پاورپوینت کامل جمع خاتمیت با امامت و مهدویت ۵۸ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل جمع خاتمیت با امامت و مهدویت ۵۸ اسلاید در PowerPoint دارای ۵۸ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل جمع خاتمیت با امامت و مهدویت ۵۸ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل جمع خاتمیت با امامت و مهدویت ۵۸ اسلاید در PowerPoint :

۳۸

اشاره:

دکتر عبدالکریم سروش در سخنرانی اخیر خود در پاریس تحت عنوان «تشیع و چالش مردم
سالاری» اشکالی در خصوص انطباق اندیشه امامت و مهدویت با ختم نبوت مطرح کرده است
که واکنش هایی برانگیخته است. این اشکال که مبتنی بر آرای اقبال در تفسیر مسئله
خاتمیت است، به طور خلاصه این است که: ختم نبوت به معنای پایان دوره عصمت و وحی و
در واقع پایان دوره ولایت و مرجعیت شخص در تشریع است. علت خاتمیت، بلوغ عقل بشر است
و از این دوره به بعد، زمان مرجعیت اشخاص و حق تشریع برای افراد به سر می آید و
تنها استدلال است که می تواند مرجع عمل واقع شود. اما شیعه با پذیرش نظریه امامت و
تداوم آن در مهدویت، عملاً ختم نبوت را بی معنی کرده است، زیرا معتقد است که امام،
هم عصمت دارد که تداوم بخش ولایت و مرجعیت شخص است، و هم علم غیب دارد و محدّث و
مفهّم است که این هم ماهیتاً تفاوتی با وحی ندارد؛ پس پذیرفتن امامت در واقع مستلزم
نفی ختم نبوت است و گویی فقط اسم مطلب عوض شده ولی ماهیتاً نبوت ختم نشده است.
ایشان به تبع اقبال لاهوری معتقدند که «با خاتمیت، قرار است آدمیان به رهایی برسند
ولی اگر گفته شود که یک مهدی می آید که همان اتوریته پیامبر را دارد، ما از فواید
خاتمیت بی بهره می مانیم، زیرا آن رهایی تحقق نخواهد یافت. فلذا این سؤال از شیعیان
باقی است که مهدویت را چگونه با اندیشه رهایی و دموکراسی می توان جمع کرد؟»

الف) خاتمیت و امامت

چنانکه در جمع بندی نهایی این سخن واضح است، گوینده بیشتر دغدغه دموکراسی و رهایی
از وحی را داشته تا دغدغه پاورپوینت کامل جمع خاتمیت با امامت و مهدویت ۵۸ اسلاید در PowerPoint؛ که خود این اولویت قابل
تأمل و بررسی است. اما دراینجا قصد داریم نشان دهیم آیا این اشکال در خصوص
ناسازگاری امامت با خاتمیت وارد است یا خیر.

به نظر می رسد حل این تعارض در گرو دقت بیشتر در فلسفه خود نبوت و نسبت میان عقل و
وحی است. دو نوع نگرش در خصوص نسبت عقل و وحی وجود دارد. یک نگرش، که مبنای طرح
اشکال فوق است، نسبت عقل و وحی را نسبت دو امر جانشین همدیگر می بیند، دو امری که
فی حد نفسه با هم متعارضند؛ لذا یک دوره، دوره حکومت وحی است نه عقل؛ اما کم کم عقل
رشد می کند و به حدی می رسد که به دوره حکومت وحی پایان می دهد. بر این مبنا،
خاتمیت اعلام پایان وحی است و امامت چون نوعی تداوم حکومت وحی است، نمی تواند مورد
پذیرش واقع شود. اما نگرش دوم، نسبت عقل و وحی را نسبت دو امر لازم و ملزوم
می بیند، که نه تنها معارض همدیگر نیستند، بلکه مؤید و مکمل همدیگرند. در این نگاه
که عمده نصوص دینی با آن سازگارند، عقل حجت درونی است و وحی حجت بیرونی؛ و اساساً
دینداری کار انسان عاقل و متفکر است؛ مخاطب اصلی وحی، عقل است۱ و فقط کسانی که اهل
تقلید و تبعیت کورکورانه از آباء و اجداد۲ یا بزرگان۳ یا سنت های جاهلانه۴ هستند،
زیر بار پذیرش حقایقی که وحی بر گوشِ عقل آنان۵ عرضه می کند، نمی روند.

در نگاه اول، در دوره حکومت پیش از عقل، چون انسان ها نمی فهمند نیازمند یک قیم و
آقابالاسر به نام پیامبر هستند؛ اما چون عقلشان کامل شد و توانستند خودشان مطالب را
بفهمند دیگر نیازی به قیم ندارند و ختم نبوت، دوره پایان ولایت اشخاص است.۶ اما در
نگاه دوم، در تمامی اعصار حتی در زمان پیامبران گذشته، عاقلان بودند که سخن
پیامبران را می شنیدند و پیامبران هم خودشان برهان واستدلال ارائه می کردند۷ و هم
در مقابل مخالفینشان طلب برهان و استدلال می کردند۸ و البته بر اساس این نگاه باید
تبیینی از ختم نبوت ارایه داد.

در واقع، اشکالی که دکتر سروش در خصوص ناهماهنگی ختم نبوت با امامت و مهدویت مطرح
کرده بر مبنای نگرش اول، که نگرش خود وی می باشد، وارد است و به نظر می رسد آن نگرش
مبنای عمده نظراتش در حوزه دین شناسی باشد؛ نظراتی همانند دین حداقلی، سکولاریسم،
پلورالیسم، بسط تجربه نبوی و مانند آن؛ تنها مسئله مهمی که به نظر من در خصوص
اندیشه های وی باقی مانده، که تبیین نشده رها شده است، مسئله چرایی دینداری در عصر
خاتمیت است. آنچه من از مجموع نظرات ایشان تا کنون استنباط کرده ام، این است که
ایشان دینداری را امری غیرعقلانی می دانند، و البته نه لزوماً ضد عقلانی، بهتر است
بگوییم دینداری را امری سلیقه ای (سلیقه کاملاً شخصی و درونی و غیر آبژکتیو)
می دانند و لذا دینداری «ضرورت» ندارد هر چند احتمالاً ضرری هم ندارد و باز برای
همین است که در همین سخنرانی نیز در نهایت بحث، نشان می دهند که مشکل اصلی دکتر
سروش جمع امامت با ختم نبوت نیست بلکه جمع امامت (به عنوان یکی از مؤلفه های این
دینداری سلیقه ای) با دموکراسی است.

اما صرف اینکه آن نگرش، متفاوت از این نگرش می باشد، نمی تواند تعارض مطرح شده را
حل کند. زمانی تعارض مذکور پاسخی منطقی می یابد که نشان دهیم نگرش دوم نگرشی قابل
دفاع است که بر اساس آن، تعارض مذکور پاسخ منطقی مناسبی می یابد و این مطلبی است که
قصد داریم در اینجا بدان بپردازیم.

در منطقی که از متون دینی به سادگی قابل استخراج است، نبوت و دینداری ضرورت دارد و
این ضرورت ناشی از نوع خداشناسی ماست و تنها کسانی که درک خداشناسی سطحی و نادرستی
دارند، منکر نبوت هستند.۹ طبق این منطق، اگر ما خداوند را به حکمت و رحمت بشناسیم،
در می یابیم که خداوند کار عبث انجام نمی دهد و اینکه انسان را بیافریند و بعد از
چند صباحی بمیراند و کار تمام شود، عبث است و خداوند قطعاً چنین کاری نمی کند؛ بلکه
انسان زندگی جاودانه ای خواهد داشت و مقصد انسان خدا (رسیدن به همه کمالات،کمال
مطلق)۱۰ است. خدا بی نهایت است پس طبیعی است که مقصد بی نهایت است و باز واضح است
که عقل انسان می داند که براساس محاسبات عادی ، با عمر محدود نمی تواند راه نامحدود
را طی کند. تنها حالت ممکن برای طی این مسیر، استفاده از راهکاری غیر متعارف است تا
بتوان مسیر نامحدود را در زمان محدود طی کرد و برای همین خداوند وحی را می فرستد و
این راهکار غیر متعارف از راهی غیرمتعارف (یعنی راهی غیر از تجربه و استدلال عادی)
در اختیار بشر قرار می دهد. بدین معناست که نبوت ضرورت می یابد.۱۱

در تعبیر فوق انسان باید راهکار را بیاموزد تا بتواند طی مسیر کند؛ پس پیامبر، معلم
است نه تحکم کننده؛ و اگر اثبات عصمت نبی می شود و اگر پیامبر حق تشریع دارد اصلاً
بدین معنا نیست که دوره نبوت، دوره تحکم کردن است، بلکه باز عقل است که اصل عصمت را
در خصوص نبی اثبات می کند؛ چرا که این راهکار باید به صورت دقیق و بی کم وکاست در
اختیار انسان قرار گیرد. از آنجا که نه فقط فرد، بلکه جامعه انسانی نیز مراتب درک
را به تدریج طی می کند، درس ها و به ناچار معلم ها نیز به تدریج عوض می شوند (به
تعبیر استاد مطهری مانند دانش آموزی که از کلاس اول دبستان شروع می کند و سال به
سال بالا می رود). کم کم بلوغ عقل به مرحله ای می رسد که می تواند کل برنامه هدایتی
خود را یک جا تحویل بگیرد؛ و این دوره، دوره ختم نبوت است؛ اما همین سخن ساده که
اجمالاً مورد قبول دکتر سروش و اقبال است، نیاز به تعبیر دقیق دارد. یک بار تعبیر
ما از بلوغ عقل بشر این است که به مرحله ای می رسد که برای طی مسیر کمال دیگر
نیازمند هدایت نیست و همه چیز را خودش تشخیص می دهد. این همان معنایی است که دکتر
سروش در باب ختم نبوت در آثار مختلف خود ارایه داده و همان نظریه اقبال است که به
تعبیر شهید مطهری، نه ختم نبوت، بلکه ختم دیانت است.۱۲ طبق استدلالات فوق، این سخن
مردود است؛ زیرا هنوز مسئله و معضل اول (راهی برای رسیدن به مقصد نامحدود در زمان
محدود) بر جای خود باقی است و عقل عادی، هیچ گاه خود نمی تواند این مسئله را حل
کند. بر اساس این دلیل، وحی و برنامه خاص الهی تا ابد، مورد نیاز است.۱۳ و بلوغ
عقل بشر این است که بشر می تواند برنامه هدایت را یک جا تحویل بگیرد و دیگر نیازمند
وحی جدید نیست نه اینکه اصلاً نیازمند محتواهایی که از طریق وحی به او می رسد،
نیست. عدم نیاز به تجدید وحی غیر از عدم نیاز به اصل وحی است.

تا اینجا بحث تعارض ختم نبوت با تجدید نبوت حل شده، بدون اینکه مستلزم ختم دیانت
باشد. اما هنوز بحث تعارض ظاهری آن با امامت ( که محل اصلی بحث است) حل نشده است؛
اما دقت در همین معنای بلوغ عقل بشر می تواند نشان دهد که این تعارض هم برقرار
نیست. برای اینکه این قسمت از بحث بهتر فهمیده شود بگذارید اشکال دیگری مطرح کنم و
آن اینکه آیا واقعاً اعراب جاهلیت زمان پیامبر(ص)، عقلشان کامل تر و بالغ تر بود یا
مثلاً مردم در زمان فلاسفه یونان باستان در چند قرن قبل و اصلاً چه معیاری برای
بلوغ عقل بشر هست. آیا این یک سخن تحکمی نیست؟ واقعاً همان سخن اقبال که «دوره
خاتمیت، دوره عقل استقرایی بشر است» این دوره در آن زمان رخ داد یا مربوط به قرن ۱۷
میلادی است؟۱۴

اگر خوب دقت کنیم معیاری برای بلوغ عقل بشر هست که اگر آن معیار درست فهمیده شود
معلوم می شود که امامت نه تنها مخالف بلوغ عقل بشر نیست، بلکه اساساً لازمه آن است.
برای

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.