پاورپوینت کامل حج گزاری در سال های آغازین انقلاب;خاطرات آقای دکتر توکّلی بینا ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل حج گزاری در سال های آغازین انقلاب;خاطرات آقای دکتر توکّلی بینا ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل حج گزاری در سال های آغازین انقلاب;خاطرات آقای دکتر توکّلی بینا ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل حج گزاری در سال های آغازین انقلاب;خاطرات آقای دکتر توکّلی بینا ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :
۱۴۹
آقای حاج ابوالفضل توکلی بینا از پیش کسوتان حج به شمار می آیند و در سال های ۱۳۶۰
و ۱۳۶۱ ریاست سازمان حج و زیارت را بر عهده داشتند. افزون بر آن، سفرهای زیادی نیز
به عنوان زائر و یا در مسؤولیت های دیگر به حرمین شریفین مشرّف شده اند.
تحریریه فصلنامه «میقات حج» از ایشان خواست تا خاطرات خود را مکتوب نموده، برای چاپ
در این فصلنامه ارسال نمایند. آنچه ملاحظه می کنید، بخشی از خاطرات ایشان است که
اکنون ضمن تشکر از آن برادر گرامی، توجّه شما عزیزان را به آن جلب می کنیم:
سفر حج در سال های سخت!
وقتی دوران کودکی و نوجوانی را سپری می کردم، مرحوم پدرم از حمله دارهای حج بود.
ایشان ۴۶ سفر به خانه خدا رفته بود. به یاد دارم که مرحوم پدرم با قاطر و شتر به
مکه سفر می کرد. گاهی یازده ماه طول می کشید تا به خانه و وطن برگردد. او غالباً در
طول سال، تنها یک ماه نزد خانواده اش بود! و در آن ایام کوتاهِ یک ماه هم، هر روز
چندین نفر درِ خانه مان را می زدند تا نام خود را در گروه و کاروان پدرم ثبت کنند و
همراه وی عازم سفر حج شوند.
در دوران گذشته، در بعضی سال ها زائران
به موسم حج نمی رسیدند و تا سال بعد در حجاز می ماندند و مناسک حج را انجام
—————————————————
۱۴۹
—————————————————
می دادند. بدینسان سفر حج آنان تا دو سال به طول می انجامید.
حمله دارها در آن سال ها فقط راهنما بودند و زائران خانه خدا، آذوقه شان را همراه
خود می بردند. سفر حج در آن سال ها بسیار طاقت فرسا و سخت بود. با قاطر و شتر به
بمبئیِ هند می رفتند و از آنجا با کشتی به طرف عربستان حرکت می کردند. زائران خانه
خدا، با مشکلات فراوانی روبه رو بودند. در عربستان وضعیت مناسبی وجود نداشت. در
مدینه، ساختمانی برای اسکان حجاج نبود. زائران در باغ ها، زیر سایه نخل ها روزگار
می گذراندند. آب برای شستوشو بسیار کم یافت می شد. وضعیت بهداشتی بسیار بد بود.
بیشتر زائران، افراد با سنوسال بودند. وقتی غافله ها راهی خانه خدا می شدند،
خانواده ها امید زیادی به برگشت آنان نداشتند!
وضع زائران خانه خدا در آن سال ها، قابل قیاس با وضعیت امروز ما نیست. امروزه زائر
در کمتر از سه ساعت، با جت بوئینگ وارد عربستان شده، با وضع بسیار مطلوب از وی
پذیرایی می شود; به طوری که بیشتر زائران در خانه های خودشان، این چنین پذیرایی نمی
شوند!
تعطیلی حج گزاری، به مدت هشت سال!
در سال ۱۳۲۶ ابوطالب یزدی (از اردکان یزد)، همراه همسرش به سفر حج می رود. روزی،
هنگام طواف پیرامون کعبه، حالت استفراغ به وی دست می دهد و در مسجدالحرام استفراغ
می کند. وهابی ها او را بازداشت نموده، متهم می کنند که کار وی عمدی بوده و به خانه
خدا اهانت کرده است! سرانجام پس از محاکمه ای نا عادلانه محکوم به اعدامش می کنند و
او را گردن می زنند!
از آن زمان تا هشت سال، انجام فرایض حج، از سوی ایران تعطیل گردید و بعد از هشت
سال، که سفر حج آغاز شد، پدرم تصمیم گرفت باز هم به حج برود. قرار بر این شد که
برادر بزرگم، که به زبان عربی آشنایی کامل داشت، در این سفر با پدرم همراه شود.
پدرم دو اتوبوس زائر ثبت نام کرده بود. من هم که در آن سال ها با برادر بزرگم در
تهران بودیم، به قم آمدیم تا همراه خانواده پدرم را بدرقه کنیم. سفر از گاراژ حسین
زاده، مقابل شیخان بود. من و مادرم و برادران و خواهرانم در کنار گاراژ ایستاده
بودیم، وقتی زائران در اتوبوس ها نشستند و آماده حرکت شدند، برادرم که قرار بود در
این سفر پدرم را همراهی کند،
—————————————————
۱۵۰
—————————————————
در اتوبوس دوم، روی صندلی اول نشسته بود، پدرم نزد ما آمد تا خداحافظی کند. در این
هنگام برادر بزرگم (حسین) را صدا کرد و به او گفت: من و تو زائر خانه خدا هستیم.
هزینه حجّ ما از جیب خودمان است. اگر لقمه ای از زائران بخوری، از تو راضی نخواهم
شد. ما بدون هیچ گونه توقع و چشمداشتی راهنمای این زائران هستیم و باید بکوشیم که
حجّشان را درست انجام دهند. ما نیّت کرده ایم که برای رضای خدا راهنمای آنان باشیم
و…
وقتی پدرم بعد از سفر حج به خانه برگشت، در باره آن حرفش که هنگام رفتن به برادرم
گفت، پرسیدم. در پاسخم گفت: من نیت کرده بودم که برای رضای خدا و بدون هیچ گونه
دریافت حقی، برای راهنمایی حجاج خانه خدا، آن ها را راهنمایی کنم و می خواستم حرکت
ما تنها برای خدا باشد! همچنین نمی خواستم برادرت لقمه ای را از زائران بخورد.
سفر حج و راه های نا امن
حدود شصت سال پیش، راه ها امن نبود. راهزنان به راحتی به غافله ها حمله می کردند و
اموال آنان را به غارت می بردند.
در یکی از سال ها وقتی پدرم از سفر حج برگشت، دیدیم سر و صورتش خونی و زخمی است!
علت را جویا شدیم. گفت: راهزنان در میان راه به قافله حمله کردند و من شیشه پنجره
اتوبوس را شکسته، گریختم. بله، زائران خانه خدا امنیت نداشتند. وضع زائران، از نظر
آب و غذا و بهداشت و مسکن بسیار نا مناسب بود و قابل قیاس با زائران این زمان نبود.
زائران امروزه با ناز و نعمت و احترام فراوان به سفر حج می روند و بر می گردند.
نخستین سفرم برای انجام حج
حجه الاسلام و المسلمین سید محمد علی لواسانی، که عضو فداییان اسلام بود، پس از
دستگیری و بازداشت شهید نواب صفوی، به نجف اشرف و از آنجا به مدینه(۱)مهاجرت کرد و
در کنار پدرش، که نماینده آیت الله العظمی بروجردی(رحمه الله) بود، به فعالیت
پرداخت. ایشان چند مرتبه ای از من دعوت کرد که به سرزمین وحی سفر کنم و به زیارت
خانه خدا و حرم حضرت رسول(صلی الله علیه وآله)نائل شوم، لیکن در آن سال ها مستطیع
نبودم تا اینکه در سال ۱۳۳۹ خورشیدی مستطیع شدم و توفیق تشرّف به این سفر معنوی را
یافتم.
حجه الاسلام لواسانی توصیه کرده بود
۱ . ایشان در نجف اشرف به آموزش علوم حوزوی مشغول شد، لیکن با توجه به روابط خوبی
که میان رژیم شاه و صدام وجود داشت، رژیم پهلوی در صدد بر آمد که او را به ایران
برگرداند و او ناگزیر از نجف اشرف به مدینه منوره رفت و در آن شهر مقدس رحل اقامت
گزید.
—————————————————
۱۵۱
—————————————————
که به طور مستقیم ـ و نه با حمله دار ـ به عربستان بروم. ازاین رو، با پرواز حج، که
در آن سال ها در جده می نشست، رفتم.
وقتی از هواپیما پیاده شدم، به ساختمانی که چهار یا پنج طبقه بود و دو ـ سه طبقه
داشت رفتم و به اتاقی که مربوط به رییس مکتب الوکلا بود مراجعه کردم. وی گفت: هنگام
غروب شما را به هواپیما سوار کرده، به مدینه می فرستم.
وقت غروب به وعده اش عمل کرد و مرا به هواپیمای دو ملخه سوار نمود و راهی مدینه
منوره شدیم. در آن سال ها مدینه جای خوبی برای اسکان نداشت. با ماشین کرایه ای به
باغ مرجانه، که حجاج در آنجا اسکان داشتند رفتم. حدود ۱۵ روز در مدینه، مانند دیگر
حجاج در باغ و زیر نخل ها ایام را سپری کردیم; روزهای خوش و با معنویتی بود.
پس از آن، از طریق مسجد شجره محرم شدیم و به مقصد مکه راه افتادیم…
نزدیک دو هفته در شهر مکه، در حرم امن الهی و در جوار کعبه بودیم که هفتم ذی حجه
فرا رسید و حجاج برای وقوف در عرفات، مشعر و منا کوچ کردند.
مرحوم حاج سید احمد لواسانی، نماینده مرحوم آیت الله العظمی بروجردی در اوایل ذی
حجه فرموده بودند که صبح روز هشتم، به عرفات خواهند رفت. لذا ساعت یک بامداد روز
هشتم از خواب بیدارم کردند و گفتند: خود را آماده کن، حوله های احرامت را بردار که
می خواهیم به حرم برویم و محرم شویم…
وقتی وارد مسجدالحرام شدیم جز چند شرطه کسی نبود. چاه زمزم دیواره ای سیمانی داشت
که سطلی بر آن آیخته بودند که با آن، از چاه زمزم آب می کشیدند. مرحوم لواسانی
فرمودند: با آب زمزم غسل احرام کن و نماز صبح را در حرم می خوانیم و حرکت می
کنیم…
اکنون که سال ها از آن سفر می گذرد، حسرت آن ایام را می خورم که حرم چه آرام و خلوت
بود!
حادثه آتش سوزی در منا
در سال ۱۳۵۳، که آتش سوزی در منا رخ داد، سوّمین تشرّف من به حج بود. در این حادثه
منطقه چادرهای ایرانیان و غیر آنان، دو کیلومتر در دو کیلومتر، همه سوختند. در کنار
ایرانیان آفریقایی ها بودند که تعدادی از ایشان سوختند و با لودر، یکجا دفنشان
کردند. وضع اسفباری بود! حدود ۱۰ نفر مفقود شدند.
—————————————————
۱۵۲
—————————————————
جالب ترین خاطراتم
سال ۱۳۵۸، نخستین و آغازین حجّ جمهوری اسلامی بود. در این سال بود که امام
خمینی(قدس سره) آیت الله انواری و شهید بزرگوار محلاّتی را به عنوان امیرالحاج
برگزیدند. در همین سال بود که از سوی آیت الله انواری و شهید محلاتی برای راه
اندازی حج و زیارت، دعوت شدم و به عنوان معتمد، در شورای عالی حج و زیارت حضور
یافتم.
نخستین کاری که کردیم بررسی پرونده مدیران حج بود، و این بدان جهت بود که از میان
آنان، مدیران دارای صلاحیت و شایستگی را انتخاب کنیم.
در آن سال، ۰۰۰ ۶۰ زائر داشتیم که همه را به گروه های یک صد نفری تقسیم کردیم; یعنی
۶۰۰ مدیر گروه و کاروان برگزیده شدند. آنان در ماه های رجب، شعبان و رمضان برای
اجاره مسکن زائران به مکه و مدینه رفتند. در آن سال، چون مدیران، همگی باهم برای
تهیه مسکن مراجعه کردند، بازار سیاه بهوجود آمد. ساختمان یک صد هزار ریالی گاهی تا
دو برابر رسید.
وزیر ارشاد آن سال، آقای دکتر میناچی اداره حج را به یک شورای سه نفره سپردند که من
بودم و آقایان درودچیان و حاج محسن لبّانی. هر یک از ما، مسؤول یکی از ستادهای حج
در جده، مکه و مدینه شدیم. حکم اداره ستاد جده به نام من صادر شد.
در فرودگاه جده ساختمان هایی بنا شده بود که حجاج در آغاز ورود در آنجا به طور موقت
اسکان می یافتند و پس از آن، با برنامه ریزی، راهی مکه یا مدینه می شدند. در آخرین
پرواز حجاج ایران، حضرت آیت الله خامنه ای و آیت الله هاشمی رفسنجانی و دکتر میناچی
وزیر ارشاد
و دکتر ید الله سحابی وارد جده شدند
و به محل ویژه پذیرایی (رزیدانس)
در سفارت جمهوری اسلامی ایران
رفتند. از من هم خواستند که ناهار
را با ایشان باشم. بعد از صرف ناهار و
استراحت، دو دستگاه خودرو کرایه کردیم تا ایشان را برای زیارت به مدینه منوّره
ببرند.
پس از دو ـ سه روز زیارت، از مدینه منوره به مکه معظمه مشرّف شدند و پس از اعمال
حج، با نخستین پرواز به ایران برگشتند و به یاری خداوند، در این سال مراسم حج با
کمترین مشکل و عارضه به انجام رسید.
—————————————————
۱۵۳
—————————————————
حجگزاری در سال ۱۳۵۹ خورشیدی
در سال ۱۳۵۹ مدیریت حج طی حکمی از سوی وزیر ارشاد وقت، به آقای لولاچیان سپرده شد و
با صدور حکمی، ستاد جده را به من واگذار کردند. در این سال بود که جنگ تحمیلی آغاز
شد و ما با مشکلات زیادی روبه رو شدیم، چون رابطه جمهوری اسلامی ایران با عربستان
سعودی مناسب و حسنه نبود.
پس از دریافت حکم مسؤولیت، همکاران خود را چند روز زودتر برای اداره ستاد جده و
آماده سازی آن، به عربستان فرستادم. روز ۳۰ شهریور ۱۳۵۹، ساعت ۵ بعد از ظهر، خودم
نیز عازم جده شدم، در همین روز بود که جنگ عراق و استکبار جهانی بر ضدّ جمهوری
اسلامی ایران آغاز گردید.
برای خداحافظی با برادر و خواهرانم به قم رفته و در این شهر به سر می بردم که تماس
گرفتند و گفتند آقای (شهید) رجائی پیام داده که ساعت یک بعد از ظهر در نخست وزیری
باشم. با خویشان و بستگان خداحافظی کردم و عازم تهران شدم و در زمان مقررّ (یک بعد
از ظهر) در نخست
وزیری، دفتر آقای (شهید) رجائی حاضر شدم. ایشان گفتند ما با آقایان هاشمی و بهشتی
مشورت کردیم و قرار شد که بنیاد مستضعفان را شما و آقایان جواد رفیق دوست و محمود
کریمی نوری، سه نفری و به صورت شورایی اداره کنید. به ایشان عرض کردم ساعت پنج بعد
از ظهر بلیت پرواز دارم. آقای رجایی گفت: مکّه می خواهی چه کنی؟! گفتم: طی حکمی از
وزیر ارشاد، به عنوان رییس ستاد جدّه هستم، تنها برای زیارت نمی روم. از ایشان یک
ماه فرصت خواستم و گفتم: حکم را به برادر دیگری بدهید، وقتی برگشتم، در هر قسمت و
مسؤولیتی که شما به عهده ام بگذارید انجام وظیفه می کنم. مرحوم شهید رجایی با این
شرط پذیرفتند.
در ساعت مقرّر (پنج بعد از ظهر) در فرودگاه حضور یافته، عازم جده شدم. آخر شب، وقتی
هواپیما در فرودگاه جده نشست، برادرانی که پیشتر فرستاده بودم، در ستاد جده به
استقبالم آمده بودند. آنان از من خواستند که شب را به منزل رفته به استراحت
بپردازم. هلال احمر هم کنار استراحتگاه ما بود و بایستی من به عنوان رییس ستاد جده،
آن ها را هم هماهنگ کنم.
ساعت ۹ صبح همکارانم آمدند و گفتند که دو ارتشبد سعودی به ستاد
—————————————————
۱۵۴
—————————————————
آمده اند و می خواهند با شما ملاقات کنند. در همین حال متوجه شدم شب گذشته که
همکاران مانع از رفتن من به ستاد شدند و گفتند شما خسته اید و لازم است به استراحت
بپردازید و… جریاناتی در ستاد پیش آمده است و آن این که، هم زمان با حمله صدام به
ایران، مأموران اطلاعاتی و امنیتی سعودی به ساختمان ستاد هجوم آورده و تصاویر امام
و قدس را پایین آورده و پاره کرده اند و دوستان این ماجرا را با من در میان نگذاشته
اند، به این دلیل که خسته هستم.
در هر حال، صبح به ستاد آمدم و دیدم که دو ارتشبد سعودی در ستاد هستند و آمده اند
که بابت حادثه شب گذشته عذرخواهی کنند. به آنها گفتم: شما اشتباه کرده اید، فکر می
کنید با پاره کردن عکس امام و رهبر ما، از محبوبیت او می کاهید؟! اشاره کردم به
آفریقایی هایی که در شرفیه بودند و گفتم: این ها را می بینید؟ عکس امام را روی
قلبشان می گذارند و می بوسند!
به هر حال، روابط ما با عربستان به سردی گرایید و آنان در جنگ، در کنار عراقی ها
بودند و با آنان همکاری داشتند. ما هم وضع بدی داشتیم. از سویی ۵۲ گروه زائر در
کاروان یکصد نفری وارد جده شده اند، پروازها قطع شده و… غمِ عالم دل ما را گرفته
بود.
پیش از موسم حج، وقتی برای اجاره ستاد در جده به عربستان رفتیم و با صاحب ساختمان
تماس گرفتیم و به منزل او رفتیم، استقبال بسیار گرمی از ما کردند. آن ها شیعه
بودند. اتاق هایشان با قالی های کاشان فرش شده بود. وقتی صحبت اجاره شد، گفت:
سال گذشته پدر ما فوت کرد و من از طرف ورثه اختیار دارم، این ساختمان را پیش کش
برادران ایرانی می کنیم، هرچه دوست دارید بدهید.
تا آنجا که یادم هست، قرار شد ده هزار ریال پول پیش بدهیم، ده هزار ریال هنگام آغاز
حج و بیست هزار ریال باقی مانده را هم در پایان حج و هنگام تحویل ساختمان پرداخت
کنیم.
وقتی پروازهای ما قطع شد، حال پریشانی داشتیم. در ستاد جده بودیم که دیدیم جوان
صاحب ساختمان با نگرانی آمد. گویی همه چیزش را از دست داده است! او از این که صدام
به کشور ایران حمله کرده، بسیار ناراحت به نظر می رسید. سعی کردم به او دلداری دهم
ولی او همچنان چهره ای نگران داشت.
سه خط مستقیم تلفن در جده، مدینه و
—————————————————
۱۵۵
—————————————————
مکه اجاره کردیم و پیوسته از وضع ایران جویا می شدیم. در همین روز آقای اسکندرزاده،
که رییس ستاد مدینه بود،
با ما ارتباط تلفنی برقرار کرد و گفت:
هرچه زودتر به ما کمک کنید، ۱۸۰۰ نفر پیش پرواز که آمده اند، در ستاد گرد آمده اند
و پول می خواهند. اگر نیایی ستاد را بر سر ما خراب خواهند کرد! چند نفر از برادران
ستاد جده را به مدینه فرستادم و گفتم صبح با هواپیما خودم را به مدینه می رسانم.
صبح روز بعد، وقتی وارد مدینه شدم، دیدم وضعیتِ بدی به وجود آمده است. مسؤولان
عربستان، برخورد بسیار بدی با ما داشتند. در مدینه دو ستاد داشتیم که یکی در هتل
بافقی، در خیابان ابوذر بود جلسه ای سه نفر از روحانیون تشکیل داده شد; آقایان
رستگار پناه، جلالی خمینی و قوانینی (که روحانی و از مدیران گروه بود). در آن جلسه
تصویب کردند که به خدمه پیش گروه، ۵۰۰۰ ریال سعودی پرداخت شود. مرا هم به جلسه
هدایت کردند. در آنجا به آقایان گفتم: ارتش بعثی عراق به ایران حمله کرده و تأسیسات
نفت آبادان را زده اند. دیگر ارزی در کار نیست و پرداخت چنین مبالغی غیر ممکن است.
ما ذی حساب دولت داریم و تا ردیف نداشته باشیم، امکان پرداخت نداریم. با آقای قدرتی
که از طرف ذی حسابی به عنوان ذی حساب دولت است، به اینجا دعوت می کنیم تا به طور
مستقیم با ایشان صبحت کنید.
به دنبال این سخنان، آقای قدرتی را به جلسه دعوت کردم، ایشان هم، مسأله ای را که
آقایان تصویب کرده بودند، مطرح نموده، گفتند: امکان پرداخت نیست، اگر هم باشد، باید
آقای توکّلی بینا با دکتر نِصحت سرپرست هلال احمر دستور پرداخت بدهند. رابطه ما با
تهران قطع است. وزیر ارشاد به جده تلکس زده که اگر پرداختی دارید، باید یکی از دو
نفر; آقایان توکّلی بینا و دکتر نصحت، که عضو شورای عالی حج و زیارت هستند، دستور
پرداخت بدهند.
آقای نیکنام، یکی از مدیران گروه، گفت: ساختمان ۱۰ طبقه ای که ما در آن هستیم، پشت
بام خوبی دارد، برای پاسخ به پیش گروهایی که درخواست مساعده دارند و به ستاد مدینه
برای دریافت ریال سعودی فشار می آورند، در آنجا جلسه ای بگذاریم و تصمیم گیری کنیم.
به دنبال این پیشنهاد، در ستاد مدینه اعلامیه ای نصب کردیم مبنی بر این که فردا شب
در ساختمان نیکنام، برای حلّ این
—————————————————
۱۵۶
—————————————————
مشکل حضور پیدا کنند. بدینوسیله ۱۸۰۰ پیش گروه را به آنجا دعوت کردیم، در ضمن از
آقایان رستگار پناه، قوانینی و جلالی خمینی برای شرکت در جلسه دعوت کردیم. فردا شب،
وقتی وارد ساختمان شدیم برق آن قطع بود. ده طبقه را از پله ها بالا رفتم. به طبقه
نهم که رسیدم، متوجه شدم آقایانِ پیش گروه ها بلندگو را به دست گرفته و اعلام می
کردند که انقلاب شده است، باید تعرفه ها را پرداخت کنند. همه پیش گروه ها و آقایان
روحانیون، که پیشتر از آن ها نام برده شد، حضور داشتند. به طرف بلندگو رفته، آن را
به دست گرفتم. سخنان آن ها قطع شد. دیدم لازم است با طرح مسائل عاطفی جمعیت را تحت
تأثیر قرار دهم. خبرهایی را که از ایران در مورد هجوم اشغال گران بعثی و صدامیان
متجاوز شنیده بودم، به همه اعلام کردم و آنان را در جریان گذاشتم. گفتم که منطقه
نفتی آبادان را بمباران کرده اند و دیگر از پول و ارز خبری نیست. چشم ما روشن! شما
انقلابی ها آمده اید که پیام انقلابتان را به دیگر مسلمانان ابلاغ کنید! مگر شما
عِدل قماش به دولت فروخته اید که اینگونه طلبکار شده اید؟! جنگ را بر ما تحمیل کرده
اند. هر کدام از شما که ۴۰۰۰ ریال سعودی در ایران گرفته اید، باید اکنون حساب پس
بدهید. چند نفر از آقایان را در ستاد مأمور کردیم که بررسی کنند پول هایی که گرفته
شده، در کجا مصرف گردیده است. در ضمن هر کسی ناراحت است و میل دارد برگردد، به جده
بیاید تا از راه سوریه به ایران بفرستیم. آن کسانی هم که پول دارند، دیگر به ستاد
مراجعه نکنند.
در دفتر، برنامه ریزی نموده، افراد را به سه دسته تقسیم کردیم:
۱ . کسانی که پول دارند، دیگر برای گرفتن پول به ستاد مراجعه نکنند.
۲ . نام ۳۰۰ نفر را که ناراحت بودند نوشتیم و از راه سوریه به ایران برگرداندیم.
۳ . از پیش گروه هایی هم که سفر نخست آنان به حج بود و تا مدینه آمده بودند، تعهد
گرفتیم که در ایران وجه خود را بپردازند و آنان را به همان ۵۲ گروه معرفی کردیم و
بدینوسیله مشکل پایان یافت.
امّا وضع زائران ایرانی، که پنج هزار و دویست نفر بودند، مناسب نبود. آنها از این
که به کشورشان حمله شده، نگران بودند و وضعیت روانی خوبی نداشتند. از سوی دیگر،
دولت عربستان هم برخورد بسیار بدی با زائران ما داشت. جلوی درِ ستاد مدینه مقوای سه
بعدی نصب شده بود، که به
—————————————————
۱۵۷
—————————————————
هر طرف می چرخید، عکس امام(قدس سره) دیده می شد. احتمال دادیم مأموران حکومتی به
ستاد حمله کنند. خانم ها، عکس ها و بعضی اوراق را که برای توزیع در ستاد تهیه شده
بود، از ستاد خارج کردند. اتفاقاً عصر همان روز، مأموران امنیتی به ستاد ریختند و
آن را تخریب کردند. در این حال تعدادی از ایرانیان به صورت گروهی به دادن شعار
پرداختند که پلیس چند تن از آنان را بازداشت کرد و به پاسگاه شارع ابوذر انتقال داد
و تا ساعت حدود ۹ شب، از آزادی آن ها خبری نشد.
پس از مشورت با دوستان و همکاران، چند نفر به اتفاق آقای رستگاری به شرطه خانه شارع
ابوذر رفتیم. افسر پلیس منطقه برای گفتگو با ما آمد. با او در رابطه با آزادی
برادران صحبت کردیم. برخورد نا مناسبی داشت. با تهدید و اخطار حرف می زد. به او
گفتم برخورد شما نا مناسب است، اگر نمی خواهید در کشور شما باشیم، به طور کتبی
بنویسید تا ما زائران خود را از کشور شما خارج کنیم. به هر صورت، برادران دستگیر
شده را آزاد کردیم.
بعد از اعمال حج، ما برای اعزام زائران کشورمان به ایران به جده برگشتیم. هر سال،
زائران به هر ترتیبی که وارد
—————————————————
۱۵۸
—————————————————
عربستان می شدند، هنگام مراجعت به همان ترتیب نوبت به کشور باز می گشت. متأسفانه در
این سال، کارمندان اوقاف فهرست اسامی را به هم زده بودند و وضع نامناسبی پیش آمده
بود. بهویژه زائران خوزستانی، که صدام به آن منطقه حمله کرده بود و بیشتر از بقیه
ناراحت بودند، جلوی هواپیمایی ایران گرد آمدند و مانع از پرواز می شدند. آقای
نقشینه، که در آن سال مسؤول پروازهای ایران ایر در عربستان بود، به ستاد آمد و از
من خواست که به یاری اش بیایم و مشکل پروازها به ایران را حل کنم. گفتم: صدایم
گرفته است. نمی توانم صحبت کنم. اصرار کرد که بیایید و با بلند گو صحبت کنید. در هر
صورت جلوی دفتر هواپیمایی رفتم و با بلندگو به زائرانی که مانع پرواز شده بودند، با
تقاضا و خواهش گفتم: شما دو نفر نماینده تعیین کنید تا با هم حرف بزنیم، با همه شما
که نمی شود حرف زد.
دو نفر نماینده فرستادند و با همکاری هم، در دفتر اوقاف، فهرست اسامی را که ترتیبش
را به هم زده بودند، براساس فهرست اسامی و طبق تاریخ ورود زائران به جده، تنظیم
کردیم و پروازها به نوبت انجام شد.
حجگزاری در سال ۱۳۶۰ خورشیدی
حضرت امام(قدس سره) در سال ۶۰ پنج نماینده تعیین کردند که عبارت بودند از حضرات
آقایان حجج اسلام: ۱ . آقای حاج سید عبدالمجید ایروانی ۲ . آقای حاج سید علی هاشمی
گلپایگانی ۳ . آقای حاج شیخ محمدرضا توسّلی ۴ . آقای حاج شیخ حیدرعلی جلالی ۵ .آقای
حاج سیدحسن طاهری خرم آبادی که از سویی خودِ این افراد با هم اختلاف نظریه و اخلاف
سلیقه داشتند.
از سوی دیگر، آقای لولاچیان که سرپرست و رییس سازمان حج و اوقاف بود، برای ستادهای
مدینه، مکه و جده ۵۰۰ نفر نیرو آورده بود که خودِ آن ها دست و پا گیر شده بودند و
یک هنگ می خواست که آن ۵۰۰ نفر را اداره کند!
از طرفی هم رابطه ما با دولت عربستان حسنه نبود و جنگ تحمیلی هم وضع نا مناسبی را
بهوجود آورده بود. در هر حال در مراجعت به ایران اختلافاتی میان آقای لولاچیان که
رییس سازمان و آقای دشتی که ظاهراً از مدرّسین حوزه علمیه قم بود وجود داشت.
گفتنی است در آن زمان حکم مدیر
—————————————————
۱۵۹
—————————————————
کل تبلیغات را وزیر ارشاد می داد اما زیر نظر رییس سازمان بود و آقای دشتی حاضر
نبود که زیر نظر آقای لولاچیان عمل کند. این اختلاف از ایران وجود داشت که البته در
عربستان تأثیرش را گذاشت.
آقای لولاچیان پس از مراجعت به ایران، استعفا کرد. حدود سه ماه به حج مانده بود که
آقای معادی خواه، وزیر ارشاد وقت، طی تماس تلفنی با من ـ که آن زمان در بنیاد
مستضعفان مشغول فعالیت بودم ـ اظهار داشت: آقای لولاچیان استعفا کرده و من کسی را
که بهتر از شما به حج اشراف داشته باشد ندارم. این در حالی است که از سویی من عضو
شورای عالی حج بودم و از سوی دیگر آقای هاشمی رفسنجانی، که از سوی امام فرمانده جنگ
بودند، از من خواستند ریاست بازسازی نواحی جنگی را به عهده بگیرم و آقای میر حسین
موسوی، نخست وزیر هم با من صحبت کرده بود و آماده شده بودم که مسؤولیت بازسازی
مناطق آسیب دیده از جنگ را بپذیرم و حکم را هم آقای مهندس موسوی نوشته بود.
هرچه به آقای معادی خواه گفتم مرا برای مسؤولیت دیگری برگزیده اند، نپذیرفت و دو
ساعت بعد، حکم ریاست سازمان را که طبق قانون شورای انقلاب، قائم مقام وزارت ارشاد
رییس شورای سه نفره حج زیارت بود و بالاترین مقام در سازمان به شمار می رفت و
مسؤولیت سازمان حج و زیارت را به عهده می گرفت، به من ابلاغ کرد. به آقای هاشمی
رفسنجانی که ریاست مجلس شورای اسلامی را به عهده داشتند، تلفن زدم که موضوع را با
ایشان در میان بگذارم، وقتی ایشان گوشی را برداشت، قبل از آن که من چیزی بگویم،
ایشان اظهار کردند: حکم شما برای بازسازی مناطق جنگی نوشته شده، باید به نخست وزیری
بروی و کار خود را آغاز کنی. به ایشان گفتم: کار دیگری پیش آمده است. آقای لولاچیان
از ریاست سازمان حج و زیارت استعفا کرده و آقای معادی خواه با من در مورد ریاست
سازمان حج و زیارت صحبت کرد. من نتوانستم ایشان را قانع کنم که حکم مسؤولیت مناطق
جنگی را برای من نوشته اند. آقای هاشمی کمی مکث کردند و فرمودند: کار سازمان حج و
زیارت را قبول کن، ما فرد دیگری را پیدا می کنیم.
سرانجام پذیرفتم و فردای آن روز، به دستور وزیر ارشاد وقت، مسؤولیت سازمان
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 