پاورپوینت کامل جامعه شیعه در مدینه (۴) ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل جامعه شیعه در مدینه (۴) ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل جامعه شیعه در مدینه (۴) ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل جامعه شیعه در مدینه (۴) ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :
۵۲
در مقدمه بخش سوّم مقاله حاضر که در شماره پیشین (۳۴) انتشار
یافت وعده داده بودیم که بخش چهارم مقاله را همراه با مشخصات
منابع بیاوریم لیکن به علت مفصل بودن منابع و محدودیت صفحات،
موفق به عملی کردن وعده خود نشدیم. ضمن پوزش، خوانندگان
گرامی را به مجموعه مقالات که یکجا و به ضمیمه فهرست منابع
منتشر خواهد شد، ارجاع می دهیم.
۲ . شمار جمعیت نخاوله
درباره شمار نخاوله مدینه، تردیدهایی وجود دارد. در سال ۱۹۶۴، یکی از جوانان
نخاوله در پاسخ به پرسش جلال آل احمد، نویسنده فرهیخته ایرانی، در باره جمعیت
نخاوله، تعداد آن را حدود پنج هزار (۵۰۰۰) نفر عنوان کرد.(۱)
در کتابچه ای که ویژه زائران شیعه نوشته شده و به سال ۱۹۷۲ در پاکستان به چاپ
رسید، شمار نخاوله چهار هزار (۴۰۰۰) نفر دانسته شده است.(۲)
عمر رضاکحّاله، نویسنده سوریِ سنّی، درچاپ دوم کتاب «معجم قبائل العرب» خود
که به سال ۱۹۶۸ در بیروت به چاپ رسید، شمار نخاوله را ۱۲۰۰۰ نفر نوشته است.(۳)
کحاله، در این باره از کتاب رحله الحجازیه بتنونی استفاده کرده است.(۴) بتنونی (م ۱۹۳۸)
گزارش سفر سال ۱۹۰۹ خود را در این کتاب(۵) نوشته و به احتمال این عدد را از ایوب
صبری پاشا (م ۱۸۹۰/ ۱۳۰۷) که دقیقا همین رقم را یاد کرده، گرفته است.(۶) از آنجاکه
صبری پاشا به عنوان یک مقام رسمی، مدت زمانی در مدینه زندگی کرده و از آنجا که به
وضعیت اوایل دهه ۱۸۸۰/۱۲۹۷ بر می گردد، این احتمال وجود دارد که رقم یادشده
نزدیک به واقعیت باشد.
رقم ۱۲۰۰۰ نفر برای آن زمان، کم و بیش مورد تصدیق محمد حسین فراهانی نیز
ـ که در سال ۸۶ ـ ۱۸۸۵ / ۱۳۰۲ از مدینه دیدار کرده ـ قرار گرفته است. بر حسب اظهار
وی، جمعیت مدینه و روستاهای اطراف آن در آن زمان، حدود ۸۰۰۰۰ نفر بوده که این
رقم شامل ۱۰۰۰۰ نفر شیعه نیز می شده است. ۴۰۰۰ نفر از شیعیان در شهر و ۶۰۰۰ نفر
در روستاهای اطراف مدینه می زیسته اند. به نظر می رسد که فراهانی، هم بنوحسین را
ـ که در شهر اقامت داشتند و هم کشاورزان فقیری که خارج از حصار شهر زندگی
می کرده اند ـ در شمار نخاوله به حساب می آورد؛ زیرا تصریح می کند که بخشی از
خانه های آنان در داخل شهر و بخشی دیگر در بیرون حصار شهر، در نزدیکی قبرستان
بقیع است. وی دو گروه یاد شده را از بنوعلی و دو طایفه بدوی دیگر و نیز تعدادی
اشراف حسنی، که در داخل شهر زندگی کرده و شیعه بوده اند، متمایز می سازد.(۷)
نایب الصدر شیرازی در گزارش سفر سال ۱۸۸۸/ ۶ـ۱۳۰۵ خود، از رقم ۲۰۰۰ یاد
کرده، اما این رقم وی، تنها مربوط به کسانی است که در محله ای در خارج شهر، جایی که
او آن را حصار جدید خوانده، سکونت داشته اند.(۸) در باره وضعیت امروز آنان، آمار
رسمی در دست نیست؛ شاید آمار قابل اطمینانی نزد سعودی ها وجود داشته باشد؛ اما تا
آنجا که می دانم، چنین چیزی، تاکنون چاپ نشده است. برخی از آمارهایی که شماری از
نویسندگان شیعه مذهب بیان کرده اند، آشکارا مبالغه آمیز است. افزون بر آن، باید توجه
داشته باشیم که برخی از این آمارها، مربوط به شمار شیعیان دوازده امامی ساکن حجاز
است؛ در حالی که آمارهای دیگر به نخاوله مدینه و یا روستاهای جنوب آن مربوط
می شود.(۹) یوسف الخویی در گزارش اخیر خود از شیعیان مدینه که درآن می کوشد تا از
کلی گویی بپرهیزد، می نویسد:
«تعیین رقم دقیق نخاوله، کار دشواری است. برخی رقم ۱۰۰۰۰۰ نفر را عنوان
می کنند؛ اما یک رهبر مذهبی که من او را ملاقات کردم، تخمین محتاطانه تری ارائه کرده،
رقم ۳۲۰۰۰ نفر را عنوان کرد که شامل ۱۹۰۰۰ نفر از نخاوله، ۸۰۰۰ شیعه در وادی فرع،
به علاوه ۵۰۰۰ نفر از سادات شیعه که در اطراف شهر زندگی می کنند، می شود. برخی
هم رقم ۴۰۰۰۰ نفر را مطرح می کنند، بر این اساس حدود ۱۵ درصد از دانش آموزان
مدینه، شیعه مذهب هستند.»(۱۰)
۳ . تدفین و قبرستان ها
Eldon Rutter پس از انجام تحقیقاتی درباره نخاوله می نویسد: «نخاوله، آن گونه که
اهالی (سنّی) مدینه می گویند، برای پول هرکاری را انجام می دهند.» سپس می افزاید:
از این رو، پس از گشوده شدن مدینه به دست وهابی ها، در سال ۱۹۲۵/۱۳۴۳، شماری از
آنان پس از حکم قاضیِ وهابی، ابن بُلَیهد، دست به تخریب بقعه های بقیع زدند.(۱۱)
با توجه به بقعه روی قبر عثمان و صحابه دیگری که در آنجا مدفون بودند، نخاوله
دغدغه خاطر زیادی برای انجام وظیفه ای که از سوی حاکمان جدید به آنان محوّل شده
بود، نداشتند. این احتمال نیز وجود دارد که آنان مجبور به این کار شده باشند. توضیح آن
که، دستور ابن بلیهد می تواند به منزله احساس تنفّر وی، نسبت به این اقلیت تعبیر شود؛
چرا که تخریب مزبور، شامل تخریب بقعه چهار امام مدفون در بقیع و برخی دیگر از
اهل بیت نیز می شد.
از اتفاق، این اقدامِ ابن بُلَیهد یک پیشینه تاریخی نیز دارد. بر اساس گفته احمدبن
زینی دحلان، زمانی که مکه نخستین بار در سال ۱۸۰۳ توسط وهابی ها اشغال شد،
ساکنان (سنی) شهر مجبور به تخریب بقعه های موجود در قبرستان مَعْلاه و اماکن دیگر
شدند.(۱۲)
از سال ۱۹۲۵/۱۳۴۳ به بعد، اعتراض عمومی نسبت به تخریب بقاع بقیع به طور
عموم، و تخریب بقعه چهارامام به طور خاص، در متون و نوشته های شیعیان در باره
مدینه وجود دارد.(۱۳)
برای مدت زمانی، به نخاوله، شامل ساکنان محله نخاوله و کسانی که در
باغستان های جنوب مدینه سکونت داشتند، اجازه داده نمی شد تا مردگان خود را در بقیع
دفن کنند.(۱۴) از سوی دیگر، علی بن موسی این مطلب را یادآور می شود که شماری از
سادات علوی، همانند برخی از امیران مدینه، از طایفه بنوحسین، مردگان خود را در
نزدیکی مقبره اهل بیت دفن می کردند. این اطلاعات توسط ریچارد بورتون نیز تأیید
می شود.(۱۵)
براساس گزارش علی بن موسی از سال ۱۸۸۵ در حالی که وی برای مدتی یک مقام
محلی در مدینه بوده و مدتی هم امام مالکیان را بر عهده داشته،(۱۶) بر هیچ یک از مردگان
نخاوله در حرم نماز خوانده نمی شود. به بیان دقیق تر: آنان از دری از درهای بقیع که به
همین منظور تعبیه شده، وارد بقیع می شوند تا به کنار مقبره اهل بیت آمده و بر مردگان
خود نماز گزارند.(۱۷) می توانیم فرض کنیم که تقریبا در تمامی این موارد، مردگان نخاوله
در بیرون دیوارهای بقیع، در قبرستانی که بورتون از آن یاد کرده و در نقشه وی از مدینه،
محل آن مشخص شده، دفن می شده اند. با توجه به این مسأله است که وی در شرح
خطای عمدی و لحظه ای خود، در حرکت از کنار بقیع، اشاره به رفتن به محل مخروبه و
کثیفی که نخاوله در آنجا هستند، می کند؛ آن هم در قیاس با بقیع که قبور صالحین در آنجا
است.(۱۸)
در سال های اخیر به شیعیان مدینه اجازه داده می شود تا مردگان خود را در بقیع در
بخش خاصی، در نزدیکی مدفن اهل بیت، دفن کنند.(۱۹) این نکته لازم به یادآوری است
که برخی از زائران شیعه، که در دوره عثمانی یا سعودی، به طور اتفاقی در مدینه
درگذشته اند، در بقیع دفن شده اند. در باره دوره سعودی، محمد شریف رازی از سه عالم
ایرانی نام می برد: ۱ ـ محمد تقی طالقانی (در باره وی توضیحاتی خواهد آمد.) ۲ ـ سید
محمد رضا بهبهانی حائری (م ۱۳۹۱/ ۱۹۷۱ ـ ۷۲) ۳ـ حجت الاسلام حاج میرزا عبد
الرسول مرزبانی تبریزی (م ۱۳۹۳/ ۱۹۷۳ ـ ۷۴).(۲۰)
به علاوه، یک قبرستان شیعی در نزدیکی روستای قبا وجود دارد. ادعا شده است که
زمین این قبرستان جایی است که مسجد ضرار قرار داشته است؛ این مسجد به دستور
حضرت محمد صلی الله علیه و آله در سال نهم هجری ویران گردید.(۲۱) با توجه به معنای ضمنی مذهبی
این مسأله، بعید به نظر نمی رسد که دشمنان شیعه این داستان را ساخته باشند. در اینجا از
بحث بیشتر در این باره، خودداری می کنیم. نویسنده و سیاستمدار مشهور مصری، محمد
حسین هیکل (م ۱۹۵۶) که در سال ۱۹۳۶ از این محل دیدن کرده، می نویسد: قبرستان
مورد بحث در حال حاضر محل دفن روافض، شیعیان و نخاوله است. به هر روی، او
هر گونه ارتباط این نقطه را با مسجد ضرار رد می کند.(۲۲) بر اساس گفته یوسف الخویی،
که در سال ۱۹۹۶ در آنجا بوده، آن محل در حال حاضر، یک قبرستان بزرگ است که
زائران شیعه ای نیز که در مدینه وفات می کنند، در آنجا دفن می شوند.(۲۳)
نخاوله: انزوا، تبعیض و بقا
۱ . محلّه
نویسندگان شیعی و سنی و نیز نویسندگان غیر مسلمان، افزون بر بیان تبعیض
موجود در رابطه با دفن مردگان، از انواع تبعیض ها و رفتارهای ناشایست دیگری نسبت
به نخاوله توسط اکثریت سنی یاد می کنند. البته، هر آنچه در این باره گفته شده، لزوما
درست نیست. برای نمونه، بعضی از پاشاهان (عثمانی) به نخاوله دستور دادند تا
دستارهای قرمز و لباس های نارنجی بپوشند.(۲۴) اینکه آیا هرگز چنین دستوری وجود
داشته است یا خیر، قطعی نیست. اگر چنین باشد، می توانیم فرض کنیم که دستور مورد
بحث (دستار قرمز اشاره ای به قزلباش ها دارد؟) به علاوه اقدامات تبعیض آمیز دیگر که
در منابع ذکر شده است، کوتاه مدت بوده و (یا) به طور جدی اعمال نمی شده است.
با این همه، این مشخص است که نخاوله (به استثنای اشراف) برای مدّت زمانی
طولانی مجبور به زندگی در شرایط یک جامعه مطرود مانند، شده بودند. نخست آن که
ـ دست کم در دوره عثمانی ـ به آنان اجازه داده نمی شد، شب هنگام داخل دیوارهای
مدینه بمانند، چه رسد به آن که در آنجا سکونت اختیار کنند !(۲۵) محله آنان شامل چهار
دیواری هایی بود که در اصطلاح به آنها حوش (جمع آن: احوشه، احواش و حیشان) گفته
می شد و خارج از حصار اصلی شهر در جنوب حرم قرار داشت. در نقشه ای که توسط
عبدالقدوس انصاری در کتاب «آثار المدینه المنوره» (چاپ ۱۹۳۵/۱۳۵۴ ق .) کشیده
شده، از آن با عنوان محله نخاوله یاد شده است.(۲۶) در یک نقشه قدیمی تر که نمای کلی
شهر توسط مقامات ترکی در آن تصویر شده و و توسط Bernhard Moritzدر سال ۱۹۱۶
به چاپ رسیده، منطقه مورد بحث Garten mit Hausernنامیده شده است.(۲۷) بهترین
توصیف از این مناطق حومه شهری جنوب شهر مدینه در کتاب بورتون که طی سفر او در
سال ۱۸۵۲ نوشته شده، آمده است:
مناطق مسکونی جنوب مدینه، عبارت از مجموعه های مسکونی به صورت قریه هایی با
دیوارهای اطراف آن است که باغ و بستان میانه آنها را پر کرده است. این قریه ها را
حوش می نامند،
نامی که در مصر به کار می رود. هر حوش از چندین منزل یک طبقه تشکیل شده که در
برابر آن زمینی باز قرار دارد و در هر حوش، گروهی زندگی می کنند. هر حوشی یک در
چوبی استوار دارد که برای جلوگیری از دزدی، شب هنگام بسته می شود تا ساکنان
بتوانند به راحتی از خود دفاع کنند. بیشتر ساکنان این احواش، بدوی های یکجانشین و
(۲۸) Schismaticsهستند که در فصل بعدی از آنها سخن خواهیم گفت.(۲۹)
محله پیشگفته، بر روی بعضی نقشه ها و طرح های جدید، قابل تشخیص نیست یا
دست کم از آن یاد نشده است. با این حال، خیابان نخاوله (شارع النخاوله)، که از جنوب
به بقیع منتهی می شود، در نقشه ای که در چاپ دوم کتاب عبدالسلام هاشم حافظ و
همچنین تعدادی دیگر از آثار عربی، دیده می شود.(۳۰) همچنین از آن با عنوان (خیابان
نخاوله) در جلد اول یکی از آثار جدید فارسی، درباره شناخت مدینه یاد شده است.(۳۱)
طبق گفته R. B. Winder گویا حوش النخاوله، نخستین بار توسط وهابی ها در دهه
۱۹۲۰ آسیب دیده و به طور قطعی در اواسط دهه ۱۹۶۰، به دنبال آشوب ها و
درگیری های شدید فرقه ای، هنگامی که یک بزرگراه عظیم بر روی آن کشیده شد، به وسیله
رژیم سعودی شکسته شد.(۳۲) این بزرگراه، که بخش جنوبی خیابان ابوذر را امتداد
می دهد، روی تعدادی از نقشه های جدید مدینه قابل رؤیت است. به موازات آن، اما با
یک بن بست به سمت درب الجنائز (دست کم تا سال های اخیر) یک خیابان کوچک از
جنوب به شمال هست که به احتمال همان شارع النخاوله قدیم است.(۳۳)
ویران شدن یا نشدن این محله در دهه ۱۹۲۰، بلافاصله پس از پیروزی سعودی ها
بر حجاز، چندان روشن نیست. در منابعی که در دسترس بود، یادی از آن وقایع با
ملاحظه آن مقطع زمانی، نشده است.
به هر حال، از ادامه وجود محله نخاوله در بسیاری از منابع تا سال ۱۹۶۰ یاد شده
است.(۳۴) بر اساس گفته حمزه الحسن، منطقه ای که پیش از این با عنوان «محله (زقاق)
النخاوله» از آن یاد می شد، در حال حاضر، «حیّ الروضه» نامید می شود.(۳۵) هیچ گونه
توضیحی در باره طرح و نقشه آن محل و منطقه ای را که در برگرفته، وجود ندارد. چکیده
اطلاعاتی که می توان از منابع مختلف به دست آورد، یک موضوع ویژه جالب را برای
مطالعه در باره یک گروه و طایفه محلی در خاورمیانه، در اختیار ما قرار می دهد؛ مطالعه بر
روی یک گروهِ بسته ای که ویژگی های هویتی خود را ـ که مبتنی بر موقعیت نژادی،
مذهبی، زبانی و فرهنگی است ـ در چهارچوب یک قبیله، طایفه یا خانواده، آن هم در یک
منطقه، شهر یا روستا حفظ کرده است.(۳۶) در جنبه های مختلف این موضوع، از قبیل
ارتباط مهاجرت با ایجاد یک محله ثابت، ایجاد مرزهای جدایی میان اعضای این گروه
بسته با ساکنان اطراف، پروسه پیوند و جدایی و مسائل دیگر می توان تحقیق کرد. محله
نخاوله، دقیقا موضوعی ارزشمند برای تحقیق است. گفتنی است که تا این زمان، اسناد و
اطلاعات موجود برای انجام یک تحقیق فراگیر کافی به نظر نمی رسد. با توجّه به تأثیر
توسعه راه ها و بناها از دهه ۱۹۶۰ به این سو از جمله در محلّه نخاوله اطلاعات کم و بیش
مبهمی انتشار یافته است. یک نویسنده از ضرورت ایجاد راه در میان احواش (نه لزوما
محله نخاوله به هدف تسهیل رفت و آمد، به ویژه حرکت ماشین های آتش نشانی به این
منطقه، سخن گفته است.(۳۷)
در سال های ۸۷ ـ ۱۹۸۶ دولت سعودی موج جدیدی از پیشرفت های شهری را در
مدینه به راه انداخت.(۳۸) می توان مطمئن بود که هرآنچه از محله قدیمی نخاوله باقی مانده
است، دیر یا زود ویران خواهد شد، هر چند نخاوله هنوز عنصر مهمی در بعضی از مناطق
جدیدالتأسیس حومه شهر، در جنوب شرقیِ آن می باشند، اما به احتمال، منطقه واحدی
که به طور انحصاری در اختیار افراداین قبیله باشد، وجود نخواهد داشت. طبق گفته
الخویی، به هر حال، نخاوله هنوز در منطقه ای نزدیک به ۱۲ کیلومتر
مربع که به نام آنان نامیده می شود، ساکنند.(۳۹)
اهمیت بخش کشاورزی مدینه، که شامل باغستان های نخلی نیز می شود و زمانی
مشهور بودند، به سرعت رو به زوال است؛ به طوری که باغ ها و زمین ها به سرعت به
مناطق مسکونی مدرن تبدیل می شوند. بنابراین، کشاورزان نخاوله مجبورند حرفه ای
دیگر برگزینند. طبق اطلاعات شفاهی (مارس ۱۹۸۸)، اکنون تعداداندکی از آن ها، بیشتر
در یک خیابان مدینه، صاحب مغازه و دکه می باشند و در آنجاگوشت کباب شده و غیره
می فروشند.
بی توجهی و تخریب بسیاری از مساجد، گورستان ها و مناطق دیگر که دارای
اهمیت مذهبی هستند (آن هم در نتیجه سیاست های ساختمان سازی و غیره) نه تنها به
وسیله شیعیان، بلکه توسط نویسندگان سنی نیز مورد انتقاد قرار گرفته است.(۴۰)
برخی از نخلستان ها به پارک های عمومی تبدیل شده اند. در فوریه ۱۹۹۷
جشن های رسمی سالانه عید فطر، که شهرداری مدینه آن را ترتیب داده بود، در یک پارک
عمومی به نام «النخیل پارک» برگزار شد.(۴۱) هر جا که شیعیان (چه اشراف ساکن شهر، یا
نخاوله)، در مناطق تحت پوشش طرح های توسعه جدید، صاحب زمین بودند، به احتمال
ـ مانند سنیان ـ به آنها به خاطر تصرّف زمین شان، غرامت پرداخت شده است.(۴۲)
شمار قابل توجهی از آنان، از افزایش قیمت نفت سود برده و تاجران، مغازه داران و
زمین داران موفقی شده اند که خانه های خود را در خارج زمین هایشان در نزدیکی حرم به
زائران اجاره می دهند. علاوه بر این، بسیاری از آنها از منافع اقتصادی دولت سعودی
مانند پرداخت social security و همچنین وام های بدون بهره تا سقف ۳۰۰۰۰۰ ریال
(۸۰۰۰۰ دلار) استفاده می کنند.(۴۳)
درباره دو باغ «صفا» و «مرجان» این امکان وجود دارد که بخش بزرگی از آنها، در
پی اقدامات گسترش شهری دولت سعودی، همچنان برجای مانده باشند.(۴۴)
جلال آل احمد، با تعجب از شهرت این دو باغ نزد ایرانیان یاد کرده و آن را بسیار
کم جاذبه و مورد غفلت واقع شده وصف می کند:(۴۵) «توالت های صفا بسیار کثیف
بودند.» آل احمد بدون ذکر نام دقیق، از یک ایرانی مهاجر ـ مردی از یزد یا اصفهان ـ به
عنوان مالک (صاحب) باغ الصفا یاد می کند.(۴۶) ممکن است جلال به خطا چنین برداشتی
را کرده باشد؛ به این معنا که ایرانی مورد نظر، تنها این باغ را اجاره کرده بوده است. به هر
روی، بسیار نامحتمل به نظر می رسد که دو باغ الصفا و المرجان در سال ۱۹۶۴ و یا حتی
در قرن نوزدهم، هنوز وقف تلقی می شده اند.
اگر ما این گفته را که دو باغ یاد شده برای مدتی طولانی وقف بوده اند، معتبر بدانیم
می توان اطمینان یافت که در دوره عثمانی، آنها به ملک خصوصی تبدیل شده اند. نام های
این دو باغ این مسأله را تأیید می کند.
بر اساس گفته علی بن موسی (که یکی از سنیان مدینه بوده و گزارش خود را در
سال ۱۸۸۵ نوشته (یکی از این دو باغ، جزو اموال یکی از خدام حرم با نام مرجان آقا
سلیم بوده (و باغ به نام وی مشهور شده) است. وی از خواجه های حرم بوده که
مسؤولیت اداره موتسلیم Mutesellimرا داشته است. این اطلاعات توسط یک نویسنده
ایرانی در سال ۱۸۸۸ نیز تأیید می گردد.(۴۷)
علی بن موسی درباره باغ دیگری ـ بدون ذکر نام ـ می گوید: مالک آن السید الصافی
است.(۴۸) حمد الجاسر به عنوان مصحّح می نویسد: متن نسخه خطی در اینجا مغلوط
است. این امکان وجود دارد که نام باغ، صفا باشد که در اصل نسخه آمده است و این نام
به احتمال از نام سید صافی گرفته شده باشد. به هر روی، قطعی نیست که آیا این شخص
مالک رسمی این باغ بوده است یا خیر.
درباره محبوبیت و عمومیت استفاده از این دو باغ، به ویژه توسط ایرانیان،(۴۹) این
نکته را باید یادآور شد که نه تنها شیعیان (بلکه دست کم در برخی از زمان ها) سنیان
ایرانی نیز در وقت زیارت مدینه در آنجا سکونت می گزیدند. به همین جهت است که
سید عبداللّه شیرازی، که در سال ۱۹۴۲ مشرّف شده است، می نویسد: در زمان حضور
وی در آنجا، برخی از روستاییان سنی خراسان نیز در باغ الصفا اقامت داشتند. آنان حاضر
بودند تا بخشی
از فضای باغ را که در تصرفشان بود، خالی کنند تا شیعیان بتوانند مراسم عاشورای خود را
بدون خطر ازدحام برگزار کنند.(۵۰)
۲ . آموزش عمومی
مسؤولان سعودی سطح تحصیلات عمومی را بالا برده اند،(۵۱) و به نظر می رسد که
نخاوله نیز در این گسترش، نادیده گرفته نشده اند. کتابی که در سال ۱۹۵۰ در بیروت
چاپ شده و به ارتقای تفاهم بیشتر میان سنیان و شیعیان می اندیشد، نامه ای را خطاب به
نویسندگان، از سوی شیخ محمد الدفتردار (یک مقام سعودی عهده دار مسائل آموزشی
در مدینه) آورده است که وی در آن تأکید می ورزد که دولت سعودی، مدارس جدیدی را
برای فرزندان نخاوله تدارک دیده است و آنان می توانند در کنار برادران سنی خود در
همه امور مشارکت داشته باشند؛ به همان صورت که سلف صالح چنین بودند؛ زیرا
حکومت سعودی چیزی جز پیروی از سلف و حرکت در مسیر آنان را در نظر نداشته و
تسامح اسلامی را می پذیرد. ما این مطلب را از مسؤول امور معارف در مدینه منوره؛ یعنی
استاد الشیخ محمد دفتردار اخذ کردیم.(۵۲)
در نگاه اول، اینگونه به نظر می آید که چنین بیانیه ای، تصویری بسیار جذاب از
اوضاع به دست می دهد؛ اما این می تواند (و به احتمال قوی) بدین شکل تعبیر گردد که
دولت، سیاست ایجاد یکپارچکی در امور مذهبی را دنبال می کند. در واقع، این امر به
شدت نامحتمل است که دولت سعودی مطلقا از ایجاد مدرسه ای مخصوص شیعیان
برای مسائل مذهبی حمایت کند؛ هم از آن روی که دولت یاد شده، دولتی سختگیر است
و هم به دلیل رویه ای که در تاریخ اسلام وجود دارد؛ بلکه، با توجه به طبیعت این دولت،
باید انتظار آن را داشت که هر مسأله ای در این زمینه، به طور یکسان و به صورت
سخت گیرانه در همه مدارس آموزش داده می شود؛ مدارسی که دانش آموزان نخاوله ای
نیز در آنها تحصیل می کنند. در آن مدارس به صورت سختگیرانه ای بر اساس عقاید
وهابیت تدریس می شود. در تاریخ صدر اسلام، برخورد صحابه با فتنه، تصویر معاویه و
فرزندش یزید و نقش عبداللّه بن سبا از نمونه های مورد نظر هستند.(۵۳) بچه ها و اولیای
آنان نیز ناگزیر این قبیل آموزش ها و آموزه ها را در مدارس سعودی، در جهت تقویت
دیدگاه ضدّ شیعی از اسلام و تاریخ به حساب می آورند. در نوامبر ۱۹۹۱، دانش آموزان
شیعه مذهب در منطقه شرقیه [احساء و قطیف] بر ضد کتاب جدید درسی که با مذهب
آنان به عنوان یک بدعت تمام عیار برخورد می کرد، اعتراض کردند.(۵۴)
طبق گزارشی تازه، این یک قانون نانوشته است که یک فرد شیعه مذهب، نمی تواند
معلم درس دینی، تاریخ یا عربی، و یا مدیر یک مدرسه گردد.(۵۵) از طرفی، هیچ مدرسه ای
زیر نظر دولت سعودی، ویژه نخاوله وجود ندارد. همچنین به آنان اجازه ایجاد مدرسه
خصوصی داده نمی شود. آخرین مدارس سنتی شیعی (در منطقه شرقیه) در دهه ۱۹۵۰
بسته شد.(۵۶) همچنین دانش آموزان نخاوله ای کوچک ترین شانسی برای دریافت بورسیه
برای تحصیل در خارج از کشور را ندارند.(۵۷) با این همه، می توان فرض کرد که در
سال های اخیر، آموزش عمومی، که شامل دخترها نیز می شود، پیشرفت هایی را در بین
آنان به همراه داشته است.
نتیجه این پیشرفت هر چه باشد، این امکان وجود دارد که دست کم بعضی از
فرزندان نخاوله، از فرصتی که به وسیله آموزش های جدید به آنها داده شده، استفاده کرده
باشند و شاید شمار بیشتری از آنان امروز نیز چنین بهره ای را ببرند. اما هرچه باشد،
آموزش بهتر برای نخاوله، لزوما به معنای در اختیار قرار دادن فرصت های برابر (با سنیان)
در زندگی اجتماعی به نخاوله نمی باشد. احیانا اقدامات زیرکانه ای برای دور نگه داشتن
آن ها از شغل های قابل توجه وجود دارد. درباره این شرایط، الخوئی در باره احساس
تبعیضی گسترده و فراگیر در استخدام صحبت می کند: کسانی که موفق به یافتن کار در
خدمات شهری می شوند، در پلیس و در نیروهای نظامی، نمی توانند به مدارج بالا دست
پیدا کنند؛ گرچه گاهی اوقات ممکن است به درجه های متوسطی دست یابند. هیچگاه به
نخاوله وظایفی در مسائل و مناطق حساس، مانند قوه قضاییه، حرم، یا بقیع داده
نمی شود.(۵۸)
۳ . حضور در سیاست داخلی
درباره حضور آنها در سیاست داخلی، Nallinoـ بر اساس اخباری که خود شنیده –
درباره اعتراض محلی گسترده (سنیان) بر ضد اجازه شرکت نخاوله در انتخابات مجلس
شورای حجاز، در سال ۱۹۳۷ صحبت می کند. ابن سعود، با استناد به سابقه اجازه دادن
ترکان جوان به نخاوله، برای داشتن حق رأی در اوایل این قرن، نسبت به مخالفت های
موجود، واکنش نشان داد.(۵۹)
بر اساس نوشته های ضد سعودی، که در بیروت و نقاط دیگر توسط افراد تبعیدی
منتشر شده است، شیعیان نخاوله در سال ۱۹۵۲ (؟۱۹۵۳) تظاهراتی ترتیب دادند و
خواستار آن بودند تا برخوردی یکسان نسبت به آنان (بادیگران) شود و به تمامی
تحقیرها، و آزار و اذیت و تعقیب آنان ـ به عنوان شعیان ـ توسط کارگزاران مذهبی (سنی)
سعودی خاتمه داده شود. گفته می شود که پسر شاهزاده (و سپس شاه) فیصل؛ یعنی امیر
عبداللّه الفیصل (که برای مدت زمانی وزیر کشور بود) شخصا اعزام یک نیروی تنبیهی را
توسط سربازها و برده ها ( slavesکذا) بر ضد روستاییان بی دفاع نظارت کرد؛ ابتدا
روستاییان را در خانه هایشان گرد آورده، به شدت کتک زدند، سپس بعضی از آنان را با
غل و زنجیر به پشت وسایل نقلیه موتوری بستند و در خیابان های مدینه روی
زمین کشیدند. در پایان، بسیاری از بازداشت شدگان را با خشونت درون کامیون انداختند
و به زندان بردند؛ به طوری که برخی از آنها در نتیجه شکنجه در زندان جان دادند.(۶۰)
به سختی می توان درستی و قابل اعتماد بودن این خبر را دریافت. این ممکن است
که خبر یاد شده بر اساس یک منبع (به احتمال متعصب) بوده باشد. طبق اطلاعات قابل
دسترس من، در نزد دولت سعودی، چنین متنی درباره چنین حادثه ای در سال ۱۹۵۲ یا
۱۹۵۳ وجود ندارد. بررسی مطبوعات معاصر خاورمیانه ممکن است نتیجه ای دراین
مورد به دست دهد؛ ولی این کاری است که تاکنون موفق به انجام آن نشده ام. این احتمال
هم وجود دارد که به حادثه مورد نظر، در بعضی از مکاتبات دیپلماتیک اشاره رفته باشد.
در ارتباط با خواسته های مطرح شده به وسیله نخاوله در تظاهراتشان، نشریات
مخالفی که حادثه را گزارش کرده اند، جزئیات زیادی نیامده است. نویسنده ای بیان آورده
است که نخاوله اجازه شهادت در دادگاه را (در مسائلی که سنیان درگیر آن هستند)
ندارند. آنان ممکن است درخواست لغو چنین رویه ای را از مسؤولان سعودی کرده
باشند. متنی در نشریه ای دیگر تلمیحا چنین می نویسد: در همان موقع، نخاوله
درخواست حق تشکیل «نقابت» را دشته اند؛ یعنی نوعی صنف یا اتحادیه، شبیه آنچه که
به گفته همین نویسنده در اواخر حکومت عثمانی وجود داشته و سعودی ها در نخستین
روزهای تثبیت قدرتشان در مدینه آن را منحل کردند. (شاید اشاره به نقابت شیعیان یا
مزوّرون باشد).(۶۱)
در اوایل دهه ۱۹۵۰، در واقع، ناآرامی های کارگری در سعودی سامان یافت که به
اعتصابات عمومی در بخش نفت خیز در منطقه دمام (در منطقه شرقی) در اکتبر ۱۹۵۳
منجر شد. دولت با اقدامات مختلف؛ از جمله ممنوع کردن مکرر تمامی اتحادیه های
کارگری، واکنش نشان داد. بر اساس منابع در دسترس من، نمی توان دریافت که آیا
ارتباطی میان تظاهرات برگزار شده توسط نخاوله در مدینه و ناآرامی های منطقه
شرقی ـ جایی که بسیاری از کارگران و کارمندان شرکت آرامکو (ARAMCO) شیعه
مذهب هستند ـ وجود داشته است یا خیر.(۶۲)
اگر تظاهرات نخاوله به جای ۱۹۵۲، در سال ۱۹۵۳ صورت گرفته باشد، آنگاه
می توان چنین تصور کرد که رابطه ای میان این حادثه و مرگ ملک عبدالعزیز ابن سعود در
همان سال (۹نوامبر، ۱۹۵۳) وجود داشته است.
۴ . جنبه مذهبی
چنین تصور می شودکه در دوره عثمانی، از ورود نخاوله به مسجد پیامبر صلی الله علیه و آله
جلوگیری می شد؛ همچنین گفته می شود که یکی از شهرداران مدینه، گاردی از آنان را
فراهم آورده بود تا سگ ها را از مقابل آن مسجد دور کنند.(۶۳)
در اواخر دوره عثمانی، اعمالی مانند مجالس عزاداری شیعیان، تا حدودی توسط
مسؤولان تحمل می شد. همان گونه که امین الدوله در سال ۱۸۹۹ مشاهده کرده، مراسم
سوگواری و نوحه سرایی برای امام حسین علیه السلام در عوالی، کم و بیش به صورت آشکار
برگزار می شده است.(۶۴) دشوار است که بتوان گفت روستاهای شیعی آن منطقه نیز شاهد
مراسمی از این دست برای ایام شهادت امام حسین علیه السلام بوده است یا نه. مراسم سینه
زنی(۶۵) یا اعمال دیگر از این دست، به صورت عمومی و علنی اجازه داده نمی شده است؛
اما محتمل است که مراسم یاد شده در پشت درهای بسته، در مجالس خصوصی
سوگواری صورت می گرفته است. به هر روی، باید به خاطر داشت که زنجیر زنی در
دوران متأخر وارد جوامع شیعی در غرب (دنیای اسلام) (مانند منطقه جبل عامل) شده
است.(۶۶) در باره حجاز نیز می توان تصور کرد که این «مجاورون» ـ شیعیان نقاط دیگر که
به مدینه مهاجرت کرده بودند ـ یا زائران شیعی بوده اند که این قبیل اعمال را به آن ناحیه
آورده اند و خود نخاوله لزوما این قبیل کارها را انجام نمی داده اند.
مطبوعاتِ مخالفِ اخیر، از دولت سعودی، برای جلوگیری از انجام آداب و رسوم
مذهبی توسط نخاوله انتقاد می کنند.(۶۷) در رابطه با این انتقاد، باید به یاد داشت که شماری
از مواردی که تحت عنوان بدعت از سوی وهابیان مورد مخالفت قرار می گیرد، به طور
یکسان بر شیعیان و سنیان تأثیر گذاشته است. جشن عمومی تولّد حضرت محمد صلی الله علیه و آله و
اذکار صوفیانه نمونه ای از این موارد هستند.(۶۸) به هر روی، تردیدی وجود ندارد که
هرگونه بیان آشکار آداب و رسوم شیعی، کم و بیش، به سختی توسط مسؤولان سعودی
سرکوب می گردد. در مقایسه با وضعیت حاکم در منطقه شرقی (قطیف و احساء)
وضعیت شیعیان مدینه چنین است:
آنان نه می توانند آشکارا عقیده خود را بیان کنند و نه قادرند تا به آداب و رسوم خویش
عمل کنند. آنان آشکارا نمی توانند دعوت به نماز کنند. آنان حق به سر کردن دستار
سنتی خود را ندارند؛ این در حالی است که زائران خارجی از این قبیل ممنوعیت ها
معاف هستند … مستخدمان دولتی (شیعه مذهب) که مجبور به حضور در نماز جماعت
هستند، نمی توانند علائمی از تشیع خود، مانند استفاده از مهر و تربت را در نماز از خود
نشان دهند.»(۶۹)
علاوه بر این، اجازه ساختن مسجد به نخاوله داده نمی شود؛ گرچه آنان در
مکان هایی که از آن با عنوان حسینیه یاد می شود، اجتماع می کنند. (به ادامه بحث توجه
کنید).
از طرف دیگر، نمی توان در عمل، آنان را از ورود به حرم منع کرد، یا مانع نماز
خواندن آنان در آنجا شد. با
توجه به رشد جمعیت شهر (بر طبق سرشماری ۱۹۷۴ تقریبا ۲۰۰۰۰۰ نفر در آن
زمان)(۷۰) و نیز فزونی زائران سعودی و خارجی در مدینه، برای مأموران و خادمان حرم
بسیار دشوار است که نخاوله را جدا کرده و از ورود آنان به حرم جلوگیری کنند. این
احتمال وجود دارد که اعتراض نسبت به مسأله تبعیض در حق نخاوله، (در میان چیزهای
دیگر) به این نکته هم اشاره داشته باشد که مراسم عمومی شیعی؛ مانند مراسم عزاداری،
به ویژه اعمال احساساتی آن و غیره، ممنوع می باشد. به هر روی، یک عالم لبنانی شیعه که
زائر مدینه در ایام حج سال ۱۹۶۴ بوده است، از نخاوله دیدن کرده و از حسینیه آنها،
جایی که وی روز عید غدیر در این موضوع سخنرانی کرده است، یاد می کند. عالم مورد
بحث، محمد جواد مغنیه (م دسامبر ۱۹۷۹)، به گفته خودش، این کار را به درخواست
شیخ محمد علی العَمْری، رهبر مذهبی نخاوله، انجام داده است. مغنیه می گوید: عده
زیادی در مراسم سخنرانی او شرکت کردند.(۷۱)
حسینیه ای که مغنیه از آن یاد کرده، به احتمال، شبیه همان حسینیه ای است که یوسف
الخویی در سال ۱۹۹۶ آن را وصف کرده است؛ جایی که مراسم سوگواری محرم در آن
برگزار می شده است. براساس گفته این نویسنده، حسینیه یاد شده در یک زمین مخروبه
دور از شهر و در همسایگی مسجد سلمان فارسی قرار دارد. علاوه بر حسینیه بزرگی که
الخویی از آن یاد می کند، در مدینه امروز، حسینیه های دیگری (حدود ده باب) وجود
دارد که یکی از آن ها مخصوص زنان است. تمامی اینها در خانه هایی قرار دارد که هیچ
نشانی از این که حسینیه باشد، در شکل بیرونی آن وجود ندارد.(۷۲)
روشن است که نخاوله، حتی تحت سلطه حکومت سعودی نیز، فرصت هایی را
برای زائران شیعه ایرانی جهت برگزاری مراسم سوگواری اهل بیت، بر طبق رسوم خود و
بدون دخالت وهابیان فراهم آورده (و می آورند). یک نویسنده ایرانی، به هم مذهبان خود
چنین توصیه می کند:
«بهتر است عزاداری و نوحه سرایی برای غربت و شهادت زهرای اطهر و ائمه بقیع علیهم السلام
در اجتماع شیعیان و محل مسکونی آنان و دور از انظار اهل تسنن انجام گیرد.»(۷۳)
نویسنده ایرانی، سلطان حسین تابنده گنابادی (رضا علیشاه متولد ۴ـ۱۹۱۳) در
فصلی که در باره اقامتش در مدینه به سال ۱۹۵۰ نوشته است، از شکایت یک عالم
سعودیِ وهابی، از رفتار غیرمعقول و غیرقابل قبول نخاوله یاد می کند. به نوشته وی، این
شخص؛ یعنی ابراهیم السلام، که زمانی کتابدار اصلی حرم بوده، اظهار کرده است که
نخاوله هنوز بر شیخین لعن می کنند. نویسنده اعتراف می کند که در واقع، این رسم، باید
از بین برود.(۷۴)
بی شک بیشتر عالمانی که در حرم یا دانشگاه اسلامی مدینه (تأسیس ۶۲ ـ ۱۹۶۱)(۷۵)
تدریس می کنند، دیدگاهی کاملا منفی نسبت به شیعه، به ویژه نسبت به هر نوع وحدت و
آشتی میان شیعیان و سنیان دارند. این مسأله که یک فرد شیعه مذهب، از خارج از
عربستان، یا مدینه یا منطقه شرقی بتواند در این مراکز علمی تحصیل کند، تا به امروز غیر
قابل تصور است؛ مگر فردی که به طور رسمی و به صورت قانع کننده ای، تغییر عقیده
خود را اعلام کرده باشد. طبعا پیشنهادی که میرزا خلیل کمره ای(۷۶) طی نامه ای به ملک
فیصل در دسامبر ۱۹۶۴ مطرح کرده و ضمن آن خواستار آن شد تا اجازه داده شود فقه
شیعه در برنامه های آموزشی مسجد النبی صلی الله علیه و آله گنجانده شده و همچنین به طلاب ایرانی
نیز اجازه ورود به این حوزه داده شود، با توجه به رویه این دولت، غیر واقعی به نظر
می رسد و گویا مسؤولان سیاسی و مذهبی سعودی نیز با بی اعتنایی با آن برخورد
کرده اند.(۷۷)
۵ . راهنمایی مذهبی
به نظر می رسد، از قدیم رسمی میان نخاوله وجود داشته (و به احتمال هنوز نیز وجود
دارد) که از عالمان خارج دعوت می کردند تا برای مدت زمانی میان آنان بمانند و به عنوان
راهنما و روحانیِ مذهبی عمل کنند. در زندگی نامه سید عبد الحسین شرف الدین، عالم
شیعه لبنانی، آمده است: وقتی به سال ۱۳۲۸ / ۱۱ ـ۱۹۱۰ به مدینه آمد، به دعوت نخاوله
به سخنرانی پرداخت و در باره اخلاقیات اسلامی سخن گفت و آنان را موعظه کرد.(۷۸) به
احتمال، سید محسن امین نیز که سه بار مدینه را زیارت کرده، چنین کاری را انجام
می داده است. برای سال ۱۹۶۴، تنها می توانیم، از محمد جواد مغنیه یاد کنیم.
پس از جنگ جهانی دوم، آیت اللّه بروجردی ایرانی (م ۱۹۶۱)(۷۹) که برای چندین
سال، مرجعیتِ مطلق شیعه را در اختیار داشت، یکی از شاگردان پیشین خود را به مدینه
فرستاد(۸۰) تا در آنجا «بقایای شیعه را حفظ کند.»(۸۱) این نماینده، که محمد تقی طالقانی
نامیده می شد، به طور ناگهانی در سال ۱۹۵۳ دو سال بعد از رسیدنش به مدینه، فوت
کرد.(۸۲) سیزده سال بعد، برادر جوانتر او، نویسنده ایرانی، جلال آل احمد، (م۱۹۶۹) ـ که
زمانی عضو حزب توده بود(۸۳) ـ برای انجام حج به مکه رفت و مدینه را هم زیارت کرد.
وی در آنجا، در پرس و جو و تحقیق در باره وضعیت درگذشت برادرش، اصرار نکرد.(۸۴)
شاید در قم یا جای دیگری، نامه ها و مدارکی در باره فعالیت های محمد تقی طالقانی در
مدینه وجود داشته باشد؛ اما اگر هم باشد، هنوز در دسترس قرار نگرفته است.
سید محمد تقی طالقانی، تنها کسی نبود که به عنوان نماینده آیت اللّه های قم به
مدینه فرستاده شد. حدود یک سال بعد از مرگش، بروجردی به حاج سید احمد لواسانی
دستور داد که برای کارهای مشابه به مدینه برود.(۸۵) یک نویسنده ایرانی، به اختصار از او و
فعالیت هایش در آنجا، در گزارشی که از سفرش در سال ۱۹۵۶ نوشته است، نام
می برد.(۸۶) از اطلاعاتی که در اختیار من است، معلوم نیست لواسانی چند سال در مدینه
اقامت داشته است.
در طول سال ها، عالم دینی دیگری، با نام شیخ عبد الحسین فقیه رشتی (متولد
۱۹۰۳ در نجف) در موسم حج به مکه و مدینه می رفت تا حجاج ایرانی را درباره مسائل
شرعی و زیارت توجیه و موعظه کند. او این کار را به فرمان استادش، در زمان حیات
استاد و پس از آن تا سال درگذشت آیت اللّه بروجردی (۱۹۶۱) و دست کم تا اوایل دهه
۱۹۷۰ انجام می داد.(۸۷) به هر روی، کار اصلی او تعلیم حجاج بود، نه آموزش شیعیان
محلّی مدینه.(۸۸)
بحث درباره سیاست [آیت اللّه [بروجردی برای فرستادن حجاج به خارج از کشور،
از دایره این بحث بیرون است. نکته جالب این است که چطور جامعه شیعه محلی، این
نمایندگان قم را می پذیرفت، در حالی که رهبر مذهبی آنها، شیخ عَمْری، دنباله رو مراجع
نجف بود.(۸۹) سؤال دیگر این است که مسؤولان سعودی، اطلاعاتی از این تحول
داشته اند یا نه.
از اطلاعات اندکی که در دسترس من هست، به روشنی به دست می آید که نخاوله
رهبران دینی خودشان را در این اواخر (به احتمال به طور مرتب و متوالی) داشته اند؛ اما
مایل به داشتن علمایی از بیرون، برای به دست آوردن حمایت معنوی، از طریق آنان
بوده اند. می توان چنین فرض کرد که علمایی که از بیرون می آمدند و پاسپورت ایرانی
داشتند (دست کم
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 