پاورپوینت کامل حج در ادب عرفانی (۲) ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل حج در ادب عرفانی (۲) ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل حج در ادب عرفانی (۲) ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل حج در ادب عرفانی (۲) ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :

۳۷

یکی ازکتاب های مشهور عرفانی به زبان فارسی «تذکره الأولیاء»، نوشته «عطار
نیشابوری» شاعر قرن ششم و اوایل قرن هفتم هجری است. عطار در سال ۵۳۷ ، در «کدکن» یا
«شادیاخ» از کناره های نیشابور دیده به جهان گشود و در سال ۶۲۷ در نیشابور به دست
یکی از سپاهیان مغول به قتل رسید و در همان شهر به خاک سپرده شد.

کتاب «تذکره الأولیا» شرح حال ۹۷ تن از عارفان بزرگ است که در دوجلد تألیف یافته.
با این که این کتاب شرح حال عرفاست و عطار درمقدمه آن وعده داده درباره انبیا و
صحابه واهل بیت کتاب دیگری بنویسد، اما به خاطر ارادت وی به اهل بیت، کتاب را باشرح
حال امام صادق(علیه السلام) آغاز و با شرح حال امام باقر(علیه السلام) به پایان
برده وعلت را تبرّک به نام آنان بیان کرده است.

وی در باب نخست کتاب، در شرح حال امام جعفر صادق(علیه السلام)می گوید:

«آغاز کنیم به توفیق الله تعالی از مقامات امام جعفر صادق علیه السلام

ذکر ابن محمد باقر علیه السلام، آن سلطان ملّت مصطفوی، آن برهان حجّت نبوی، آن عامل
صدّیق، آن عالم تحقیق، آن میوه دل اولیا، آن جگر گوشه انبیا، آن ناقد علی، آن وارث
نبی، آن عارف عاشق، جعفر الصادق علیه السلام ، گفته

—————————————————

صفحه ۳۸

—————————————————

بودیم که اگر ذکر انبیا و صحابه و اهل بیت کنیم، کتابی جداگانه باید ساخت، این

کتاب شرح اولیاست که بعد از ایشان بوده اند، امّا به سبب تبرّک، به صادق ابتدا کنیم
که او نیز بعد از ایشان بوده است و چون از اهل بیت بوده و سخن طریقت او بیشتر گفته
است و روایت از وی بیشتر آمده است، کلمه ای چند از آنِ او بیاوریم که ایشان همه یکی
اند چون ذکر او کرده شود از آنِ همه بود…

در جمله علوم و اشارات و عبارات، بی تکلّف به کمال بود و قدوه جمله مشایخ بود و
اعتماد همه بر وی بود و مقتدای مطلق بود، هم الهیان را شیخ بود و هم محمّدیان را
امام و هم اهل ذوق را پیش رو و هم اهل عشق را پیشوا، هم عُبّاد را مقدّم، هم زهّاد
را مکرّم، هم صاحب تصنیف حقایق، هم در لطایفِ تفسیر و اسرارِ تنزیل بی نظیر بود و
از باقر(علیه السلام) بسیار سخن نقل کرده است و… آن می دانم که هرکه به محمد(صلی
الله علیه وآله) ایمان دارد و به فرزندانش ندارد، به محمد ایمان ندارد تا به حدّی
که شافعی در دوستی اهل بیت تا به حدّی بوده است که به رفضش نسبت کردند و محبوس
کردند و او در آن معنی شعری گفته است و یک بیت این است:

لَوْ کان رَفْضاً حبُّ آلِ محمد *** فلْیَشهدِ الثَّقَلانِ أنّی رافِضُ

که فرموده است; یعنی اگر دوستی آل محمد رفض است، گو جمله جنّ و انس گواهی دهید به
رفض من.»(۱)

عطار نیشابوری خاتمه کتاب را نیز به جهت تبرّک، به شرح حال امام محمد باقر(علیه
السلام) اختصاص داده است:

«ذکر امام محمد باقر علیه السلام آن حجّت اهل معاملت، آن برهان ارباب مشاهدت، آن
امام اولاد نبی، آن گزیده احفاد علی، آن صاحب باطن و ظاهر، ابو جعفر محمد باقر به
حکم آن که ابتدای این طایفه، از جعفر صادق کرده شد که از فرزندان مصطفی است ـ علیه
الصلاه والسلام ـ ختم این طایفه هم بر ایشان کرده می آید. گویند که کُنْیت او ابو
عبدالله بود و او را باقر خواندندی. مخصوص بود به دقایق علوم و لطایف اشارت و او را
کرامات مشهور است به آیات باهر و براهین زاهر… به جهت تبرّک ختم کتاب را ذکر او
کردیم; رضی الله عنه و عن أسلافه وحشرناالله مع أجداده و معه، آمین یا ربّ العالمین
و صلّی الله علی خیر خلقه محمد و آله أجمعین و نجِّنا برحمتک یا أرحم الراحمین.»(۲)

نگارنده پس از مطالعه این کتاب، مباحث مربوط به حج را از آن انتخاب و

۱ . تذکره الاولیاء، در شرح حال امام جعفر صادق(علیه السلام) ، باب اول، صص۹ و۱۰

۲ . تذکره الاولیاء، در شرح حال امام محمد باقر(علیه السلام) ، باب ۹۷، صص۳۳۹ و ۳۴۰

—————————————————

صفحه ۳۹

—————————————————

موضوع بندی کرده و هر موضوع را تا آنجاکه لازم بود توضیح داده است; به گونه ای که
خواننده می تواند نظریه کلّی و جزئی عرفا را راجع به حج بداند و آن را تجزیه و
تحلیل و در آخر قضاوت کند:

جایگاه حج نزد عرفا

برگزاری مراسم حج نزد عارفان جایگاه ویژه ای دارد و شاید نتوان عارف بزرگی را یافت
که بارها حج نگزارده و مجاورت خانه خدا را برنگزیده باشد. آنان مقید بودند که این
مراسم را با شور و حال به جا آورند و گاه برای انجام این مراسم آنچنان با تأنّی و
همراه با عبادت حرکت می کردند که سفر آنان چند سال طول می کشید و برخی از آنان بیان
می کردند که خانه خدا کاخ پادشاه دنیا نیست که ملاک فقط رسیدن باشد، بلکه چگونگی و
کیفیت حضور و با ادب و احترام رسیدن مهم است.

درباره بایزید بسطامی گفته اند:

«دوازده سال روزگار شد تا به کعبه رسید که در هر مصلّی گاهی سجّاده باز می افکند و
دو رکعت نماز می کرد، می رفت و می گفت: این دهلیز پادشاه دنیا نیست که به یک بار
بدین جا بر توان دوید، پس به کعبه رفت و آن سال به مدینه نشد، گفت ادب نبود او را
تبع این زیارت داشتن،(۱) آن را جداگانه احرام کنم، باز آمد سال دیگر جداگانه از سر
بادیه احرام گرفت و در راه در شهری شد، خلقی عظیم تبع او گشتند.»(۲)

و درباره ابراهیم ادهم نیز گویند که چهارده سال در قطع بادیه کرد که همه راه در
نماز و تضرّع بود تا به نزدیک مکه رسید…(۳)

و درباره احمد نصر نقل است که شصت موقف ایستاده بود، بیشتر احرام از خراسان بسته
بود.(۴)

و درباره رابعه عدویه گفته اند: هفت سال به پهلو می گردید تا به عرفات رسید…(۵)
ابراهیم ادهم به وی گفت:

«ای رابعه، این چه شور و کار و بار است که در جهان افکنده ای؟! گفت: شور، من در
جهان نه افکنده ام تو شور در جهان افکنده ای که چهارده سال درنگ کرده ای تا به خانه

۱ . در روایت آمده که امام باقر(علیه السلام) فرمود: «اِبْدَءُوا بِمَکَّهَ وَ
اخْتِمُوا بِنَا» لذا تبع زیارت کعبه دانستن کاری درست و موجب کمال حج است که
فرمودند: «مِنْ تَمَامِ الْحَجِّ لِقَاءُ الاِْمَامِ».

۲ . تذکره الاولیاء، در شرح حال بایزید بسطامی، باب ۱۴، ص۱۳۶

۳ . تذکره الاولیاء، در شرح حال ابراهیم ادهم، باب ۱۱، ص۹۰

۴ . تذکره الاولیاء، در شرح حال عتبه بن الغلام، باب ۸، ص۶۲

۵ . تذکره الاولیاء، در شرح حال عتبه بن الغلام، باب ۸، ص۶۲

—————————————————

صفحه ۴۰

—————————————————

رسیده ای! گفت: آری، چهارده سال در نماز بادیه قطع کرده ام، گفت: تو در نماز قطع
کرده ای من در نیاز.»

و گاهی عارف در طی مسیر اگر حال عارفانه خود را از دست می داد، همانجا می نشست تا
آن را دوباره دریابد.

عطار، در شرح حال جنید بغدادی آورده است:

«نقل است که جنید گفت: جوانی را دیدم در بادیه زیر درخت مغیلان. گفتم: چه نشانده
است تو را؟ گفت: حالی داشتم اینجا گم شد، ملازمت کرده ام تا باز یابم، گفت: به حج
رفتم، چون باز گشتم همچنان نشسته بود. گفتم: سبب ملازمت چیست؟ گفت: آنچه می جستم
اینجا باز یافتم، لاجرم اینجا را ملازمت کردم. جنید گفت: ندانم که کدام حال شریف تر
از آن دو حال، ملازمت کردن در طلب حال یا ملازمت در یافت حال.»(۱)

احترام حرم

آنان به مکه و کعبه احترام مخصوص می کردند و گاه در این سرزمین پای دراز نمی کردند
و هنگام خواب، پشت بر زمین نمی نهادند. درباره ابو محمد جریری چنین آمده:

«نقل است که یک سال به مکه مقام کرد که نخفت و سخن نگفت و پشت باز ننهاد و پای دراز
نکرد. ابوبکر کتّانی گفت: این چنین به چه توانستی کرد؟ گفت: صدق باطن، مرا بدان
داشت تا ظاهر مرا قوّت کرد.»(۲)

و درباره ابوبکر کتّانی آمده است:

«سی سال در حرم به زیر ناودان نشسته بود که در این سی سال، در شبانه روزی یک بار
طهارت تازه کردی و در این مدت خواب نکرد.»(۳)

تکیه نکردن به توشه دیگران

برخی از عرفا بی آن که زاد و توشه ای با خود بردارند، به حج می رفتند و آن را نشانه
توکّل می دانستند.

آنان از دیگران نیز توشه نمی گرفتند و آن را منافات با توکّل می دانستند. بُشر حافی
شرط

۱ . تذکره الاولیاء، جنید بغدادی، باب ۴۳، ص۱۲

۲ . تذکره الاولیاء، ابومحمد جریری، باب ۷۱، ص۱۳۲

۳ . تذکره الاولیاء، ابوبکر کنّانی، باب ۶۹، ص۱۱۹

—————————————————

صفحه ۴۱

—————————————————

همراهی خود با حاجیان را سه چیز معرفی کرد:

* چیزی با خود برنداریم * از کسی چیزی درخواست نکنیم * اگرچیزی دادند نپذیریم.

عطار در ذکر حال بُشر حافی چنین می گوید:

«نقل است که گروهی بر بُشر آمدند که از شام آمده ایم، به حج می رویم، رغبت کنی با
ما؟ گفت: به سه شرط ; یکی آن که هیچ برنگیریم و هیچ نخواهیم و اگر چیزی مان بدهند
نپذیریم. گفتند: ناخواستن و بر ناگرفتن توانیم امّا اگر فتوحی پدید آید نتوانیم که
نگیریم. گفت: شما توکّل بر زاد حاجیان کرده اید و این بیان آن سخن است که در جواب
آن صوفی گفته است که اگر در دل کرده بودی که هرگز از خلق چیزی قبول نخواهم کرد، این
توکّل بر خدای بودی.»(۱)

آنان اگر درخواست چیز از دیگران را از ذهن می گذراندند، خود را در توکّل دروغگو به
حساب می آوردند و سخت ملامت می کردند.

عطار در ذکر حال ابراهیم ادهم چنین می گوید:

«نقل است که یک بار در بادیه بر توکّل بودم، چند روز چیزی نیافتم، دوستی داشتم،
گفتم: اگر بر وی روم توکّلم باطل شود، در مسجد شدم و بر زبان براندم که
«تَوَکَّلْتُ عَلَی الْحَیِّ الَّذِی لا یَمُوتُ، لا إِلَهَ إِلاَّ هُوَ»(۲) هاتفی
آواز داد که سبحان آن خدایی که پاک گردانیده است روی زمین را از متوکّلان. گفتم:
چرا؟ گفت: متوکّل که بود آن که برای لقمه ای که دوستی مجازی به وی دهد، راهی دراز
در پیش گیرد و آنگاه گوید: «تَوَکَّلْتُ عَلَی الْحَیِّ الَّذِی لا یَمُوتُ»، دروغی
را توکّل نام کرده.»(۳)

آنان در توکّل تا آنجا دقت می کردند که اتکا و وابستگی به یک خوردنی یا نوشیدنی را
نیز خلاف توکّل می دانستند.

«از ابو سلیمان دارایی نقل است که گفت: مریدی دیدم به مکه هیچ نخوردی الاّ آب زمزم.
گفتم: اگر این آب خشک شود چه خوری؟ پس برخاست و گفت که: جزاک الله خیراً مرا راه
نمودی که چندین سال زمزم پرست بودم! این بگفت و برفت.»(۴)

۱ . بشر حافی، باب۱۲، ص۱۱۰

۲ . برگرفته از سوره فرقان، آیه ۵۸: وَتَوَکَّلْ عَلَی الْحَیّ الّذی لا یَموت.

۳ . ابراهیم ادهم، باب۱۱، ص۹۹

۴ . باب ۲۳، ابو سلیمان دارایی، ص۲۳۱

—————————————————

صفحه ۴۲

—————————————————

تکیه نکردن به دلو و رَسَن

آنان حتی استفاده از دلو و ریسمان را جهت آب کشیدن از چاه روا نمی دانستند و آن را
خلاف توکّل می شمردند. ابو عبدالله محمدبن خفیف گفت:

«در ابتدا خواستم که به حج روم، چون به بغداد رسیدم چندان پندار در سر من بود که به
دیدن جنید نرفتم. چون به بادیه فرو شدم، رسنی و دلوی داشتم، تشنه شدم، چاهی دیدم که
آهویی از وی آب می خورد، چون به سرِ چاه رفتم، آب به زیر چاه رفت. گفتم: خداوندا!
عبدالله را قدر از این آهو کمتر است؟! آوازی شنیدم که: این آهو، دلو و رسن نداشت و
اعتماد او بر ما بود. وقتم خوش شد، دلو و رسن بینداختم و روانه شدم، آوازی شنیدم که
یا عبدالله، ما تو را تجربت می کردیم تا چون صبر می کنی بازگرد و آب خور. بازگشتم،
آب بر لب چاه آمده بود، وضو ساختم و آب خوردم و برفتم، تا به مدینه، حاجتم هیچ به
آب نبود. به سبب طهارت چون بازگشتم، به بغداد رسیدم. روز آدینه به جامع شدم. جنید
را چشم بر من افتاد، گفت: اگر صبر کردتی آب از زیر قَدَمت برآمدی.»(۱)

تکیه نکردن به دینار و درهم

آنان در سفر حج، بر داشتنِ دینار و درهم و سیم و ذهب; یعنی نقره و طلا را، جهت بیع،
خلاف توکّل می دانستند.

گروهی بر بُشر آمدند که از شام آمده ایم، به حج می رویم، رغبت کنی با ما؟ گفت: به
سه شرط ; یکی آن که هیچ برنگیریم و هیچ نخواهیم و اگر چیزی مان بدهند نپذیریم

درباره ابراهیم ادهم که پادشاهی و تخت و تاج را رها کرده و در سلک عرفا درآمده بود،
نقل است که گفت:

«وقتی در بادیه، متوکّل می رفتم، سه روز چیزی نیافتم، ابلیس بیامد و گفت: پادشاهی و
آن چندان نعمت بگذاشتی تا گرسنه به حج می روی، با تجمّل به حج هم توان شد که چندین
رنج به تو نرسد. گفت: چون این سخن از وی بشنودم، به سر بالایی برفتم. گفتم: الهی،

۱ . باب ۷۰، عبدالله محمد خفیف، ص۱۲۶

—————————————————

صفحه ۴۳

—————————————————

دشمن را بر دوست گماری تا مرا بسوزاند! مرا فریاد رس، که من این بادیه را به مدد تو
قطع توانم کرد. آواز آمد که: یا ابراهیم، آنچه در جیب داری بیرون انداز تا آنچه در
غیب است ما بیرون آوریم. دست در جیب کردم، چهار دانگ نقره بود که فراموش مانده بود،
چون بینداختم، ابلیس از من برمید و قوتی از غیب پدید آمد.»(۱)

در باره ابو حمزه خراسانی نقل است:

«یک بار متوکّل در بادیه شد و نذر کرد که از هیچ کس هیچ چیز نخواهد و به کس التفات
نکند و برین نذر به سر برد، بی دلو و رسن و متوکّل وار مجرّد برفت. پاره ای سیم در
جیب داشت که خواهرش بدو داده بود، ناگاه توکّل داد خود طلبید، گفت: شرم نداری، که
آن که سقف آسمان را بی ستون نگاه دارد، معده تو را بی سیم پوشیده نگاه ندارد؟! پس
آن سیم بینداخت.»(۲)

تکیه نکردن به بانگ خروس

عرفا در تکیه نداشتن به غیر حق، دقتی وسواس گونه داشتند، تا جایی که پیدا کردن راه
با صدای خروس را اتکا به غیر خدا قلمداد می کردند و آن را خلاف توکّل و حتی مستحق
تنبیه می دانستند. درباره ابراهیم خواص نقل است که گفت:

«وقتی در بادیه راه گم کردم، بسی برفتم و راه نیافتم. همچنان چند شبانه روز به راه
می رفتم تا آخر آواز خروسی شنیدم. شاد گشتم و روی بدان جانب نهادم. آنجا شخصی دیدم،
بدوید مرا قفایی بزد; چنان که رنجور شدم. گفتم: خداوندا! کسی که بر تو توکّل کند با
وی این کنند؟! آوازی شنودم که تا تو توکّل بر ما داشتی عزیز بودی، اکنون توکّل بر
آواز خروس کردی، اکنون آن قفا بدان خوردی.»(۳)

بیرون نیاوردن خار مغیلان از پا

آنان در حین سفر، اگر خار مغیلان به پایشان فرو می رفت، آن را بیرون نمی آوردند و
رهایی از آن را خلاف توکّل می شمردند. در باره احمد خضرویه نقل است که گفت:

«یک بار به بادیه بر توکّل به راه حج درآمدم، پاره ای برفتم، خار مغیلان در پایم
شکست،

۱ . باب ۱۱، ابراهیم ادهم، ص۱۰۳

۲ . باب ۶۵، ابوحمزه خراسانی، ص۱۱۳

۳ . باب ۷۳، ابراهیم خواص، ص۱۵۰

—————————————————

صفحه ۴۴

—————————————————

بیرون نکردم، گفتم: توکّل باطل شود; همچنان می رفتم، پایم آماس گرفت، هم بیرون
نکردم; همچنان لنگان لنگان به مکه رسیدم و حجّ بگزاردم و همچنان بازگشتم و جمله راه
از وی چیزی بیرون می آمد و من به رنجی تمام می رفتم. مردمان بدیدند و آن خار از
پایم بیرون کردند. پایم مجروح شد. روی به بسطام نهادم، به نزدیک بایزید درآمدم،
بایزید را چشم بر من افتاد. تبسّمی بکرد و گفت: آن اشکیل که بر پایت نهادند، چه
کردی؟ گفتم اختیار خویش به اختیار او بگذاشتم. شیخ گفت: ای مشرک! اختیارِ من می
گویی؟! یعنی تو را نیز وجودی و اختیاری هست؟ این شرک نبود؟!»(۱)

تکیه نکردن به همنشینی با خضر(علیه السلام)

عارفان، گاه از همنشینی با خضر(علیه السلام) دوری می جستند، چون می ترسیدند که خلاف
توکّل و اعتماد بر دون حق باشد. در شرح حال ابراهیم خواص آمده است:

«(از وی) پرسیدند از حقیقت ایمان. گفت: اکنون این جواب ندارم، از آن که هر چه گویم
عبارت بود مرا، باید که به معاملت جواب گویم، اما من قصد مکه دارم و تو نیز بر این
عزمی. در این راه با من صحبت دار تا جواب مسأله خود بیابی. مرد گفت: چنان کردم. چون
به بادیه فرو رفتیم، هر روز دو قرص و دو شربت آب پدید آمدی; یکی به من دادی و یکی
خود را نگه داشتی، تا روزی در میان بادیه پیری به ما رسید، چون خواص را بدید از اسب
فرود آمد و یکدیگر را بپرسیدند و زمانی سخن گفتند. پیر برنشست و بازگشت. گفتم: ای
شیخ، این پیر که بود؟ گفت: جواب سؤال تو گفتم. گفتم: چگونه؟ گفت: آن خضر(علیه
السلام) بود. از من صحبت خواست، من اجابت نکردم، ترسیدم که توکّل برخیزد و اعتمادم
بر دونِ حق پدید آید.»(۲)

پذیرش امداد غیبی

باآن که ابراهیم خواص از بیم اتکا به غیر حق، از همنشینی با خضر می ترسید، اما در
دو جا یاری و راهنمایی غیر منتظره را پذیرفت.

عطار در باره وی آورده است:

«وقتی دربادیه راه گم کردم، شخصی دیدم فراز آمد و سلام کرد وگفت: تو راه گم کرده
ای؟

۱ . باب ۳۳، احمد خضرویه، ص۲۹۰

۲ . باب ۷۳، ابراهیم خواص، ص۱۴۹

—————————————————

صفحه ۴۵

—————————————————

گفتم: بلی، گفت راه به تو بنمایم وگامی چند برفت از پیش، و از چشم ناپدید شد.
بنگرستم بر شاه راه بودم، پس از آن، دیگر راه گم نکردم. در سفر گرسنگی و تشنگی ام
نبود.»(۱)

عطار درباره وی گفته است:

«وقتی در سفری بودم، تشنه شدم; چنانکه از تشنگی بیفتادم! یکی را دیدم که آب بر روی
من همی زد، چشم باز کردم، مردی را دیدم نیکو روی بر اسبی، خنک مرا آب داد و گفت: در
پسِ من نشین و من به حجاز بودم، چون اندکی از روز بگذشت، مراگفت: چه می بینی؟ گفتم:
مدینه. گفت: فرو آی و پیغامبر(علیه السلام) را از من سلام کن.»(۲)

مرگ عارفانه یا حج خونین

بسیار اتفاق می افتاد که زائران در هنگام سفر، گاه از شدّت ناملایمات، گاه به خاطر
گم کردن راه و تمام شدن آذوقه و گاه به خاطر بیماری و گرسنگی و تشنگی می مردند و
همان جا دفن می شدند و گاهی مرگ آنان به خاطر شدّت حضور و لذّت قرب به پروردگار بود
که بیشتر در «میقات»، که مکان احرام و لبیک گفتن است، اتفاق می افتاد. آنان این مرگ
را «مرگ سرخ» و این حج را «حج خونین» نام می نهادند. در باره ابراهیم ادهم گفته
اند:

«در بادیه که می رفت، گفت: به ذات العِرق رسیدم، هفتاد مرقّع پوش را دیدم جان بداده
و خون از بینی و گوش ایشان روان شده. گرد آن قوم برآمدم; یکی را رمقی هنوز مانده
بود. پرسیدم که: ای جوانمرد، این چه حالت است؟ گفت: ای پسر ادهم، عَلَیکَ بِالْماء
وَالْمِحْراب،(۳) دور دور مرو که مهجور گردی و نزدیک نزدیک میا که رنجور گردی. کس
مبادا که بر بساط سلاطین گستاخی کند. بترس از دوستی که حاجیان را چون کافران روم می
کشد و با حاجیان غزا می کند. بدان که ما قومی بودیم صوفی، قدم به توکّل در بادیه
نهادیم و عزم کردیم که سخن نگوییم و جز از خداوند اندیشه نکنیم و حرکت و سکون از
بهر او کنیم و به غیری التفات ننماییم، چون بادیه گذاره کردیم و به احرام گاه
رسیدیم، خضر(علیه السلام) به ما رسید، سلام کردیم و او سلام را جواب داد، شاد شدیم،
گفتیم: الحمد لله که سفر برومند آمد و طالب به مطلوب پیوست که چنین شخصی به استقبال
ما آمد. حالی به جان های ما ندا کردند که ای کذّابان و مدّعیان، قولتان و عهدتان
این بود؟! مرا فراموش

۱ . باب ۷۳، ابراهیم خواص، ص۱۵۲

۲ . باب ۷۳، ابراهیم خواص، ص۱۴۹

۳ . ملازم وضو و نماز باش

—————————————————

صفحه ۴۶

—————————————————

کردید و به غیر من مشغول گشتید؟! بروید که تا من به غرامت، جان شما به غارت نبرم و
به تیغ غیرت، خونِ شما نریزم، با شما صلح نکنم. این جوانمردان را که می بینی همه
سوختگان این بازخواست اند. هلا، ای ابراهیم، تو نیز سر این داری. پای در نه و الاّ
دور شو. ابراهیم حیران و سرگردانِ آن سخن شد. گفت: گفتم: تو را چرا رها کردند؟ گفت:
گفتند: ایشان پخته اند تو هنوز خامی. ساعتی جان کن تا تو نیز پخته شوی. چون پخته
شدی تو نیز از پی درآیی. این بگفت و او نیز جان بداد.»(۱)

خون ریز بود همیشه در کشور ما *** جان عود بود همیشه در مجمر ما

داری سرِ ما وگرنه دور از برِ ما *** ما دوست کُشیم و تو نداری سرِ ما

دریای خون

درباره رابعه نقل است که در سفر دوم حجّ خود گفت:

«یا ربّ العزّه، نقطه فقر می خواهم. ندا آمد: حدیث فقر با تو نتوان گفت و لکن
برنگر. رابعه برنگریست، دریایی خون دید در هوا ایستاده، هاتفی آواز داد که این همه،
آب دیده عاشقان ماست که به طلب وصال ما آمدند که همه در منزلگاه اول فرو شدند که
نام و نشان ایشان در دو عالم از هیچ مقام برنیامد.»(۲)

اخلاق حج گزار

حج گزارانی که اهل معرفت بودند و با شناخت، به این سفر الهی دست می زدند، دارای
ویژگی هایی بودند که آن ها را از سایر افراد متمایز می کرد; از جمله:

پرهیز از غرور

عرفا بسیار مواظب بودند که در این سفر معنوی و الهی دچار غرور کاذب و ناخالصی نشوند
و اگر احساس غرور می کردند، به نفس خود هشدار می دادند که از این گونه تصوّرات
ناروا و خطورات باطل دوری گزینند:

«بوالحسن مزیّن گفت: به بادیه فروشدم، بی زاد و راحله، چون به کنار حوضی رسیدم،
بنشستم و با خود گفتم: بادیه بریدم بی زاد و راحله; یکی را دیدم که بانگ بر من زد
که: ای

۱ . باب ۱۱، ابراهیم ادهم، ص۸۸

۲ . تذکره الاولیاء، ابوعلی جرجانی، باب ۶۸، صص۶۲ و۶۳

—————————————————

صفحه ۴۷

—————————————————

حجّام، لا تحدّثْ نفسک بالاباطیل، نگاه کردم کتّانی را دیدم، توبه کردم و به خدای
بازگشتم.»(۱)

آنان برای گریز از غرور، گاهی خودشکنی می کردند و کاری می کردند که مردم به آنان
بدبین شوند و از گردشان پراکنده شوند; چنانکه ابراهیم ادهم خود را ناشناس جلوه داد
و او را زندیق خواند، مردم نیز در حالی که او را نمی شناختند. به وی سیلی زدند.

عطار نیشابوری در تذکره الاولیا، در شرح حال ابراهیم ادهم می گوید:

«نقل است که چهارده سال در قطع بادیه کرد که همه راه، در نماز و تضرّع بود تا به
نزدیک مکه رسید، پیران حرم خبر یافتند، همه به استقبال او بیرون آمدند، او خویشتن
در پیش قافله انداخت تا کسی او را نشناسد، خادمان از پیش برفتند، ابراهیم را بدیدند
در پیش قافله می آمد، او را ندیده بودند، ندانستند، چون بدو رسیدند، گفتند: ابراهیم
ادهم نزدیک رسیده است که مشایخ حرم به استقبال او بیرون آمده اند، ابراهیم گفت که
چه می خواهید از آن زندیق؟! ایشان در حالی سیلی در او بستند گفتند: مشایخ مکه به
استقبال او می شوند تو او را زندیق می گویی؟! گفت: من می گویم زندیق اوست چون از او
درگذشتند، ابراهیم روی به خود کرد و گفت: هان! می خواستی که مشایخ به استقبال تو
آیند، باری سیلی چند بخوردی، الحمد لله که به کام خودت بدیدم. پس در مکه ساکن شد
رفیقانش پدید آمدند و او از کسب دست خود خوردی، درودگری کردی.»(۲)

بی اعتنایی به ستمگران

آنان به خاطر زهد و دوری از دنیا، به پادشاهان و ستمگران نیز بی اعتنا بودند و به
آنان توجهی نداشتند. عطار نیشابوری در ذکر حال فضیل عیاض نقل می کند که هارون
الرشید در سفر مکه شبی به وزیر خود فضل برمکی گفت: «مرا بر مردی بَر که مرا به من
بنماید» او ابتدا وی را به خانه سفیان بن عُیَیْنه برد. سفیان گفت: «مرا خبر بایست
کرد تا خود بیامدمی» هارون گفت: «این آن مرد نیست که من می طلبم» فضل برمکی او را
در پیش فضیل عیاض برد، هارون پس از مکالمات طولانی و شنیدن پند و اندرزهای وی گفت:
«آوه، ای رجل هو! این چه مردی است! مَلِک بر حقیقت فضیل است و صولت او عظیم است و
حقارت دنیا در چشم او بسیار».(۳)

۱ . باب ۶۹، ابوبکر کتّانی، ۱۲۰

۲ . باب ۱۱، ابراهیم ادهم، ص ۸۹

۳ . تذکره الاولیا، رابعه العدویّه، باب ۹، ص۷۸

—————————————————

صفحه ۴۸

—————————————————

استفاده نکردن از خدمات رفاهی پادشاهان در حج

عرفا از خدمات عمومی و امکانات رفاهی پادشاهان جهت آسایش حجاج بیت الله الحرام نیز
استفاده نمی کردند. درباره ابراهیم ادهم چنین آمده:

«نقل است که چندین حج پیاده بکرد، از چاه زمزم آب برنکشید. گفت زیرا که دلو و رسنِ
آن از مال سلطان خریده بودند!»(۱)

نقل است که (ابراهیم ادهم) چندین حج پیاده بکرد، از چاه زمزم آب برنکشید. گفت: زیرا
که دلو و رسنِ آن از مال سلطان خریده بودند!

آنان حتی از میوه ای که زمین آن متعلق به لشکریان و اطرافیان سلاطین بود بهره نمی
بردند. در باره ابراهیم ادهم آورده اند:

«گفت: از میوه مکه چهل سال است تا نخورده ام و اگر نه، در حال نزع بودمی، خبر
نکردمی و از بهر آن نخورد که لشکریان بعضی از آن زمین های مکه خریده بودند.»(۲)

همراهی با خانواده

در گذشته، سفرهایی مانند جهاد و حج. چون پرخطر و طولانی بود، عرفا یا خانواده خود
را همراه می بردند و یا اگر تنهایشان می گذاشتند به او پیشنهاد طلاق و رهایی می
دادند تا در غیاب آن ها هر تصمیمی که می خواهند بگیرند و بدین وسیله حقشان ضایع
نشود. عطار در شرح حال فضیل عیاض آورده است:

«زن را گفت: ای زن، من قصد خانه خدا دارم اگر خواهی تا پای تو گشاده کنم. زن گفت:
من هرگز از تو جدا نروم و هرجا که تو باشی با تو باشم. پس برفتند تا به مکه رسیدند،
حق تعالی راه بر ایشان آسان گردانید و آنجا مجاور گشت.»(۳)

دعا

دعا سخن عاشقانه بنده با خداست. حرف دل آفریده با آفریدگار است. بیانی بی آداب و
ترتیب و برآمده از دلِ تنگ و راز و نیاز صمیمانه نیازمند با بی نیاز است و اگر این
رابطه

۱ . باب ۱۱، ابراهیم ادهم، ص۹۶

۲ . باب ۱۱، ابراهیم ادهم، ص۹۶

۳ . باب ۷۲، حسین منصور حلاج، ص۱۳۶

—————————————————

صفحه ۴۹

—————————————————

عاشقانه در کنار خانه یار و حریم دوست باشد دلپذیرتر است.

دعا در طواف

کعبه و هنگام طواف، مکان و زمانی مناسب جهت توبه و راز و نیاز اهل دل با پروردگار
است. عرفا در این موقعیت برای حاجات مادی و معنوی خود دعا می کردند. ابو یعقوب
نهرجوری گفت:

«مردی یک چشم را دیدم در طواف که می گفت: أعوذُ بِکَ مِنْکَ، پناه می جویم از تو به
تو، گفتند: این چه دعاست؟! گفت: روزی نظری کردم به یکی که در نظرم خوش آمد، طپانچه
از هوا درآمد و بر این یک چشم من زد که بدو نگرسته بودم. آوازی شنیدم که: نگرستنی
طپانچه ای اگر زیادت دیدی زیادت کردیمی و اگر نگری خوری.»(۱)

حلقه در کعبه

حلقه در کعبه از مکان هایی است که مردم آن را می گرفتند و با خدای خود راز و نیاز
می کردند. عطار نیشابوری در ذکر حال ابراهیم ادهم آورده است:

«نقل است که ابراهیم گفت: شب ها فرصت می جستم تا کعبه را خالی یابم از طواف و حاجتی
خواهم، هیچ فرصت نمی یافتم، تا شبی بارانی عظیم می آمد، برفتم و فرصت را غنیمت
شمردم تا چنان شد که کعبه ماند و من، طوافی کردم و دست در حلقه زدم و عصمت خواستم
از گناه، ندایی شنیدم که عصمت می خواهی تو از گناه! همه خلق از من همین می خواهند،
اگر همه را عصمت دهم دریاهای غفّاری و غفوری و رحمانی و رحیمی من کجا شود؟! پس
گفتم: اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِی ذُنُوبِی، ندایی شنودم که از همه جهان با ما سخن گویی
و سخن خود گویی، آن به که سخن تو دیگران گویند.»(۲)

نصیحت هنگام طواف

در اهمیت خیرخواهی برای بندگان خدا و پند و اندرز به آنان، همین بس که عرفا در حین
طواف، از انجام آن کوتاهی نمی کردند و آن را مخالف شأن طواف نمی دانستند. تذکره
الأولیا در ذکر حال ابراهیم ادهم آورده است:

۱ . باب ۵۳، ابویعقوب فهرجوری، ص۸۱

۲ . باب ۱۱، ابراهیم ادهم، ص ۹۲

—————————————————

صفحه ۵۰

—————————————————

«احمد خضرویه گفت: ابراهیم (ادهم) مردی را در طواف گفت: درجه صالحان نیابی تا از شش
عقبه نگذری; یکی آن که درِ نعمت بر خود ببندی و درِ محنت بر خود بگشایی و درِ عزّ
بربندی و درِ ذلّ بگشایی و درِ خواب بربندی و درِ بیداری بگشایی و درِ توانگری
ببندی و درِ درویشی بگشایی و درِ امل ببندی و درِ اجل و درِ آراسته بودن و درِ
ساختگی کردن مرگ بگشایی.»(۱)

ختم قرآن در طواف

ختم قرآن در طواف، از کارهایی بوده که عرفا انجام می دادند. عطار در شرح حال ابوبکر
کتّانی آورده است:

«او را چراغ حرم گفتند و در مکه مجاور بود تا وقت وفات و اول شب تا آخر نماز کردی و
قرآن ختم کردی و در طواف دوازده هزار ختم قرآن کرده بود.»(۲)

دعا در حجر الأسود

حجر الأسود رکنی است که حاجی وقتی به آن می رسد مستحب است آن را ببوسد یا استلام
کند و اگر نتواند، به آن اشاره کند و بگوید: «أَمَانَتِی أَدَّیْتُهَا وَ مِیثَاقِی
تَعَاهَدْتُهُ لِتَشْهَدَ لِی بِالْمُوَافَاهِ»; «امانتم را ادا کردم و پیمانم را
بستم تا شاهد بر وفای به پیمانم باشی.»

یکی از عرفا هنگام طواف هر بار که به آن می رسید دعا می کرد:

«نقل است که گفت: شبی طواف گاه خالی یافتم، طواف می کردم و هربار که به حجرالأسود
می رسیدم، دعا می کردم و می گفتم: اللَّهُمَّ ارْزُقْنِی حالاً وَ صِفَهً لا
أَتَغَیَّرُ مِنْهُ; بار خدایا! مرا حالی و صفتی روزی کن که از آن نگردم! یک روز از
میان کعبه آوازی شنیدم که یا ابوالحسین، می خواهی که با ما برابری کنی؟! ماییم که
از صفت خود برنگردیم، امّا بندگان گردان گردان داریم تا ربوبیّت از عبودیّت پیدا
گردد. ماییم که بر یک صفتیم، صفت آدمی گردان است.»(۳)

دعا در ملتزَم

ملتزم از مکان هایی است که اهل م

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.