پاورپوینت کامل مأموریت های مشکوک در سرزمین های مقدس (۴) ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل مأموریت های مشکوک در سرزمین های مقدس (۴) ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل مأموریت های مشکوک در سرزمین های مقدس (۴) ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل مأموریت های مشکوک در سرزمین های مقدس (۴) ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :

۷۶

در هجدهم جولای ۱۸۱۴م. یکی
از خطرناکترین جهانگردان قرن نوزدهم
اروپا در جده پیاده شد و برای دیدار با
خدیو محمّد علی پاشا، راهی طائف
گردید. آنگاه از طائف برای ادای فریضه
حج وارد مکه مکرمه شد و خود را با نام
مستعار شیخ
ابراهیم شناساند. این جهانگرد، فردی
سوئیسی اما انگلیسی الأصل به نام
«یوهان لودنج بیرکهارت» و یکی از
مهمترین جهانگردان اروپایی بود که
بیش از دیگران علم و آگاهی داشت و

آوازه و شهرتش در همه جا پیچیده بود.

بیرکهارت کیست؟

مأموریت او چه بود؟

چه ره آوردی داشت و چه نتایجی
به دست آورد؟

شخصیت بیرکهارت

در انگلستان او را با نام «جان
لوئیس» مستشرق و سیّاح سوئیسی
می شناختند که در سال ۱۷۸۴م. در
لوزان متولد و در رشته شیمی از
لایپزیک و گوتنگن فارغ التحصیل شد.

او از انگلستان دیدن کرد و در
سالهای ۱۸۰۹ ـ ۱۸۰۶م. در دانشگاه
کمبریج، طب، نجوم و زبان عربی را
آموخت. وی آنگاه به
تابعیت انگلستان درآمد و برای تقویت
زبان عربی و فراگیری قرآن و تسلّط به
علوم دین اسلام و فقه اسلامی، با نام
ابراهیم بن عبداللّه
به شهر حلب رفت. او از شهرهای تدمر،
دمشق، مصر و سرزمین های حبشه و
شمال سودان دیدن کرد. در سال ۱۸۱۵
برای انجام فریضه حج به حجاز رفت تا
از آنجا عازم قاهره شود. یک سال بعد؛
یعنی ژوئن ۱۸۱۶ ضمن دیدار از
صحرای سینا به قاهره بازگشت تا از آنجا
سفر جدید اکتشافی خود را آغاز کند، اما
بیمار شد و در سال ۱۸۱۷ در قاهره
درگذشت. این خلاصه ای از مهمترین
دوران زندگی بیرکهارت بود که می توان
گفت او سبک متنوعی از نوشتار را در
تاریخ سیّاحان اروپا برجای گذاشت که
در طول ۳ دوره تکامل یافت.

در فضای اختلاف میان دولت ها،
که به دنبال حمله ناپلئون به مصر، اروپا
شاهد آن بود و عمده این ادعاها و
اختلاف ها میان کشورهای قدرتمند،
به ویژه فرانسه و انگلستان در زمینه
حاکمیت بر مصر وجود داشت، این
شرایط خاص که بیرکهارت با آن روبه رو
بود، فی نفسه در لندن و دانشگاه کمبریج
او را برای انجام مأموریت خاصش
آماده می ساخت که البته این امر از
اهداف استعمارگران در مشرق دور نبود.
استعداد
و ویژگیهای خاصی که بیرکهارت داشت؛
از
جمله شیفتگی و علاقمندی او به علم،
قدرتِ بالای تحمّل او در سختی ها و
مهارت شگفت آور او در پنهان ساختن
خود در پوشش اسلام و پیش گویی او از
رخدادهای حال و آینده، همه و همه او
را پذیرای مأموریت مهم و خاص
می کرد.
با توجه به اینکه وی مرحله جدیدی از
تاریخ شرق شناسی را آغاز کرد، اما ما
ناگزیریم که به شکل گذرا مسائلی را
روشن سازیم:

حمله ناپلئون: انگیزه های درگیری

حمله ناپلئون به مصر و اشغال این
کشور توسط او، در آغاز قرن نوزدهم
(۱۸۰۱ ـ ۱۷۹۸) مرحله جدیدی از
روابط فرانسه و امپراتوری عثمانی را
فراهم می ساخت که با بردباری و
دور اندیشی از
مراحل قبل متمایز شده بود. در این زمان
بود که فرانسه متوجه شد نباید نه تنها
نقشش را به حمایت از کاتولیک ها
محدود کند بلکه برای حفظ سیطره و
قدرت خود در درگیری های جدی و
جدید در امپراتوری عثمانی از سوی
قدرتهای جهانی چون روسیه، انگلستان
و آلمان وارد شود. تاریخ نگار معروف
توین بی می نویسد:

«ناپلئون ضربه کاری و قاطع خود
را در (م ۱۸۰۱ ـ ۱۷۹۸) به مصر
وارد ساخت که از حافظه شرقی
پاک نمی شود و حتی شکست های
بعدی ناپلئون در جنگ های او نیز
نتوانست تأثیری در پاک شدن آن
جنگ از آن شکست کند.

بریتانیای کبیر انقلاب صنعتی خود
را تکمیل می کرد. در طول جنگ
۱۸۱۴ ـ ۱۷۹۲ نقش مهم و اساسی
فرانسه در تجارت با سرزمین های
شرق از او گرفته شد. با این وجود
در میان مردم مشرقِ ساکن غربِ
کانال سوئز تا غرب رود فرات،
زبان و فرهنگ فرانسه رواج پیدا
کرد. نظریه های سیاسی فرانسه
پایه گذار سیاست خارجی (نوین)
تمدّن غرب شد.»(۱)

پروفسور ادوارد سعید در این مورد
می نویسد:

«اگر ما حمله ناپلئون را به عنوان
اولین و مهمترین تجربه خاورشناسی
نوین بدانیم، می توانیم باطل شدن آن را
در تحقیقات اسلامی، که از سوی
خاورشناسانی چون: ساسی، رینان و لین
مطرح شده، رسمی
سازیم. از بنیان گذاران این فرهنگ و
برادران خلف شرق شناسی گذشته هستند.
رینان و لین(۲) خاور شناسی را در مسیری
علمی و عقلانی جدید قرار دادند. نتایج
این پژوهش نه تنها در کتابهایشان بلکه
در افکار و عقایدی که می توان آن را به
صورت عمومی مورد استفاده قرار داد،
آشکار است. هرکس مایل باشد می تواند
با تکیه بر آنها مستشرق شود. آنها
دستاوردهای عظیمی در خاورشناسی
داشتند؛ به گونه ای که تدوین
اصطلاحات علمی در این زمینه را ممکن
و ابهامات موجود را برطرف ساختند و
شیوه خاص و نوینی برای معرفی شرق
بنیان نهادند، تا آنجا که شخصیت و
اقدامات این خاورشناسان، مرجع اصلی
شرق شناسی شد. خاورشناسانی که
برنامه های منسجم و هماهنگی با این
مراجع داشتند، به طور قانونی اجازه
فعالیت یافتند. با حضور بیرکهارت نوعی
فرهنگ شرق شناسی شکل گرفت که
تاکنون با نام او همراه است. بنابراین،
کسانی که در صدد بهره برداری از این
فرهنگ بودند، به تشکیل محافل علمی
و تحقیقاتی
در مورد این افکار و آرا پرداختند و
هدف آنان این بود که می خواستند
گروهی را که دارای فرهنگ و انگیزه
یکسانی بودند، تربیت کنند و در داخل از
آنان به عنوان
گروههای تحقیقاتی استفاده برده و در
خارج از کشورها نیز مطامع و آرمان های
کشورهایشان را توسط آنان تأمین کنند.
با تکیه براین اصل بود که اروپا در قرن
هفدهم نفوذ و تسلط خود را بر شرق
افزایش داد. به گونه ای که لفظ شرق
شناسی در فرهنگ عمومی مردم راه
یافت.(۳)

اگر بخواهیم به بررسی دقیق شرق
شناسی و چگونگی نفوذ غرب بر شرق و
تسلط و سیطره بر آن بپردازیم، به
مهره های معدودی برمی خوریم؛ از
جمله، مورخانی مانند میشلیه، رانکه،
توکفیل و بیرکهارت که شرح مفصلی از
این علم را مانند پارچه ای که به روش
خاص بافته شود، بیان کردند.

مسأله ای که به تحقیق می توان گفت
اینکه مستشرقان برای صدها سال تاریخ،
شخصیت ها و سرنوشت شرق را تدوین
کردند. مستشرقین درطول دو قرن نوزده
و بیست، گروههای مهمی را تشکیل
دادند؛ زیرا زمینه های جغرافیای تخیّلی و
واقعی در این زمان اوج گرفته بود و
روابط اروپا و شرق به تسلّط و سلطه گری
اروپا محدود شد. این علم به استفاده از
منابع طبیعی و بازارهای مستعمرات
محدود نشد؛ چرا که شرق شناسی نتایج
مورد نظر خود را به دست آورد و این
موضوع از محافل بحث و گفتگو به
تشکیل مؤسسات و تحقیقات امپریالیسم
منجر شد.(۴) به این ترتیب، در آینده این
میراث خاورشناسی به مثابه راهنمایی
برای استعمار سرزمین ها و اقوام شرق
گردید. از این رو سیطره بر شرق و تحقیر
و استثمار مردم آن، ایجاب می کرد که
نسبت به شناخت و آگاهی از نوعِ
حکومت و مردم این مناطق، که
حکومت بر آنان را آسان و عادی
می ساخت، اقدام کنند.

بنابراین، افزایش قدرت، نیازمند
افزایش شناخت و آگاهی بود؛ به این
ترتیب،

در فهرست مراکز انگلیسی، که
خدمات شایانی به انگلستان کردند،
نام دو مؤسسه آکادمیک بیشتر توجه
همه را به خود جلب می کند؛
دانشگاه آکسفورد و دانشگاه کمبریج

پی در پی رابطه منطقی میان علم و
آگاهی و سیطره بر شرق وجود داشت.(۵)

بحث هایی در مورد تبلیغ… و نیز

دانشگاه کمبریج:

آنچه در محدوده بحث ما
می گنجد، مشخص کردن مواضع
انگلستان ومسؤولیت ها و اهداف
مأموریت بیرکهارت است. به این ترتیب،
دو استعمارگر پیر انگلستان و فرانسه،
بدون وجودِ روسیه و آلمان، نقش
محوری را در این راستا ایفا کردند.
استعمار در آغاز راه؛ یعنی در اولویت
نخست، بلکه بالفعل، به ایجاد مصالح و
تعیین آن می اندیشید؛ مصالحی که
تجاری، دینی، فرهنگی یا مربوط به
روابط و مبادلات بود؛ برای نمونه،
انگلستان آنچه مربوط به اسلام و
کشورهای اسلامی می شد، در توصیف
آن از نیروی مسیحیان، که دارای مصالح
مشروع بوده و باید آن را حفظ
می کردند، استفاده کرد، لذا مؤسساتی
برای تحقیق این مصالح ایجاد نمود.
مهمترین سازمانهای ابداعی؛ «مثل
جمعیت گسترش فرهنگ و مسیحیت»
۱۶۹۸م. و «جمعیت گسترش انجیل در
مناطق مختلف جهان» ۱۷۰۱م. پدید
آمد و انجمن هایی در دفاع از این
جمعیت ها تشکیل شد؛ مانند «انجمن
تبلیغ انجیل» ۱۷۹۲م. «انجمن کتاب
مقدس انگلستان و بیگانگان» ۱۸۰۴م.
و «انجمن لندنی های گسترش مسیحیت
در بین یهودیان» ۱۸۰۸م. که به سرعت
دامنه این فعالیت ها سرتاسر اروپا را فرا
گرفت.

علاوه بر این، انجمن های تجاری،
انجمن های آموزشی و مؤسسات کشف
مناطق جغرافیایی تشکیل شد. ساخت
مدرسه، مؤسسات ترجمه، مراکز علمی،
کتابخانه ها، مرکز کنسول گریها و
کارخانجات، امکاناتِ وسیعی را برای
اروپاییان، که اگر احیانا قصد داشتند در
شرق ساکن شوند، فراهم می آورد. در
این دوران مفهوم «منافع» اهمیت فراوان
یافت و از این منافع بعدا با هزینه های
هنگفت و نیروهای زیاد دفاع شد.(۶)

در اینجا لازم به تأکید نیست که
انگیزه های سیاسی ـ نظامی انگلستان بر
روابط (دوستانه) با شرق غلبه کرد و به
اشغال نظامی استعماری منجر شد.
بی شک خاورشناسانِ انگلیسی در طلیعه
این اشغال قرار داشتند و آگاهی های دقیق
آنها تضمین کننده موفقیت کشورشان
بود. اکثر این مستشرقان، اگر نگویم همه
آنها، از مؤسسات و مراکز علمی
انگلستان فارغ التحصیل شدند و زیر
پوشش علم و اکتشاف، به این
مأموریت های دیپلماتیک دست زدند.(۷)
در فهرست مراکز انگلیسی، که خدمات
شایانی به انگلستان کردند، نام دو مؤسسه
آکادمیک بیشتر توجه همه را به خود
جلب می کند؛ دانشگاه آکسفورد، که در
قرن دوازده میلادی و دانشگاه کمبریج،
که در سال ۱۲۵۷م. تأسیس شد. نقش
دانشگاه کمبریج در این راستا،
چشمگیرتر بود؛ زیرا بیرکهارت یکی از
فارغ التحصیلان این دانشگاه بود. او
نخستین کسی است که کرسی دروس
عربی را در انگلستان، در سال ۱۶۳۲
پایه گذاری کرد. این اقدام با تلاش
سر توماس آدامز، از بزرگترین تاجران
ماهوت انگلستان صورت گرفت.

طبیعی است که اهداف علمی، تنها
هدف تشکیل این کرسی نبود، بلکه
اهداف تجاری، سیاسی و نظامی نیز دنبال
می شد. این امر به وضوح و بدون
هیچگونه پنهانکاری به چشم می خورد.
نخستین استادی که به ریاست کرسی
مطالعات عربی در دانشگاه کمبریج
برگزیده شد؛ یعنی آبراهام ویلوک، در
نامه ای به مؤسس این کرسی؛ آدامز،
نوشت:

«هدف از تأسیس این کرسی، تنها
آگاهی به آداب و نشر معرفت
نیست، بلکه خدمت به پادشاه و
دولت در زمینه تجارت با
کشورهای شرقی و توسعه
گسترش کلیساها و تبلیغ مسیحیت
در میان کسانی است که در
تاریکی ها زندگی می کنند.»

با آغاز این شیوه ها، روش پیشرفت
انگلستان نیز آغاز شد. به ویژه بعد از
اینکه تعدادی از این خاورشناسان اهمیت
فوق العاده یافتند. شاید مهمترین رخداد
قرن دوازدهم در زمینه خاورشناسی،
تأسیس
انجمن آسیایی ها در بنگال توسط
سر ولیم جونز در سال ۱۷۸۴ بود. در
این دوران تعدادی از خاورشناسان این
عصر، از
کسانی بودند که در پوشش فعالیت های
دیپلماتیک یا نظامی، همانند افسران یا
فرزندان افسران یا نیروهای کادر وزارت
مستعمرات بریتانیا، در خدمت سلطنت
انگلستان قرار داشتند.

در اوایل قرن نوزدهم، دانشگاه
کمبریج زیر نظر ادوارد گرنول براون،
دروسی را برای کارمندانی که مقدر بود
در پوشش کنسول در شرق و یا مترجم
مشغول شوند، تدوین کرد. همچنین
توجه به زبان های کشورهای اسلامی در
کمبریج به شکل عملی و نه آکادمیک
آغاز شد. این روند، در سایر
دانشگاههای انگلستان نیز شروع شد.(۸)
سؤال اساسی که در اینجا طرح می شود،
این است که: نقش بیرکهارت در
این فعالیت ها چه بود؟

در خدمت امپراتوری بزرگ

انبوهی از تجربه های تلخ، که
خانواده بیرکهارت با آن روبه رو بودند،
تأثیر عمیقی در انگیزه های او داشت.
بدینسان که خاندان وی بعد از اشغال
سوئیس توسط فرانسه، از این کشور
گریختند و به آلمان رفتند تا بیرکهارت
تحصیلاتش را قبل از اینکه به
انگلستان برود، تکمیل کند. اما چرا
بیرکهارت به انگلستان مهاجرت کرد؟
آیا میان مهاجرت او با کینه ای که از
فرانسه به سبب اشغال کشورش و آواره
شدن خانواده اش داشت، رابطه ای بود؟
آیا پدرش در این امر دارای نقش بود؟
گفته شده که پدرش او را تشویق می کرد
به ارتش انگلستان بپیوندد و فرانسه را
دشمن قدیمی خود بداند. ما دلایل
محکمی در این مورد در دست نداریم و
همه دلایل مهاجرتِ
بیرکهارت و پذیرش تابعیت انگلستان
توسط او را نمی توان بر اساس دلایل
علمی توجیه کرد؛ به ویژه که لندن در آن
زمان بسیار شکوفا و پر رونق بود و
فعالیت های پر مرارت آنها را به عنوان
مرکز علمی اروپا تبدیل می کرد؛ چنانکه
ادوارد سعید می گوید:(۹) این مسأله در
سایه اختلاف روبه افزون، میان انگلستان
و فرانسه پدید آمد.

بیرکهارت در لندن، به سر جوزف
بانکس، عضو انجمن آفریقا معرفی شد،
که در گذشته سفرهای اکتشافی در منطقه
نیجر انجام داده بود. گرچه با درگذشت
کاشفان،
فعالیت این انجمن پایان یافته بود، اما
محقّق انگلیسی پیتر برینت تأکید کرد که
بیرکهارت به لندن رفت تا خودش را به
انجمن آفریقا ملحق کند که اعضای آن
را تعدادی از عالمان و تجار سرمایه دار
تشکیل می دادند و امیدوار بودند اسرار
سرزمین های پایین آفریقای جنوبی،
غربی و مجرای رود نیجر را کشف کنند؛
زیرا این امر موجب نفوذ انگلستان در
ساحل آن رود می شد و این تنها راه
رسیدن به سواحل گامبیا از شرق نبود که
هوثورن و بارک قبلاً آن را طی کرده
بودند. بلکه در جنوب غربی مصر راهی
از میان آبادی ها می گذشت و به این رود
می رسید. آنها امیدوار بودند که راهی را
در آن سوی صحرا بیابند؛ زیرا کسانی که
این راه را می پیمودند، امید داشتند که در
یکی از دو طرف رودخانه، به منطقه
تمبکتو(۱۰) مصب (دهانه) رودخانه را در
دو طرف دیگر کشف کنند.(۱۱) برای
رسیدن به تمبکتو، بیرکهارت به نظرش
آمد با حجاج، که از مکه مکرمه
برمی گشتند، همراه شود اما آنان او را
ناچار به پرداخت یک لیره استرلینگ
کردند.(۱۲) بیرکهارت در آن زمان به عنوان
نماینده
«انجمن جغرافیایی» پذیرفته نشد مگر
آنکه
خود را برای زندگی سخت و دشوار
آزمایش ها و محنت ها و رنجهایی که در
انتظارش بود، آماده کند.(۱۳) بنابراین، در
سال
۱۸۰۸ به دانشگاه کمبریج رفت و به
آموختن زبان عربی، طب، نجوم و سایر
علوم پرداخت. او خودش را برای زندگی
دشوار آماده می کرد، حتی زمانی که در
انگلستان بود در شرایط سخت زندگی
می کرد و خود را از لذت های زندگی
غرب محروم می نمود. روی زمین
می خوابید و ساعات طولانی را
پیاده روی می کرد و به جای غذا، سبزی
می خورد تا اینکه آماده شد برای
نخستین بار، گامهایش را بر سواحل آسیا
نهد.

او عقاید نژادپرستانه غربی؛ مانند
نظریه «برتری نژادی که بر مرکزیت و
اطراف استوار بود» و نیز «غرب
سرچشمه و خاستگاه تمدّن بشریت
است» را پذیرفت، بدین معنا که انگلستان
پرچمدار این رسالت غرب «سفید
پوست» برای رهبری «بربرها» و «وحشی»
به سوی تمدن است. بی شک همه این
آمادگی ها و برنامه ریزی ها برای
بیرکهارت، جهت انجام مأموریتی سرّی
و غیر عادی بود.

پرسشی که در اینجا مطرح می شود
این است که میان زبان عربی،
ستاره شناسی یا طب چه ارتباطی وجود
داشت که بیرکهارت در آن زمان بخواهد
این علوم را در دانشگاه کمبریج، که
سابقه درخشانی در توطئه های استعماری
و تلاش برای کریه ساختن چهره اسلام
داشت، بیاموزد؟

برخی نیّاتِ پشت پرده و مخفیِ
مأموریت بیرکهارت، زمانی بر ما روشن
می شود که بدانیم انگلستان در آن زمان
می کوشید از راههایی که به هندوستان
ختم می شد به دقت مراقبت کند تا در
برابر نفوذ
روز افزونِ فرانسه بایستد؛ یعنی در واقع
می کوشید از پیشروی فرانسه جلوگیری
کند؛ زیرا فرانسه بعد از شکست در هند،
کوشید بخش شرقی امپراتوری انگلستان
را تحت فشار قرار دهد و راه ارتباطی
هند و انگلستان؛ یعنی کشور مسلمان
مصر را در اختیار گیرد. این بود که
انگلستان توجه بیشتری به مسأله شرق، به
خصوص مصر داشت.(۱۴) در زمانی که شبه
جزیره عربستان شاهد درگیری و
رویارویی میان محمد علی پاشا و
وهابیون بود، و این زمانی بود که وهابیان
دامنه نفوذشان را از نجد تا حجاز
گسترش داده
بودند، جهانگردی به شام رسید که به
ذکاوت، فعالیت و ویژگیهای برجسته
دیگر شناخته شده بود. برای کسانی که
در ایجاد شکاف در شبه جزیره عربستان
و وحدت اسطوره ای اعراب
می کوشیدند، الگو شده بود.(۱۵) این
جهانگرد فردی جز بیرکهارت نبود که
مأموریتش را از شهر حلبِ سوریه آغاز
کرد و با شروع این مأموریت،
ماجراجویی او نیز شروع شد.

شام، گامی در راه هزار مایلی

بیرکهارت دو سال را در این شهر
گذراند. در آنجا نه تنها زبان عربی را
تکمیل کرد که فرهنگ و آداب عربی
به ویژه قرآن کریم و تفسیر آن را نیز تا
حدّی آموخت و مورد احترام کسانی
قرار گرفت که علاقمند بودند در مورد
معانی آیات قرآن با یکدیگر بحث کنند.
او در این زمینه به مهارت و تسلط کامل
رسید.(۱۶) تسلّط او زمانی دانسته می شود
که به طور کامل ترجمه ای از کتاب
«روبنسون کروز» را ارائه کرد. او دین
اسلام را با جدیت فراگرفت و نام خود را
به «ابراهیم بن عبداللّه » تغییر داد. در مدت
اقامتش در سوریه، از قبایل متعدد؛ از
جمله قبیله عنیزه دیدن کرد تا فرات رفت
و نتایج دیدار و تحقیقاتش را چاپ کرد.
او نخستین کسی است که تحقیقات
جامعه شناسانه ای را در خصوص قبایل
صحرا انجام داد. وی در این مورد
می نویسد:

«من در این بادیه بهترین لحظات
زندگی ام را گذرانده ام که البته آن
لحظات سخت ترین لحظاتم بود.
گاهی اوقات بی صبرانه منتظر
غروب خورشید بودم؛ زیرا
می دانستم محافل غنا و موسیقی و
رقص شبانه، مرا از اینکه ساعات
طولانی بازیچه دست همسفرانم
باشم، نجات می داد.»(۱۷)

بیرکهارت در طول مدتی که در
سوریه و به ویژه جزیره العرب ساکن بود،
نکات جالب و شگفت آوری در مورد
عادات و سنن روستائیان بدوی و
صحرانشین، که آنان را دوست داشت،
بیان کرده است. مطالب و
دست نوشته های او، اساسی برای مراکز و
مؤسسات اقتصادی، اجتماعی و سیاسی
در
خصوص صحرانشینان شد.(۱۸) در فوریه
سال ۱۸۱۲ بیرکهارت احساس کرد
می تواند
سفرش را به سمت نیجر آغاز کند. او از
سوریه به قاهره رفت. در میان راه، در
جستجوی آثار البترا(۱۹) در اردن(۲۰) برآمد و
با سختی از کوههای بلند مشرف به
بحرالمیت گذشت. وی نخستین اروپایی
بود که از این راه عبور می کرد.

بیرکهارت در این سفر از تپه های
بلند مشرف به پایتخت قدیمی قوم نبط ،
که پیش
از آن «سیتزن» تلاش کرده بود از آن
عبور کند ولی موفق نشده بود، گذشت.
او شهر اسطوره ای البترا را به گونه ای
توصیف کرد که حیرت جهانیان را
برانگیخت.(۲۱) در زمانی که وی آماده
می شد به قاهره برود، خانمی به نام «لیدی
هستر ستانهوب» همراه کاروانی در آنجا،
در راه محل اقامتش به لبنان قرار گرفت؛
جایی که بتواند مأموریت سرّی خود را
انجام دهد. ازکارهای او مراقبت از
جاسوسان فرانسوی ناپلئون در شام بود
که باید می کوشید آنان را جذب و به
عنوان جاسوسانی برای بریتانیا درآورد،
ستانهوب در مسیرِ بازگشت، به شهر
الناصره رسید. در آنجا روزی جوانی با
چهره ای غربی ولی
لباس عربی جلو آمد و خودش را شیخ
ابراهیم شناساند. او به انگلیسیِ صحیح
حرف می زد. آن جوان کسی جز
جهانگرد بزرگ بیرکهارت، کاشفِ البترا
و آثار ابوسمبل نبود.(۲۲) به نظر می آید که
بیرکهارت او را از اهداف مأموریت خود
یا بخشی از اهدافش، به خصوص آنچه
مربوط به تلاش هایش در صحرا و
دستاورد آن بود آگاه کرد. خانم
ستانهوب مأموریت داشت بعد از مدت
کوتاهی اقامت در لبنان، به دمشق برود.
در
آنجا به صحرانشینان بادیه پیوسته،
پیمان های دوستی برقرار سازد؛ چنانکه
به سفر به سوی تدمر اقدام کرد و در آنجا
با شیوخ قبایل عرب ارتباط برقرار کرد و
از بخشش مال به آنها دریغ نکرد. او
اولین زن اروپایی بود که به شهر قدیمی و
تاریخی زنوبیا(۲۳) قدم گذاشت.(۲۴)

در اوایل قرن نوزدهم… توجه به
زبان های کشورهای اسلامی در
کمبریج به شکل عملی و نه
آکادمیک آغاز شد.

گفتنی است، دور از انتظار نیست که
بیرکهارت به طور مستقیم و غیر مستقیم
نقش کفیل ستانهوب را در مأموریتش در
صحراها انجام داده باشد؛ همانگونه که
ستانهوب بیرکهارت را از مأموریتش
به ویژه از نامه اختصاصی خود به
محمدعلی پاشا آگاه کرد. در این نامه او
خواستار حفظ روابط موجود شد،
به گونه ای که محمدعلی پاشا هیچ یک از
خواسته های او را بی پاسخ نگذاشت،
به ویژه اینکه ستانهوب یک ماه کامل (ماه
می) را به عنوان میهمان در خدمت او
بود.(۲۵) به این ترتیب ستانهوب بسیاری از
تلاش هایش را فقط به خاطر بیرکهارت
انجام داد. همانگونه که او نیز بسیاری از
سختی ها را برای رسیدن ستانهوب به
سرزمین شام تحمّل کرد.

سیاحت در سرزمین نیل

بیرکهارت راه دشوار قاهره را چند
هفته بعد از دیدار با ستانهوب طی کرد. او
در سپتامبر ۱۸۱۲ به قاهره رسید، اما
تمام تلاش وی برای رسیدن به تمبکتو
خلاصه شد. هنگام رسیدن به قاهره، با
محمدعلی پاشا دیدار کرد و امیدوار بود
که راهی بیابد تا او را
به مناطق غربی و اوّلین مرحله از سفرش
به رود نیجر برساند. اما صحرای بزرگ
آفریقا را در پیش رو داشت و فرصت
نجاتش اندک بود.(۲۶) مدت زیادی
نگذشت که او متوجه شد کاروانی قصد
دارد به سمت آفریقای غربی حرکت
کند، اما تا قبل از ژوئن ۱۸۱۳ حرکت
نمی کند و این بدان معنی بود که او مدت
۳ ماه باید در قاهره بماند. اما این امر
برای او خوشایند نبود، لذا تصمیم گرفت
راهی را به سوی غرب از سرزمین نوبه
(حبشه) ایجاد
کند. او در این اندیشه بود که اگر موفق
نشد به هدفش برسد، دست کم مناطق
جدیدی را کشف کند؛ زیرا تا آن هنگام
پای هیچ اروپایی به سرزمین واقع در
جنوب اسوان باز نشده بود. بیرکهارت
موفق شد حدود ۲۰۰ مایل به سمت
جنوب رود و در راه خود معبد ابی سمبل
را کشف کند، اما او در آنجا با حاکمان
محلی درگیر شد و دریافت چاره ای
ندارد جز اینکه راه خود را در غرب یا
جنوب ادامه دهد. بنابراین، در ساحل نیل
به سمت شمال حرکت کرد تا به
سرچشمه آن برسد. در اسیوط فهمید
رفتن به آفریقای غربی تا یک سال دیگر
برای او ممکن نیست. بنابراین، تصمیم
گرفت به سوی حجاز برود. شاید دلیل
این تصمیم وجود محمدعلی پاشا در
حجاز بود؛ زیرا او خودش را برای حمله
به وهابیان آماده می کرد. شاید این مسأله
باعث شده بود تا رؤسای وی او را مأمور
رفتن به مکه ساخته باشند. او همیشه
فردی منظم بود، لذا می توان توصیف
دقیقی از وسایل سفرش ارائه کرد.
پیراهن، شلوار و عبایی که به تن کرده و
کلاهی که بر سر گذاشته و اطراف آن را با
پارچه پیچیده بود. دو دفتر و یک قلم و
چاقو و ۵۰ دلار اسپانیایی و دو گردن بند
طلا همراه داشت و علاوه بر آن، وسایل
و خوراکی هایی برای عبور از صحرا با
خودش همراه ساخت. سفر او ۴ ماه به
طول انجامید که در این سفر ۴۰ رطل
آرد،(۲۷) ۲۰ رطل بیسکویت، ۱۵ رطل
خرما، ۱۰ رطل عدس، ۱۰ رطل روغن،
۵ رطل نمک، ۳ رطل برنج، ۲ رطل
لبنیات و ۴
رطل تنباکو و نیز تعدادی از نامه های
محمدعلی پاشا را برای حمایت خویش
همراه داشت. در هفتم ژوئیه ۱۸۱۴
بیرکهارت همراه غلامی که او را در
دریای احمر به مبلغ ۱۶ دلار خریده
بود، حرکت کرد و بعد از ۱۱ روز
مسافرت، به جده رسید. بیرکهارت در
آنجا بیمار شد و سرمایه اش را از دست
داد. به ناچار غلام خود را به ۴۸ دلار؛
یعنی ۳ برابر قیمتی که خریده بود،
فروخت. او در آن وضعیت نامه ای به
محمدعلی پاشا نوشت و از او درخواست
کمک کرد. محمدعلی پاشا نیز دستور
داد برای وی پول و لباس بفرستند.(۲۸)

در جده و طائف

بیرکهارت یک ماه در جده ماند و
حدود ۱۰۰ صفحه مطلب در باره
زندگی، تجارت و سنت های مردم آنجا
نوشت.(۲۹) شهر و ساکنانش، ساختمان های
سنگی بلند، دیوارها و وسایل دفاعی که
در حال نابودی بودند را، او در مطالب
خود مانند دیگر سیّاحان توصیف کرده
است و نیز سرزمین قفرا را که مردمی با
ملّیت های مختلف در آن زندگی
می کردند و آنان از سراسر شبه جزیره
عربستان و از سوریه، ترکیه و هند و از
جزایر هند شرقی به آنجا آمده بودند.
علاوه بر آن، بیرکهارت توانسته بود
وضعیت اقتصادی آن شهر و دلایل
نابسامانی و تهدیداتی که در آینده انتظار
آنان را می کشید، توصیف کند و نیز
مباحث دموکراسی و جامعه شناسی این
سرزمین، مثل تعداد موالید، وفات ها و
ازدواج ها را هم عنوان کرد.

بیرکهارت ما را در مورد اهمیت
عظیم این شهر که بر آن اساس این شهر
کوچک را در اوایل قرن نوزدهم از نظر
تجاری به شکوفایی رسانده است، آگاه
کرده و علتش را قرار گرفتن بر شاه راهی
که حجاج و تجار از سراسر دنیا به آنجا
می آمدند، دانسته است. او همچنین
فراموش نمی کند که در باره اهمیت
مراکز تجاری جده سخن گوید. در مورد
پایان حاکمیت عثمانیان بر حجاز بنویسد
و اینکه محمدعلی پاشا از فعالیت های
تجاری در این شهر حمایت می کرد. قطعا
اعراب این منطقه به زودی از ترکان به
سبب سیطره بر آنان انتقام خواهند گرفت.
اگرچه این سیطره ظاهری و اسمی است و
به زودی حاکمیت ترکها بر اعراب با
جاری شدن خون پایان خواهد گرفت.(۳۰)

بیرکهارت کوشید که شهر جده را به
تفصیل توصیف کند؛ کاری که دیگر
جهانگردان، جز نیبور انجام ندادند. شاید
هیچ یک از این جهانگردان به آسانی
نتوانستند جزئیات را به دقت بیان کنند و
شاید هم به این علت که آنان به زبان
عربی آشنا
نبودند، اما بیرکهارت به خوبی به زبان
عربی
آشنا بود و توانست آمار دقیقی از تعداد
مغازه های این شهر و همچنین توضیحی
در مورد کالاهایی که در این مغازه ها
فروخته می شود و محلّی که این کالاها به
آن وارد می شد، به تفصیل بیان کند.(۳۱) او
به جده و طائف رفت و هر چه دید،
دشت های پوشیده
از سنگ تپه هایی بود که از سنگ های
گرانیت و کوارتز درخشان تشکیل می شد
و چشم ها از دیدن آن لذت می برد؛
نخل هایی که در جای جای آن به چشم
می خورد و دره های سرسبز دامنه کوه
«القری» که در پایین آن سلسله کوههایی
قرار گرفته بود، را هم توصیف کرد. با
وجود اعتدال آب وهوا بیرکهارت برای
در امان ماندن از تابش خورشید و گرما،
اکثر موارد در شب ها مسافرت می کرد.(۳۲)
زمانی که به طائف رسید، به دیدار با
محمّدعلی پاشا رفت. این، همزمان بود با
دولت عثمانی که خود را برای
بازپس گیری اماکن مقدس از وهابیون به
فرماندهی محمدعلی پاشا آماده می کرد.
محمدعلی پاشا در بهار ۱۸۱۳ به حجاز
رسید و برای اشراف بر مأموریت خود،
که حمله به مراکز اصلی وهابیان بود، در
طائف استقرار یافت.(۳۳)

بیرکهارت نزد پزشکی به نام
محمدعلی الارمنی ساکن شد و شب اول
را کنار محمدعلی پاشا گذراند. آنان در
مورد تحوّلات جهانی صحبت کردند.
محمّدعلی پاشا برای بیرکهارت توضیح
داد که آنان از اشغال نظامی مصر توسط
انگلیس ها بعد از پیروزی ایشان بر
فرانسوی ها نگران هستند؛ زیرا آنان تمام
قدرت خود را به کار می گیرند تا مواضع
دولت ها را در راستای منافع خود تغییر
دهند. بیرکهارت محمدعلی پاشا را در
نوشته اش چنین توصیف می کند:

«حاکم بزرگی که جز شمشیر و
کیسه های زر خود را نمی شناسد و
گاهی از اولی برای فراهم ساختن
دوّمی چشم می پوشد.»(۳۴)

محمدعلی در طائف با بزرگان شهر
دیدار کرد. او طائف را مرکزی برای
فرماندهی نیروهایش در حمله به
سرزمین های عربی قرار داده بود.
بیرکهارت تعجب قاضی و حاکم مکه را
در مورد علم و آگاهی خود برانگیخته
بود.(۳۵) به گونه ای که وی اعلام کرده بود،
بدون شک بیرکهارت نه تنها یک
مسلمان بلکه عالِم است.(۳۶) همچنین وی
زمانی که داستان های خود را برای
محمدعلی پاشا بازگو کرد، او را به
شگفتی واداشت؛ به گونه ای که
محمدعلی پاشا به این مسلمان اجنبی
مشکوک شد و بدین دلیل با دقت و
علاقه، هرگونه اطلاعات
در مورد او را بررسی می کرد. حتی گاهی
محمدعلی پاشا پرسشهایی مانند «چه
دلیل و نیازی است که سربازان برای
سیطره بر سرزمین اعراب تا دشت های
سنگار پیش روند؟» طرح می کرد.

وقتی یک نسخه از معاهده پاریس
به دست او رسید، پاشا آن را در
تحقیقات خود با بیرکهارت مطرح
ساخت. حاکم مصر امیدوار بود که
جنگ مجددا در اروپا آغاز شود تا
کشورهای قدرتمند و بزرگ مشغول
جنگ شوند و نتوانند در امور داخلی این
کشور مداخله کنند و او بتواند بهای ذرت
را که به خارج صادر می کرد، افزایش
دهد.(۳۷) برای بیرکهارت روشن شد که
محمدعلی در اسلام او به تردید افتاده
است اما با این وجود او اجازه یافت برای
مراسم حج به مکه برود.(۳۸) و این با
ارزشترین فرصت برای اجرای مأموریت
جاسوسی او بود.

حرکت به سوی مکه

بیرکهارت بعد از دو روز حرکت،
همراه کاروان، در وضعیتِ جوّیِ
نامناسبِ باد، باران و رعدوبرق به
مکه رسید.(۳۹) گمان می رود که وی
در هنگام ورودش به مصر و در
زمان محمدعلی پاشا مسلمان شد و
خودش را شیخ ابراهیم نامید. ناشر
انگلیسیِ کتابهای وی، ویلیام
اوسلی در ژانویه ۱۸۲۹ گفت:
«بیرکهارت به عربی کاملاً مسلط
بود و اطلاع دقیقی از اوضاع و آداب
و رسوم مسلمانان داشت. همین
امر او را یاری کرد تا نقش یک
مسلمان را با موفقیت بازی کند. او
توانست در تمام مدت برگزاری
مناسک حج در مکه، مانند دیگر
مسلمانان در آن شرکت کند، بی
آنکه کسی کوچکترین تردیدی در
مورد شخصیت ساختگی و
فریبکارانه او به خود راه دهد.»

وقتی از بیرکهارت در مورد هویتش
سؤال می شد، خود را از بقایای بردگانی
معرفی می کرد که محمدعلی پاشا در
مصر به آنها دست یافته بود.(۴۰)

او در ۸ سپتامبر ۱۸۱۴ وارد مکه
شد و تا ژانویه بعد در آنجا باقی ماند.
آنچه از دست نوشته های بیرکهارت
برداشت می شود این است که او از اقامت
در مکه واقعا خرسند بود و در این مورد
گفته است:

لذت هایی که در شهر مکه برده،
هرگز در سایر مسافرتهایش به
سرزمین های شرقی تجربه نکرده است.

او تا پایان عمرش در مورد این سفر
صحبت می کرد. به جهت بیماری ای که
از آن رنج می برد، نتوانسته بود از تمام
موقعیت هایی که برایش فراهم گشته بهره
ببرد.(۴۱) او در این مورد نوشت:

«در تمام طول سفرهایم به شرق،
لذت ها و خوشیهای مکه را در جای
دیگر ندیدم. من به زودی خاطرات
زیبای خود را از مدت اقامتم در
آنجا ثبت خواهم کرد.»

بی تردید بیرکهارت در این سفر
فرصت را از دست نداد. به گونه ای که
۳۵۰ صفحه مطلب از ملاحظات و
توصیفات دقیق شهر و ساکنانش نوشت.
اما در توضیحات خود مطالب مفصلی
در مورد بیت اللّه الحرام ننوشت؛
مکانی که در طول شبهای ماه رمضان، با
هزاران فانوس روشن بر ستونهای اطراف
آن جلوه و عظمت می یافت و جان و
جسم های خسته، که یک روز طولانی و
گرم را با روزه پشت سر گذارده بودند، در
این حرم شریف جان تازه ای می گرفتند.(۴۲)

او (بیرکهارت) اجازه یافت برای
مراسم ح

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.