پاورپوینت کامل در عصر ولایت تکنیک. .. ۶۱ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل در عصر ولایت تکنیک. .. ۶۱ اسلاید در PowerPoint دارای ۶۱ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل در عصر ولایت تکنیک. .. ۶۱ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل در عصر ولایت تکنیک. .. ۶۱ اسلاید در PowerPoint :
تا آن روزی که انبار کوچک و جمع و جور ما کفاف چند قلم کالایی را که تولید کرده بودیم، می داد، انبارداری هم بر عهده خودمان بود؛ امّا وقتی کالاها متنوّع و متکثّر شدند، برای ما هم چاره ای جز دست و پا کردن انباری بزرگ تر نماند. از آن به بعد موضوع انبارداری هم قوز بالا قوز شد و برای خلاصی از آشفتگی ها، ناگزیر به استخدام انباردار شدیم. چند صباحی بر همین منوال گذشت، یک وقت چشم باز کردیم، دیدیم سررشته از دست انباردار خارج شده و خسارت زیادی به بار آمده است.
تا آن روزی که انبار کوچک و جمع و جور ما کفاف چند قلم کالایی را که تولید کرده بودیم، می داد، انبارداری هم بر عهده خودمان بود؛ امّا وقتی کالاها متنوّع و متکثّر شدند، برای ما هم چاره ای جز دست و پا کردن انباری بزرگ تر نماند. از آن به بعد موضوع انبارداری هم قوز بالا قوز شد و برای خلاصی از آشفتگی ها، ناگزیر به استخدام انباردار شدیم. چند صباحی بر همین منوال گذشت، یک وقت چشم باز کردیم، دیدیم سررشته از دست انباردار خارج شده و خسارت زیادی به بار آمده است. راهی جز به کارگیری روش انبارداری نوین و استخدام انباردار کار بلد و آشنا با سیستم های ماشینی برایمان نماند. در یکی از روزنامه ها آگهی استخدام دادیم. اوّلین روز که آگهی چاپ شد و در اوّلین ساعت ها، جماعت بزرگی از مردان چاق و لاغر آمادگی خودشان را برای تصدّی انبارداری اعلام کردند. آشنایی با سیستم های مدرن یکی از شرط های ما بود. همین هم باعث بود تا جمع بزرگی از میان داوطلبان شغل انبارداری خارج شوند.
برخی مراجعه کنندگان هم وقتی با این سؤال مواجه می شدند که آیا کار با سیستم های ماشینی و نرم افزارهای انبارداری حرفه ای را می دانید، بلافاصله می گفتند: بچّه هایم در منزل آشنایی دارند، از آنها یاد می گیریم. چشم به یاری جوان هایشان دوخته بودند و می دانستم برای مرد میانسالی که مویی سپید کرده، وقتی با بسم الله
کتاب و درس سیستم های کامپیوتری مدرن را بگویی چقدر راه دارد تا برسد به فصل انبارداری نوین و نرم افزار حرفه ای اش.
سیستم های ماشینی هم که زبان آدمیزاد نمی فهمند، اگر با زبان خودشان با آنها صحبت نکنید، به شما پاسخی نمی دهند. کار به جایی رسیده که وقتی خودمان هم در گوشه خلوتی به گپ و گفت و درد دل می نشینیم، ناخودآگاه با زبان ریاضی ماشین های مدرن و الفاظ و اصطلاحات مخصوص آنها سخن می گوییم. به نظر می رسد که ما هم شباهت زیادی به ماشین ها پیدا کرده ایم. به ربات های بی روح و جان بیشتر شباهت داریم تا آدمیزادِ صاحب دل و مغز و احساس.
چیزی شبیه آدم های رمان «دنیای قشنگ نو»، اثر آلدوس هایکسلی انگلیسی. انسان هایی که از طریق خطّ تولید کارخانه ها تولید می شوند، ماشینی و تکنیکی زندگی می کنند، چونان یک ماشین از منظر چشم یک ماشین به عالم و آدم می نگرند. با ادبیات ماشین ها و الفاظ و اصطلاحات ماشین ها با هم گفت وگو می کنند، تمامی عواطف، احساسات، ذوق شاعرانه و تمایلات فطری را از دست داده و تبدیل به ربات هایی سیّار شده اند.
در شهری که آلدوس هایکسلی آن را به تصویر کشیده، همه آدم ها در پایان عمرشان به کارخانه ها سپرده می شوند تا فسفر، کلیسم، سدیم و سایر املاح موجود در بدنشان بازیافت شود و چیزی از آنها دور ریخته نشود.
تا چهل یا پنجاه سال پیش، پذیرش این سخن سخت بود و به افسانه و داستانی تخیّلی بیشتر شبیه بود تا جهان واقعی، امّا امروزه روز، اگر از منظر روستایی ساده دلی نگاه کنی که برای اوّلین بار پایش به شهر رسیده، می بینی که چند میلیون ربات، میان ماشین ها در رفت و آمدند. همگی در خدمت ماشین ها و نه آنکه ماشین ها در خدمت آنها باشند. این ماشین ها هستند که تسمه بر گرده انسان ها کشیده اند و آنها را در خدمت خویش آورده اند.
این ماشین ها هستند که انسان ها را وادار ساخته اند دست از زبان و ادبیات خود کشیده و به زبان ماشین ها، زبان اعداد و ارقام و زبان صفر و یک سخن بگویند. این زبان، زبان تمامی ابزار، ادوات و وسایلی است که در ظاهر، آدمی آنها را در خدمت گرفته است.
این ماشین ها هستند که ادب و شیوه زندگی و نحوه گذران روزان و شبان مخصوص خود را بر انسان ها تحمیل کرده اند. جابه جایی هر عدد و هر دکمه و اشتباه و خطا در به کار بردن هر وسیله، ماشین ها را از کار می اندازد و در واقع آدم ها را از کار می اندازد. بودن آدم ها در گرو بودن ماشین هاست. ماشین ها را حذف کنید، همه چیز حذف می شود. تلویزیون را حذف کنید تا ببینید هیچ کس حرفی برای گفتن ندارد و کامپیوتر را. …
ماشین ها به انسان ها آموخته اند که چگونه به عالم بنگرند. نگاه ابزاری و تکنیکی ویژه ای که به هر موجود و مخلوق، شأن یک شیء، شأن یک ماشین و یک ابزار مصرف شدنی می بخشد و برای مصرف آن تاریخ مصرف تعیین می کند.
سر خطّ قصّه و حکایت انسان عصر مدرن، این جوری به نظر نمی رسید. همه گمان می بردند ماشین ها را در خدمت خواهند گرفت و هویّت و شأن مستقلّ انسانی خود را محفوظ می دارند؛ امّا در چشم بر هم زدنی، ماجرا به گونه ای دیگر، چهره خود را نمودار ساخت.
ساکنان شرق، انسان ترین انسان ها بودند. نمی خواهم اسائه ادب کنم. منظورم این است که به نحو شگفتی ساکنان شرق به خاستگاه فطری و شأن انسانی و تمایلات آسمانی نزدیک بودند؛ امّا چیزی نگذشت که سیلاب به شرق هم رسید.
ابتدا و البتّه طیّ فرایندی نسبتاً طولانی، جغرافیای خاکی شرق درنوردیده شدند. ماشین های نظامیِ استعمارگران جادّه ها را هموار ساختند تا مردان شیک و اتو کشیده به عرصه سیاسی نزدیک شده و در سایه تفنگ ها، نظام های سیاسی ویژه ای را بر مقدورات و مُقدّرات ساکنان شرق حاکم کنند. آنان ادب و ادبیات خود را با زور و تزویر بر مردم مستولی ساختند، وقتی هم به ناگزیر منطقه را ترک می کردند، حاکمان، فرمانداران و سلاطینی را به جای خود نشاندند تا به نیابت از طرف آنان سکان کشتی اقوام و ملل را به سوی خاستگاه استعمارگران به حرکت درآورند.
سپس نوبت به تغییر و تبدیل بافت فرهنگی رسید.
این تغییر و تبدیل در مناسبات فرهنگی ساکنان شرق در وقت حضور مردان نظامی و سیاسی با تحقیر و استهزاء فرهنگی آغاز شده بود؛ امّا به زودی توسعه فعّالیت فرهنگی و افزایش رفت و آمدها، همه مجال را برای باقی ماندن حوزه های فرهنگی غیرغربی از بین برد تا آنجا که جمله فرهنگ ها و تمدّن های منطقه ای، ملّی، مذهبی و بومی مستحیل در فرهنگ غربی شدند.
«هم سان سازی فرهنگی» صد بار قوی تر از ماشین نظامی و فرمان های مردان سیاسی، جغرافیای فرهنگی اقوام را درنوردید، همه مثل هم شدند. جمله عقربه های ساعت اقوام و ملل به افق غرب تنظیم شد. مرزهای جغرافیایی مستحیل و برچیده شدند و به تبع آن، مرزهای جغرافیای خاکی نیز کم رمق و کم جان؛ به گونه ای که طفلی نوپا را قوّه جابه جایی آن بود، آنان خانه دل و جان مردمان را به تصرّف در آورند.
بیگانگان از جادّه نامرئی فرهنگ بر تخت مملکت جسم و جان مردم تکیه زدند. تسمه بر گرده های آنان کشیدند و جمله اختیارات را از آنان سلب کردند.
تصرّف خانه جان مردم، همه مقاومت ها را شکست. دیگر همه مثل هم شده بودند، همه مثل غربی ها شده بودند، غرب زده شده بودند و غرب همه را در خود مستحیل ساخته بود. دیگر معلوم نبود چه کسی شرقی و چه کسی غربی است. طبع همه عوض شد و خوی همه غربی شد. خاستگاه همه غرب شد و جهان به ناگاه در همه مناسبات فرهنگی و تمدّنی، غربی شد. از اینجا، فرنگ رفته ها و فرنگ زده ها، عالم و آدم را همان گونه می دیدند و می خواستند که فرنگی می خواست.
همسان سازی فرهنگی و جهانی کردن فرهنگ بزرگ ترین واقعه ای بود که از بدو خلقت بشر تا به قرن نوزدهم و بیست میلادی، به رغم تجربه هزاران جنگ و داد و ستد و یورش و کشورگشایی امپراتوران، اتّفاق نیافتاده بود.
هیچ امپراتور و کشورگشایی پس از گشودن دروازه های اقوام و تصرّف زمین ها، قادر به انقلاب فرهنگی و همسان سازی عمومی افکار نشده بود.
قرن بیستم میلادی که به انتها می رسید، همگان در شرق و غرب عالم پذیرفته بودند که جهان به «دهکده ای» شباهت یافته است که تمامی ساکنانش مثل هم می خورند، مثل هم زندگی می کنند و مثل هم می میرند.
لازم نبود فردی یا سازمانی، سازماندهی ویژه ای را برای تحقّق این امر، یعنی «همسان سازی فرهنگی و جهانی کردن فرهنگ» در کار وارد کرده باشد، «ذات متجاوز فرهنگ غربی» و «خاستگاه صرفاً نفسانی و دنیوی» آن، در خود و با خود، این استعداد را داشت که همه مرزها را درنوردیده و خود را غالب نماید. به سان ویروس طاعون بود که به هر کجا می رسید و بر هر کس می گذشت، از او موجودی بیمار و طاعون زده همچون خود می ساخت. به گلوله ای از برف می مانست که از بلندا فرو غلتیده بود. هر چه پیش تر می آمد، بزرگ و بزرگ تر می شد. همه را و همه چیز را در هم می پیچید و با خود می برد.
در واقع، یکی از دلایل غلبه و سلطه غرب و حوزه فرهنگی و تمدّنی اش بر ساحت جسم و جان سایر ملل به «اسب تراوای» موجود در قلعه مملکت وجود انسان ها برمی گشت. غرب، نفس مردمان را فرا می خواند و به همراهی دعوت می کرد. هم سویی جادویی ویژه ای میان غرب در همه ساحت های فرهنگی و تمدّنی اش و نفس امّاره انسان وجود داشت. این نیروی نفوذی و موجود بود که درهای قلعه ها را بر لشکر جرّار فرنگی می گشود تا هر چه می خواهد، بکند. از غرب اشارتی بود و از انسان ها به سر دویدنی شگفت.
هر چه که نفس آدمی
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 