پاورپوینت کامل حج در کتاب خداوند (۶) ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل حج در کتاب خداوند (۶) ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل حج در کتاب خداوند (۶) ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل حج در کتاب خداوند (۶) ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :

۶

مقاله زیر، ششمین و آخرین قسمت از مقالات «حج در کتاب خداوند»
است که توسّط محقّق ارجمند آقای دکتر محمد علوی مقدّم به نگارش
در آمده و با تحقیقی عالمانه به شرح و تفسیر آیات مرتبط با حج
پرداخته اند.

ضمن تشکر از نویسنده محترم، توجه خوانندگان گرامی را به آخرین
بخش آن جلب می کنیم:

فاضل مقداد در بحث از آیه أَذِّنْ فِی النَّاسِ… نوشته است:(۱)

برخی گفته اند: مورد خطاب آیه، ابراهیم علیه السلام است و بعضی هم مورد خطاب را،
شخص حضرت رسول صلی الله علیه و آله دانسته و برای تأیید این سخن، روایت زیر را هم از امام
صادق علیه السلام نقل کرده اند:

«اِنَّ النَّبِیّ أَقامَ بِالمَدِینَه عَشَرَ سِنین لَمْ یَحج فَلَمّا نزلت هذِهِ الآیه، اَمَرَ رَسُول اللّه مُنادیه
اَن یُؤَذِّنَ فی النّاس بِالحجّ…»

سید هاشم بحرانی (بحرینی) نیز همین مطلب را نقل کرده(۲) و افزوده است: پس از
نزول این آیه، پیامبر، دستور داد با صدای بلند آواز در دهند و اعلام کنند که پیامبر در این
سال حج خواهد گزارد.

پیامبر گرامی چهار روز مانده از ماه ذی القعده، از مدینه به قصد زیارت کعبه درآمد
و اعمال حج را به شیوه ای که مسلمانان خوب فرا گیرند، انجام داد.

نویسنده «مَسالِک الأَفْهام» نوشته است:(۳)

أَذِّنْ فِی النَّاسِ… ؛ یعنی «نادِ فِیهِمْ بِالْحَجّ» ؛ «آنان را دعوت به حج کُن.»

و افزوده است که برخی از مفسّران معتقدند: مورد خطاب در آیه، حضرت
محمد صلی الله علیه و آله است؛ زیرا آیه: وَإِذْ بَوَّأْنَا لاِءِبْرَاهِیمَ مَکَانَ الْبَیْتِ…(۴) نمی تواند دلیل باشد بر
این که: مخاطب، ابراهیم علیه السلام است؛ چون به گفته علاّمه فاضل جواد کاظمی، نویسنده
کتاب مسالک الأفهام:

«اِنَّ الْخِطابَ فِی الْقُرآن اِذا حَمَلَهُ عَلی اَنَّ مُحَمَّدا هُوَ الْمُخاطَب فَهُوَ اَولی».

پس مورد خطاب، شخص حضرت محمد است، با توجه به این که پیامبر گرامی،
پس از دو سال اقامت در مدینه، به این فرمان مأمور شده و از حضرت صادق علیه السلام هم
روایتی در این باره در کتاب کافی هست.(۵)

پس از نزول آیه أَذِّنْ فِی النَّاسِ… پیامبر صلی الله علیه و آله هم دستور داد: ندا در دهند که پیامبر،
امسال حج به جا خواهد آورد.

یَأْتِینَ مِنْ کُلِّ فَجٍّ عَمِیقٍ ؛(۶) «از راه های دور، به سوی تو، به مکه آیند.»

لِیَشْهَدُوا مَنَافِعَ لَهُمْ ؛(۷) «تا منافع خود را ببینند.» لام در «لیشهدوا» لام مقصود
و فایده است.

وَیَذْکُرُوا اسْمَ اللّه ِ فِی أَیَّامٍ مَعْلُومَاتٍ ؛ «خدا را در روزهای معلوم یاد کنند.»

به یاد خدا بودن یکی از اهداف اصلی حج است. اگر خوب توجه کنیم، می بینیم که
در تمام اعمال حج، به یاد خدا بودن و نام خدا را به زبان آوردن وجود دارد و هدف اصلی
در تمام مراحل، توحید است و نفی شرک و داشتن اخلاص.

این است که پس از لِیَشْهَدُوا مَنَافِعَ لَهُمْ… ؛(۸) باز جمله وَیَذْکُرُوا اسْمَ اللّه ِ…
می آید تا انسان ها خدا را فراموش نکنند و به یاد خدا باشند.

گو این که زمخشری گفته است:(۹) جمله وَیَذْکُرُوا اسْمَ اللّه ِ… کنایه از ذبح و نحر
است؛ زیرا به هنگام قربانی کردن، «بسم اللّه …» بر زبان جاری می کنیم و به اصطلاح، ذبح
همراه با ذکر است؛ یعنی ذکر را گفته و ذبح را اراده کرده است (= ذکر لازم و اراده ملزوم)
و همین را در اصطلاح کنایه گویند.(۱۰)

قرطبی هم گفته است:(۱۱) منظور از وَیَذْکُرُوا اسْمَ اللّه ِ… تسمیه و بسم اللّه گفتن
است در موقع ذبح و نحر ! زیرا کفار به نام بت ها قربانی می کردند و قرآن خواسته است
یک عادت خرافی دیگر عرب جاهلی را از میان ببرد و عمل آنان را که در راه بت ها
قربانی می کردند و جهت تقرّب به بت بود، از میان بردارد و با خرافات مبارزه کند؛ زیرا
اسلام معتقد است که هر کار باید برای تقرّب به خدا باشد و نه تقرّب به بت.

سیّد قطب در بحث از این بخشِ آیه، نوشته است:(۱۲)

مقدّم آمدنِ «ذکراللّه » بر ذبایح و قربانی ها و «بهیمه الأنعام»(۱۳) از این جهت است که
هدف اصلی به یاد خدا بودن است، منظور اصلی از قربانی هم، تقرّب الی اللّه است.

به یاد خدا بودن است نه نحر و قربانی که البته نحر و قربانی هم، خود یاد بود و
رمزی است از فداکاری اسماعیل علیه السلام و یادی است از طاعت و فرمانبرداری دو بنده موحّدِ
خدا ـ ابراهیم و اسماعیل علیهماالسلام ـ .

قرآن در این آیه، بلافاصله هدفِ اجتماعی دیگری را که اطعامِ فقرا باشد، دنبال
می کند و می گوید: …فَکُلُوا مِنْهَا وَأَطْعِمُوا الْبَائِسَ الْفَقِیرَ ؛ یعنی از گوشت چهارپایان،
خود بخورید و به گرسنه و مستمند هم بخورانید که این بخش از آیه، متضمّن دو دستور و
دو مطلب است:

۱ ـ اجازه خوردن گوشت قربانی.۲ ـ اطعام فقیر

که به قول سید قطب، امر به خوردن گوشت ذبیحه، استحبابی است و امر به
خوراندنِ گوشت به فقیر و مستمند، وجوبی است و شاید هدف از خوردن گوشت این
باشد که فقرای مستمند بدانند که گوشت پاکیزه و خوب است.

«… وَ لَعَلّ الْمَقْصُود مِن أکل صاحبها مِنْها أنْ یُشعر الفُقَراء، اَنَّها طیّبه کریمه».(۱۴)

زمخشری در بحث از این بخشِ آیه، در «بهیمه الأنعام» نوشته است:(۱۵)

بهیمه، هر چهارپای بی زبانی را دربر می گیرد ولی با اضافه شدن به «اَنعام» فقط گاو
و گوسفند و شتر را شامل می شود.

امرِ در «کُلُوا مِنْها» برای اِباحه است؛ زیرا عرب جاهلی، از نسائک و قربانی های
خود، چیزی نمی خورد ولی اسلام برای برقراری مساوات و مواسات با فقرا، خوردن
گوشت قربانی را مباح دانسته و گفته است: «فَکُلُوا مِنْها».(۱۶)

نویسنده «اقصی البیان» هم در این باره نوشته است:(۱۷)

امر به خوردن از ذبیحه، شاید از این جهت باشد که در جاهلیّت، اعراب به علّتِ
تشخّص و خود را تافته جدا بافته دانستن، از گوشتِ قربانی نمی خوردند ولی اسلام
دستور داد اندکی هم که شده از گوشتِ قربانی بخورند تا میان اغنیا و فقرا مساوات و
مواسات برقرار شود.

قرطبی در بحث از وَأَطْعِمُوا الْبَائِسَ الْفَقِیرَ ؛ نوشته است:(۱۸)

فقیر صفت بائس است و بائس کسی است که بؤس و شدّت فقر، او را فرا گرفته
باشد. یقال: بئس، یبأس، بأْسا؛ اذا افتقر، فهو بائسٌ.

و گاه «بائس» بر کسی که حادثه ای برای او رُخ داده باشد، اطلاق می شود.

بَؤُسَ، یَبؤس، بَأْسا؛ اذا اشتدَّ.(۱۹)

نویسنده مسالک الأفهام، ذیل بحث از آیه مزبور، نوشته است:(۲۰) به قول زمخشری
عبارت «وَیَذْکُرُوا اسْمَ اللّه ِ» کنایه است برای ذبح و نحر ؛ زیرا مسلمانان در هنگام ذبح و
نحر، نام خدا را بر زبان می آورند و این خود دلیلی است بر این که غرضِ اصلی، تقرّب به
خدا و به یاد خدا بودن است.

دنباله آیه هم که گفته شده: …فَکُلُوا مِنْهَا وَأَطْعِمُوا الْبَائِسَ الْفَقِیرَ می تواند قرینه ای
باشد برای تأیید سخن زمخشری؛ زیرا امر به خوردن و خوراندن، معمولاً پس از ذبح و
نحر است. در باب بائس و فقیر هم نوشته است:

بائس؛ الّذی أصابَهُ بُؤس، أی شدّه.

الفقیر؛(۲۱) محتاجِ نیازمندی که تنگدستی ونداشتنِ خرجی، او را شکسته باشد؛ «کأنَّه
انکسر فقر ظهره»

ثُمَّ لْیَقْضُوا تَفَثَهُمْ(۲۲) وَلْیُوفُوا نُذُورَهُمْ وَلْیَطَّوَّفُوا بِالْبَیْتِ الْعَتِیقِ .(۲۳)

«سپس باید مو و ناخن بسترند (حلق و تقصیر به جای آرند؛ یعنی سر بتراشند و
ناخن و یا موی بسترند، از احرام به در آیند) و به نذرهاشان وفا کنند و بر این
خانه کهن، آزاد از ملکیّت مردم، طواف برند.»

می دانیم که با قربانی کردن، حاجّ باید سر بتراشد و یا ناخن و موی بسترد، تا آن چه
که در زمانِ احرام بر وی نا روا بود، روا شمرده شود.

عجیب است که باز هم، اسلام دستورِ مفید اجتماعی صادر می کند و امر می کند که
انسانها عملِ خیر انجام دهند، تا بهره اش به دیگران برسد؛ زیرا وفایِ به نذر، سودی به
فقرا هم می رساند (…وَلْیُوفُوا نُذُورَهُمْ…) لام حرف تعلیل که بر فعلِ امر در آمده است.

به اعتقادِ قرّاء مَدَنی (عاصم و دیگران) ساکن است. بعضی هم این گونه لام ها را
مکسور خوانده اند.(۲۴)

در بحث از … وَلْیَطَّوَّفُوا بِالْبَیْتِ الْعَتِیقِ… نویسنده «اقصی البیان» در جلد یکم،
صفحه ۳۵۳ نوشته است:

این بخش از آیه، صراحت در امر به طواف دارد و دالّ بر وجوبِ طواف است و آیه،
در مقام بیان اصل تشریع وجوب طواف است که به طور مجمل بیان شده و تبیین آن، از
دستور پیامبر صلی الله علیه و آله که فرمود: «خُذُوا عَنّی مَناسِکَکُم» روشن می گردد.

«بَیْتِ الْعَتِیقِ»؛ یعنی کعبه، به خاطر قدیمی بودنش آن را بیت العتیق گویند؛ زیرا
اوّلین خانه ای است که برای عبادت ساخته شده است؛ إِنَّ أَوَّلَ بَیْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِی
بِبَکَّهَ مُبَارَکا وَهُدیً لِلْعَالَمِینَ.(۲۵)

و شاید بهتر است بگوییم:

از آن جهت کعبه بیت العتیق است که از ملکیّت مردم آزاد است و به قول شیخ
طوسی در جلد هفتم التبیان، ص۲۷۶ از تملّک جبابره فرزندان آدم آزاد است و در تفسیر
مجاهد هم (جلد ۲ صفحه ۴۲۳) در باب «البیت العتیق» نوشته شده است: «اعتقه اللّه عزّ و
جلّ مِنَ الجبابره».

زمخشری (در جلد ۳ صفحه ۲۲ کشاف نوشته است: از آن جهت کعبه را بیت عتیق
گویند که: «لَمْ یملّک قطّ »

در خلاصه تفسیر کشف الأسرار (جلد ۲ صفحه ۹۰) در ترجمه: … وَلْیَطَّوَّفُوا
بِالْبَیْتِ الْعَتِیقِ… نوشته شده است:

«بر خانه آزاد از ستم جبّاران طواف نمایند.»

در کتاب «مختصر مِن تفسیر الإمام الطبری» (جلد یکم، صفحه ۴۸۲) بیت العتیق را
بیت اللّه الحرام دانسته و افزوده است که «لأنَّهُ لَمْ یملکه احدٌ».

ذَلِکَ وَمَنْ یُعَظِّمْ حُرُمَاتِ اللّه ِ فَهُوَ خَیْرٌ لَهُ عِنْدَ رَبِّهِ وَأُحِلَّتْ لَکُمْ الاْءَنْعَامُ إِلاَّ مَا
یُتْلَی عَلَیْکُمْ فَاجْتَنِبُوا الرِّجْسَ مِنْ الاْءَوْثَانِ وَاجْتَنِبُوا قَوْلَ الزُّورِ.

«این است احکام حج و هرکس چیزهایی را که خدا حرمت نهاده، بزرگ و محترم
بشمارد، البته مقامش نزد خدا بهتر خواهد بود. و خدا چهارپایان را بر شما حلال
کرده، مگر آن چه که برای شما خوانده شد (آن چیزهایی که در سوره مائده گفته
شده که حرام است) پس، از پلیدی بت ها اجتناب کنید و از گفتار دروغ و قول
باطل دوری گزینید.»

ابوالبقاء عکبری، در بحث از این آیه گفته است:(۲۶)

«ذلک» خبر است برای مبتدای محذوف؛ یعنی «الأمر ذلک» و منظور این است که
مناسک و عبادات و آدابی که برای حج مقرّر داشتیم، این ها بود که گفته شد و به آنها اشاره
شد.

در این آیه، قرآن می خواهد مردم را به «حرمات اللّه » تشویق کند و از انسان بخواهد
که از منهیّات الهی دوری جوید. این است که گفته:

وَمَنْ یُعَظِّمْ حُرُمَاتِ اللّه ِ فَهُوَ(۲۷) خَیْرٌ لَهُ عِنْدَ رَبِّهِکه به قول عکبری(۲۸) «هو» در این
جا ضمیر تعظیم است و در واقع بزرگداشت و تعظیم دستورات خدایی، نه تنها نزد خدا
خوب خواهد بود، بلکه به قول سید قطب،(۲۹) از نظر وجدان و عقل نیز خوب خواهد بود؛
زیرا دستورات خدایی، حیات اجتماعی انسان ها را آرامش می بخشد، جامعه را اداره
می کند و به مردم رفاه و آسایش می دهد(۳۰) و جالب این که در بخش پایانی آیه گفته است:
فَاجْتَنِبُوا الرِّجْسَ مِنْ(۳۱) الاْءَوْثَانِ وَاجْتَنِبُوا قَوْلَ الزُّورِ.

که در واقع «فاء» در فعل «فاجتنبوا» فاء تفریع است و می خواهد بگوید؛ اجتناب از
«أوثان» و بت ها و دوری گزیدن از سخن باطل، از مصادیق تعظیم حرمات اللّه است؛ زیرا
این دو امر ناپسند، در میان اعراب جاهلی، معمول بود، لذا خدا می گوید: بت پرستی و
سخن بیهوده گفتن را کنار بگذارید؛ زیرا شرک به خدا و پرستش بت، آلودگی باطن و
پلیدی درونی ایجاد می کند و پاکی و نقاوت دل را از میان می برد.

خدای بزرگ، پس از تشویق و حث بر تعظیم حرمات، دوری گزیدن از دو چیز را،
که عرب جاهلی بر آنها معتقد بود و اجتناب از آن ها برای انسان بسیار مفید است، دستور
داده است و چون «رجس» اعم است از «اَوثان»، به این جهت مطلب با «مِن» بیانی ادا شده
تا گفته شود که شرک به خدا و بت پرستی رجس است و با این که عبادت «اَوثان» اصل
زور و انحراف از طریق حق است، مع ذلک برای توضیح بیشتر و تعمیم بعد از تخصیص
مطلب بیان شده و در واقع گفته شده است.(۳۲)

«فَاجْتَنِبُوا عِبادَه الأَوثان الَّتی هِی رَأس الزّور واجْتَنِبُوا قَول الزّور کلّه وَ لاتَقْرَبُوا
سَیّئا مِنْهُ…»

جالب توجه، این که: اجتناب از گفتار دروغ و انحراف از راه حق، از نظر اسلام آن
اندازه اهمیت دارد که خدای بزرگ آن را در ردیف شرک به خدا قرار داده است:

فَاجْتَنِبُوا الرِّجْسَ(۳۳) مِنْ الاْءَوْثَانِ وَاجْتَنِبُوا قَوْلَ الزُّورِ(۳۴)

فاضل مقداد ذیل بحث از آیه مزبور (آیه ۳۰، از سوره حج)، درباره «فَهُوَ خَیرٌ عِنْدَ
رَبِّهِ» نوشته است:(۳۵)

در این جا «خیر» صفت تفضیلی نیست بلکه اسم مصدر نکره است؛ نکره بودن آن
هم از لحاظ بلاغی مفید معنای تعظیم است. (برخی هم کلمه خیر را افعل تفضیلی
دانسته اند).

ارتباط معنایی آیات نیز حائز اهمیت است؛ زیرا در آیات قبلی یک سلسله احکام و
دستوراتی را برای بهبود وضع مردم و نیز آداب و مراسم حج خدا گفته و سپس در این
آیه، می گوید: اگر کسی احکام الهی را اجرا کند و حد آن ها را نگه دارد و خلاف ننماید،
«فَهُوَ خَیرٌ لَهُ عِنْدَ رَبِّهِ».

ذَلِکَ وَمَنْ یُعَظِّمْ شَعَائِرَ(۳۶) اللّه ِ فَإِنَّهَا مِنْ تَقْوَی(۳۷) الْقُلُوبِ.(۳۸)

«این است (مراسم و آداب واجب حج) و هر کس شعائر خدا را بزرگ و محترم
شمارد، بداند که این (بزرگداشت) صفتی از صفات دل های باتقوا است.»

لَکُمْ فِیهَا مَنَافِعُ إِلَی أَجَلٍ(۳۹) مُسَمّیً ثُمَّ مَحِلُّهَا إِلَی الْبَیْتِ الْعَتِیقِ.

«برای شما در این شعائر، سودهایی است تا زمان معین و آن زمان معین وقتی
است که باید آن ها قربانی شوند و یا می توان گفت: پایان کار حج هنگامی است
که طواف انجام گیرد.»

اضافه شدن کلمه «تقوا» به کلمه «قلوب» حکایت از این می کند که تقوا امری
معنوی و قائم به دل است و غایت و هدف اساسی از انجام مناسک حج و شعائر آن، تقوا
است و انجام این مراسم، حکایت از توجه به ربّ بیت و صاحب خانه و اطاعت از
او می کند.(۴۰)

ابن العربی درباره فَإِنَّهَا مِنْ تَقْوَی الْقُلُوبِ نوشته است:(۴۱)

آنگاه که ظاهرا و باطنا، بنده را حالت تعظیم فراگرفت، اخلاص نیت در بنده به
وجود می آید و روح او از ناپاکی ها زدوده می شود و تعالی روحی، در او ایجاد می گردد.

وچون تعظیم و بزرگداشت از مقوله کارهای قلبی و درونی است، لذا «تقوا» را به
«قلوب» اضافه کرده؛ زیرا حقیقت تقوا، در دل است و چنانچه تقوا در دل جایگزین شد،
به دیگر اعضا هم اثر می کند.

ابوالفتوح رازی(۴۲) در بحث از ذَلِکَ وَمَنْ یُعَظِّمْ حُرُمَاتِ اللّه ِ از قول سیبویه نوشته
است: «ذلک» مبتدایی است، محذوف الخبر. و تقدیر آن چنین است:

«ذلِکَ الأَمْر وَ الشأن».

قرطبی در این باره، نوشته است:(۴۳) تقدیر عبارت: «فرضکم ذلک» می باشد و یا
«الواجب ذلک» و احتمال دارد که «ذلک» در محل نصب باشد به تقدیر: «امتثلوا ذلک».

از آن جا که هدف اساسی اسلام در سفرِ خانه خدا سیر الی اللّه است، حرکت به
سوی صاحب خانه است و نه خانه به تنهایی و غرض اصلی تهذیب نفس و تربیت روح
و روان است و می خواهد انسان ها را بسازد و بگوید: سالک الی اللّه باید مشتهیات نفسانی
و لذات جسمانی را کنار بگذارد و نفس اماره را بکشد و هواهای نفسانی را کناری نهد و
تمام توجهش به سوی خدا باشد و در هر فرصت انسان ها را به یاد خدا سوق می دهد و
می گوید:

وَلِکُلِّ(۴۴) أُمَّهٍ جَعَلْنَا مَنْسَکا لِیَذْکُرُوا اسْمَ اللّه ِ عَلَی مَا رَزَقَهُمْ مِنْ بَهِیمَهِ
الاْءَنْعَامِ…

«برای هر امتی، قربانی کردن (جهت تقرب به خدا) مقرر داشتیم تا قربانی کرده،
نام خدای را ببرند که معلوم می شود قربانی کردن فقط به نام خدا و برای تقرب
به خدا باید باشد.»

کلمه «منسک» را اگر به فتح سین بخوانیم(۴۵) مصدر است و اگر به کسر سین بخوانیم،
اسم مکان است و به هر دو طریق آن را می توان معنی کرد؛ یعنی خدای تعالی: «جَعَلَ لِکُلِ
اُمّهٍ مِنَ الأُمَم السالفه مُتَنسکا».

تا این که به یاد خدا باشند و به یاد او قربانی کنند و هدف خدایی داشته باشند.

موضوع یاد خدا بودن و خدا را فراموش نکردن و هدف خدایی داشتن و ذکر
خدا گفتن، چیزی است که در آیه بعد هم تکرار شده است و به این صورت گفته
شده است:

«آنان که چون یاد خدا شود، دلهاشان از هیبت اشراق اشعه جلال ربانی … خائف و
هراسان گردد…» ؛(۴۶) الَّذِینَ إِذَا ذُکِرَ اللّه ُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ.(۴۷)

وَالْبُدْنَ جَعَلْنَاهَا لَکُمْ مِنْ شَعَائِرِ اللّه ِ لَکُمْ فِیهَا خَیْرٌ فَاذْکُرُوا اسْمَ اللّه ِ عَلَیْهَا
صَوَافَّ فَإِذَا وَجَبَتْ جُنُوبُهَا فَکُلُوا مِنْهَا وَأَطْعِمُوا الْقَانِعَ وَالْمُعْتَرَّ کَذَلِکَ
سَخَّرْنَاهَا لَکُمْ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ(۴۸)

«ونحر شتران فربه را، از شعائر خدا (به اعتبار این که قربانی برای خدا شده)
مقرر داشتیم که در آن برای شما خیر است و صلاح، در حالی که آن شتران برپا
ایستاده، نام خدا را ببرید و ذکر خدا به جا آرید و چون با پهلو به زمین بیفتند
(کنایه از این که نحر شوند)، از گوشت آن ها بخورید و به فقیر و قناعت پیشه
وسائل و معترّ هم اطعام کنید.

(امر در فعل ـ «فکلوا منها» ـ برای اِباحه و رفع ممنوعیت است و استحباب دارد
تا فقرا بفهمند که گوشت آن حیوان خوب است ولی امر در فعل ـ اطعموا القانع ـ امر
وجوبی است). این بهائم و چهارپایان را مسخر و مطیع شما ساختیم، شاید
سپاس گزارید.»

بُدْن جمع بَدَنه است(۴۹) مثل ثَمَره ثُمْر. بَدَنه؛ یک شتر. از ماده بَدانه یعنی سَمَن و
فربه. یقال: بَدُنَ الرجل بضمّ العین: اذا سمن و بَدَّنَ، اذا کبر و اَسَنَّ.

والبُدْن؛ هی الإبل. و الهَدْی؛ عام فی الإبل و البَقَر و الغَنَم.

منصوب بودن کلمه «بُدْن» در آیه، بنابر فعل محذوف است؛ یعنی «وجعلنا البدن»
بوده است که فعل مذکور پس از آن، فعل محذوف را تفسیر می کند.

از کلمه «مِن» که برای تبعیض است می فهمیم که «بُدْن» بعضی از شعائر است.(۵۰)

«من شعائر اللّه »؛ أی مِن اعلام دینه التی شرعها اللّه تعالی.

در این آیه، مفعول دوّم فعل «جعلناها» است.

«لکم فیها خیر» جمله مستأنفه است. تقدیر آن، «کائنا لکم فیها خیرٌ» می باشد.

«ولکم» ظرف لغو است. خیرٌ مرفوع به ظرف است. به قول زمخشری، نکره بودن
خیر افاده عموم می کند؛ یعنی منافع دینی و دنیایی را شامل می شود و به قول ابن العربی
سودهایی برای پوشش و لباس و زندگی و معاش و سواری و به کرا دادن در این
شتر هست.

فَاذْکُرُوا اسْمَ اللّه ِ عَلَیْهَا ابن العربی، نوشته است:(۵۱) ذکر اللّه ، اسمی است که کنایه از
نحر و ذبح می باشد؛ زیرا در موقع قربانی و ذبح گوسفند و نحر شتر، شرط است که نام
خدا بر زبان رانده شود؛ «فصار ذکر اللّه کنایهً عن النحر و الذبح».

بنابراین فَاذْکُرُوا اسْمَ اللّه ِ یعنی انحروها.

ابن السعود هم در بحث از این بخش آیه، نوشته است:

«بِأَنْ تَقُولُوا عِنْدَ ذبحها: اللّه اکبر، لا اِلهَ اِلاَّ اللّه ، وَ اللّه ُ اَکْبَر، اَلّلهمَّ مِنْکَ وَ اِلَیکَ».

صواف(۵۲)؛ بعضی این کلمه را از ماده «صف» گرفته اند و معنای آن را ایستادگان و
صف زدگان دانسته و برخی هم گفته اند کلمه مشتق از «صفا» است و کلمه را «صوافی»
خوانده و معنای آن را «خالصهً لِلّهِ مِنَ الشِّرْک» دانسته اند؛ یعنی آن را جمع «صا

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.