پاورپوینت کامل رابطه خضر(ع) با اهل بیت(ع) ۴۷ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل رابطه خضر(ع) با اهل بیت(ع) ۴۷ اسلاید در PowerPoint دارای ۴۷ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل رابطه خضر(ع) با اهل بیت(ع) ۴۷ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل رابطه خضر(ع) با اهل بیت(ع) ۴۷ اسلاید در PowerPoint :
بسیاری از روایات و احادیث دلالت دارنـد که حضـرت خضـر(ع) رابطه بسیار خـوبی با اهل بیت پیامبر(ص) داشته؛ بلکه طبق فرمایـش امام رضا(ع) هر روز نزد معصومان(ع) می رفته و عرض سلام می کرده است.
حضرت فرمود: «و انّه لیاءتینا فیسلـم فنسمع صـوته و لا نری شخصه».
سلام خضر نبی به پیامبر(ص) و علی(ع)
روزی علی(ع) همراه پیامبر(ص) از راه مدینه عبور می کردند؛ ناگاه مردی بلند قامت و چهارشانه. .. جلو آمد و بر پیامبر(ص) سلام کرد و احترام شایانی نمود. سپس رو به علی(ع) کرد و گفت:
سلام و رحمت و برکات خداوند بر تو ای خلیفه چهارم، آنگاه به رسول خدا(ص) رو کرد و گفت: آیا این گونه نیست که گفتم؟ رسول خدا(ص) فرمود: «آری چنین است.» آن شخص ناشناس از آنجا رفت.
علی(ع) از پیامبر(ص) پرسید: «این چه لقبی بود که این مرد ناشناس به من داد و شما هم آن را تصدیق کردید، آیا من خلیفه چهارم هستم؟» پیامبر(ص) فرمود: «حمد و سپاس خدا را، همان گونه که او گفت تو خلیفه چهارم هستی؛ زیرا اوّلین خلیفه، آدم(ع) است. و دومین خلیفه داوود(ع) است و سومین خلیفه هارون، برادر موسی(ع) است که خلیفه موسی شد و خداوند در (آیه ۳ سوره توبه) می فرماید: «و این اعلامی است از طرف خدا و رسولش بر عموم مردم در روز حجّ اکبر (عید قربان) که خداوند و پیامبرش از مشرکان بیزار است.» ای علی! ابلاغ کننده برائت از مشرکان از جانب خدا و رسولش تو هستی و تو وصّی و وزیر من می باشی و دین مرا ادا می کنی.. .. پس تو چهارمین خلیفه می باشی؛ چنان که آن شخص با این عنوان بر تو سلام کرد. آیا می دانی او چه کسی بود؟ او برادرت خضر(ع) بود.»
نورانیت دل
خضر نبی(ع) در محضر امام حسن مجتبی(ع) حاضر شد و سؤالاتی را با وی در میان نهاد و از جمله پرسید: چرا آدمی گاهی مطالبی را که می داند، به یاد نمی آورد؟
امام(ع) پاسخ فرمودند: «قلب بشر بر حق استوار است و با حق عجین گشته و روی حق حجاب نهاده شده است، پس اگر بر محمّد و آل محمّد سلام و درود کامل بفرستد، قلب او نورانیت خاصّی پیدا می کند و آنچه که از یاد برده، دوباره به خاطرش می آید. اگر صلوات بر محمّد و آلش نفرستد یا آنکه صلوات ناقص بفرستد، آن حجاب همچنان بر روی حق برقرار خواهد بود و در این صورت است که انسان آنچه را که به یاد دارد نیز فراموش می کند.»۱
تسلیت به اهل بیت(ع)
ایشان پـس از رحلت پیامبر خـدا(ص) به در خانه اهل بیت(ع) آمده و به آنان تسلیت مصیبت رسول خدا(ص) را گفت و همچنین ایشان پـس از شهادت مولی الموحّدین، امیرالمؤمنین(ع) با شتاب در حالـی که لا اله الّا الله می گفت، خـود را به در خانه علی(ع) رسانده و می گفت:
«خدای تو را رحمت کند، ای اباالحسن تـو اوّلین فردی بـودی که به اسلام گرویدی و از نظر ایمان خالص ترین آنها و از همه یقینت به خدا شدیدتر و بیشتر از همه، از خـدا ترس داشتـی. .. علـی تـو همانند کـوهی بـودی که هرگز بادها و طـوفان ها او را از جای تکان ندهد.»
ابـن عبّاس گوید: همگان سکوت کردند تا سخنانـش تمام شد، سپـس خـود گریه کرد و یاران رسول خدا را به گریه انداخت. سپـس به دنبالـش گشتند؛ ولـی او را نیافتنـد.
حضرت خضر( ع) پـس از شهادت امام حسـن(ع) در گـوشه ای از «مسجـدالحـرام» در مصیبت آن حضــرت اشعاری سـوزناک می خـواند. ابـن عبّاس گـوید: روزی که امام حسیـن(ع) به شهادت رسید، صـدایـی از گـوشه خانه به گـوشمان رسیـد که می گفت:
اصبروا آل الرّسول،
قتل الفرخ النحول،
نـزل الروح الامین،
بـبـکـاء و عـویل؛
صبر کنید ای آل رسـول الله!
فرزندی که خدا به پیامبر(ص) هدیه کرد, کشته شد.
جبرئیل امیـن نازل شد؛
در حالـی که گریه و زاری می کرد.
علاقه شدید خضر به علی(ع)
بدون شک حضرت خضر از جمله کسانی بـود که جایگاه معصومان، بالأخص علی(ع) را خوب درک کرده بود. بدیـن جهت پـس از رحلت رسول الله(ص), ایـن علاقه به خاندان پیامبر(ص) مستحکـم تر شد و در تمام قضایایی که برای علـی(ع) در مـدینه رخ داد تا رفتـن به سـوی عراق و جنگ با ناکثین و قاسطین و مارقیـن, در کنار مولای متّقیان و مایه دل خوشی علی(ع) و آرامـش خاطر آن حضرت بـود. اصبغ بـن نباته گوید: امیرمـؤمنان در حال نماز بـود که مردی به طرف آن حضرت آمـد؛ در حالـی که بر تـن او دو برد سبز رنگ بـود و دو گیسـوی بافته شده مشکی و محاسن سفید داشت.
هنگامـی که حضرت سلام داد, خـود را بر روی امام(ع) انداخته و بر سر مبارک علـی(ع) بـوسه زد.
سپـس دست حضرت را گرفته, بیرون رفتند. به سـرعت دنبال آنها رفتیم, از حضرت درباره او پـرسیـدیـم, ایشان فرمود: «این برادرم خضر است. ..»
همچنیـن اصبغ نقل می کند: بار دیگر در حالی که میثم تمّار در کنار همان ستـونی که حضرت نماز می خواند, ایستاده و نماز می گزارد, به میثم گفت: ای کسی که در کنار ستون نماز می گزاری! به صاحب خانه سلام مرا برسان و به او بگـو که مـن از او شروع کردم؛ امّا او را در حال استراحت دیدم.
در خبر دیگری آمده است: روزی علی(ع) و خضر با هـم دیدار کردند. علی(ع) فرمود:
«جمله حکمت آمیزی بگوی.» خضر گفت: چه زیباست تـواضع ثـروتمنـدان بـرای فقـرا, بـرای رضـای خـدا. علی(ع) فـرمود:
«و بهتـر از آن تکبّر کردن فقـرا بـر ثـروتمنـدان که نشانه اعتماد و تـوکل به خـداست», خضر گفت: ایـن سخـن را بایـد با آب طلا نـوشت.
امام زین العابدین(ع) و حضرت خضر(ع)
ابراهیم بـن ادهم گوید:
همـراه قافله در صحـرا و بیابان بـودم. پس بـرای قضای حاجت از قافله فاصله گرفتـم. ناگهان چشمم به کودکی افتاد که در حال راه رفتـن بـود.
پیـش خودم گفتـم:
سبحان الله! در صحرای بی آب و علف, ایـن کودک چه می کند. نزدیک شده, بر او سلام گفتم. پاسخ مرا داد, پـرسیـدم: به کجـا می روی؟ او گفت: «به سـوی خـانه پـروردگارم.»
گفتم: عزیزم, تو کـودک هستی. نه حجّ واجبی بر تـو هست و نه مستحبّی.
او گفت: «ای پیرمرد آیا نـدیدی که چقدر کودکانـی که از مـن کـوچک تر بودند و از دنیا رفتند؟»
گفتم: توشه و مرکبت کجاست؟
گفت: «تـوشه ام تقـوای من و مـرکب مـن دو پایم و هدفم مـولایـم است.»
گفتم: غذایی همراهت نمی بینـم؟!
او پاسخ داد: «ای شیخ آیا پسندیده است که کسی تو را دعوت کند, آنگاه غذا از خانه برداری؟!
گفتم: نه.
پس گفت: «آن کـس که مرا به خانه اش دعوت کـرده, اوست که سیرم کند و سیرابـم گـردانـد.»
گفتم: بیا و همراه مـن سـوار شـو تا مشاعر را درک کنی ـ یعنی به حج برسـی.
گفت: «از ما تلاش در راه رفتـن و از او ما را رساندن, آیا فرمایـش خدا را نشنیدی که می گـوید:
«و کسانـی که در راه ما تلاش کـردنـد, راه هایمـان را به آنها نشـان می دهیـم و به تحقیق که خداوند با نیکوکاران است.»
ابراهیم ابن ادهم گوید: گرماگرم صحبت بـودیـم که جوانی خـوش سیما، در حالـی که پیراهـن سفیدی بر تـن داشت, از راه رسید. دست به گردن آن پسـر انـداخت و به او سلام کـرد. مـن به طـرف آن جـوان رفتـم و عرضه داشتـم: به حقّ آن کسـی که خلق تـو را نیکـو گردانیـد, این پسر کیست؟
گفت: آیا او را نمـی شناسـی؟ ایـن علـی بن الحسیـن، فرزند علی بـن ابی طالب است. بلافاصله آن جوان را رها کردم و به طرف آن پسر رفتم و گفتـم: به پدرانت تـو را سوگند می دهم! بگو این جوان
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 