پاورپوینت کامل مهرنگاه ۱۲ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
3 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل مهرنگاه ۱۲ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل مهرنگاه ۱۲ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل مهرنگاه ۱۲ اسلاید در PowerPoint :

انسان بزرگواری بود، با ظاهری خیلی ساده که با زندگی کارگری به سر می برد؛ ولی قلبش سرشار از محبّت امام علی(ع) بود. دنیایی عشق به امام علی(ع) داشت. خودم خدمتشان رسیدم. در وقت راه رفتن، یک مقداری بدنش لمسی داشت. سؤال کردم: مثل اینکه یک مقدار ناراحتی داری؟ گفت: الآن خوب شده ام. قبلاً فلج بودم و چهار دست و پا راه می رفتم. هر چه معالجه کردم، هیچ امید بهبودی نبود. مشرّف شدم «مشهد»؛ شفا نیافتم. اهل «کرمانشاه» بود. ایشان گفت: به قلبم خطور کرد که شفا دهنده من فقط علی(ع) است؛ ولی من، آقای من، حجّت خدا. به خانواده ام گفتم: به فکر گذرنامه باشید و مرا بفرستید «نجف اشرف»! می گفت: مأیوس بودیم. تنهایی هم میسّر نبود. رفتنم عقب افتاد. قلبم روشن بود که شفا دهنده من در نجف اشرف است. به هیچ کس نگفتم. یک روز از خانه خارج شدم و به قصد زیارت امام علی(ع) از شهر بیرون آمدم. ماشین هایی را که به «قصر شیرین» می رفتند، سوار شدم. در قصر شیرین دنبال قاچاقچی گشتم. وقتی او را پیدا کردم، دیدم او هم فقط می خواهد مرا بچاپد. راه را یاد گرفتم. سوار درشکه ای شدم و گفتم: می خواهم بروم «خسروی». قبرستانی است در آخر شهر، می خواهم بروم سر قبر. صاحب درشکه گفت: بایستم تو را برگردانم؟ گفتم: شاید شب هم ماندم. شما بروید!. به قصد زیارت علی(ع) با دنیایی شور و شوق، چهار دست و پا به طرف «عراق» حرکت کردم. شب تا صبح رفتم. هوا که روشن شد ـ چون مرز خسروی با مرز «خانقین»، یک تا دو کیلومتر بیشتر فاصله نیست ـ صبح دیدم بعد از این تپّه هایی که در طی شب رفتم، با پاسگاه عراق فاصله ای ندارم. قشنگ آنها را می دیدم. رفتم پشت تخته سنگی که مرا نبینند. از دست و پایم هم خون می آمد. فاصله من تا پاسگاه ۱۵۰ تا ۳۰۰ متر بیشتر نبود. نه راه پیش داشتم و نه راه پس. نگاهی به سمت امیرالمؤمنین(ع) کرد

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.