پاورپوینت کامل مناسبات اصفهان و حجاز ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل مناسبات اصفهان و حجاز ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل مناسبات اصفهان و حجاز ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل مناسبات اصفهان و حجاز ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :

۵۴

مقدمه

در باره روابط خارجی ایرانِ صفوی با دیگر کشورها، کارهای عالمانه
بسیاری صورت گرفته است. از دید محققان، این روابط که در بُعد
سیاسی واقتصادی اهمیت بیشتری دارد، به طور معمول با چهار بخش
اروپا، عثمانی، هند و ازبکان است.(۱) سیاست ایران در بخش اروپایی با
تحوّلات منطقه خلیج فارس نیز مربوط بوده و در این میان، اشاراتی
هم به برخی از امیران این منطقه می شود. مع الأسف در میان این آثار،
اشاره ای به روابط ایران و حجاز نشده است. این در حالی است که در
آن روزگار، همه ساله، شمار فراوانی زائر از ایران راهیِ حرمین
شریفین می شدند و علاوه بر آن، جمعی از عالمان و فقیهان شیعه از
ایران در آن دیار اقامت داشته اند.

پیشتر در باره دو موضوع «زائران» و «اقامت برخی از علمای ایرانی در
حرمین»، در مقاله «پاره ای از مسائل حجاج شیعه و شیعیان مقیم حرمین
شریفین در دوره صفوی»(۲) به بحث پرداختیم(۳) و اکنون در این مقاله، به
دو نکته دیگر در ضمن دو فصل، می پردازیم:

الف: ارتباط سیاسی حکام صفوی با اشراف مکه، که از طرف سلطان
عثمانی برای حکومت بر حجاز منصوب می شدند.

ب: مهاجرت سادات مدینه به ایران عصر صفوی، که آثار فرهنگی و
مذهبی در دو طرف از خود برجای گذاشت.

فصل اول :

شاه صفوی و شریف مکه

در باره روابط اشراف مکه با دولتمردان صفوی، اطلاعات قابل توجهی در دست
نیست. اما مسلّم است که حجاز در این زمان زیر سلطه عثمانی ها بود و دولت مستقلی
نداشت؛ بنابراین نباید انتظار داشت که به عنوان یک دولت مستقل، طرف خطاب دولت
صفوی قرار گیرد. اما به هر روی، دولت اشراف، هم به دلایل مذهبی و هم استقلال نسبی
خود و نیز به دلیل مسأله حج، با ایرانی ها روابطی داشته اند، که به طور پراکنده در مقاله
پیشگفته، به آن اشاره کرده ایم. از آن زمان، تنها یک سفرنامه، آن هم به صورت
منظوم(۴) برجای مانده که در آن، آگاهی های اندکی در این زمینه وجود دارد. مطالب
پراکنده دیگر، در آثار مرحوم آخوند ملامحمدتقی مجلسی و میرزا عبداللّه افندی
آمده است که هیچ کدام به نوع مناسبات میان دولتمردان صفوی با اشراف اشاره ای
ندارند.

آنچه می ماند و خوشبختانه برجای مانده، یک نامه مفصل عربی است که از سوی
شاه عباس دوم (سلطنت از ۱۰۵۲ تا ۱۰۷۷) برای شریف مکه ارسال شده است. متن
این نامه توسط عالم بزرگِ نیمه دومِ قرن یازدهم هجری، مرحوم آقاحسین خوانساری
(م ۱۰۹۸) نگاشته شده است. به نظر می رسد این نامه برای شریف زیدبن محسن نگاشته
شده است؛ زیرا وی از سال ۱۰۴۰ تا ۱۰۷۷ امارت مکه را در اختیار داشته است.(۵)

نامه یاد شده در باره دشواری های راه حج از طریق بصره است که گستردگی آن
سبب تعطیلی امر حج از سوی دولت ایران شده است. اندکی بعد، حاکم بصره به شاه
ایران قول داده است تا از این دشواری ها بکاهد و در عوض از دولت ایران خواسته است
تا اجازه عبور کاروان های حج ایرانی را از آن مسیر بدهد. نامه یاد شده توضیحاتی در
این باره برای شریف مکه است.

از آنجاکه همین یک نامه مغتنم بوده و بر حسب اطلاع ما تاکنون به چاپ نرسیده،
متن آن را در اینجا می آوریم. پیش از آن شرحی در باره مجموعه ای خطی که این سند
در آن درج شده و در کنار آن نامه های با ارزش دیگری هم در ارتباط با شرفای مکه
درج شده، به دست می دهیم:

مجموعه ای با عنوان «مکاتبات» با شماره ۱۱۶۳۹ در کتابخانه آیت اللّه مرعشی رحمه الله
نگهداری می شود که حاوی چندین متن مختلف است. در جمع این مکاتبات ادبی،
نامه هایی دیده می شود که از میان آنها، نامه شاه عباس دوم به شریف مکه، که به انشای
آقاحسین خوانساری نگاشته شده، تاریخی تر و قابل استفاده تر است. اما در دیگر
نامه های آن نیز مطالب سودمندی وجود دارد. اصل مجموعه به عنوان یک متن ادبی،
فراهم آمده از نامه ها و منشآت و وقف نامه های عربی، با خطی زیبا نوشته شده و دارای
«سرلوحه ای با زمینه طلا و لاجورد گل و برگ مرصّع اسلیمی به سبک اواخر دوره
صفوی» است.(۶)

در ابتدا، نامه ای ادبی آمده که بیشتر به هدف ارسال سلام و دعاست. نامه دوم با
عنوان «جواب مکتوب شریف سعدبن زید»(۷) است که تنها اشارات تاریخی آن به مسأله
راه های حج و تأمین امنیت حجاج می باشد. (برگ ۹ ـ ۵) ممکن است این پاسخ از
آقاحسین خوانساری باشد که در آن از شریف مکه که از سادات حسنی و فردی مقتدر
بوده، به خاطر تلاشش در راه تأمین امنیت، ستایش شده است. نامه بعدی با عنوان «ایضا
پاسخ دیگری به همان مکتوب شریف سعد»، در ستایش او و تمجید از نامه اوست.
(برگ ۱۲ ـ ۹) نامه بعدی از سعد بن زید شریف مکه (میان سال های ۱۰۷۷ ـ ۱۱۱۳)
به فرزندش سعید است که باز به لحاظ ادبی در این مجموعه آمده است. (۱۶ ـ ۱۵)
عناوین نامه های بعدی عبارت است از: «جواب مکتوب شیخ سعدان» (برگ ۱۷)
«جواب مکتوب شیخ ناصر الاحسائی» (برگ ۱۹)، «جواب نامه دیگر او» (برگ ۲۰)
«جواب کتاب لبعض الاحباب» (برگ ۲۱) «جواب سید فرج اللّه خان والی حویزه فی
البشاره بفتح البصره» (برگ ۲۳) «جواب السید عبدالمحسن المکّی» (برگ ۲۴) و چند
نامه متفرقه دیگر که برخی جنبه تاریخی نیز دارد. و با «جواب کتاب الشریف سعد بن
زید» (برگ ۴۸) «أیضا جواب مکتوب بعض شرفاء مکه» (برگ ۵۰) «جواب مکتوب
بعض ساده فضلاءمکه» (برگ ۵۱) «کتاب الی الشیخ بنی خالد» (برگ ۵۵) که مربوط
به راه بصره می باشد؛ (… إنّ فی فتح طریق البصره یفتح لکم أبواب النصره وتستفیدون
بذلک فوائد غزیره و لکم فیها منافع کثیره و قد رخّص من ذلک السبیل وفد حجاج بیت اللّه
الحرام و رهْط المعتمرین المتمتّعین بادراک المشاعر العظام و اذن لهم فی هذه السنه و
أجْر من أحسن الیهم أجر من جاء بالحسنه… برگ ۵۶). «جواب مکتوب بعض مشایخ
مکه» (برگ ۵۷) «من جمله المکاتیب ایضا الی شرفاء مکه» (برگ ۵۹ ـ ۵۸) «کتب ایضا
الی شریف مکه» (برگ۶۳ ـ ۶۰) این نامه طرحی از یک نامه سلطانی است که به شریف
مکه نگاشته شده تا از زائر ایرانی خاصی که از وی در این نامه یاد نشده (تنها با تعبیر فلان
آمده) مراقبت کرده، به او احترام بگذارند. «نامه دیگر به ابن الشریف» (برگ ۶۳) این
نامه هم مانند نامه پیشین است. «و کتب ایضا الی المولی شریف مکه» (برگ ۶۶) «و من
اجوبه المکاتیب المکیه» (برگ ۶۹) «و منها ایضا» (برگ ۷۰) این نامه ها بیشتر از همان
نوعی است که اشاره شد. در این زمان، برخی از اعضای خاندان سلطنتی یا کسانی از علما
به حج مشرف می شدند و همراه خویش از این نامه های توصیه به اشراف مکه می بردند.
«و منها ایضا الی بعض مشایخ مکه» (برگ ۷۱).

در ادامه دو متن برای وقفِ قرآن، متنِ نوشته شده در پشت ترجمه کتاب «مفتاح
الفلاح» [ شیخ بهایی ] ، چند دیباجه از جمله دیباجه کتاب «وقایع الشهداء»، متنی که
پشت کتاب تفسیر «کنز الدقایق» بوده، دیباجه رساله در «شرح حدیث البیضه»، قباله وقف
کتاب «الصحاح» و چند نمونه متن دیگر آمده است. برخی از آن متن ها عباراتی است که
در شهادت نامه هایِ نوشته شده در کناره وقف نامه ها بکار می رود که جالب توجه است.

آخرین متن در این نسخه، نامه شاه عباس دوم به شریف مکه است که آقا حسین
خوانساری آن را نگاشته است: «کتبه النحریر العلاّمه آقا حسین خوانساری ـ قدّس اللّه
روحه الی السلطان الأعظم ـ شاه عباس الثانی الی شریف مکه» (برگ ۹۵ ـ ۹۲):

نامه شاه عباس دوم به شریف مکه

الحمد للّه الّذی شرّف مکه المبارکه و صیّرها امّ القری و الأمصار، و جعل المولودَیْن
الذین نَشَاءا فی ذیلها و ربّیا فی حِجرها أفضل من کلّ مولود لفّ [یلفّ] فی قماط اللیل و
النّهار، أعنی جدّنا و نبیّنا محمّد، سیّد الکونین الذی أُسری به من المسجد الحرام إلی
السّماء، و رأی عند سدره المنتهی ما رأی، و ارتقی إلی مقام قاب قوسین، و کانَ اللّه هو
الّذی رمی إذ رمی؛ و أبانا و إمامنا علیّا [ثانی الثّقلین] الّذی وضعته أُمّه فی بطن بیت هو
أوّل بیت وضع للناس و رفعه ربُّ هذا البیت و طهّره و أذهب عنه و عن أهل بیته جمیع
الأرجاس و و الأدناس ـ صلوات اللّه و سلامه علیهما و آلهما المعصومین الأخیار و
أولادهما الطیّبین الأطهار ـ أجدادنا الأئمه [الإمامین] العظام و آبائنا [المیامین] الغّر
الکرام ما لم تُعَد جمار البطحاء و لاتحصی حصی البیداء.

أما بعد: فإنّ القرابه القریبه العلویّه و الرّحم الماسّه الفاطمیّه، تستدعی أن یکون
لایزال من حضرتنا العلیّه و سُدّتنا السنیّه هدایا نسائم تسلیمات تهبّ من مهبّ الشفقه و
المودّه وتحائف روائح تَفُوح منها نفحه العطوفه و المودّه توجّه تلقاء نجد المجد و تهامه
الشهامه، وتنحّی شطر مسجد العزّ و مشعر الکرامه؛ یعنی حضره من خصّه اللّه تعالی
بالنّسب الطاهر المصطفوی و الحسب الزاهر المرتضوی، و حَباهُ الشوکه الباهره والرفعه
الظاهره، و أعطاه المجد الرفیع و القدر المنیع، و جعله من أهل بیتٍ أنبتهم اللّه نباتًا حسنًا
بواد غیر ذی زرع، [ و صیّره من أشرف اصل و الکرم فرع [و عظّمه [ کرّمه ] بملازمه
حرمه الشریف الّذی یأوی إلیه کلّ قویّ وضعیف، و شرّفه بخدمه بیته العتیق الّذی یؤتی
من کلّ فجّ عمیق، زاده اللّه سبحانه تعظیمًا و تبجیلاً کما فرض حجَّه علی من استطاع إلیه
سبیلا، و هی الحضره الشریفه الشریفیّه الحَسَنیّه، لازالت مَهْبطًا للفیوضات البهیّه و
الفتوحات السنیّه و یقتضی أن یکون دائمًا جنابهم الشریف ملحوظًا بعین العنایه
السلطانیه و جانبهم المنیف مراعی حقّ الرّعایه الخاقانیّه. فما زال إن شاءَاللّه الرّحمن
رکن المودّه بین الجانبَیْن إلی قیام الساعه رکینًا و حبل المواصله بین الطرفین الی یوم
القیامه متینًا.

ثمّ المنهیّ الی جنابهم العالی، إنّ قبل ذلک بسنین وصل إلی شریف مسامع حضّار
المجلس الأعلی الخاقانی ـ ما برح محفوفًا [ محفوظا ] بالنصر و التأیید السبحانی ـ أنّ
قوافل الحاج والمعتمرین الامّین لطواف بیت اللّه الّذی من دخله کان من الامنین،
القاصدین لزیاره رسوله سیّد المرسلین و ائمته الکرام المعصومین ـ صلوات اللّه علیهم
اجمعین ـ الّذین یجیئون من بلادنا المحروسه ـ حرّسهااللّه تعالی ـ یصل إلیهم فی الطریق
مِحَن کثیره بَدنیّه و مالیّه و یصیبهم بلایا عظیمه جسمانیّه ونفسانیّه من جهات مختلفه و
طرائق [ أنحاء ] شتّی. حتّی یکون یستلب منهم اللصوص و الذؤبان ثیابهم و أسلابهم و
جمیع ما کانوا یتمتعون ،و یذرونهم بالبیداء بایدین و یحلّونهم منزله ما کانوا یحرّمون.

و مع ذلک، لأجل تسویف المباشرین لإماره الحاج فی الخروج وتأخیرهم فی
الذهاب، و بسبب توقفات فی أثناء الطریق من شؤمه سماجه الأعراب، یتفق فی بعض
السنین أن یفوتهم الحجّ إذ لم یدرکوا الموقفَین ویرجعون من هذه الشقّه الشاقّه خائبین
بِخُفَّی حنین.(۸)

و لمّا کان فی مثل هذه الحال، لما فیها من المخاطره بالأنفس و الأموال، الاستطاعه
التی هی شرط وجوب الحج علی ما قال الملک المتعال مفقوده، إذ من جملتها تخلیه
السرب، و ظاهرٌ أنّها لیست حینئذ موجوده و [ کأن ] لم یکن الحج فی هذه الصوره واجبا
و لا مثل هذا السفر سائغا، فلاجرم قد صدر عن موقف السلطنه العظمی الحُکم بِمَنْعَیِ
القوافل والوفود و سدّ الطّرایق و الصدود امتثالاً لأمراللّه و شفقهً علی خلق اللّه و حمایه
للرعیّه لا رعایهً للحمیّه.

و فی هذه السّنه أرسل حاکم البصره إلی خدمتنا و استدعی من حضرتنا أن نرخّص
الحاجّ [ و نفتح هذا الطریق ] و شرط أن(۹) لایؤخذ منهم من کلّ نفر سوی الجمّال و الطبّاخ
و البرید فی الذهاب والعود جمیعًا من کلّ جهه وعلّهٍ، أزید من ثلاثین أحمر نقیرًا و
لا قطمیرًا، [ و أنّهم لایصیبهم ظمأٌ و لا نصب و لا مخمصه إلاّ أن یشاءاللّه و لایظلمون
نقیرًا ] و أن لایدع أن یصل الیهم أذًی من الأعراب قلیلاً و لا کثیراً، و تعهّد أن یزعجهم
[ ینفرهم ] من البصره الیوم الأوّل أو الثانی من شهر ذی القعده و لایقیمهم بعد ذلک بقدر
قومه و لا قعده.

و لمّا کان حینئذ مظنّه أن یکون منع الحاج فی هذا الحال، معاذاللّه صدّاً عن سبیل اللّه
ـ جلّ ذکره ـ و منعًا لمساجده أن یذکر فیها اسمه، فأجبنا مسؤوله [ و أسعفنا مأموله [
و رخّصنا الحجاج و العمّار و أنفذنا الأحکام المُطاعه و الفرامین النافذه الی خوانین
[ خواقین [الأطراف و الأقطار بأن یجهّزوا القوافل و یسبّلوا [ السوابل، و یتوجّهوا ] من
درب [ صوب ] البصره [ الی الأرض المقدّسه التی بالتهامه، بادین من کلّ بایر و عامر،
آتین رجالاً و علی کلّ ضامر، جائین من نائی البلاد و جابین للبوادی الصخره الوعره من
کلّ واد ] لیجیبوا الدّعوه التّامّه الخلیلیّه و یدعو فی تلک المقامات الکریمه، لدوام هذه
«الدوله القائمه الصفویه الإسماعیلیّه».(۱۰)

و حیث کان خدّامکم الکرام لایزال یسعون فی رعایه الحجاج و الزوّار، سیّما أهل
هذه البلاد و الأمصار و یبالون جدًّا بمراقبه أحوالهم و لایألون جهدًا فی محافظه أنفسهم
و أموالهم، و لایترکون أن یصل الیهم أذی و ظلم من أحد من الناس(۱۱) و یکونون لهم
بمنزله الحَفَظهِ والحرّاس، أمرنا أن یؤخذ من کلّ رأس منهم الاّ ما استثنی خمسه حمر
سوی الثلاثین المذکور، و یرسل الی خدمتکم علی سبیل النذر و الهدیّه، ازدیادًا للمحبّه
و المودّه و مجازاه للمشقّه الّتی یتحمّلها خدمتکم السنیّه.

فإذَنْ طریقه الإخلاص و الصفوه التی لایزال یسلکها تلک الزمره الشریفه الشریفیّه
بالنسبه الی هذه السلسله العلیّه الصفویّه، أن لایقصّروا فی إکرام القوافل الّتی تجی ء من
ظهر البصره و کفّ أیدی الناس عنهم ببطن مکّه، کیف و هم أضیاف اللّه و أضیافکم و
إکرام الضیف من سنن أکارم أسلافکم، و أن لا تدعوا أحدًا أن یکلّفهم بالرّجوع من طریق
آخر(۱۲) و یجعلهم الیه ملْجاه، إذ قد سمعنا أنّ فی السّنین السابقه کان یلحقهم خسران
عظیم من هذه الجهه.

ثمّ إن کان الأمر بعد ذلک علی ما شرطوا و لم یغیّروا شیئا ممّا تعهّدوا وأخرجوا
القوافل حیث ما التزموا وحفظوهم من شرّ الإخوه اللّئام و الأعراب الجفاه الطّغام
و أوصلوهم إلی ذلک البلد الأمین فی سعه الوقت آمنین و رجعوهم من الطّریق الّذی
أسلکوهم منه سالمین غانمین، فائزین بالمُنی والمرام، [ مدرکین بالمشاعر العظام،
طائفین بالبیت الحرام، عاکفین بین الرکن و المقام ] و مشرّفین بزیاره بیت اللّه ورسوله و
الأئمه الکرام ـ علیهم صلوات اللّه تعالی إلی یوم القیام ـ [ عایدین عقیب الاحلال إلی ما
کانوا علیه من الاحرام، راجعین بعد البلوغ والکمال إلی یوم یخرجون من الاحرام، حیث
یعرون عن الثیاب التی خاطتها أیدیهم من الخطیئات و الاجرام و یتطهّرون بصب ذنوب
من ماء زمزم الغفران من جمیع الذنوب و الآثام] فذاک هو [ المستبغی والمرام ] المراد و
یکون دائمًا بعون اللّه تعالی و حسن توفیقه هذا الطریق الإلهیّ مفتوحه فی جمیع البلاد و
القوافل و الوفود من الأطراف و الأکناف لاتزال فی کلّ سنه تربو و تزداد.

و هذا الأمر العظیم [ و الخطب الجسیم ] مع قطع النّظر عن حصول المثوبات
العظیمه الاُخرویه تکون سببًا لأن تصیر تلک البلاد الطیّبه الکریمه المعموره و سکّانها و
قطّانها بالیُسر و الخصب و رفاه الحال و فراغ البال مغموره، و أن یشهدوا من أجل کثره
اختلاف الناس و تردّدهم إلیهم منافع عظیمه، و یستفیدوا فوائد جسیمه.

و إن لم یقیموا علی ما قالوا، و غیّروا أمرًا ممّا قرّروا، و بدّلوا شیئا ممّا عیّنوا، فیلزمُ
علینا إذَنْ برخصه الشرع القویم أن لا نرخّص أحدًا بعد ذلک فی سلوک هذا الطریق
المستقیم و نحرمَهُم من هذه الفوائد و نقطع عنهم تلک العوائد ویکون إثمه علی الذین
یبدّلونه و یرون عاجلاً و آجلاً مکافاه ما صنعوا، و یجزون فی الأولی و الآخره جزاء ما
فعلوا، و لبئس ما یصنعون و ساء ما یفعلون و السلام علیکم و رحمه اللّه و برکاته.

خلاصه ترجمه: در این نامه با یاد از این که شهر مکه شهری است که محمد صلی الله علیه و آله و
علی علیه السلام در آن به دنیا آمده اند و به خصوص، امام علی علیه السلام در کعبه متولد شده است، بر
رابطه خویشاوندی دو دولت صفوی و اشراف به دلیل سیادت تأکید شده و همان را
زمینه فرستادن درودها و سلام ها از سوی دربار صفوی به سوی نجد و تهامه و مسجد و
مشعر؛ یعنی دربار اشراف کرده است. در مقدمه آرزو شده است که روابط دو جانبه تا
قیام قیامت بر اساس مودّت و دوستی پایدار بماند.

سپس در باره هدف اصلی از این نامه آمده است: چند سال قبل، سلطان ایران شنید
که قافله های حج و عمره، که از ایران به مکه اعزام می شوند، در راه گرفتار صدمات مالی
و جسمی فراوانی شده و بلایای عظیمی از جهات مختلف بر آنان فرود می آید؛
به طوری که دزدان، دارایی و لباس و وسائل آن را می گیرند.

علاوه برآن، به خاطر اهمال مباشرینِ راه نسبت به ورود و خروج و ایجاد تأخیر در
حرکت کاروان ها و به سبب توقّفاتی که اعراب میان راه ایجاد می کنند، در برخی سال ها،
زمان حج از زائران فوت می شود؛ چرا که آنان موقف عرفه و مشعر را درک نمی کنند و
از این راه دشوار و با این همه زحمت، دست خالی بر می گردند.

در چنین وضعیتی که ترس جانی و مالی وجود دارد، «استطاعت» که شرط وجوب
حج است، از میان می رود؛ طبعی است حج در این وضعیت واجب نخواهد بود و طبعی
است چنین سفری روا نیست. به همین دلیل از سوی سلطان ایران، فرمان تعطیلی حج و
منع قافله ها صادر شد؛ کاری که بر اساس امتثال دستور خداوند و ملاحظه حال رعیت
بود.

امسال حاکم بصره نماینده ای نزد ما فرستاد و از ما خواست تا به کاروان ها اجازه
حرکت دهیم. وی شرط کرد که جز ازشتردار وآشپزوبرید دررفت و برگشت، به هر
جهت و علتی، بیش از سی سکه طلا، درهمی نگیرد واجازه ندهدتا اعراب آزار و اذیتی
به آنان برسانند. همچنین متعهد شد که روز اول یا دوم ذی قعده آنان رااز
بصره حرکت دهد و جز به اندازه ضرورت آنان را میان راه معطل نکند.

از آنجایی که تصور بر این بود که در چنین وضعیتی دیگر منع حجاج از حج روا
نیست، به درخواست او پاسخ مثبت داده و دستورات و فرامین خود را به خان های
اطراف و اکناف صادر کردیم تا قافله ها را آماده کرده، از راه بصره روانه سازند تا به
دعوت ابراهیم پاسخ دهند ودر آن مقامات برای دولت صفویه اسماعیلیه (به نام شاه
اسماعیل) دعاکنند.

از آنجاکه مأموران بزرگوار شما همیشه در رعایت حال حجاج و زوار، به ویژه
زائرانی که اهل بلاد و شهرهای ما هستند، می کوشند و از هیچ کوششی در حفاظت از
جان و مال آنان دریغ نمی کنند و اجازه نمی دهند که از سوی احدی بر آنان آزار و
ستمی برود و به منزله نگاهبانان آنان هستند، ما هم دستور دادیم که از هر نفر ـ به جز
موارد استثنا ـ پنج سکه طلا، منهای آن سی سکه، گرفته شده وبرسبیل نذر و هدیه به شما
پرداخت شود تا رشته های محبت و الفت استوار شده و تسکینی بر مشقت و رنجی باشد
که در این خدمت خود متحمّل می شوید.

طریق اخلاص و دوستی که پیوسته آن دستگاه شریف با این دولت علیّه صفویه
دارد، اقتضا می کند تا در اکرام به قافله ها که از طریق بصره می آیند کوتاهی نکرده، دست
اهل مکه را از تجاوز به آنان باز دارند. چون آنان میهمانان خدا و شمایند و کرامت در
حق میهمان از سنن اسلاف بزرگوار شماست، اجازه ندهند کسی آنان را مجبور کند تا از
راه دیگری برگردند که در سال های پیش، از این بابت، ضررهای زیادی پیش آمده
است.

اگر بر شروط خود باقی مانده و چیزی از آن را تغییر ندادند و قافله ها را همان گونه
که ملتزم شده اند حرکت داده و از شرّ اعراب حفظ کرده، در وقت مناسب آنان را به مکه
رساندند و از همان راهی که برده اند باز گرداندند، در حالی که آنان به فیض زیارت
بیت اللّه الحرام و حرم پیامبر صلی الله علیه و آله نائل آمده اند، مقصود حاصل شده است. طبیعی است
که در این صورت، راه حج در تمامی بلاد و برای همه کاروان ها از هر نقطه باز است و
هر سال بیشتر و بیشتر خواهد شد.

این کار بزرگ، علاوه بر ثواب عظیم اخروی آن، می تواند وسیله ای برای آبادانی
آن سرزمین مقدس و ثروتمندی و رفاه حال ساکنان آنجا باشد که شاهد رفت و آمد
مردمان از هر نقطه به آنجا هستند. اما اگر به شروط خود پایبند نباشند، در این صورت ما
به لحاظ شرعی، به احدی اجازه حرکت در این مسیر را ندهیم و آن نواحی را از این همه
فواید محروم گردانیم. گناه آن هم بر عهده کسانی است که شروط را عوض کرده اند و
آنان پاداش عمل خود را می بینند.

* * *

این نامه به نوعی روشنگر برخی از دشواری های سفر حج در دوره صفوی است.
نمونه زنده این دشواری ها را در سفرنامه بانوی فرهیخته و شاعره اصفهان در دوره اخیر
صفوی می توان دید که به زبان شعر، بخشی از آنها را یادآور شده است.(۱۳)

فصل دوم:

رفت و آمد اشراف بنوحسین مدینه به اصفهان

بر اساس اطلاعاتی که در باره گرایش مذهبی سادات حرمین ـ که اصطلاحا به آنان
«اشراف» گفته می شود(۱۴) ـ در اختیار است، می توان چنین اندیشید که به طور کلّی، هر دو
گرایش تشیع و تسنن در آنان وجود داشته است. در این باره دو یادآوری مناسب است:

نخست آن که، سادات شیعه مذهب، در بسیاری از موارد به دلیل سلطه دولت های
قدرتمند سنی در این دیار، مجبور به تقیه بوده اند.

دوم آنکه، ساداتی هم که سنی بوده اند، به دلیل آن که از نسل امام علی علیه السلام بودند،
به طور طبیعی علایق شیعی بسیار شدیدی داشته اند. به سخن دیگر، تسنن افراطی در میان
سادات و اشراف به ندرت دیده شده است. اما اینکه درصد جمعیتی شیعه و سنی سادات
در حرمین تا چه اندازه بوده، نمی توان به جایی رسید. دلیل آن نیز دقیقا همان دو نکته ای
است که اشاره کردیم.(۱۵)

وجود چنین فضایی به لحاظ گرایشِ مذهبی در میان اشرافِ حرمین، راه را برای
ایجاد ارتباط میان آنان و دولت شیعه صفوی فراهم می کرد. مسأله سیادت خود صفویان
از یک سو و علاقه شدید و عمیق این دولت نسبت به سادات، و نیز تشیع دولت صفوی
از سوی دیگر، در فراهم کردن زمینه ارتباط میان صفویان و اشراف تأثیر بسزایی داشت.
اشراف با آمدن به ایران، انتظار آن را داشتند تا دولتمردان صفوی به آنان توجه کرده
و ایشان را مورد حمایت مالی خود قرار دهند که آنان نیز چنین می کردند؛ هرچند
مواردی نیز وجود داشت که آنان به چیزی دست نمی یافتند.(۱۶)

افزون بر ایران، سرزمین هند نیز که ایضا قبله گاه بسیاری از عالمان و شاعران ایرانی
بود، برای اشراف حرمین هم، عرصه گاه مناسبی برای استفاده از مواهب بی حد و شمار
آن به حساب می آمد. نمونه های فراوانی از مهاجرات سادات مدینه به هند را سید
ضامن بن شدقم (زنده ۱۰۹۰) در «تحفه الأزهار» آورده است.

به علاوه، کسانی از سادات که در زمره عالمان بودند، در اصفهان و دیگر شهرهای
ایران با علما ارتباط برقرار کرده و نزد آنان به شاگردی می نشستند و اجازه روایتی و
علمی دریافت می کردند. در این زمینه، آنان همانند برخی از طلاب و علمای بحرین،
جبل عامل و عراق ـ بیشتر از حلّه و نجف و کربلا ـ عمل می کردند که برای تحصیل،
تدریس و بهره گیری از دیگر زمینه های علمی و کتابخانه ای، پس از تشکیل دولت
صفوی به دیار عجم رفت و آمد می کردند.

باید توجه داشت که حضور این قبیل افراد که دستشان از نسخ خطی آثار شیعی هم
خالی نبود، به نوعی در انتقال بخشی از فرهنگ شیعه از مناطق عربی به ایران کمک
کرده است. در واقع تشیع ایران در این برهه، در درجه نخست از شهرهای عراق، سپس
از جبل عامل و بحرین و در مقیاس کمتری از ناحیه سادات و اشراف حرمین بوده است.
همچنین، به طور متقابل، ارتباط اشراف حرمین با ایران، سبب تقویت تشیع در آن دیار
نیز می شد.(۱۷) این ارتباط از طریق علمایی نیز که از ایران به حرمین رفته، در آنجا مجاور
می شدند، تقویت می گردید که نمونه هایی از آن را در جای دیگر آورده ایم.(۱۸) به
علاوه، حضور اینان سبب تقویت ادبیات عرب در ایران می شد. بیشتر این افراد شاعران و
منشیانی بودند که نثر و نظم فراوان می گفتند.(۱۹) نمونه بسیاری از این اشعار را در «تحفه
الأزهار» می توان یافت.

جامع ترین اطلاعات در باره حضور اشراف مدینه در ایران، و به طور خاص
اصفهان، در یک اثر علمیِ ارجمند با عنوان «تحفه الأزهار و زلال الأنهار فی نسب أبناء
الائمه الأطهار علیهم السلام » از سید ضامن بن شدقم بن علی (زنده در ۱۰۹۰) آمده است.(۲۰) این
اثر که در شرح انساب سادات است، در قرن یازدهم هجری تألیف شده و حاوی
اطلاعات فراوانی از رفت و آمد سادات به شهرهای مختلف ایران و روابط آنان با دربار
صفوی است.

ما در این نوشته، می کوشیم اطلاعات پراکنده این کتاب را در این زمینه، به صورتی
منظم عرضه کنیم تا بدین ترتیب بخشی از تاریخ روابط صفویان با اشراف مدینه روشن
شود.

ابتدا باید به این نکته اشاره کنیم که اشراف مکه، از سادات بنی الحسن و اشراف
مدینه از سادات بنی الحسین بودند. طبعا ریاست و امارت حرمین در اختیار اشراف مکه
بود و اشراف مدینه موقعیت محدودتری داشتند. به همین دلیل، بیشتر، این سادات
بنی الحسین بودند که به ایران و هند مسافرت می کردند. به علاوه تشیع امامی در مدینه نیز
ریشه دارتر از مکه(۲۱) بود که این نیز خود برای کوچ آنان به ایران و هند مؤثر بود. حضور
سادات بنوالحسین در جنوب هند، تأثیر خاص خود را در نشر تشیع در آن دیار داشته
است.

مجلد نخست «تحفه الأزهار» شرح انساب سادات حسنی و شرفای مکه است که
افزون بر انساب، بخش هایی از تاریخ مکه را نیز در بر دارد. مجلد دوم و سوم این کتاب
به سادات حسینی اختصاص دارد که ضمن آن نسل تک تک امامان را به صورتی مستقل تا
امام عسکری علیه السلام آورده است.

مؤلف «تحفه الأزهار» سید ضامن [بن شدقم بن علی بن حسن بن علی بن حسن بن
علی بن شدقم] از سادات حسینی مدینه و از طایفه شداقمه(۲۲) است که مانند اجدادش،
عالمی فرهیخته بوده و به ویژه در دانش انساب و تاریخ تبحّری ویژه داشته است. این
خاندان تا چند نسل منصب نقابت را در شهر مدینه عهده دار بودند و سفرهایی به هند و
ایران داشتند:

* نورالدین علی نقیب (بن حسن بن علی بن شدقم) (م ۹۶۰) عالم و نقیب سادات
مدینه بود که به درخواست برهان شاه از سلاطین نظام شاهیه هند(۲۳) در سال ۹۵۴ به دکن
رفت و شخص شاه به استقبال او آمد. وی دو سال بعد به مدینه برگشت و به سال ۹۶۰
در همانجا درگذشت.(۲۴)

* فرزندش حسن بن نورالدین علی (۹۳۲ ـ ۹۹۹) از علما و فضلای قابل و شایسته
بوده و در شهرهای مختلف ایران نزد شیخ حسین بن عبدالصمد (پدر شیخ بهایی) و نیز
خود شیخ و عده ای دیگر در قزوین و جای های دیگر تحصیل کرده است. وی پس از
درگذشت پدرش در سال ۹۶۰ نقابت علویان حسینی مدینه را عهده دار شد؛ اما دو سال
بعد، از این مسؤولیت کناره گرفت. وی در سال ۹۶۳ به دکن و احمدآباد رفت و مورد
استقبال حسین نظام شاه پسر برهان شاه قرار گرفت. در آنجا بود که نظام شاه خواهرش
فتحشاه را به عقد وی درآورد. وی سپس به شیراز آمده، مدتی در آنجا به تحصیل
پرداخت، و پس از آن در سال ۹۶۴ نزد شاه طهماسب (۹۳۰ ـ ۹۸۵) ـ طبعا در قزوین
ـ رفت که شاه اکرام و انعام فراوانی به وی کرد.(۲۵) وی به سال ۹۷۶ به مدینه بازگشت(۲۶)
بعدها در سال ۹۸۲ باز به هند رفت و به سال ۹۹۹ در دکن درگذشت که جسدش را به
وطنش مدینه آورده، دفن کردند. از وی آثاری برجای مانده است که یکی از آنها کتاب
«زَهْر الریاض و زلال الحیاض» است.(۲۷) محمد فرزند همین حسن (م ۱۰۰۸) از شاعران
برجسته است که نثر و نظم فراوان از وی برجای مانده بوده است.(۲۸)

* علی بن حسن بن نورالدین علی (۹۷۶ ـ ۱۰۳۳) از علما و مؤلفان و فردی
نسب شناس بوده است. مادر وی، فتحشاه دختر برهان شاه نظامشاهی است و در همان
دکن هم به دنیا آمد. از وی کتاب «زَهْره المقول فی نسب ثانی فرعی الرسول»(۲۹) یعنی
شرح سادات حسینی که در مدینه بودند، برجای مانده است.(۳۰) سید ضامن شرح حال وی
و برخی از اشعارش را آورده است.(۳۱) از دیوان وی نیز نسخه ای به خط سید ضامن
برجای مانده که بی تردید سزاوار نشر است.(۳۲)

* شدقم بن علی بن حسن نیز سیدی جلیل القدر و از علما بوده که به سال ۱۰۰۶
متولد شده و نزد علمای مختلف به تحصیل پرداخته است.(۳۳) وی به سال ۱۰۳۸
درگذشته است.(۳۴)

* سید ضامن بن شدقم عالم امامی مذهب است که اطلاعات ارجمندی را در زمینه
مورد بحث ما؛ یعنی حضور سادات بنی الحسین در ایران و به ویژه اصفهانی صفوی در
اختیار ما گذاشته است. وی خود سال های متوالی به ایران رفت و آمد داشته و در لابلای
کتاب خود؛ یعنی «تحفه الأزهار و زلال الأنهار» به سفرهایش اشاره کرده است. آخرین
تاریخی که از خود برجای گذاشته، سال ۱۰۹۰ هجری است.(۳۵) سید ضامن به شهرها و
بلاد زیادی سفر کرده و از جمله در سال های مختلفی در شهر اصفهان اقامت داشته است.
یکی از همسران وی نیز اصفهانی بوده که از وی دو فرزند با نام زینب و عبدالرسول
محمد داشته است.(۳۶) سال هایی که وی در اصفهان بوده، به طور پراکنده در میان
سال های ۱۰۵۲(۳۷) تا ۱۰۸۸(۳۸) است.(۳۹)

اخبار حضور اشراف بنی الحسین درایران

از مجموعه آگاهی هایی که در باره حضور اشراف در ایرانِ صفوی در اختیار داریم،
چنین به دست می آید که آنان از مهاجرت موقت یا دائم، سه هدف داشته اند؛
نخست: زیارت قبر امام رضا علیه السلام (۴۰) دوم: تحصیل علم(۴۱) و سوم: بهره مندی از مواهب
مادی که شاه یا دیگران ممکن بود به آنان بدهند. این قبیل مهاجران، در مواردی به طور
موقت به ایران آمده و گاه فرزندانشان را نیز همراه خویش می آوردند. (تحفه، ۲/۳۷۳)
این ممکن بود که به دفعات به ایران آمده و حتی در اصفهان مدفون شوند. (تحفه،
۲/۴۵۲).

چنان که خواهیم دید، اعتنای شاهان صفوی به سادات بنی الحسین مدینه، از زمان
شاه اسماعیل و شاه طهماسب به این سوی بوده و در دوره شاه عباس اول (۹۹۶ ـ
۱۰۳۸) در جریان موقوفه مهمی که شاه عباس برای آنان معین کرد، این اعتنا به نهایت
خود رسید. بعد از آن، موقوفه مزبور در دوره شاه عباس دوم تجدید شد که قاعدتا باید
تا پایان دوره صفوی ادامه داشته باشد. ما در جریان ارائه اخباری که سید ضامن بن شدقم
در باره مهاجرت سادات بنی الحسین به ایران و به خصوص اصفهان آورده، اشاراتی به
این وقف خواهیم داشت، اما نص صریح آن خبری است که «ولی قلی شاملو» در «قصص
الخاقانی» آورده است. متن این وقف نامه که مربوط به سال ۱۰۱۴ هجری است، پس از
مقدمات، چنین است:

همگی و تمامی و جملگی کاروانسرای واقع در صدر «میدان نقش جهان دارالسلطنه
اصفهان مع قیصریه
متصل بدان و کلّ بازار دور میدان»
مذکور و حمام واقع در حوالی آن، مشهور به «حمام شاهی» که جمیع آنها احداث کرده
کلب آستان علی بن ابی طالب علیه السلام ، بندگان نواب کامیاب سپهر رکاب اعلی حضرت واقف
است ـ خلداللّه ملکه و اجری فی بحار الخلود فُلْکه ـ و در بین صیغه وقف شرط فرمودند
که نصف حاصل اجاره موقوفات مذکوره در وجه وظیفه و ارتزاق و مدد معاش سادات
عالی درجات «بنی حسین که ساکن و عاکف مدینه طیبه مقدسه باشند»، صرف نمایند،
خواه مرد و خواه زن؛ به شرط آن که وظیفه و سیورغال و مواجب نداشته باشند و شیعه
امامی اثنی عشری باشند و شرط زن آن است که بیوه باشد یا بکری که هنوز در حباله
زوجیت احدی در نیامده باشد. و چون اختیار شوهر نماید دیگر چیزی به او ندهند. و
نصفی دیگر را در وجه وظیفه و مدد معاش و ارتزاق ساکنان و متوطنان نجف اشرف
نمایند…(۴۲)

در این زمینه، به بیان نمونه هایی که هر کدام به یکی از ین اهداف اشاره دارد،

می پردازیم:

تقی بن علی (عموی سید ضامن) که به هدف زیارت قبور امامان علیهم السلام راهی عراق
شده، از آنجا برای زیارت امام رضا علیه السلام به ایران آمده و سپس به دربار شاه عباس و شاه
صفی (۱۰۳۸ ـ ۱۰۵۲) رفته است. وی پس از مدتی اقامت در ایران، در سال ۱۰۴۰
به مدینه برگشته اما بار دیگر در سال ۱۰۴۶ به اصفهان بازگشت و در

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.