پاورپوینت کامل راز وصل ۲۴ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل راز وصل ۲۴ اسلاید در PowerPoint دارای ۲۴ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل راز وصل ۲۴ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل راز وصل ۲۴ اسلاید در PowerPoint :
۶۶
جمعیت آرام آرام پراکنده میشد و او میماند با این خاک سرد و با یک دنیا ماتم و
اندوه. بغضی تلخ راه گلویش را بست و پردهی اشک را پیش چشمانش آویخت. دستانش را به
صورت نزدیک کرد تا آن پردهی تیره و تار را کنار بزند که ناگاه دستی سنگین از غم بر
شانهاش نشست. برگشت, همسفرش بود و رفیق راهش, گفت: گریه را بس کن, شیخ محمد! از
تقدیر که نمیتوان گریخت!
شیخ محمد سر به زیر افکند و به دانههای درشت اشکش که از انتهای مژهها بر زمین
میریخت, خیره شد. به زحمت لبان لرزانش را گشود و با صدایی که تنها, آهنگ حزن داشت
گفت: میدانم که از تقدیر گریزی نیست. اما غم من, تنها از مرگ او نیست. دلم
میسوزد. تو که او را میشناختی, با آن راهی که او در پیش گرفته بود, گویی اکنون
صدای ناله و فریاد او را میشنوم. هر چند که خیری از او ندیدم اما برادرم بود و …
.
آهنگ گریهاش شدت گرفت و رشتهی کلامش را گسیخت. سر بر شانهی همسفرش نهاد و هر دو
به سختی گریستند.
اندکی که آرام گرفتند, شیخ سربرداشت و راه اشکها را بست. با کف دست خاک قبر را صاف
کرد و برای چندمین بار فاتحهای خواند و برخاست. همان گونه که اندیشناک به قبر
برادر خیره شده بود, زمزمه کرد: برویم. شاید اگر دعا کنم و به غریب الغربا توسل
بجویم برایش سودمندتر باشد.
بیدار شد و در رختخواب نشست. کمی به اطراف نگریست. کوشیدتا چشمانش با تاریکی اتاق
خو بگیرد. گونههایش نمناک بود. خیسی اشک به یادش آورد که در خواب چه دیده و چرا
چنین هراسان از خواب پریده است. دوباره گونههایش داغ شد و جویبار زلال و تازهای
از اشک راه خود را بر روی آنها باز کرد. هیجانی غریب بر وجودش چنگ میزد و حسی از
شکوه, زیبایی و سعادت دلش را سرشار کرده بود. به یاد برادر افتاد و آن نگاههای با
طراوت و آرام او. هیجان را کمی به عقب راند تا خواب دیده را باز بیند:
فضا معطر بود و آرامشی عجیب در دل او میپراکند. طراوتی که در فضا موج میزد, نه
همچون طراوت بامدادی در ساحل دریا بود و نه چون نفسی عمیق پس از باران صبحگاهی.
چیزی لذت بخشتر و شیرینتر. همه جا سبز بود و روشن. صدای پرندگان, صدای دست ساییدن
شاخه درختان, صدای ترنم آبشار و صدای لبخندهایی شیرین در جانش میپیچید. در میان
این همه زیبایی و شکوه, تنها چیزی که انتظار دیدنش را نداشت برادرش بود با آن ظاهر
آراسته و نگاه آرام؛ پیش آمد و دست در دستان شیخ محمد گذاشت و لبخندی زد که عطر
سلام با خود داشت. یادش نمیآمد که پاسخ آن لبخند را داد یا نه. همین قدر در خاطر
داشت که از فرط حیرت نزدیک بود که قالب تهی کند. به زحمت لب گشود و پرسید: تو اینجا
چه میکنی احمد؟
و چشمانش را چندین بار بست و باز کرد تا اگر اشتباهی در دیدش رخ داده است به صحت
مبدل شود. اما… بازهم همان نگاه آرام بود و لبخندی که عطر سلام با خود داشت و دید
که چونان قدم نهادن برابر, پا به پای برادر در حرکت است. احمد لب از لب باز کرد و
حیرت و انتظار او را پایان داد: میدانم آنچه را میبینی باور نداری پس دل بسپار
تا حقیقتی را برایت بازگو کنم که با دانستنش از دو دنیا بینیاز گردی.
آیا به خاطر میآوری که در آغاز سفر چگونه مصرانه از تو خواستم که مرا نیز با خود
همراه کنی تا شاید در جوار حرم مولایم شفاعت او را به دست آورم و تو به سختی
پذیرفتی؟ اما آرزو میکردی که کاش نپذیرفته بودی؛ چرا که من بر طبق آن خوی ناپسند
که داشتم و با روحم عجین گشته بود, یاران و همراهان تو را میآزردم. آنچنان که
کاسهی صبر همه لبریز شده بود و دایم در نزد تو شکایت مرا داشتند. مَرکب یکی را رم
میدادم و توشهی دیگری را پنهان میکردم و دو نفر را به جان هم میانداختم
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 