پاورپوینت کامل کربلا از منظر اندیشمندان جهان ۸۳ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
3 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل کربلا از منظر اندیشمندان جهان ۸۳ اسلاید در PowerPoint دارای ۸۳ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل کربلا از منظر اندیشمندان جهان ۸۳ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل کربلا از منظر اندیشمندان جهان ۸۳ اسلاید در PowerPoint :

۷۴

حسین (ع) از نظر مسیو ماربین آلمانی

مسیو ماربین آلمانی درباره امام حسین (ع) و علل قیام آن حضرت و نتایج حاصل از آن چنین می نویسد: حسین بن علی (ع) نوه محمّد (ص) که از دختر محبوبه اش، فاطمه (س) متولّد شده، تنها کسی است که در طی چهارده قرن، در برابر حکومت جور و ظلم قد علم کرد. اخلاق و صفاتی که در دوران حکومت عرب پسندیده و قابل احترام بود، در فرزند مولای متّقیان مشاهده می شد.

حسین، شجاعت و دلاوری را از پدر خود به ارث برده بود؛ به دستورات و احکام اسلام، تسلّط کاملی داشت؛ در سخاوت و نیکوکاری نظیر نداشت؛ در نطق و بیان، زبردست بود و همه را مجذوب بیانات خود می ساخت؛ مسلمانان جهان عقیده و ارادت فراوانی به امام حسین (ع) دارند و هر ساله در ماه معینی (منظور ماه محرّم) برای او عزاداری می کنند. کتب بسیاری از فضائل و مناقب حسین (ع) توسط مسلمانان نوشته شده و از ملکات حسنه و سجایای پسندیده او گفت وگو می کنند، موضوعی را که نمی توان نادیده گرفت، این است که حسین (ع)، اوّل شخص سیاست مداری بوده که تا به امروز احدی چنین سیاست مؤثّری اختیار ننموده است.

برای اثبات این نکته باید به تاریخ قبل از اسلام توجّه نمود. بنی امیه و بنی هاشم دو طایفه ای بودند که با هم قرابت و خویشاوندی داشتند؛ زیرا امیه و هاشم پسران عبدمناف بودند و قبل از اسلام بین این پسرعموها دشمنی و کدورت برقرار بود و آنان مکرّر با یکدیگر نزاع می نمودند و به اصطلاح اعراب، خون خواه یکدیگر بودند. در عرب، طایفه قریش و در قریش بنی هاشم و بنی امیه عزیز و محترم بودند؛ بنی امیه از لحاظ ثروت و ریاست و بنی هاشم از لحاظ علم و معنویت. در صدر اسلام، کدورت بنی هاشم و بنی امیه بالا گرفت تا وقتی که محمّد (ص) «مکه» را فتح نمود و طایفه قریش را در دست گرفت. بدین لحاظ بنی هاشم تفوّق و برتری پیدا کردند و بنی امیه مجبور شدند از بنی هاشم اطاعت نمایند.

این پیشامد آتش حسد را در سینه بنی امیه شعله ور ساخت و درصدد انتقام گرفتن از بنی هاشم برآمدند تا پس از رحلت حضرت محمّد (ص) موقع را مغتنم شمرده، با همه قوا کوشیدند که جانشینی محمّد (ص) با اصول ولایت عهدی [۱] صورت نگیرد. بالأخره برای تعیین جانشین، اکثریت آرای مردم را انتخاب کردند و چون بنی امیه از لحاظ ثروت و ریاست در بین مردم نفوذ کاملی داشتند، بر بنی هاشم غلبه پیدا نمودند و ابوبکر به خلافت رسید. به مناسبت همین، خلیفه تراشی بنی امیه مقام بلندی حاصل کرده، جادّه را برای آینده خویش هموار کردند. هر روز این جانشینان به ناحقّ محمّد (ص)، بر جاه و جلال خود افزودند و در امور اسلام، مداخلات ناروائی می نمودند.

بنی امیه از موقعیت استفاده کرده و برای آینده خود جایگاه محکم و استواری به وجود آوردند و بنا بر عادت دیرین خود که دشمن بنی هاشم بودند، کمتر خلوص عقیده و نیت پاک به اسلام ابراز می داشتند و در باطن، ننگ می دانستند که پیرو دین اسلام باشند؛ زیرا دین اسلام از فداکاری ها و جانبازی های بنی هاشم پابرجا مانده بود؛ ولی چون مسلمانان نفوذ کاملی داشتند، بنی امیه صلاح را در این دیدند که در سایه پیروی از اسلام، مقاصد خویش را عملی سازند. به همین دلیل، به محض اینکه در دستگاه حکومت و خلافت وارد شدند و پایه جاه و جلال خویش را محکم نمودند، علناً به مخالفت با اسلام برخاستند و اسلام را به باد سُخره گرفتند.

بنی هاشم که کار را بدین منوال دیدند و به نیات بنی امیه پی بردند، سکوت را جایز ندانسته و حرکت عثمان، سومین خلیفه را به مردم نشان دادند. مسلمانان که این حرکات را مشاهده کردند، بر عثمان شوریدند و او را به قتل رسانیدند و اکثریت آرا، خلافت علی (ع) را تصویب کرد و ایشان به خلافت رسیدند. پس از این واقعه، بنی امیه یقین کردند که باز بنی هاشم دارای سیادت و عظمت اوّلیه می شوند. این بود که دوباره حکومت های سابق بنی امیه که موقعیت خود را در خطر دیدند، دست به تظاهرات شدیدی زدند و حاکم «شام» (معاویه) که یک جرثومه شیطنت بود، به بهانه قتل عثمان و به ادّعای اینکه کشته شدن عثمان با اشاره علی بوده، عَلَم مخالفت را برافراشت و اختلاف شدیدی بین مسلمانان بروز کرد و مانند عهد جاهلیت، شمشیرها بین اعراب به کار افتاد و جنگ های متعدّدی به وقوع پیوست. تا اینکه علی (ع) را در محراب مسجد شهید کردند. از آن به بعد کاملًا معاویه غالب و حسن، فرزند علی (ع) و برادر بزرگ حسین (ع)، با وی صلح کرد و جانشینی محمّد (ص) دوباره به دست بنی امیه افتاد.

معاویه از یک طرف اقتدار می یافت و از طرف دیگر، با تدابیر عملی در نابودی بنی هاشم می کوشید و در نابودی و محو ابدی آنان دقیقه ای فروگذار نمی نمود. حسین (ع) به شعار همیشگی خود می گفت: من در راه حق و حقیقت کشته می شوم و دست به ناحق نخواهم داد.

بنی امیه از این شعار حق و حقیقت می ترسیدند. این جنگ و جدال باقی بود تا اینکه امام حسن (ع) و معاویه درگذشتند و یزید جانشین معاویه شد. از یک سفر، حسین (ع) دید حرکات بنی امیه، که قدرت مطلقه داشتند و دستورات اسلام را پایمال می کردند، نزدیک است پایه های استوار و مستحکم اسلام را در هم ریزد و از سوی دیگر می دانست به فرض اینکه از یزید اطاعت بکند یا با او مخالفت ورزد، بنی امیه نظر به عداوت و دشمنی دیرینه خود، از محو و نابودی بنی هاشم دست بردار نیستند و اگر بیش از این مسامحه کند، نام و نشانی از اسلام و مسلمانان باقی نخواهد ماند، تصمیم گرفت در برابر حکومت جور و ظلم قد علَم کند و برای پایدار داشتن پرچم اسلام، پرچمی که با فداکاری و از خودگذشتگی های جدّش و با ایثار خون پاک صدها مسلمان غیرتمند برافراشته شده بود، جان و مال و خانواده و دوستان خود را فدا نماید.

این سرباز رشید عالم اسلام به مردم دنیا نشان داد که ظلم و بیداد و ستمگری پایدار نیست و بنای ستم، هر چند ظاهراً عظیم و استوار باشد، در برابر حق و حقیقت، چون پَر کاهی بر باد خواهد رفت.

پیروان وجدان، اگر با نظر دقیق اوضاع و احوال آن دوره و پیشرفت مقاصد بنی امیه و وضع (حکومت) و دشمنی و عداوت آنها را با حق و حقیقت بنگرند، بدون تأمّل تصدیق خواهند کرد که حسین (ع) با قربانی کردن عزیزترین افراد خود و با اثبات مظلومیت و حقّانیت خود به دنیا، درس فداکاری و جانبازی آموخت و نام اسلام و مسلمانان را در تاریخ ثبت و در عالَم بلندآوازه ساخت. اگر چنین حادثه جان گدازی پیش نیامده بود، قطعاً اسلام به حالت کنونی خود باقی نمی ماند و ممکن بود یک باره محو و نابود گردد.

حسین بن علی (ع) که بعد از پدر، مصمّم در اجرای این مقصود عالی بود، بعد از جانشینی یزید به جای معاویه، از «مدینه» بدین قصد حرکت کرد که در مراکز مهمّ اسلام، مانند «مکه» و «عراق»، این خیال بزرگ و ایده آل مهمّ خویش را منتشر سازد و به جهان و جهانیان بگوید: باید در راه دفاع از حق و حرّیت، جانبازی کرد و مرگ را به اسارت ترجیح داد.

در هر کجا که حسین (ع) قدم می گذاشت و حقّانیت اسلام را آشکار می ساخت، در قلوب مردم نفرت و انزجار شدیدی نسبت به بنی امیه ایجاد می شد. یزید هم که از این نکات باریک بی خبر نبود، دانست که اگر در یک نقطه از کشورش، صحبت از حق و حقیقت به میان آید و حسین در برابر او پرچم مخالفت را برافرازد، با آن همه نفرتی که مسلمانان از وضع سلوک و حکومت بنی امیه پیدا نموده بودند و آن همه مهر و محبّتی که نسبت به حسین (ع) ابراز می داشتند، زوال (حکومت) او در خواهد رسید. این بود که پس از نشستن بر اریکه قدرت، پیش از هر اقدامی، تصمیم به قتل حسین (ع) گرفت و این بزرگترین خبط سیاسی بنی امیه بود و به واسطه این خطای سیاسی، نام و نشان خود را از صفحه عالم محو کرد.

حسین (ع) از شهید شدن خود، خبر می داد و از آن ساعتی که از مدینه حرکت کرد، بدون پروا و وحشت، با صدای رسا می گفت که من برای کشته شدن می روم و به همراهان خود محض اتمام حجّت چنین فرمود: «هرکس به طمع جاه و جلال همراه من است، ترک همراهی کند؛ زیرا من برای مبارزه با ظلم و جور حرکت می کنم و کشته شدن من در راه حق و حقّانیت مسلّم است. »

اگر منظور حسین (ع) این موضوع نبود، به کشته شدن تن نمی داد و در جمع نمودن لشکر کوشش می کرد؛ نه اینکه جماعتی را که همراه داشت متفرّق سازد؛ چون قصدی جز کشته شدن که مقدّمه یک نهضت عظیم و عالی بود، نداشت. بزرگترین وسیله را بی کسی و مظلومی می دانست و آن را اختیار کرد تا مصائب وی در قلوب عالم مؤثّر واقع گردد. حسین (ع) به هفتاد و دو تن از یاران خود چنین فرمود:

«من ننگ دارم که پسر معاویه شراب می خورد و اشعار هوس آلود می سازد و قبایل بیمناک اسلام را با زر و زور می ترساند و پایه حکومت بیداد را استوار می کند و دین خدا بی پناه باشد. من باید قیام کنم و با خون خود، دین اسلام را آبیاری نمایم. اگر شما از این راه پرخطر می ترسید، فوراً برگردید و مرا به حال خود گذارید. » ولی یارانش کشته شدن و فداکاری را بر زندگی ترجیح دادند.

حسین (ع) می دانست که بعد از کشته شدن، زنان و اطفال بنی هاشم که آل محمّد (ص) بودند، اسیر خواهند شد و این واقعه در مسلمانان، خاصّه در عرب، بیش از آنچه به تصوّر آید، مؤثّر است؛ چنانچه حرکات و رفتار ظالمانه بنی امیه و سلوک بی رحمانه آنان نسبت به اهل بیت حسین (ع) به اندازه ای در قلوب مسلمانان مؤثّر افتاد که اثرش از کشته شدن حسین (ع) و همراهانش کمتر نبود و عداوت بنی امیه را با خاندان محمّد (ص) و عقیده آنها را نسبت به اسلام و رفتارشان را با مسلمانان آشکار ساخت. این بود که حسین به دوستان خود، که او را از این سفر ممانعت می نمودند، می فرمود: «من برای کشته شدن می روم. »

دوستان حسین (ع) در منع مسافرت او اصرار می کردند. حسین (ع) به آنها فرمود: «خدا چنین خواسته و جدّم چنین امر فرموده. »یاران حسین (ع) چون چنین دیدند، به حسین (ع) پیشنهاد کردند و گفتند: حال که برای کشته شدن می روی، زنان و بچّه ها را همراه مبر. حسین (ع) در پاسخ آنها فرمود: «خدا عیال مرا اسیر خواسته. » و این سخنان، چون مسلّم شد، آنها فهمیدند که حسین (ع) جز اجرای اوامر خداوند مقصد دیگری ندارد. این بود که فرمود: «چون قیام من به واسطه جلوگیری از ظلم و جور است، بعد از کشته شدن من و تحمّل مصائب جانکاه، خداوند جماعتی را برانگیزاند که حق را از باطل جدا می سازد و قبور ما را زیارت می کنند و بر مصائب ما گریه می نمایند و دمار از روزگار دشمنان آل محمّد (ص) درمی آوردند. »

اگر درست در کلمات و گفتار حسین (ع) دقّت شود، معلوم خواهد شد که هدف و ایده آل حسین (ع) جلوگیری از ظلم و ستم بوده و این همه قوّت قلب و از خودگذشتگی را در راه مقصود عالی خویش به خرج داده است.

او حتّی در آخرین دقایق زندگی، طفل شیرخوار خود را قربانی حق و حقّانیت نمود و با این عمل، اندیشه فلاسفه بزرگ عالم را متحیر ساخت؛ زیرا کشتن طفل شیرخواره در چنین حال با آن وضع دهشتناک، جز عداوت سبعانه که منافی با قواعد هر دین و مذهبی است، چیز دیگری نبود و همین نکته می تواند پرده از روی قبایح اعمال و نیات فاسد و عقاید بنی امیه بردارد و بر جهانیان، خاصّه مسلمانان ظاهر شود که بنی امیه بر خلاف احکام اسلام حرکاتی می کردند؛ بلکه از روی عصبیت جاهلانه می خواستند که از بنی هاشم، به خصوص بازماندگان محمّد (ص)، حتّی یک طفل شیرخواره باقی نماند.

امّا حسین (ع) در نظر داشت که با آن همه دانش و علمی که در او بود، تا موقعی که شهید گردد، مرتکب امری نگردد که بهانه ای به دست بنی امیه بدهد و آن را دلیل بر کشتن حسین (ع) بدانند. حسین بن علی (ع) با آن عظمت و اقتدار و نفوذ کلمه ای که داشت، شهری از شهرهای اسلام را مسخّر نکرد و بر حکومتی از حکومت های یزید حمله ننمود. با این وصف، وی را به دستور یزید در بیابان لم یزرعی محاصره کردند.

حسین (ع) فقط فجایع بنی امیه و نابودی اسلام را از رویه آنان گفته و از قتل خود خبر می داد و از مظلومیت خود دلشاد بود. همین نکته است که سلامت نفس حسین (ع) را می رساند و در منتها درجه در قلوب مسلمانان اثر می گذارد.

تاریخ عاشورا، کاملًا نشان می دهد که هیچیک از شهیدان کربلا عمداً خود را به کشتن نداده اند؛ یعنی دشمنان بر سر هریک از کشته شدگان تاخته و آنها را مظلومانه از پای درآورده اند و به اندازه مظلومیتشان، بر عظمت و بزرگی اسلام افزوده شده؛ ولی شهادت حسین (ع) از همه مهم تر و از روی دانش و بصیرت و سیاست انجام گرفت و این شهادت و شهامت در تاریخ بشریت نظیر ندارد.

حسین (ع) مدّت ها خود را آماده پیکار کرد و در انتظار چنین روزی دقیقه شماری می کرد و می دانست که زنده ماندنِ نام جاویدان اسلام و «قرآن» مستلزم آن است که او را شهید کنند و با خون مقدّسش درخت اسلام آبیاری شود. مصائبی که حسین (ع) در راه احیای دین جدّش بر خود وارد ساخت، او را بر شهیدان پیش از او برتر

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.