پاورپوینت کامل دریای دانشها ۸۶ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل دریای دانشها ۸۶ اسلاید در PowerPoint دارای ۸۶ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل دریای دانشها ۸۶ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل دریای دانشها ۸۶ اسلاید در PowerPoint :

۲۰

شب پاییزی خنکی بود . شهر نجف در آن ساعت شب خسته از هیاهوی زائران و فروشندگان دوره گرد تن به بادهای موسمی آخر
پاییز سپرده بود . آقا سیدجواد (۱) فتیله چراغ را که در اثر وزش باد سوسو می زد کمی بالا کشید، کتابش را بست و به نرده های ایوان
تکیه داد و در حالی که عبایش را دور خود می پیچید با صدای بلند گفت:

– حاج خانوم! امشب خیلی کار دارم . بی زحمت شام مرا کمی زودتر از معمول آماده کنید .

– سینی شام شما حاضره حاج آقا، الآن براتون می آرمش تو ایوان … بچه ها سردشونه . من و بچه ها همین جا تو اتاق شام می خوریم .

– دست شما درد نکنه .

لحظه ای بد بوی خوش غذا در فضا پیچید و سید جواد در حالی که اشتهایش تحریک شده بود با گفتن بسم الله سینی غذا را پیش
کشید . هنوز لقمه اول را در دهان نگذاشته بود که در خانه بشدت کوبیده شد . هر کس که بود گویا خیلی عجله داشت . آقا
سیدجواد لقمه ای را که آماده کرده بود کف سینی رها کرد و با نگرانی از جا برخاست . عبایش را مرتب کرد و در حالی که از پله ها
سرازیر می شد زیر لب گفت:

«کی می تونه باشه؟ خیر باشه! این وقت شب، با این عجله؟!» . فاصله پله های ایوان تا در حیاط طولانی تر شده بود . فکرش هزار راه
رفت . سابقه نداشت . طاقت نیاورد و از همان بین راه با صدای بلند پرسید:

– کی هستی؟

– آسید جواد، منم! در را باز کنید!

صدا را می شناخت . سید جابر بود . خدمتگزار استادش . بسرعت کلون در را کشید و با بازشدن در چهره آشنای آقاجابر از لای در
پیدا شد .

– سید جابر! تویی؟ چه عجب؟! این وقت شب با این عجله؟ خیر باشد!

– خیر است ان شاءالله! والله آقا غذای شام را کشیده و منتظر شماست .

– منتظر من؟ چرا؟ چی شده؟ قرار نبود من شام خدمت ایشان باشم .

– این را دیگر نمی دانم . سینی غذا را که آماده کردم به من فرمودند بسرعت در خانه شما بیایم و خبرتان کنم .

سید جواد گیج شده بود . با خود فکر کرد: «آخه ایشان که قراری با من نداشتند . نکند کسالت دارند؟ نکند سید حابر اشتباه
می کند؟ نکند … ولی نه . این که می گوید غذا را هم کشیده و منتظر من است . یعنی چه؟ …» و رو به سید جابر کرد و گفت:

– من که عقلم قد نمی دهد . شاید هم فراموشی آورده ام . هر چی هست برویم و راه افتادند . منزل استاد سه کوچه با منزل سید
جواد فاصله داشت . طولی نکشید که خودش را مقابل در خانه استاد یافت . در زد و با احترام وارد اتاق شد و با صدای بلند سلام
کرد . استاد جواب سلامش را با صلابت داد و بلافاصله گفت:

– آقا سیدجواد! از خدا نمی ترسی و از او شرم نمی کنی؟

بند دلش پاره شد . هیچ وقت استاد را این همه خشمگین ندیده بود . با تعجب پرسید:

– آقا چه شده؟

– چه شده؟ بپرس چه نشده؟ تحقیق می کنی، علوم دینی می خوانی، کتاب می نویسی و لباس پیامبر خدا را بر تن می کنی اما
خلاف سیره و رفتار ایشان عمل می کنی .

سید جواد به لکنت افتاد . نمی دانست چه خطایی از او سر زده که این همه استاد را خشمگین کرده است . سکوت کرد و چشمان
پرسشگرش را به استاد دوخت .

– مردی از برادرانت با دست خالی به خانه اش می رود . شرمنده زن و بچه اش می شود . بقال کوچه حتی از دادن ارزان قیمت ترین
خرما به او خودداری می کند و همگی گرسنه سر به بالین می گذارند و تو خبر نمی شوی . او همسایه توست . چگونه پذیرفتی تو در
نعمت باشی و همسایه ات در فقر و گرسنگی به سر برد؟! خودت هم او را می شناسی . فلانی را می گویم . به خاطر آوردی؟

– اما، حاج آقا، به خدا من از ماجرا مطلع نبودم!

– اگر می دانستی و شام می خوردی و به او توجه نمی کردی که کافر بودی . آنچه مرا خشمگین کرده این است که تو از حال براداران
دینی ات بی خبری و تلاشی هم برای آگاه شدن از حالشان نمی کنی . این سینی غذا را بردار به منزلش برو . شام را با او بخور و این
کیسه پول را هم زیر حصیر او بگذار . سینی را هم برنگردان!

اندکی بعد سیدجواد سینی غذا در دست با تانی فاصله میان خانه استاد و مرد همسایه را می پیمود . از خودش به شدت بدش آمده
بود . قادر به تحمل خود نبود . شنیده بود که استادش هر شب در کوچه های نجف می گردد و برای فقرا انواع خوراکیها را هدیه
می برد . حتی شنیده بود شبی ظرفی پر از غذا برداشته و به در خانه عروس و دامادی جوان که از فرط فقر گرسنه بودند رفته و شام
را با آنها صرف کرده بود . بشدت احساس حقارت می کرد . تازه می فهمید فاصله نزدیک بین کفر و ایمان، غفلت و هشیاری و غنا و
بی نیازی، فقر و قناعت و خیلی چیزهای دیگر را . تازه می فهمید چرا هر زمان که مقابل استاد برای درس زانو زده بود احساس کرده
بود که قطره ای است در مقابل دریا و ریگی است در برابر کوه .

حتما خیلی دوست دارید استاد آقا سیدجواد را بشناسید و بدانید او که بود؟ شاید بسیاری از شما اسمش را شنیده باشید . سید
محمد مهدی طباطبایی ملقب به بحرالعلوم را می گویم .

بزرگواری که به سال ۱۱۵۵ ق . در کربلا به دنیا آمد و در هفت سالگی در درس علما و دانشمندان زمان حاضر شد و در بحثهای علمی
آنان شرکت جست . دوازده سال داشت که درسهای سطح متوسط (۲) را تمام کرد و به درس خارج (۳) پرداخت و در هفده سالگی به
مقام اجتهاد نائل شد .

در محضر استادان بسیاری از جمله پدرش سید مرتضی طباطبایی بروجردی نجفی، وحید بهبهانی، شیخ یوسف بحرانی،
محمدتقی دورقی نجفی، میرزا مهدی اصفهانی خراسانی به کسب علم پرداخت . روزی در حین درس فلسفه، عقائد و کلام در
کلاس میرزا مهدی اصفهانی خراسانی، استادش که از هوش و استعداد او حیرت کرده بود در ضمن درس رو به شاگرد خود کرد و
گفت: «انما انت بحرالعلوم » یعنی تو دریای علوم هستی و از آن زمان به بحرالعلوم معروف شد . او از هر شهری که رفت مردمش
ماتمزده و عزادار بدرقه اش کردند و به هر شهری که وارد شد استقبال مردم به حدی پرشور بود که در کتابها سرور و شادی مردم از
دیدار او را به اعیاد بزرگ اسلامی تشبیه کرده اند . در سال ۱۱۹۳ ق . به قصد زیارت خانه خدا راهی سرزمین حجاز شد و چنان
استقبالی از او به عمل آمد که مدت دو سال در آنجا توقف کرد و در این دو سال به تدریس و بحث در علم کلام پرداخت . در این دو
سال چنان تسلطی بر درس داشت که هر کدام از پیروان مذاهب چهارگانه تصور می کردند که بحرالعلوم پای بند مذهب ایشان
است و به کمک دلیلهای آن مذهب و مکتب حرف می زند . این دو سال را با تقیه گذراند و در آخرین روزهای اقامت، شیعه دوازده
امامی بودن خود را اعلام کرد . با شنیدن این خبر بسیاری از پیروان دیگر مذاهب از دور و نزدیک به حضورش رسیدند و بحث
کردند و او با علم گسترده خود جواب همه آنها را داد و دلهایشان را با دلایل قوی و منطقی به سوی حقیقت اسلام جذب کرد تا
جایی که امام جمعه مکه در خفا تغییر مذهب داده و شیعه شد . در این باره نوشته اند که او (امام جمعه مکه) عالمی بزرگ بود و از
نظر زهد و تقوا به درجه ای عالی رسیده بود . روزی بحرالعلوم در مسجد و در نماز به آن عالم بزرگ اقتداء کرد و پس از نماز همراه
او به منزل وی رفت . وقتی وارد منزل امام جمعه شد کتابخانه ای سراسر کتابهای ارزشمند دید و از امام جمعه پرسید:

در کتابخانه شما چه کتابهایی وجود دارد؟ وی پاسخ داد:

هرچه دلتان بخواهد . اینجا موجود است .

بحرالعلوم سراغ چند کتاب از کتابهای اهل سنت را گرفت، اما آن کتابها در کتابخانه موجود نبودند . سپس پرسید:

ابوحنیفه (پیشوای یکی از مذاهب اهل سنت) کتابی در رجال دارد . آیا آن در کتابخانه شما هست؟

امام جمعه پاسخ داد: آن را ندارم ولی فکر می کنم آن را دیده ام .

سید فرمود: در آن کتاب در وصف امام صادق، علیه السلام، مطالب بسیاری هست از جمله اینکه ابوحنیفه در آن کتاب نوشته است
که در محضر امام صادق، علیه السلام، درس خوانده و هر روز هفتاد مساله از ایشان یاد گرفته است . و سپس گفت: تعجب می کنم
این جعفر بن محمد صادق مگر چقدر علم داشته که شخصی مثل ابوحنیفه که مرد عالمی بوده او را اینگونه توصیف کرده است .

امام جمعه مکه در سکوت گوش می داد تا که سید از جا برخاست تا به منزل خود رود . امام جمعه نیز همراه بحرالعلوم به راه افتاد
و او را تا منزلش همراهی کرد . وقتی مقابل منزل بحرالعلوم رسیدند، سید از امام جمعه خواست به منزل وارد شود . امام جمعه
گفت:

قصدم این بود که منزل شما را بشناسم . پس از گذشت یکسال از این دیدار، امام جمعه شخصی را به دنبال بحرالعلوم فرستاد .
سید وقتی به منزل امام جمعه رسید او را در بستر مرگ و در حال احتضار دید . بر بالین او نشست .

امام جمعه اتاق را خلوت کرد و گفت: از آن روز که امام صادق، علیه السلام، را توصیف کردی من شیعه شده ام ولی تقیه می کردم و
کسی هم نمی داند . تو وصی من هستی و باید مرا مطابق رسم شیعیان غسل و کفن و دفن کنی . سید بعد از عمل به وصیت امام
جمعه در حضور ورثه وی شبانه به عراق رفت زیرا در شهر شایعه شیعه شدن امام جمعه تحت تاثیر بحرالعلوم پیچیده بود و بیم آن
می رفت که قصد جان او کنند .

وی در همه علوم مهارت داشت و براستی دریای علم و کوه تقوا بود . در بزرگی مقام او این بس که نوشته اند آیت الله شیخ جعفر
کاشف الغطاء بارها خاک کفش بحرالعلوم را با گوشه عمامه خود پاک کرده بود .

در سی و یک سالگی به مقام مرجعیت رسید و مرجع بزرگ قرن سیزده هجری بود و برای همه احترام قائل بود، چون پدری
مهربان به درد همه مردم می رسید . هر کس به حضورش می رفت از دیدار او سیر نمی شد . برای خدا سخن می گفت و همیشه به
یاد خدا بود . شاگردانش شیفته حسن خلق و صفات حمیده اش بودند . به مال دنیا و بهره مندی از دنیا بی اعتنا بود . بزرگی را تنها
از آن خداوند می دانست و غیر او را به هیچ می گرفت . همیشه به یاد فقرا بود و در حال کمک به آنان، به طور ناشناس برای یتیمان
و فقرا و بی سرپرستان غذا می برد و بین آنها تقسیم می کرد . شاگردان بسیاری تربیت کرد که از آن جمله می توان شیخ جعفر کاشف
الغطاء، سید محمد جواد عاملی، ملا احمد نراقی، محمد باقر شفتی، سید یعقوب کوه کمری و بسیاری دیگر را نام برد .

نوشته اند که از میان شاگردان سید بحرالعلوم مرحوم کوه کمری شاگردی کم استعداد بود و مطالب را بسرعت یاد نمی گرفت و به
قول امروزیها تیز نبود . در یکی از شبها امیرالمؤمنین علی، علیه السلام، را در خواب دید و از کم حافظگی و کندذهنی خود شکایت
کرد . آن حضرت به او فرمود: بگو بسم الله الرحمن الرحیم . وی تکرار کرد و وقتی از خواب بیدار شد فهمید که توان یادگیری اش
بسیار فرق کرده و بسیاری از مطالب را می داند . سپس چون در کلاس استادش سید بحرالعلوم حاضر شد، پشت سر هم از استاد
سؤال و با او بحث می کرد تا اینکه بحرالعلوم رو به او کرد و گفت: همان کس که «بسم الله » را به تو یاد داد، به من تا «و لاالضالین » را
آموخته است .

امروزه از این سید بزرگوار آثاری باقی مانده که برخی به چاپ رسیده و برخی هنوز چاپ نشده است . از آن جمله اند:

۱ – المصابیح فی الفقه در ۳ جلد

۲ – الفوائد فی الاصول

۳ – مشکاه الهدایه

۴ – الدره النجفیه

۵ – رساله فی الفقیر و الغنی

و بسیاری دیگر …

دیوان اشعاری نیز به خط آن مرحوم از ایشان باقی مانده که به زبان عربی است .

سرانجام این عالم بزرگوار جهان اسلام در سال ۱۱۱۲ ق . به دیدار یار شتافت و شیعیان زمان را در ماتم خود عزاداز کرد . پیکر پاکش
بنا به وصیت آن مرحوم در جنب مرقد شیخ طوسی دفن شد .

پی نوشتها:

۱ . سید محمدجواد عاملی شقرایی نجفی صاحب «مفتاح الکرامه » .

۲ . درس سطح مجموعه دروسی است شامل ادبیات عرب (صرف، نحو، معانی، بیان و . .). ، منطق، فقه و اصول که طلاب بتدریج و
طول حدود نه سال آنها را فرا می گیرند .

۳ . طلاب حوزه های علمیه پس از گذراندن دوران سطح برای رسیدن به مرتبه اجتهاد و کسب توانایی استخراج احکام شرع از
قرآن و روایات، دروسی را آغاز می کنند که در اصطلاح به آنها دروس خارج می گویند . موضوع درسهای خارج عموما فقه و اصول
است . اما تفاوت آن با فقه و اصولی که در دوره سطح تدریس می شود این است که در این دوره به یک کتاب مشخص اکتفا نمی شود،
بلکه استاد مطلبی را با استفاده از قرآن، روایات و کتابهای فقهی و اصولی فقهای گذشته بیان می کند و طلاب نیز پس از پایان
درس، مجموعه کتابها و منابعی که استاد در درس خود بدانها اشاره کرده و دیگر منابع را مورد بررسی قرار می دهند تا در
هایت خود در موضوعی که استاد تدریس کرده به یک نظر و دیدگاه مشخص دست یابد .

سر امامیه

فرودگاه مهرآباد غرق جمعیت بود . زن و مرد و پیر و جوان در سالن کوچک فرودگاه ازدحام کرده بودند . با اعلام خبر فرود
هواپیمای ایرفرانس از پاریس به مقصد تهران جنب و جوش جمعیت بیشتر شد . حلقه ها و دسته های گل در هوا جابجا می شد و
مستقبلین سرک می کشیدند تا هرچه زودتر مسافر خود را در میان جمعیت بیابند .

در میان مسافران هواپیما که دسته دسته وارد سالن ترانزیت می شدند چهره آرام مردی درشت قامت با عینک دسته شاخی و
موهای جوگندمی در حالی که لبخندی بر لب داشت کاملا شاخص بود . چهره مرد کاملا اروپایی بود اما عشق به ایران و
خوشحالی اش از حضور در تهرا

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.