پاورپوینت کامل آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند ۳۵ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند ۳۵ اسلاید در PowerPoint دارای ۳۵ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند ۳۵ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند ۳۵ اسلاید در PowerPoint :

۶۱

کودکی بیش نبودم که پدرم از دیدار مکرر عارفی فروتن و عالمی ربانی و شخصیتی روحانی به نام «آقای نکوگویان » معروف به
«شیخ رجبعلی خیاط » با پارسایی عظیم در مازندران به نام آیت الله العظمی کوهستانی در روستای کوهستان بهشهر سخن
می گفت . مردامردی سترگ که در حوزه عرفان و معرفت کم نظیر می نمود . این گذشت تا این که به اصطلاح ما مازندرانیها، به بار
و بر نشستیم و استخوانی ترکاندیم و در گستره دانش و ادب و واژه، توفیق یار ما شد و آموختنی ها را آموختیم .

من پیشترها; یعنی حدود سی سال اخیر می پنداشتم که «عرفان » دیگر افسانه ای بیش نیست . و نیز دیگر روزگار عارفان به سر
آمده و نمی شود نشانه و نشانی تازه تر یافت . اما با گذشت زمان، رفته رفته دریافتم که سخت در اشتباهم . در گستره معرفت امروز
چهره هایی چونان: آیت الله العظمی کوهستانی، میرزا جواد ملکی، موسوی همدانی، حاج آخوند تربتی، قاضی طباطبایی، علامه
جعفری، مرد جهان شمول علامه حسن حسن زاده آملی، آیت الله العظمی محمد تقی بهجت فومنی و . . . دهها چهره افتخارآمیز
زمان، اکنون در حوزه های علمیه دینی و گوشه و کنار کشور ما می درخشند و این غفلت از ماست که این چهره ها را نمی شناسیم و
در خود فرو رفته ایم .

چنانکه یاد کردم از عرفای نام آور زمان اکنون، رجبعلی نکوگویان معروف به شیخ رجبعلی خیاط است که برای نسل امروز و حتی
بسیاری از نسل دیروز ناشناخته است . پدیده ای شگفت آور که جای آن است فصلی مستقل و در خور به او اختصاص داده شود . و
زیباتر آن که آقای «محمدی ری شهری » درباره این مرد بزرگ کتابی به نام کیمیای محبت در سال ۱۳۷۸ خورشیدی تالیف کرد که
تا سال گذشته یازده بار و بیش از یکصد و پنجاه هزار نسخه چاپ شده و با همه آن که خواهانی پیدا کرده از نقطه نظر بسیاری
ناشناخته است و گمنام .

خود شیخ به فرزندش می گفت:

مرا هیچ کس نمی شناسد و بعد از فوت من مرا می شناسند .

و یکی از شاگردان معظم له نیز یاد می کرد که:

فلانی! کسی در دنیا مرا نشناخت، ولی در دو وقت شناخته خواهم شد; یکی موقعی که امام دوازدهم (عج) تشریف بیاورند و یکی
هم روز قیامت .

پارسا مردی فروتن و جهانی بنشسته اندر گوشه ای می نمود که از اطراف و اکناف عالم به دیدنش می رفتند و کرامات می دیدند و
از محضر روحانی وی بهره ها می بردند .

آن مردامرد تهرانی، «رجبعلی نکوگویان » ، مشهور به «شیخ » و «شیخ رجبعلی خیاط » به سال ۱۲۶۲ خورشیدی در تهران زاده شد .
پدرش «مشهدی باقر» کارگری ساده بود که در ۱۲ سالگی فرزندش جان به جان آفرین وانهاد و شیخ ما را در کودکی تنها گذاشت .

خانه ساده و خشتی شیخ در کوچه سیاه ها (شهید منتظری) خیابان مولوی که از مرده ریگ پدرش به وی رسیده بود، تنها ماترک
و ماحصل دنیوی اش به شمار می آمد و تا پایان زندگی اش در همان زیستگاه کوچک و بی پیرایه ماند .

خانه ای که از بامش باران چکه می کرد و چهره های دینی و علمی و کشوری آن روزگاران در کنار همان چکه چکه دانه های ریز و
درشت باران و همراه با لگنها و کاسه های زیر سقف و نشسته بر گلیم پاره و حصیر به دیدارش می شتافتند و آن مرد از پذیرش
بخشش داراها و توانمندان کشوری روزگارش سرباز می زد و می گفت:

هر که مرا می خواهد بیاید این اتاق، روی خرده کهنه ها بنشیند . من احتیاج ندارم .

شیخ رجبعلی، مردی با پیشه خیاطی بود و بر نفس خود فائق آمد و دنیا و مافیها را رها کرد و تا جان در تن داشت ساده زیست و
سادگی کرد و به مردم خدمت نمود و در تهذیب نفس خویش و دیگران کوشید و یاد و خاطره بزرگان دین و ادب و فرهنگ را برای
ما زنده کرد .

او همه چیز را برای خدا می خواست . سخنان و تعالیم آن مرد درس ناخوانده و به مکتب نرفته و دانشگاه نادیده و نیز قصه هایش،
همه درس است و اخلاق و انسان گرایی . کجایند مردانی که دنبال مردند و مردهای برگزیده سرزمین ما، ایران بزرگ، را
نمی شناسند .

یکی از فرزندان شیخ یاد می کرد که: «روزی با پدرم به بی بی شهربانو رفته بودیم، در راه با مرتاضی برخورد کردیم . پدرم به او گفت:

«نتیجه ریاضتهای تو چیست؟»

مرتاض خم شد . سنگی را از زمین برداشت . سنگ در دست او به یک گلابی تبدیل شد و به پدرم تعارف کرد که: بفرمایید میل
کنید!

شیخ نگاهی به او کرد و گفت:

«این کار را برای من کردی، بگو ببینم برای خدا چه کرده ای؟ !»

مرتاض با شنیدن این سخن به گریه افتاد!

یکی از دوستان شیخ یاد می کرد: «مدتی بیکار بودم و سخت گرفتار . به منزل ایشان رفتم تا شاید راهی پیدا شود و از گرفتاری
خلاص شوم . همین که به اتاق شیخ وارد شدم و نگاه او به من افتاد، فرمود: «حجابی داری که چنین حجابی کمتر دیده ام! چرا
توکلت از خدا سلب شده؟ شیطان سرپوشی بر تو قرار داده که نتوانی بالا را درک کنی!»

در اثر فرمایشهای شیخ انکساری در من پدید آمد و خیلی منقلب شدم . فرمود: «حجابت برطرف شد ولی سعی کن دیگر نیاید» .
بعد فرمود: «شخصی بیکارست و مریض و دو عیال را باید اداره کند، اگر می توانی برو قدری پارچه برای بچه ها و خانواده او تهیه کن
و بیاور .»

با این که من بیکار بودم و از نظر مالی ناتوان، رفتم و از معازه یکی از دوستان قدیم – که بزازی داشت – مقداری پارچه، نسیه
خریدم و به محضر ایشان آوردم . همین که بقچه پارچه ها را خدمت ایشان بر زمین نهادم، استاد نگاهی به من کرد و فرمود:

حیف که دیده

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.