که کلاهی بر سر و عبایی بر
دوش داشت، در را میزند. پس از سلام و تعارفات معمولی که میان ما گذشت، گفت: «سید
محمد حسین! خدا به تو سلام میرساند و میفرماید: بیست سال است که تو را از خطر
تهیدستی و غربت حفظ کردیم، باز هم وامانده نخواهی شد و مشکل تو در این هفته حل
می­شود.»

گفتم: شما کیستید؟ گفت: «من شاه ولی هستم.» و به ناگاه از نظرم ناپدید شد. به منزل
بازگشتم و تازه به فکر فرو رفتم که «خدا به تو سلام می­رساند.» یعنی چه؟ پس از
اندیشه بسیار، این سؤال برایم حل شد؛ زیرا در روایات دیده بودم که خدا به وسیله
جبرئیلگاه به سلمان، ابوذر و… سلام می­رسانید. با خود گفتم: اگر

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.