پاورپوینت کامل شیخ نورالدین علی بن محمّد الزرندی (۷۱۰-۸۰۲ ه) ۴۳ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
3 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل شیخ نورالدین علی بن محمّد الزرندی (۷۱۰-۸۰۲ ه) ۴۳ اسلاید در PowerPoint دارای ۴۳ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل شیخ نورالدین علی بن محمّد الزرندی (۷۱۰-۸۰۲ ه) ۴۳ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل شیخ نورالدین علی بن محمّد الزرندی (۷۱۰-۸۰۲ ه) ۴۳ اسلاید در PowerPoint :

۱۱۸

اشاره:

کتاب «المرور بین العلمین فی مفاخره الحرمین» از تألیفات «شیخ نورالدین علی بن محمد
زرندی» از علمای حنفی مذهب قرن هشتم است. وی در سال ۷۱۰ هجری در مدینه به دنیا آمد
و پس از تحصیلات و سفرها; از جمله سفر حج، در سال ۸۰۲ هجری در مدینه از دنیا رفت.

کتاب او، نوعی مفاخره و برشمردن فضایل و افتخارات مکّه و مدینه است، از زبان خود
این دو حرم شریف، که با نثری ادبی و مقفّی و مسجّع، آمیختهای از نظم و نثر بصورت
«مقامه نویسی» نگارش یافته است و بسیاری از احادیث مربوط به فضایل این دو شهر مقدس،
در ضمن مناظره یاد شده آمده است.

متن عربی، از نظر زیبایی نثر و استفاده سرشار از صناعات لفظی و معنوی و ظرایف علم
بدیع، در حدّ بالایی است. بدیهی است که در ترجمه این اثر به زبان دیگر، تا حدّ
زیادی، آن ظریفکاریهای لفظی از دست میرود.

بههمین خاطر، آنچه میخوانید، ترجمهای است نسبتاً آزاد و گاهی تلخیص شده از کتاب یاد
شده، که البته در حدّ یک جزوه ۳۵ صفحهای است که با تحقیق، مقدمه و پاورقیهای «دکتر
محمّد العید الخطراوی» در مدینه منوره، مکتبه دارالتراث، درسال۱۴۰۷ق. منتشرشده است.
سعی شده که ترجمه نیز ادبی باشد.

این ترجمه را به لحاظ ارزش محتوایی و سبک لطیف و ظریف اثر، به خوانندگان فصلنامه
«میقات حج» تقدیم میداریم.

از زیباترین گفتگوهایی که در میدان تفاخر و صحنه مباهات، میان دو «جا» درگرفته است،
مفاخره میان «مکّه» و «مدینه» است; این دو حرم شریف و دو مقام والا.

«مدینه» در بیان افتخاراتش چنین لب به سخن گشود:

«حمد و سپاس خدایی را که بر دیگر شهرها برتریام داد و با قدوم بهترین بندگان، بر
سینهام مدال شرف نهاد و بر همه شرافت بخشید و بر اندامم جامه گرانبهای فخر پوشید و در دنیا و آخرت سربلندم
ساخت. خاکم را شفای دردها و غبارم را دوای جذام قرار داد. پس، از دیرزمان بر هر
سرزمین برتری دارم. هر خطیبی نامم را بر زبان دارد و هر جانی عطرم را بر مشام.

اقامت در من، سپر بلاست و فضایم چون بهشت، مصفّاست. افتخارم همین بس که منبر پیامبر
را دارم. به سوی مسجد من راه میپویند و در آن هر نمازی به هزار برابر میجویند. فروغ
بلندم و بلندای ریشهدار دیار شکوهم. بیسبب نیست که پیشتاز میدانم.»

«مکّه»، چون این عبارات و اشارات را شنید، گفت:

«گویا به در میگویی تا دیوار بشنود! ای مدینه مسکین، آرامتر! به من کنایه میزنی و
غلبه میجویی و با وجود من به خود میبالی؟! به خدا سوگند، هر چه به کام تو رسیده،
سرریز ۲۲جام من است و برگرفته از نام من. مگر نمیدانی که بنای من بزرگترین بناهاست
و در آن «آیات بیّنات» است؟! آیا تو هم کعبه مستور داری که محاذی بیتالمعمور است؟!

آیا در صفاتت همچو «صفا» و در نعمتت همچو «تنعیم» و در مقامت چون «مقام ابراهیم»
است؟! آیا در آبگاههایت چون «زمزم» و در کیمیای تو چون «حجرالاسود» است؟ سنگی که
خال سیاهِ صورت کعبه است و قندیل روشن بهشتی!

سر جایت بنشین و بر همگنانت فخر مفروش. اگر نماز در مسجد تو برابر با هزار است، در
مسجد من هر نماز به صد هزار است. گرداگرد خانه من، صفهای فرشتگان در طواف و نماز
است.

اگر مینازی که اقامتگاه رسولی، من زادگاه اویم. کمتر فخر بفروش و بیش از این جامه
ادّعا مپوش.»

«مدینه» چون این سخنان شنید، برافروخت و همچون ماه تابان، میان یاران و دشمنان جلوه
کرد و گفت:

«شگفتا! چه سخن بیمعنایی، چه آواز دهلی! چه شعور اندکی! دامنِ خودپسندی برگیر و
همان جامه کهن بپوش. هیهات! ستاره کجا و ماه کجا؟ قطره کجا و دریا کجا؟ باش تا صبح
دولتم بدمد!

اگر در تو مقام ابراهیم خلیل است، در من جایگاه رسول جلیل است. اگر کعبه تو زیباست،
من سر تا قدمم زیباست. اگر افتخار تو به کعبهای است که مقابل بیتالمعمور است، هر
خانه من، از نور حبیب خدا آباد و معمور است. اگر تو «صفا» داری، من «مصطفی» دارم.
اگر تو «تنعیم» داری، من روضه فردوسگون دارم. اگر تو را چشمه زمزم و چشم سیاه
(حجرالاسود) است، مرا هم قبهالخضراء است، اگر تو از چشم سیاه مینگری، من از گنبد
سبز مینگرم. اگر کعبه تو، چشم هستی است، در من مردمک چشم وجود، آن رسول احمد محمود
است.

اگر پیرامون تو صف فرشتگان است، در من از صف ملائکه هزاران است. نشنیدهای که هر
پگاه و شامگاه، پس از هر نماز صبح و عصر، هفتاد هزار فرشته بر ضریح شریف فرود میآیند؟

گرچه زادگاه رسول خدا در توست،

ولی… تو او را زادی، من تربیتش کردم،

تو بیرون کردی، من پناهش دادم،

تو خوار کردی، من یارش شدم،

تو عاقّ گشتی، من نیکی کردم. دلم جایش و دامنم آستانش شد و برای او همچون مادری
مهربان شدم. زور مگو و فخر مفروش و خویش را به پرتگاه میفکن!

گوش «مکّه» که این سخن شنید، ایستاد و نشست، غرّید و خروشید، نقاب از چهره کنار زد
و رازهای پنهان برملا ساخت و گفت:

شگفتا! چگونه خرگوشان بر شیران بیشه گستاخ میشوند و گُنگان در پیش بزرگان لب به سخن
میگشایند!

وای بر تو! تو را به خدا دست از سخن بدار و از خواب برخیز، نابود کسی است که حدّ و
قدر خویش نشناسد.

مگر نه این که من «امّالقری»یم؟

مگر نه این که رسول صـ ، پنجاه و سه سال در من زیست و در تو ده سال ماند؟

مگر من نخستین «خانه مردم» نیستم؟ آیا خلیل خدا و ذبیح رحمان، مرا بنیان ننهادند و
نیفراشتند؟

آیا بر تو هم چون من، شبانهروز یکصد و بیست رحمت فرود میآید؟ و هر ساعت نعمتی در پی
نعمتی وارد میشود؟ آیا در تو هم جاهایی است که دعا در آن مستجاب است؟ آیا در تو هم
حرم برکتخیز و ناودانِ رحمت ریز است؟ آیا تو هم دشتهایی چون «وادی ابراهیم» و ابطح
و بطحا و غار «ثور» و غار «حرا»ست؟

نه به خدا، نه تو را یارای مفاخره با من است و نه چون من در سپهر فضیلت رخشانی. به
جایت نشین و حرمت بزرگان نگهدار، مرا کوچک مشمار و آرامتر گام بردار!

«مدینه» بپا خاست، با چشمی خونگرفته نگریست، آماده مبارزه شد و جامه مفاخره از پیکر
رقیب برکند و گفت:

برای چشم بینا، صبح دمیده است، پس از «دیدن»، چرا در پی «نشانه»؟ و با این همه
نیاز، چرا دنبال بهانه؟

اگر گویی که من کم سِنّترم، گرامیترین اعضای انسان «چشم» است و شرافتِ چشم هم به
مردمک آن. گاهی پشهای، شیری را خون میاندازد و جرقّه، گرچه ناتوان است، امّا سوزان
است.

امّا شرافتم افزون و ارزشم فراوان است. بر حذر باش! فرتوتی و پیری تو کجا و جلوه
جوانی من کجا؟ ندیده و نشنیده، اعتراض میکنی و ملامت داری و از موعظهها پند
نمیگیری.

اگر تو «امّالقرا»یی، من آن آبادیام که آبادیها در دل دارم.

همه شهرها با شمشیر فتح شد و من با قرآن.

آشکار کننده دین بودم و گسترنده ایمان.

در حقیقت، من فاتح و مدافع تو بودم، قدرم را نشناختی و سپاسم نگفتی و بر من تاختی.

اگر مینازی که پیامبر در تو بیشتر زیست و در

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.