پاورپوینت کامل آتش افروزی متعصبانه عوام در مکه(سال ۹۴۵ هجری) ۶۴ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل آتش افروزی متعصبانه عوام در مکه(سال ۹۴۵ هجری) ۶۴ اسلاید در PowerPoint دارای ۶۴ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل آتش افروزی متعصبانه عوام در مکه(سال ۹۴۵ هجری) ۶۴ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل آتش افروزی متعصبانه عوام در مکه(سال ۹۴۵ هجری) ۶۴ اسلاید در PowerPoint :

۹۷

همزمان با رویارویی دولت عثمانی و صفوی که در جنگ چالدران (سال ۹۲۰) به اوج خود
رسید، حجاج عجم که از ایران عازم حج می شدند، به طور خاص، و شیعیان به طور عام، هم
در طول راه و هم در مکه و مدینه، با دشواری هایی روبه رو شدند. این زمان، به تدریج
گروه هایی از رومیان یا به اصطلاح منابع عربی «اروام» در مکه و مدینه ساکن شدند و
همراه گروه های متعصب موجود در این دو شهر، که شماری هم از عجم های ماوراءالنهری و
طبعاً سنی بودند، با شیعیان، به خصوص شیعیان ایرانی برخورد می کردند.

داستان شهادت شهید ثانی در سال ۹۶۵، نمونه ای روشن از آن برخوردهای خشن است که با
مکه نیز ارتباط دارد. وی به رغم داشتن موضع اعتدالی و این که هرگز به ایران نیامد و
حتی به استانبول هم رفت و آمد می کرد و در بعلبک هم رفتاری متعادل با گروه های
مذهبی مختلف داشت، از سوی گروه های افراطی مورد اتهام قرار گرفت و به شهادت رسید و
جسدش سوزانده شد!

همچنین ملاّ زین العابدین کاشانی، که نویسنده رساله «مفرّحه الأنام فی تأسیس بیت
الله الحرام» است، در سال ۱۰۴۱ در مسجد الحرام کشته شد.(۲۴)

در سال ۱۰۸۱، روز جمعه، پانزدهم ماه رمضان، در حالی که خطیب جمعه مشغول خواندن خطبه
بود، عجمی با شمشیری به وی حملهور شد در حالی که فریاد می زد: «انا المهدی»،
اطرافیان جلویش را گرفتند و وی را حبس کردند. پس از نماز به سراغش آمده، او را کشان
کشان به طرف معلات بردند و در نزدیک برکه المصری، با آتش سوزاندند.

عصامی با ذکر این حادثه می نویسد:

«و هذا أمر عظیم تُحار فیه الأفکار، کون المسلم یُهان هذه الإهانه، و یُقتل بغیر
موجب، ثم یُحرّک بالنار، نعوذ بالله من مکرالله».(۲۵)

در سال ۱۰۸۸ باز هم وقایعی در مکه رخ داد که تعدادی از حجاج شیعه کشته یا سنگسار
شدند و اساس آن هم، به گفته عصامی، که خود معاصر و حاضر در مکه بوده، بی اساس و
ناشی از یک توطئه یا توهّم بود.(۲۶)

اما اکنون، مورد دیگری از قتل یک روحانی شیعه استرآبادی، در سال ۹۴۵ق. داریم که
منبعی کهن و معاصر، خبر آن را ضبط کرده است. این زمان سلطان عثمانی، سلطان سلیمان
فرزند سلطان سلیم (م ۹۲۶) بود که از سال ۹۲۶ تا ۹۷۴ سلطنت کرد. همین زمان، شاه
طهماسب در ایران سلطنت می کرد و سلطنتش از سال ۹۳۰ تا ۹۸۴ به درازا کشید.

منبع خبر مورد نظر ما، کتاب «نیل المنی بذیل بلوغ القری لتکمله اتّحاف الوری» از
جارالله بن العز بن النجم بن فهد المکی(۲۷)، یک اثر تاریخی است که رویدادهای شهر
مکه را از ذی حجه سال ۹۲۳ تا جمادی الآخر ۹۴۶ ثبت کرده است.(۲۸)

همان گونه که از نام کتاب پیداست، این اثر ذیل کتاب «بلوغ القری بذیل اتحاف الوری
بأخبار امّ القری» (نوشته العز بن فهد ـ م ۹۲۲) است که آن کتاب، خود تکمله ای بر
کتاب معروف «اتحاف الوری بأخبار امّ القری»، (از نجم الدین عمر بن محمد بن فهد مکی
هاشمی ـ م۸۸۵) است.

متأسفانه در دیگر تواریخ این دوره مکه، از جمله «الاعلام بأعلام بیت الله الحرام»
(از قطب الدین نهروالی م. ۹۹۰، چاپ قاهره، ۲۰۰۴) خبر آن نیامده است. چنان که در
منائح الکرم (نکـ : ج۳، ص۲۶۶ ; چاپ مکه، ۱۴۱۹) نیز ذیل وقایع سال یاد شده، این خبر
گزارش نشده است.

واقعه مورد نظر، در سال ۹۴۵ رخ داد و این زمان، امیر مکه، محمد ابونمی فرزند برکات
بود. برکات در سال ۹۳۲ درگذشت و حکومت این شهر به ابونمی دوم، یکی از مشهورترین
امرای مکه، که زمان امارتش هم بسیار طولانی بود، رسید. وی در محرم سال ۹۹۲ق. درگذشت
و آن زمان، فرزندش حسن عهده دار امارت این شهر شد. بنابراین، واقعه یاد شده در دوره
ابونمی دوم رخ داده است.

خبر کشته شدن حسین استرآبادی به این شرح در «نیل المنی» نقل شده است:

در مغرب شب یکشنبه، ۱۸ شوال (۹۴۵)، گروهی از عجم ها در مدرسه کلبرجیه که در کنار
باب الصفا ـ یکی از درهای مسجد الحرام ـ بود، از قبیل ملا عارف و شیخ ابوالمعین
سمرقندی با شخصی که به او حسین استرآبادی گفته می شد، در باره آیه } إِنَّ اللهَ
لاَ یُحِبُّ الْخَائِنِینَ{ گفتگو می کردند. گفتند (تعبیر: فقالوا. شاید: قال، یعنی
او گفت: ) این آیه در شأن عمر بن خطاب نازل شده است و بُغضش را نسبت به صدّیق (یعنی
ابوبکر) آشکار کرده و این که ائمه مذاهب اربعه به خاطر اختلاف در فروع، گمراه هستند
و این که پیامبر خدا(صلی الله علیه وآله) فرموده است: امت به ۷۳ فرقه تقسیم شده و
یکی تنها نجات یافته است و آن گروه ناجیه، همانا شیعه است.

در این وقت بسیاری از عجم ها سخن او را انکار کرده، وی را برداشته به منزل قاضی
رومی افندی، مصلح الدین مصطفی حنفی بردند و مطالب او را در آنجا مطرح کردند. او سخن
اوّلش را انکار کرد و گفت: من گفتم که آیه } عَلِمَ اللهُ أَنَّکُمْ کُنتُمْ
تَخْتَانُونَ أَنفُسَکُمْ فَتَابَ عَلَیْکُمْ وَعَفَا عَنْکُمْ فَالآنَ
بَاشِرُوهُنَّ…{ ;(۲۹) یعنی با زنان در امر روزه، این در باره عمر نازل شده است.
ده نفر از آنان شهادت دادند که سخن اوّل را گفت و او هم اعتراف کرد. قاضی از او
پرسید: آیا تو دیوانه هستی؟ وی پاسخ گفت: نه. این مذهب من و مذهب شیعه است. قاضی
دستور داد او را زندانی کنند. آنگاه از فرمانده محمدبن عقبه، نایب حاکم مرشد حسنی
خواست تا وی را به زندان ببرد. در این وقت، صدای عجم های حاضر و رومی ها و برخی از
اهل مکه بلند شده، خطاب به قاضی گفتند: تو می خواهی از او رشوه گرفته، مانند رافضی
اوّل، رها سازی؟! در این وقت داد و فریاد، در باب قاضی در مدرسه عینیه که در قدیم
به مدرسه مجاهدیه مشهور بود، چسبیده به مسجد، در وقت نماز مغرب بالا گرفت. فرمانده
محمدبن عقبه خواست او را از باب ] خانه [ قاضی ببرد که مردم او را به سنگباران
تهدید کردند. وی از ترس او را رها کرد و با رفتن به مسجد الحرام خود را نجات داد.
در این وقت یکی از رومیان جلو آمده، با خنجری به گردن آن مرد عجمی زد. دیگری کاردی
به او زد و آن مرد روی زمین افتاد. در این وقت، حاضرین او را، که نزدیک باب قاضی
بود، سنگسار کردند. قاضی هم درِ خانه اش را بست تا خود را از دست آنان نجات دهد.
سپس مردم، مقتول را آتش زده او را سوزاندند. آتش، تا پاسی از شب گذشته، شعلهور بود.
وقتی مردم رفتند و آرام شد. گفته شده که قاضیِ مالکیه، تاجی بن یعقوب مفصول ـ معزول
ـ به فرمانده دستور داد تا مقتول را برداشته، کفن کرده، در قبرستان شَبیکه دفن کند.
او هم آتش را خاموش کرده، او را به شبیکه برد و دفن کرد. عاقلان کار وی را ستایش
کرده، اقدام عامه را در این که در کنار خانه قاضی این چنین تجرّی کردند، انکار
کردند. خداوند متعال احوال را اصلاح گرداند و عاقبت به خیر کند!

از این مقتول، یک بچه و یک کنیز (مادر آن بچه) باقی ماند. گفته می شد که همراه او
جماعتی از شیعه بودند که روز عید همراه اهل سنت حاضر نشدند بلکه روز بعد آمدند و
نماز عید را در معلات خواندند.(۳۰)

در شرح این متن، لازم است نکاتی را توضیح دهیم:

۱ . متأسفانه این خبر در منابع شیعه; اعم از تواریخ یا کتب شرح حال نیامده است تا
اطلاعاتی در باره حسین استرآبادی به دست آوریم. در باره استرآباد ـ گرگان فعلی ـ می
دانیم که از شهرهای کهن ایران، و مرکزی برای شیعیان بوده است. این شهر تقریباً از
قرن هفتم به این سو، یکسره شیعی امامی بوده و بسیاری از علمای برجسته شیعه از این
قرن تا زمان صفویه، استرآبادی بودند. در این باره شرحی مفصل در کتاب تاریخ تشیع در
جرجان و استرآباد(۳۱)آورده ایم.

از تواریخ دوره صفوی چنین به دست می آید که شیعیان این شهر، کمک زیادی به روی کار
آمدن صفویه کرده و به خصوص در تشیع خویش، بسیار صریح و تند بودند. در حاشیه همان
کتاب نیل المنی، به نقل از قطب الدین نهروالی آمده است که وی در حاشیه نیل المنی به
جای «حسین استرآبادی» «ملاحسین رافضی» نوشته است. اما این نام هم چیزی را در باره
مقتول روشن نمی کند. گویا نهروالی، برای این قسمت، عنوانی انتخاب کرده و کنار صفحه
نوشته، نه آن که اطلاع خاصی از استرآبادی داشته است. آنچه هست این که این شخص باید
یک نفر عالم دین باشد که اهل بحث و جدل بوده و مانند بسیاری از موارد که از دیرزمان
تا به امروز شاهدش بوده ایم، به بحث و گفتگوی مذهبی با مخالفان پرداخته است.

۲ . در تمام این سال ها، همواره شیعیانی از ایرانی ها در حرمین زندگی می کردند و به
رغم این فشارها، رفت و آمد به این شهرها، هم برای انجام فریضه حج و هم بهره های
علمی، ادامه داشت. به خصوص استرآبادی ها در دوره صفوی، شمارشان در حرمین اندک نبود
و برخی مانند میرزا محمد امین استرآبادی بخش مهمی از حیات علمی اش را در آن نواحی
سپری کرد. البته شمار شیعیان در مدینه بیشتر بود و اقامت شیعیان هم در آن دیار
بیشتر بود. به خصوص که شماری از سادات مدینه، رسماً شیعه اثناعشری بودند. در همین
کتاب نیل المنی (۱/۲۳۱) اشاره به آن شده است که وقتی پولی از هند برای تقسیم رسید،
میان فقهای مدینه و رافضه درگیری پیش آمد; زیرا وکیل بر آن بود تا پول را تنها میان
سنیان تقسیم کند. در نهایت با فشاری که شیعیان آوردند، مقرّر شد تا هزار دینار آن
به ایشان داده شود.

۳ . در این متن از دو مدرسه در مکه یاد شده است; نخست مدرسه کلبرجیه و دوم مدرسه
العینیه که سابقاً به آن مدرسه المجاهدیه گفته می شده است. تنها در یک جا (نیل
المنی، ج۲، ص۵۷۴) از این مدرسه با عنوان «کَلَبَرقیه» یاد شده است. مصحح در جایی
(نیل المنی: ۲/۷۳۵) گفته است که نام این مدرسه در غایه المرام (۳/۱۴۷) الکبرقیه ضبط
شده است. این مدرسه، محل فرود آمدن امین صرّه عثمانی; یعنی مسؤول توزیع سکه های
طلای دولت عثمانی در مکه بوده و دست کم در چند مورد در همان منبع (۵۴۶، ۵۷۴، ۵۸۹،
۶۷۹) از این مطلب یاد شده است. مدرسه یاد شده در کنار باب الصفا بوده است. گفتنی
است که مدرسه العینیه هم زمانی محل اقامت امین صرّه رومیه بوده و سکه ها در آ

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.