پاورپوینت کامل مردی در آرزوی گمنامی ۴۵ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل مردی در آرزوی گمنامی ۴۵ اسلاید در PowerPoint دارای ۴۵ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل مردی در آرزوی گمنامی ۴۵ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل مردی در آرزوی گمنامی ۴۵ اسلاید در PowerPoint :
۱۳
گفتگو با خانوادهی شهید حجه الاسلام والمسلمین علی اوسطی;
از شهدای انقلاب
ایام گرامیداشت پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی, فرصت نیکویی است تا میزبان حرفهای
ناگفتهی خانوادههایی شویم که سالهاست داغدار مردان انقلابند, در میان این مردان
جان برکف, نام روحانی مبارز « حجه الاسلام والمسلمین شهید علی اوسطی» درخششی ویژه
دارد؛ مردی که سالها با پنهان نمودن چهره, در کنار مردم قم ایستاد و در نهایت,
شهادت افشا کنندهی اسرارش گردید.
قصدمان گفتگو با همسر شهید بود. اما ایشان به تازگی از سفر زیارتی سوریه بازگشته و
کسالت شدید, توان سخن گفتن را سلب نموده بود. دختر بزرگ شهید به یاری مادر آمد تا
او را در بازآفرینی خاطرات, مدد رساند. آنچه در ادامه میخوانید؛ حاصل گفتگوی
صمیمانهی ما با خانم طاهره اوسطی و دختر ایشان است:
m خانم اوسطی! نحوهی آشنایی شما با شهید چگونه بود؟
ما با هم دخترعمو و پسر عمو بودیم.
m چند ساله بودید که با ایشان ازدواج کردید؟
من ۱۵ ساله بودم و ایشان ۲۰ ساله بودند.
m زندگی مشترکتان چند سال به طول انجامید؟
۲۷ سال.
m ایشان در چه سالی وارد حوزهی علمیه شدند؟
بعد از ازدواج ما در تهران زندگی میکردیم. ۲۵ساله بودندکه وارد حوزهی علمیه
شدند. در مدرسهی آیهالله مجتهدی درسمیخواندند. هم حجرهای ایشان آقای ناطق نوری
بودند.
m تحصیلات غیر حوزوی هم داشتند؟
قبل از ورود به حوزه, به طور آزاد درس میخواندند.
m چه سالی و در چه سنی به شهادت رسیدند؟
در سال ۵۷ _ سال پیروزی انقلاب _ و در سن ۴۷ سالگی.
m از ویژگیهای اخلاقیشان بفرمایید.
واقعاً از لحاظ ایمان و اخلاق نمونه بودند. من در طول سالهای زندگی با ایشان هیچ
نقطهی منفی در اخلاقیاتشان ندیدم.
m مثلاً در رفتار با همسر, چه نکاتی را رعایت میکردند؟
دختر شهید: آنقدر برای مادرم احترام قایل بودند که هیچ وقت نمیگفتند طاهره!
میگفتند: طاهره جان! هیچ وقت و برای هیچ کاری نه به ما دستور میدادند و نه به
مادرم.
m با فرزندان چه رفتاری داشتند؟
اگر بچهها دعوا میکردند, من خیلی عصبانی میشدم اما ایشان اصلاً اینطور
نبودند. دخترها کلاس خیاطی میرفتند, حتی اگر نصف شب میگفتند: فلان چیز را نداریم؛
بلافاصله میرفتند و هر طور شده تهیه میکردند.
m موقع بگومگوی بچهها, چه عکس العملهایی نشان میدادند؟
دخترشهید: دوتا برادرکوچکترم خیلی باهم دعوامیکردند.مادرمبه پدرمیگفتند:
آقاجان یک لحظه به این بچههانگاهکنید.پدرمیگفتند: بچههابیایید میخواهم
نگاهتانکنم! نگاهشانمیکرد و میخندید. بچهها هم آرام میشدند.
m خستگی ناشی از فعالیتهای بیرون از منزل در خانه تأثیر نداشت؟
دختر شهید: اصلاً. ظهرها که خسته از مباحثه و درس برمیگشتند, اگر میگفتیم فلان
چیز را لازم داریم پایشان را داخل خانه نمیگذاشتند. هر چه دستشان بود به ما
میدادند و چیزی را که میخواستیم, تهیه میکردند و بر میگشتند.
m در کارهای خانه هم به شما کمک میکردند؟
بله, تمام کارهای مربوط به خودشان را هم انجام میدادند, حتی خودشان چای
میریختند.
دختر شهید: تابستانها وقتی ظهر میخوابیدیم, بعد از بیدار شدن میدیدیم که ایشان
حیاط را آب پاشیده, سماور را روشن کرده, فرش روی تخت داخل حیاط را پهن کرده, بدون
اینکه ما را صدا کنند. حتی اگر حیاط نیاز به جارو کردن داشت, خودشان جارو
میکردند.
m چه توصیههایی به شما و فرزندان میکردند؟
اصلاً به ما دستور نمیدادند و توصیه نمیکردند.
m حتی توصیههای دینی؟
دخترشهید: درسها و توصیههای دینی را با رفتار و اعمالشان به ما
میفهماندند. حتی یک بار به من که دخترشان بودم, نگفتند که نمازت را درست کن یا
قرآن بخوان و … , خودشان انجام میدادند تا ما یاد بگیریم. m موقع شهادت ایشان
چند فرزند داشتید؟
۵ فرزند؛ ۳ دختر و ۲ پسر. فقط یک دخترم ازدواج کرده بود و بقیه در منزل بودند.
دختر کوچکم ۵ ساله بود.
m معمولاً پدر و مادرها موقع عقد به دخترها نصیحت میکنند. ایشان به دخترشان چه
توصیهای کردند؟
دختر شهید: پدرم خیلی مخالف مهریه زیاد بود. موقع عقد خواهرم, داماد پیشنهاد ۲۵
تومان به عنوان مهریه داده بود و قبول کردند. پدرم دستشان را بالا گرفتند و گفتند:
خدایا! یا رسولالله! شما شاهد باشید که من به مهریه زیاد راضی نیستم. اینها
خودشان میخواهند. من نمیتوانم جواب خدا را بدهم.
m فعالیتهایشان علیه رژیم شاه چگونه بود؟
دخترشهید: ما اصلاً از فعالیتهایشان خبر نداشتیم. حتی با شهید اندرزگو همکاری
میکردند و ایشان ۵ روز در خانه ما بودند, اما نمیدانستیم که کار مبارزاتی
میکنند. گاهی هم به منزل علما رفت و آمد داشتند.
m یعنی اصلاً متوجه فعالیتهای انقلابی ایشان نبودید؟
دختر شهید: آخرین سال زندگی ایشان متوجه شدیم. ماه رمضان آن سال به خاطر کارهای
مبارزاتی میخواستند در قم نباشند. یک سری اعلامیه دادند که من و مادرم شبهای احیا
پخش میکردیم. آنجا متوجه فعالیتهای مبارزاتی ایشان شدیم.
m خانم اوسطی! حتی شما که همسر ایشان بودید از فعالیتهایشان خبر نداشتید؟
تا حدودی اطلاع داشتم. شبها خیلی دیر به منزلمیرسیدند, اما نمیگفتند برای
چه دیر میآیند. حتی دوستانشان هم از کارهایشان بیخبر بودند. سر و صورتشان را مثل
فلسطینیها میبستند و هیچ کس حتی حدس نمیزد که ایشان آقای اوسطی باشند. روزها در
مباحثه و درس شرکت میکردند و بعد از ظهرها و شبها کارهای مبارزاتی میکردند, امّا
حتی هم مباحثههایشان هم نمیدانستند که ایشان است.
m چه طور مطمئن هستید که دوستانشان, ایشان را نمیشناختند؟
همه میگفتند یک روحانی هست که سر و صورتش را میپوشاند و فلاخن انداختنش خیلی
دقیق است و حتماً به هدف اصابت میکند. دوستانشان وقتی این مطلب را پیش ایشان تعریف
میکردند, فقط میگفتند: عجب!! ولی نمیگفتند که خودشان هستند. بعد از شهادتشان
همه فهمیدند که آن فلاخن انداز معروف, آقای اوسطی بوده.
m از فلاخن انداختن ایشان چه چیزهایی برایتان تعریف کردهاند؟
دختر کوچک شهید: من در یکی از روزنامهها خاطرهای از فردی دربارهی پدرم خواندم.
گفته بود که موقع نزدیک شدن تانک و نیروهای مسلح به حرم, همه از اطراف پراکنده شده
بودند. اما یک روحانی که صورتش را با عمامهاش بسته بود, در حالی که چیزی در دست
داشت به طرف افراد, مسلح رفته و چیزی را به طرف آنها پرتاب کرده و به عقب
برمیگردد. حتی نمیایستد که ببیند چه اتفاقی میافتد. همه میترسند و سرهایشان را
محکم در دست میگیرند و منتظر انفجار میشوند. وقتی منفجر نمیشود, آن را
برداشته و باز میکنند. یک کلم قمی لای کاغذ پیچیده و توی کاغذ نوشته؛ ما از توپ و
تانک شما نمیترسیم اما شما از یک کلم قمی ما میترسید. آن موقع فهمیدیم که آن شخص
پدرم بوده.
m در مبارزات, مجروح هم شده بودند؟
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 