پاورپوینت کامل میزه گرد مصیحیت صهیونیستی ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل میزه گرد مصیحیت صهیونیستی ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل میزه گرد مصیحیت صهیونیستی ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل میزه گرد مصیحیت صهیونیستی ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :

۱۴

اشاره :

آنچه فراروی خوانندگان عزیز موعود قرار
می گیرد اولین بخش از میزگرد مفصلی است که
جریان «مسیحیت صهیونیستی» را مورد بحث و
مطالعه قرار داده است.

این جریان امروزه با تکیه بر اخبار کتب مقدس
و اعتقاد به «قریب الوقوع بودن موضوع ظهور
حضرت مسیح(ع)» و حتمی الوقوع بودن جنگ
بزرگ و فراگیر «آرماگدون» سعی در تهیه مقدمات
و تدارک امکانات جهت حضور در این صحنه و
حتی به جلو انداختن واقعه وحشتناک و جنگ
فراگیر اتمی در خاورمیانه دارد.

جریانی که با نفوذ در هیأت حاکمه آمریکا
حضور غرب در خاورمیانه و عراق را به عنوان
یک امر مقدس و تکلیف دینی اعلام می نماید و
نقش عمده ای را در حوادث چند دهه اخیر جهان
ایفاء نموده است.

بازپرسی از این جریان و آشنا شدن مسلمین
از توطئه بزرگ آن تکلیف امروز ماست. امید که
مقبول طبع شما خوانندگان محترم واقع شود.
ان شاءاللّه

موعود: با سپاس از برادران عزیزمان جناب آقای
افقهی و آقای امیری که قبول زحمت کردند و در این
گفت وگو که درباره یکی از مسایل جدی فرهنگی و
سیاسی جهان معاصر، یعنی موضوع «مسیحیت
صهیونیستی» است شرکت کردند. امروزه تحلیلگران
درباره آنچه که در دنیا و به ویژه در جهان اسلام
می گذرد، تحلیلهایی را ارائه می کنند که عموما مبتنی بر
نگرشهای اجتماعی و سیاسی و تئوریهایی است که
امروز در غرب مطرح است. از این رو این تحلیلها چندان با
عمل منطبق نمی شود. یعنی روشنگری لازم را ارائه
نمی کند تا براساس آن بتوان تکلیف را معلوم کرد؛ و یا
برای در امان نگه داشتن مسلمین از آنچه که آنها را به
خطر انداخته است برنامه ریزی کرد. چندی پیش که در
ماجرای حمله آمریکا به عراق مطالعه می کردم متوجه
شدم که برخی از دوستان به صورت جدی موضوع
مسیحیت صهیونیستی را دنبال می کنند. البته سابقه این
مطلب را ما از زمانی که مطالبی را در موعود مخصوصا
در زمینه «نبرد آرماگدون» منتشر می کردیم داشتیم. به
نظر می رسد تاکنون گفت وگویی جدی درباره موضوع
مسیحیت صهیونیستی صورت نگرفته است. از آنجا که
در یک دهه اخیر، این جریان در آمریکا نقش عمده ای را در
جهت گیریهای کلان سیاسی و نظامی غرب ایفا کرده بر
آن شدیم که با طرح مباحثی در حضور عزیزان، سابقه
ولاحقه این موضوع را روشن کنیم و با تبیین مبانی ای که
آنها به اتکاء آن به برنامه ریزی سیاسی ـ نظامی برای
جهان می پردازند، برگ جدیدی را ورق بزنیم تا مردم ما،
عموم مسلمانان و شیعیان بیش از پیش به جریانی که به
عنوان یک توطئه بزرگ آنها را تهدید می کند، واقف شوند.
عزیزان قبل از هر سخن به صورت عمومی تصویری از
جریانی که ما امروز به عنوان مسیحیت صهیونیستی
می شناسیم ارائه کنند، و این که این جریان در کجا شکل
گرفته؛ چه طرحی را دنبال می کند؛ چه تأثیری در
تصمیم گیریهای کلان سیاسی امروز امریکا دارد و این که
مبانی فکری خودشان را از کجا اخذ کرده، تا ان شاءاللّه
مقدمه ای باشد برای سؤالات بعدی.

آقای افقهی: بسم اللّه الرحمن الرحیم. بنده هم به نوبه
خود از مجله موعود و مدیر مسئول و سردبیر محترم
این مجله وزین برادر بزرگوارم جناب آقای
شفیعی سروستانی و سایر همکاران در این مؤسسه
تشکر می کنم که این فرصت را فراهم کردند تا این مبحث
بسیار حساس و اثرگذار بر سیاست و امنیت جهان را از
زوایای مختلف مورد بررسی قرار دهیم. بنده قبل از
ورود به مقاصد اصلی بحث، مایلم اشاره کوتاهی به
تاریخچه اعتقادی و فکری این جریان داشته باشم. مسئله
نفوذ ادبیات یهودی و لاهوت عهد قدیم در ادبیات و لاهوت
عهد جدید یا مسیحی همزمان با عصر اصلاح دینی اتفاق
افتاد. مسیحیها تا قبل از آغاز حرکت اصلاح دینی به
رهبری کشیش «مارتین لوتر» به سه اصل اعتقادی پایبند
بودند در اصول اعتقادی خود نسبت به یهود و در آثار
پیشین هنوز این سه اصل مطرح است؛ اصل اول این که با
ظهور حضرت مسیح(ع) و آغاز شریعت مسیحی تاریخ و
فاعلیت امّت یهود به پایان رسید. این اصلی است که
مسیحیان همه به آن معتقد بودند.

اصل دوم این بود که این آوارگی که بر یهود جاری
شد، فشارها، هجرتها، رنجها و مشقتها و پراکندگیها همه
نتیجه خطاها، گناهان و تمردهای قوم یهود از دستورات
الهی بود. توضیحا عرض می کنم که یهودیان دو خروج
بسیار مهم داشتند که آنها دو بار از سرزمینشان تبعید
شدند و مسیحیان معتقدند هر دو خروج به دلیل دو گناه
بزرگ بود. خروج اول زمان پادشاه بابل به نام
«بُخت النُّصَّر» در سال ۵۸۷ق.م رخ داد. این پادشاه پس از
تسلط بر سرزمین فلسطین، یهودیان را به اسارت برد و
به سرزمین بابل منتقل کرد که مدتهای مدیدی یهودیان
در آنجا به سر می بردند که در طول این مدت جالب است
بدانید فرهنگ و آئین شرک بابلیها به فرهنگ ولاهوت
یهودی عهد قدیم، نفوذ و سرایت کرد و ما به وضوح در
کتابهای اعتقادی و دینی یهودیان مانند تورات و تلمود،
این رگه های شرک آلود را می توانیم مشاهده کنیم.
بنابراین مسیحیان خروج اول یهودیان را نتیجه
گوساله پرستی، بت پرستی و خروج آنها از شریعت
موسوی می دانند و معتقدند که خداوند اینچنین آنها را
تنبیه کرد.

خروج بزرگ دیگری هم در تاریخ مطرح است که در
پی تخریب دوم اورشلیم یا قدس پیش آمد و این خروج و
آوارگی در سال ۷۰م. و در زمان پادشاه روم به نام
«تیتوس» اتفاق افتاد. در این خروج و آوارگی دوم
بسیاری از یهودیها که از سرزمین فلسطین خارج شدند
و در مناطق اطراف بلاد شام در شمال آفریقا و
خاورمیانه منتشر شدند بعضی برگشتند و بعضی هم
برنگشتند؛ مسیحیان معتقدند که این خروج دوم هم به
این دلیل رخ داد که یهودیان با توطئه پادشاه روم حضرت
مسیح(ع) را به صلیب کشیدند. اصل سوم، وعده به
اصطلاح بازگشت یهودیان به سرزمین فلسطین است.
خوشبختانه مسیحیهای شرقی و شمال آفریقایی و
بسیاری از مسیحیهای اروپا معتقدند که این بازگشت
صورت گرفته است. در این تردیدی نیست که به قوم
یهود وعده بازگشت به سرزمین خودشان داده شده بود
منتهی وجه خلاف اینجاست که حرکت مسیحیت
صهیونیستی امروزی می گوید این بازگشت در عصر
حاضر دارد صورت می گیرد، در حالی که در تاریخ ثبت
است که وقتی کورش پادشاه هخامنشی ایران به قدرت
می رسد یهودیان را به بازگشت دعوت و آنها را مخیر
می کند تا آنها که می خواهند برگردند و آنها که مایل
هستند بمانند. بسیاری از یهودیان هم بازمی گردند. در
همین راستا وقتی از آقای «پاپ شنوده» رهبر اَقباط۲
مصر می پرسند که نظر شما نسبت به بازگشت یهودیان
چیست؟ آیا شما این مسئله را در تورات تأیید می کنید یا
تکذیب؟ ایشان می گوید: من کاملاً این مسئله را تصدیق
می کنم. سؤال می شود: پس این یهودیها حق دارند الان به
سرزمینشان برگردند؟ ایشان پاسخ خیلی ظریف و
منطقی می دهد و می گوید: ما تاریخ دقیق مبنی بر این که
این سرزمین از آن یهودیان است نداریم. خیلی مهم است
یک رهبر بزرگ مسیحی دارد این حرف را می زند بعد
ادامه می دهد وانگهی اگر مسئله بازگشت درست باشد ـ
که ما می گوییم طبق متن توراتی درست است ـ این
بازگشت دوباره یهودیان در زمان کورش کبیر انجام
شده است.

موعود: چه وجه افتراق و اشتراکی بین مسیحیت
صهیونیستی و یهودیت صهیونیستی وجود دارد؟

آقای امیری: بین یهودیها و مسیحیها اختلاف عمده
وجود دارد. یهودیها در آمریکا خودشان دو، سه طیف
هستند. طیف اصلاح طلب (reformis)و طیف
محافظه کار. افرادی که در طیف محافظه کاران هستند مثل
«مورتیمرزوکرمن۳» که یک شخصیت رسانه ای و در
آمریکا خیلی معروف است. یا «مالکولم هوئن لین»۴ ـ این
شخص از رئیس جمهور امریکا معروف تر است ـ اینها با
مسیحیت صهیونیستی به دلیل افکار تندی که نسبت به
خاورمیانه دارند کاملاً همسو هستند. اصلاً خودشان
جزو آنها هستند نه آنطوری که ما فکر کنیم مسیحی
هستند. «مورتیمرزوکرمن» یک یهودی است و در طیف
مسیحیان صهیونیست است، ولی افرادی مثل بعضی
سناتورها از جمله «رابرت وکسمن» افکار آنها را به دو
دلیل برای یهودیها خطرناک می دانند یکی این که یهودیها
در اسرائیل زندگی می کنند و بدبختیها و ناراحتیها ناشی
از اقدامات مسیحیان صهیونیست نصیب مهاجرینی
است که در آنجا هستند. دوم این که آنها دارای افکار
مخربی هستند که برای خود مردم آمریکا هم ضرر دارد.
طیف محافظه کاران یهودی که خیلی پولدار و در اقلیت
هستند با اینها موافقند ولی طیفهای دیگر مثل آقای اریک
یوفی۵ ـ که یک یهودی اصلاح طلب است ـ آنها را مخرب
یهودیت و مسیحیت و برای جامعه اسرائیل مضر
می دانند. خود اسرائیلیها هم دیدگاه خاصی نسبت به
اینها دارند که اگر از بیرون می خواهند به عنوان پشتیبان
عمل بکنند ایراد ندارد اما اگر، به داخل اسرائیل بیایند و
بخواهند به عنوان نیروی مخرب عمل کنند؛ یعنی
آپارتمانی اجاره کنند و منتظر یک واقعه شوند و دست به
خشونت بزنند، فعالیت کردن آنها در اسرائیل به عبارت
دیگر قدغن است؛ وقتی به عنوان یک توریست یا پشتیبان
خالی می آیند مورد قبول اند ولی به عنوان یک مبلغ مذهبی
مورد قبول نیستند. اسرائیل با آنها این برخورد دوگانه
را دارد در آمریکا این خط کشیده شده که یهودیهایی که
معتقدند آنها برای جامعه اسرائیل و یهود و بشریت
خطرناک اند از آنها حمایت نمی کنند و فقط یهودیان
پولدار و قدرتمند از آنها حمایت می کنند.

آقای افقهی: چند نقطه عطف مهم تاریخی وجود
دارد که لازم است ذکر شود، هم در کتاب تاریخ تمدن
ویل دورانت و هم کتابهای معتبر سیاسی و تاریخی
اشاراتی درباره مواضع رهبران یا شخصیتهای بزرگ
جهانی در حمایت از اندیشه مسیحیت صهیونیستی آمده
که برای خود بنده هم خیلی جالب بود. از جمله این که
«ناپلئون بناپارت» یک بیانیه بسیار عریض و طویلی در
ستایش قوم یهود و در تأکید بر اعلام آمادگی فرانسه و
نیروهای مسلح برای بازستانی حق یهود که همان
سرزمین موعود است صادر می کند و در آن خطاب به
یهودیان می گوید: اینک وقت آن رسیده است که میراث
پایمال شده نیاکان خود را باز ستانید. این قضیه در کتاب
المسیح الیهودی نوشته رضا هلال به نقل از کتابهای
تاریخی و سندهای معتبر نقل شده است. ناپلئون بناپارت
چون معتقد به همان مسیحیت صهیونیستی بود و در یک
خانواده مسیحی اصولگرا بزرگ شده بود این اندیشه را
داشت.

همچنین در برخی از کتابهای تاریخی می خوانیم که:
شخصیتی مثل «اسحاق نیوتن» مکتشف قانون جاذبه
زمین می گوید: من مطمئن هستم و یقین دارم روزی
فرزندان۶ خدا به سرزمین خود باز خواهند گشت ولی
تفصیل و چگونگی آن را به زمان واگذار می کنم و الان
نمی توانم چند و چون آن را بیان کنم. یا آقای «ژوزف
پریسلی» مکتشف گاز اکسیژن و شیمیدان معروف یا
آقای «ژان ژاک روسو» نیز در این زمینه اظهاراتی داشته
و معتقد بوده اند که دولت یهودی باید به عنوان مقدمه
برای ظهور دوباره مسیح تشکیل شود. بنابراین مسئله
ظهور اینجا یک نقش خیلی محوری پیدا می کند و ما باید
بیشتر روی این مسئله کار کنیم کما اینکه امروز هم
بسیاری از حرکات سیاسی، تهاجمهای نظامی،
حمایتهای بی حد و حصر و بلاشرط دنیای غرب و به
ویژه آمریکا از رژیم صهیونیستی همه نشأت گرفته از
همین اندیشه است و حتی مسئله «آرماگدون» هم که
ان شاءاللّه به آن خواهم پرداخت به وجهی به عنوان یک
نقطه عطف بسترساز و نه به عنوان یک اصل و به عنوان
یکی از وقایعی مطرح می شود که باید اتفاق بیفتد تا ظهور
مجدد حضرت مسیح را تسریع کند.

موعود: نحوه بروز مسیحیت صهیونیستی در
شاکله سیاستمداران امروز آمریکا چگونه بوده است؟

آقای افقهی: البته این مسایل که مطرح شد مقدمه
برای بحث اصلی بود. از دهه ۸۰ میلادی به این طرف
کلیساهای انجیلی البته نه همه آنها بلکه نوع خاصی از
آنها مخصوصا کلیسایی با عنوان «کلیسای Rebirth
یا کلیسای از نو متولد شده ها» که تندروترین کلیساهای
مسیحیت صهیونیستی است شروع به اقداماتی برای
نزدیک شدن به سیاستمداران امریکایی و لابیهای
صهیونیستی کردند. لازم به توضیح است که شاخه ها و
کلیساهای محفلی چون پاپیست ها، متدیست ها (روش
گرایان) و کلیسای «از نو متولد شده ها» جزو تندروترین
و افراطی ترین کلیساها هستند و آقای جورج بوش نیز
وابسته به همین کلیسا است. او در سال ۱۹۹۵ اعلام کرد
که «از نو متولد شدم»! حضور «جری فالول» کشیش
مسیحی صهیونیست در مراسم تحلیف بوش به این دلیل
بود که او منسوب به این کلیسا بود. این کشیش کسی
است که به حضرت رسول(ص) اهانت کرده و نسبت
شیطانی به ایشان داد (العیاذباللّه ).

بنابراین می بینیم که از همین زمان نزدیکی
کلیساهای مسیحیت صهیونیست و سمپاتهایشان و
اراده آنها برای حضور در مؤسسات مدنی و حکومتی
آمریکا جدی تر مطرح می شود و به این ترتیب از آن حالت
انزوای دینی صرف خارج شدند. بهترین یار و یاور آنها
لابیهای یهودی بودند، چون آنها تسلط و نفوذ و
ممارست در مسایل اقتصادی و تجاری و رسانه ای و
مافیایی داشتند به این ترتیب به هم نزدیک شدند. آنها از
لحاظ فکری هم مشکلی با یکدیگر نداشتند و مسایلی که
بین آنها مطرح بود شامل مسایل اداری، انتقال تجربیات
و تقسیم منافعشان بود. از بیست سال پیش به این طرف
اولین مسیحی صهیونیست که وارد کاخ سفید می شود
«جیمی کارتر» بود. جیمی کارتر در نطقی که در کنیست
اسرائیلی ایراد کرد می گوید که «رابطه ما با مردم اسرائیل
فراتر از یک رابطه ویژه است. مسئله هم سرنوشتی و
هم پیمانی و نفوذ فرهنگ دینی یهودیت است و ما چیزی
شبیه وحدت اخلاق، احکام و فرهنگ با شما یهودیان
داریم» به این ترتیب مسئله را فراتر از یک پیمان سیاسی،
نظامی، امنیتی یا اقتصادی می داند و این اولین
سیاستمدار بلندپایه کاخ سفید بشمار می رود که مسیحی
صهیونیست است. پس از او ریگان است که جمله
معروفی بدین مضمون دارد: «من از خدا می خواهم به من
این توفیق را بدهد که کلید شلیک موشک هسته ای را من
فشار دهم تا جنگ آرماگدون آغاز شود.» و در ادامه خط
مسیحیت صهیونیستی «جورج بوش» پسر مسئله جنگ
صلیبی ها و اسلام را بعد از حوادث ۱۱ سپتامبر مطرح
می کند و مسأله یداللهی۷ و این که ما می خواهیم اراده خدا
را محقق کنیم و نیروهای اهریمنی و کشورهای محور
شرارت را ـ که به زعم او «ایران، عراق و کره شمالی»
هستند ـ نابود کنیم. همه این واژه ها مربوط به ادبیات و
لاهوت عهد قدیم هستند. در ضمن مسئله آزادی ملتها را
مطرح می کند و به این ترتیب آقای جورج بوش کمتر
مسئله دموکراسی حقیقی را مطرح می کند؛ چون آنها
معتقد به دموکراسی نیستند به آزادی و دموکراسی از
نوع آمریکایی به سبک و سیاق مسیحیت صهیونیست
معتقدند که در رأس همه حکومتهای آزاده یک حکومت به
نام حکومت آمریکا وجود داشته باشد که به لطف
همراهی با اسرائیل به عنوان خط مقدم جبهه رویارویی و
پایگاه مقاومت فرزندان خدا در مقابل نیروهای اهریمنی
باشد.

جنگی که آنها بر علیه عراق آغاز کردند در واقع
متأثر از همان پشتوانه ادبیات قدیم لاهوتی است و یکی از
پیشگوییهای ذکر شده در کتاب تورات، به این مضمون
است.

«در سرزمین بابل جنگی آغاز می شود و پادشاه بابل
از تخت سرنگون و آن سرزمین آزاد می شود» جزئیات
این جنگ در نشست سالیانه ۲۰۰۲ میلادی که در کانادا
بین اعضای اجلاس مسیحیت صهیونیست برگزار
می شود مطرح می گردد. در این نشست آخرین تحولات
مهم و کلان در مناطق استراتژیک جهان را به بحث
می گذارند و پیشگوییها را مطرح کرده و سعی در ایجاد و
برقراری تطابق بین حوادث و پیشگوییها می کنند و
مسئله مرگ حیات اممی۸ را مطرح می کنند و آن را پیش
زمینه ظهور حضرت مسیح می دانند۹. چرا امریکا در
جنگ خود علیه عراق از شورای امنیت و سازمان ملل
متحد مجوّز نگرفت؟ چرا امریکا از پیمان منع آزمایشهای
هسته ای خارج شد، چرا؟!

چرا از پیمان کیوتو مربوط به محیط زیست خارج
شد؟ برای این که ثابت کند یک عقل در جهان حکومت
می کند و این یکی از ضرورتهای پیش زمینه ظهور
حضرت مسیح است. البته همه این مسائل جعل است اما
متأسفانه به دلیل آن که تبلیغات آنها به شدت قوی است و
دامنه نفوذ وسیعی دارند، می توانند حرفهای خود را جا
بیندازند. با این که حضور علمی و آکادمیک آنها در سطح
کشیشان اندک است ولی حضور فراگیر رسانه ای و
روانی و فرهنگی آنها شدید است. آنها ۱۴۰۰ رسانه
شامل اینترنت، شبکه های تلویزیونی، ماهواره و پدیده
این ده سال اخیر، که کلیساهای تلویزیونی است، و
دانشگاههای بزرگی را در اختیار خود دارند. در مراکز
حساس تصمیم گیری نفوذ کرده اند و حتی عمق
استراتژیک دنیای کاتولیک را تهدید می کنند به طوری که
صدای پاپ هم درآمده است. وقتی جورج بوش می گوید
که «ما با اراده وخواست خدا وارد این جنگ می شویم»
پاپ جلوی آن می ایستد و می گوید: «نه تنها این جنگ بر
طبق خواست خدا نیست بلکه بر علیه خداست»، در این جا
رسانه های مسیحیت صهیونیست می گویند پاپ ضد
مسیح است و اهانتهایی از این قبیل. این خلاصه ای از
مراحلی بود که این گروه سیاسی طی کردند تا این که یکی
از سمبلهایشان اکنون در کاخ سفید به قدرت رسیده و
رهبر کاخ سفید شده است. مهمترین مهره های سیاسی
آنها، آقای پل ولفوتیز و ریچارد برل، اشگرافت هستند.
خانم «کاندالیزا رایز» هم به عقیده بعضی جزء همین
گروه مسیحیت صهیونیست است. اما بنظر می رسد جزء
رهبران محافظه کار غیر مسیحیت صهیونیست است که
گروهی با عقایدی کاملاً جداگانه است منتها در حال
حاضر چون در قدرت سهیم است با آنها همراهی می کند.
«بوش پسر» به سفارش پدر از ذکاوت و هوش سیاسی
خانم رایز در جهت چگونگی چیدن وزراء استفاده کرده
است.

آقای شفیعی: موضوع پیشگویی ها درباره آینده
بزرگترین نقش را در سیاست گذاری مسیحیت
صهیونیستی ایفا می کند. هم در تأثیرگذاری بر مردم
آمریکا و هم اینکه واقعه را حتمی و جدی اعلام بکنند و
هم به نوعی انفعال را میان سایر ملل و مسلمین جاری
بکنند. این موضوع پیشگویی ها مشخصا در ظهور
حضرت مسیح(ع) بعد از واقعه بزرگ جنگ آرماگدون
اعلام می شود. اینها به این واقعه اشاره دارند که در
منطقه آرماگدون یک جنگ بزرگ اتمی رخ می دهد که بعد
از این جنگ که منجر به کشته بیشماری از مردم می شود
تا سه میلیارد نفر پیش بینی شده است، حضرت مسیح(ع)
ظهور می کند و امکان این به وجود می آید که مسیحیان
جهان شاهد سیمای حضرت مسیح(ع) باشند. اما آنچه که
از نظر مسیحیت صهیونیستی پیگیری موضوع را جدی
می کند این است که برای محقق شدن این موضوع
می بایستی زمینه سازی کرد و از آنجایی که این جنگ در
زمانی حادث خواهد شد که اسرائیل به قدرت تام و تمام
رسیده و یهودیان جهان در اسرائیل متمرکز شده اند و در
درگیری بزرگ اتمی در منطقه هرمجدون زمینه های
ظهور حضرت مسیح(ع) فراهم خواهد شد، از بعد از
ساخته شدن فیلم نوسترآداموس هم تا به امروز عموم
فیلمهایی که به نوعی با سرمایه گذاری همه اینها طراحی
و ساخته شده ما اشاره ای مستقیم و غیر مستقیم به
موضوع آرماگدون، جنگ نهایی، پایان تاریخ و ظهور
حضرت مسیح را ما شاهدش هستیم. یعنی در واقع جنگ
آرماگدون را جنگی می دانند که واپس آن تاریخ پایان
می پذیرد و از حتی برخی از عباراتشان زمین را به عنوان
مرحوم زمین یاد می کنند یعنی زمینی که دیگر مرده است
و دیگر نباید از آن سخنی به میان آورد. جالب اینجاست
که وقتی در فیلم سینمایی آرماگدون مشاهده می کنیم
اشاره می شود که جهان توسط یک نیروی ماورائی و یک
نیروی خارج از قدرت معمولی بشر تهدید می شود و این
تهدید بزرگ مردم آمریکا را تهدید می کند و باید با آن
مبازره کرد، مقابله کننده اصلی هم کسی نیست جز
تکنولوژی آمریکا و مردان پر قدرت آمریکا. این موضوع
را در فیلمهای دیگر هم می بینیم و در فیلم «روز استقلال
Independence day» هم همین مضمون تکرار
می شود و در سایر فیلمها هم ما به گونه های مختلف با
این موضوع روبرو هستیم. ظهور مسیح، پایان تاریخ،
دجالی که ظهور می کند و نیروهایی که مقابله کنند. آن دو
پیروز شونده که مشخصا آمریکا و تکنولوژی
آمریکاست. من از دوستان هم خواهش می کنم که اگر
ممکن است درباره این موضوع که تأکید فراوان اینها بر
این واقعه آرماگدون و ظهور حضرت مسیح(ع) از چه
وجوهی برخوردار است و طرح آن به این معنا چگونه
مسلمین را به یک چالش، به یک گفت وگو یا حتی درگیری
جدی فرا می خواند؟

آقای افقهی: «آرماگدون» واژه لاتین است و یک بار
بیشتر در کتاب مقدس نیامده به نام «هرمجدون» یا
«هرمجیدو» در سفر۱۰ مکاشفه یوحنا است. این واژه در
کتاب مقدس به صورت آیه شانزده آمده است. آنجا
اشاره دارد به این که آنگاه که نیروهای اهریمنی گرد هم
آمدند. و بعد از آن آیه تمام می شود و هیچ صحبتی از این
قضیه نمی شود. «مجیدو» دشت مرتفعی است در ۵۵
کیلومتری شمال شهر قدس بین حیفا و قدس و از دریا به
عمق ۱۵ کیلومتر در خاک فلسطین. «هار» کلمه عبری به
معنای تپه و محل مرتفع و «مجیدو» یعنی اشراف.
بنابراین «هارمجیدون» که «هارمجیدو» بوده و بعد شده
«هارمجیدون» در واژه عبریش یعنی «تپه اشراف»، این
جریان مدّعی است آنجا محل تجلی قدرت و ظهور
حضرت مسیح است! که می گویند نیروهای اهریمنی،
اشاره به ما مسلمین و کلاً شرق دارد، در دو نبرد فرزندان
خدا را تهدید می کنند، یکی نبرد یأجوج و مأجوج بر علیه
قوم یهود و سرزمین فلسطین است که آنها امروز مفهوم
یأجوج و مأجوج را بر روسیه و چین تطبیق داده اند. آنها
این وقایع را به هر صورت که خود بخواهند تطبیق
می دهند، اینها در تفسیر دیگری می گویند که یأجوج و
مأجوج، اشاره به روسیه اتمی و لشکر اعراب و مسلمین
دارد و این قبل از جنگ۱۱ آرماگدون اتفاق می افتد که
می خواهند کشور اسرائیل را نابود کنند، منتها فرزندان
مسیح و غرب به کمک فرزندان یهود می آیند «که این
اشاره دارد به جنگهای امروز و رویاروییهای امروزی
بین اعراب و اسرائیل» می خواهند بگویند که ببینید اینها
می خواهند ما را از بین ببرند و به همین دلیل «خانم
کاندلیزا رایز» می گوید که امروز کلید امنیت جهان امنیت
اسرائیل است. خیلی حرف مهمی است. آقای «تونی بلر»
هم می گوید که ما موظف و مکلف به حفظ امنیت اسرائیل
هستیم. آقای «جرج بوش پسر» هم چیزی قریب به این
مضمون بیان می کند که حفظ امنیت اسرائیل در
اولویتهای کار ماست. ما دیگر شواهد و اعترافات
صریح تر از این نمی توانیم پیدا کنیم که موقعیت اسرائیل
برای اینها چه جایگاهی دارد و اینها چه کار دارند می کنند
با ما.

همانطوری که فرمودید اینها معتقدند که جنگ
درمی گیرد و حضرت مسیح در آسمان آرماگدون ظاهر
می شود و فرزندان ایمانی خود را به آسمان منتقل
می کند. یهود هم که تا به آن روز در آمادگی کامل است و
مجهز برای رویارویی با نیروهای محور شرارت و
نیروهای اهریمنی در صحنه این نبرد نابود شوند و این
جنگ را نهایتا فرزندان خدا یعنی یهود می برند و تا سه
میلیارد جمعیت کشته می شوند!! اشکالی که گرفته
می شود این است که این قطعه زمین مگر وسعت و
گنجایش اینهمه آدم را دارد؟ پاسخی که آقای کلاید به
خانم هالسل در آن سفر سیاحتی ـ زیارتی شان از آمریکا
به سرزمینهای اشغالی داشت جواب مبهمی است. که
گوید این جنگ باید اتفاق بیفتد و اینها همه میمیرند.
هالسل می گوید آخر این منطقی نیست نه از نظر
محاسبات ریاضی و نه از نظر عقلی. برخی آمده اند
توجیه کرده اند که نه، این نقطه مرکز درگیری است و این
درگیریها سرایت می کند به تمام دنیا و همان جنگ تمدنها
و جنگ و رویارویی بین نیروهای اهریمنی و نیروهای
صلح دوست در تمام نقاط زمین شعله ور خواهد شد و
نهایتا فرزندان خدا که یهود باشند پیروز می شوند و
آنگاه حضرت مسیح(ع) به زمین برمی گردند و
دارالحکومه خودشان را و پایگاه حکومتی خودشان را در
هیکل سلیمان یا معبد سلیمان مستقر خواهد کرد و به
مدت هزار سال حکومتش بطول میانجامد. قطعا و از
مسلمات پیشگویی اینها که بر حتمیت وقوعش اصرار
دارند مسئله انهدام مسجدالاقصی است که ان شاءاللّه به
آن خواهیم پرداخت. این اجمالی بود راجع به جنگ
آرماگدون.

موعود: آیا آنچه به عنوان جنگ تمدنها دارد مطرح
می شود ناظر به همین موضوع نیست؟

آقای افقهی: متأثر از این موضوع است. یعنی هم
اندیشه آقای ساموئل هانتینگتون که معروف به طراح
نظریه «جنگ تمدنها»ست و هم اندیشه آقای فوکویاما
همان نظریه پرداز «پایان تاریخ» هر دو در راستا و متأثر
از همین دیدگاه و اعتقاد صهیونیستها است. چون معتقد
به پایان تاریخ هستند، منتها در توجیه و تفسیرهایش
اختلاف دارند ولی رویکرد کلی آنها همین است که دنیا
باید به پایان برسد و برای یکبار کره زمین باید از وجود
نیروهای شرور و اهریمنی پاک شود تا هزار سال
حکومت حضرت مسیح با صلح و صفا و آرامش و
نیروی ایمان بر زمین حکومت بکند و مردم از این
حکومت متنعم بشوند. لذا ما الان کلیساهایی داریم به نام
«کلیساهای هزاره گرا» یا «گروه های هزاره» معتقدند که
باید تمهیداتی برای بسط حکومت و تثبیت یاری حضرت
مسیح و برای تثبیت حکومت هزار ساله اش اعمال کرد و
اینها می خواهند این تغییرات را به وجود بیاورند. یک
گروه دیگری قبل از بازگشت مجدد حضرت مسیح دارند
کار می کنند و دنبالش هستند که همین پیشگوییها را
محقق کنند.<

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.