پاورپوینت کامل گفت و گو با خانواده­ی گرامی علامه بزرگوار محمدتقی جعفری۱ ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل گفت و گو با خانواده­ی گرامی علامه بزرگوار محمدتقی جعفری۱ ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل گفت و گو با خانواده­ی گرامی علامه بزرگوار محمدتقی جعفری۱ ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل گفت و گو با خانواده­ی گرامی علامه بزرگوار محمدتقی جعفری۱ ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :

۲۲

m آشنایی با زندگی خانوادگی علامه محمدتقی جعفری۱ برای خوانندگان مجله ما جالب توجه
و ارزشمند است، لطفاً در این زمینه مطالبی را برای ما بیان بفرمایید.

علاّمه محمدتقی جعفری در مردادماه ۱۳۰۲ شمسی یعنی درست در همان سالی که عارف شهیر
مرحوم آیهالله میرزا جواد ملکی تبریزی چشم از جهان فرو بست، در محله­ی شتربان
دیده بر جهان زودگذر گشود.

خانواده­ی ایشان اگرچه از لحاظ اقتصادی و معیشتی وضع قابل تعریفی نداشتند، امّا از
لحاظ پاکیزگی و طهارت اخلاقی و انسانی، چهره­ا­ی ممتاز را صاحب بودند. آن­چنان که
استاد بارها فضای روحانی خاندان خود را ستوده و آن را در آینده­ی خویش بی­تأثیر
نمی­دانستند:

… دودمان ما از نظر اقتصادی پایین بود، ولی صفای عجیبی در دودمان حاکمیت داشت.
ما چند برادر و خواهر بودیم و فضای خانواده­ی ما دینی بود و از این جهت شاید همان
محیط دینی باعث شد که ما در مسیر روحانیت قرار بگیریم.

استاد جعفری والدین مکرّم و بی­نظیری داشت. مجموعه اطلاعات موجود در خصوص پدر و
مادر استاد ـ که عمدتاً از خود ایشان باقی مانده ـ نشان دهنده این واقعیت است که
والدین ایشان انسان­هایی مخلص، باایمان، رشد یافته وکریم النفس بوده­اند.

آن­گونه که خودشان نقل می­کنند: پدرم اهل صدق و صفا بود به طوری که کهنسالان
می­گفتند از ایشان دروغی شنیده نشد و یادم نمی­آید که ایشان کلمه­ای دروغ گفته
باشد. این را از پدرم پرسیدم گفت: بله، یادم نمی­آید از سنّ بلوغ به این­طرف دروغ
گفته باشم. او سواد نداشت و درس نخوانده بود، ولی وضع روحی­اش از نظر وارستگی و
تقوا، صدق و عشق شدید به کار نمونه بود. کارش در نانوایی بود و پدرش نیز توتونچی
بود که وقتی از دنیا رفت، مال دنیا برای او به جا نگذاشت و هر چه داشت، برای علاج
بیماری خرج شد. او مجبور شد کارگری کند و کاری در نانوایی یاد گرفت، ولی چون
فوق­العاده با تقوا و وارسته و فعال بود، محبوبیت عجیبی بین مردم داشت و عائله را
به هر حال اداره می­کرد.

در آغاز ازدواج که تبریز دچار قحطی شده بود، یک شب دو نان سنگک و جعبه­ای شیرینی
می­خرد تا به منزل برود. بین راه، در خرابه­ای مشاهده می­کند که دو نفر در حال
خوردن استخوان و لاشه­های گوسفند و مرغ هستند! وقتی این صحنه را می­بیند، نزد آن­ها
رفته شیرینی­ها و یکی از نان­ها را میان آن­­ها تقسیم می­کند و با یک نان به منزل
می­رود. پس از چند قدم دوباره بر می­گردد تا وضع آن­ها را مشاهده کند، می­بیند که
دست به سوی آسمان گشوده­اند و دعا می­کنند که: ای مرد! خدا به تو فرزند صالحی
بدهد. با آن­که پدرم درس نخوانده بود، امّا حافظه­ای غیر عادی داشت و اغلب سخنان
وعّاظ شهر را جمله به جمله بیان می­کرد. ما بعدها به عظمت پدرمان پی بردیم. او
روحیه بسیار بالایی داشت. آدم رقیق القلبی بود. شغلش نانوایی بود و بدون وضو دست به
خمیر و نان نمی­زد. یک­بار با پدرم خدمت آقا میرزا هادی حائری که از هم­دوره­های
مرحوم عصار بود رفتیم، ایشان به من گفت: “راهی را که با مشقت آن هم هفتاد سال علم و
حکمت طی کردیم پدر تو در خونش دارد.” نمی­دانم او چگونه به حالات عرفانی پدرم پی
برده بود. پدرم به کار خیلی علاقه­مند بود و می­گفت: کار جوهر زندگی من است و
بیکاری را برای خود مرگ تلقی می­کرد.

مادر ایشان که در سن جوانی از دنیا رفت، فرزانه بود و اولین بنای دانش و علم آموزی
را او در فرزند نهاد. سخن علامه درباره­ی مادر گرامی­شان چنین است: مادرم از سادات
علوی و از خاندان بزرگ تبریز به شمار می­آمد… مادرم ـ بر خلاف پدرم ـ با سواد بود
و جوان هم از دنیا رفت، هنگام مرگ سی و دو سال داشت. نخستین بار مادرم قرآن را به
من یاد داد. حتی یادم می­آید یک بارکه به مشهد می­رفتیم، در طول راه مادرم قرآن
می­خواند و میان راه که برای استراحت و نماز توقف کردیم، فرزندانش را دور خودش جمع
کرد و یک سوره­ی قرآن را به ما تعلیم داد.

m در زمینه­ی­ اخلاق و رفتار اجتماعی و فردی چه توصیه­هایی می­کردند؟

اخلاق و رفتار استاد در جمع خانواده، تجلّی­گاه صفای ناب قلبی و محل ظهور و بروز
بعد عظیم و خالصی از پختگی شخصیتی و عرفانی او بود. معظم له پیش از سفر آخر به لندن
تمام اعضای خانواده را که در یک جا جمع بودند، با این عبارت که: اگر کسی پس از مرگ
در مورد من غلوّ کند، از او راضی نیستم، مخاطب ساخته و آن­ها را از گفتن بسیاری از
گفتنی­ها و واقعیت­های بزرگ مربوط به نکات ریز و ظریف چگونگی اخلاق و سلوک و تربیت
در خانواده بر حذر نمود. امّا یقیناً چنین بود که خوش خلقی، مهربانی، عطوفت، متانت،
صبر، ایثار، عدالت، بخشش، محبت، درس آموزی، نیک نگری، تحمّل، ظرفیت، خدمت و کمک به
عبادالله، میهمان نوازی و سخاوت، صفا، نشاط دایمی، قاطعیت و چندین صفت و نمود بارز
انسانی دیگر، از خصوصیات و ویژگی­های متعیّن و همیشگی آن وجود شریف و جامع بود که
آن­ها را بیش از هر کس دیگر، اعضای خانواده مشاهده کرده و در طی و طول چند ده سال
زندگی، زیر سایه­ی پر برکت او به نظاره­ی شگفتی­ها و زیبایی­های پر رمز و راز و
شناخته و ناشناخته­ی اخلاق ملکوتیِ لایقِ حیات معقول نشسته بودند.

صحنه­ی منزل و خانواده، جایگاهی بود که ویژگی­های مذکور علی­التناوب در آن بروز
می­نمود و بی­هیچ توقفی مکرّر صدور می­یافت و همگان را متوجه عظمت اخلاق کمالی و
بایسته می­نمود. سکوت و کلام او حکمت محض بود و نشست و برخاستش، درس بلند اخلاق و
تکاپو و آن­گاه که برخورد می­کرد و دهان باز می­کرد، کلام و نوایی جز مهربانی
نداشت.

یک اقتصاددان می­نویسد:

از کوچه­های نزدیک میدان خراسان در جنوب تهران که می­گذشتیم، به منزل قدیمی و
فرسوده­ی استاد می­رسیدیم. برای زیارتشان باید از پله­های آجری ساییده و شکسته­ای
بالا می­رفتیم که آشکارا فقط برای سهولت رفت و آمد مراجعان ساخته شده بود، اتاقی
ساده و بزرگ که همه دیوارهای آن جز در و پنجره پوشیده از کتاب بود و کتابخانه شخصی
و مفصل استاد را در خود جای داده بود.

محل ملاقات با مراجعانی که گروه گروه برای درس یا سؤال یا تقاضای سخنرانی به زیارتش
می­آمدند و بی­وقفه حضور می­یافتند، همین اتاق بود و مراجعه کننده در شگفت می­ماند
که استاد با این همه مراجعات، این آثار پر ارج را کِی می­نگارد؟

… و این سؤالی بود که راقم این سطور در همان ایام و بعدها در ایّامی که منزل
استاد به خانه­ای مشابه در بزرگراه آیهالله کاشانی نقل مکان یافت، همواره در ذهن
داشت. برای این حقیر و چند تن از دوستان دانشگاهی تشرف به محضر مبارک استاد سعادتی
بود که پنج­شنبه شب­ها از فواصل دور و نزدیک نصیب می­گردید. در یکی از این شب­ها پا
را از گلیم خود فراتر نهاده و پرسیدم، آیا تأهل اختیار فرموده­اید؟ در پاسخ لبخندی
زدند و فرمودند: البته. حالا بگویید علت این سؤال چیست؟ عرض کردم: شاگرد ناقابل شما
هر وقت که افتخار تشرّف به محضر مبارکتان را به دست می­آورد، یا تحیّر به مجموعه
آثار حضرتعالی می­نگرد، مجلّد شرح و تفسیر نهج البلاغه ۳۰ اثر منتشر شده در زمینه­ی
فقه، فلسفه، تاریخ و تفسیر قرآن مجید، ۲۷۱۵ مجلّد شرح و نقد و بررسی مثنوی و ۲۰
مجلّد اثر منتشر نشده تا زمان ملاقات متن سخنرانی­های متعددی که در کنفرانس­های
بین­المللی ایراد فرموده­اید و مکاتبات با مشاهیر جهان در عرصه­ی علوم و بالاخص
مسایل و مباحث فلسفی! آیا این حیرت­آور نیست؟

استاد باز هم لبخندی زدند و فرمودند: خیر، حیرت­آور نیست، پاسخ این سؤال بر
می­گردد به خودتان که از مدرّسان اقتصادید. اقتصاد به مفهوم دقیق خود، یعنی
اعتدال و رعایت تناسب و توازن! من برنامه­ی کار و مطالعات خود را به گونه­ای تنظیم
کرده­ام که لطمه­ای به امور خانوادگی­ام وارد نیاورد. هر دو برنامه را در حدّ مناسب
تنظیم کرده­ام و لذا تاکنون با مشکلی مواجه نشده­ام.

مشغله­ی فراوانی که استاد بر اثر کثرت مراجعات مردم و دانش پژوهان داخل و خارج و
تدریس و تحقیق و نگارش داشت، به هیچ روی مانع از توجه دقیق به نیازهای روحی و عاطفی
خانواده و تلاش در ارتقای سطح تربیتی آن­ها نبود. ایشان بسیاری از اوقات در اثر
تراکم کار طبعاً خسته می­شدند و نیاز به استراحت داشتند، ولی شب­ها پس از پایان
نسبی کار و مطالعه و تحقیقات، ساعاتی را از کتابخانه خارج شده و به فرزندان و شنیدن
سخنان آن­ها اختصاص می­دادند و در حدّ امکان در برآوردن خواسته­هایشان می­کوشیدند.

m از جلسات درس و بحث اگر خاطر­ای دارید، بفرمایید.

از درس­های ایشان خیلی چیزها به یاد دارم که همگی بر ذهن ما نقش بسته و همچون
ستاره­ی سحری برای ما درخشندگی دارد. استاد بر پرهیز از خودبینی و خودخواهی تأکید
بسیار می­کردند.

از آتش افروزی­هایی که در قرن­های اخیر از خودخواهی [تولید] شده، مثال می­زدند و
شکست­های بزرگ تاریخ را معلول خودخواهی­ها و جاه­طلبی­ها می­دانستند و می­گفتند:
عدّه­ای اسم این خودخواهی­ها را ندانم کاری می­گذارند که غلط است …

m برای بانوان چه توصیه­هایی داشتند؟

در گفتارهای اخلاقی روی مسأله­ی حجاب خیلی تأکید داشتند و می­فرمودند: عالم
تشیّع حجاب را از حضرت فاطمه۳ به ارث برده و زنان باید در حفظ این امانت و ارث
گرانبها، مانند دختر پیامبر باشند، مانند حضرت زینب باشند که از هر نظر مظهر حجاب
بود و به حق پاسداری حجاب و امانت­داری میراث آل رسول را ذکر کرد…

m یکی از خاطراتی که در زندگی از زبان ایشان شنیده­اید را نقل بفرمایید.

این خاطره از زبان خود ایشان گفته می­شود:

اولین بار که برای زیارت خانه­ی خدا به مکّه معظمه مشرّف شده بودم، به نظرم رسید
در خلال اعمال حجّ تمتّع دعا کنم و از خداوند چیزی طلب کنم که معمولاً کمتر زایری
به آن توجه دارد. آن وقت جوان بودم و تعداد اولاد، کم، لذا در حین طواف دست­­هایم
را بلند کردم و از خداوند خواستم که: اولاً در تمام عمر محتاج افراد لئیم نشوم و
ثانیاً از نسل من در آینده ضرری به اسلام و جامعه نرسد…

طرز تفکر، نحوه­ی تمرکز، شیوه­ی رفتار حسن خلق ایشان برای ما در منزل درس
بود. علاوه بر آن، از کلاس­های درسی که برای ارتقای دانش و آشنایی با معارف اسلامی
و ارزش­های الهی برای افراد خانواده تشکیل می­دادند، بسیار سود می­بردیم.

در کلاس­های درس، آن­چنان ایشان به دنیای بالا قدم می­گذاشت و صحبت می­نمود که
مستمعین را هم به اوج می­رساند و ما دیگر آن لحظه به خود نبودیم که کجا سیر
می­کنیم!؟ واقعه­ی کربلا و رادمردی مولا امام حسین۷ را آن­چنان بیان می­کردند که
گویی خود در صحنه­ی کربلا حضور داشتند و به جای اشک، خون از دیده می­ریختند.

m برای طرح در مباحث تربیتی در خانواده چه شیوه­ای داشتند؟

استاد در القای پیام تربیتی برای اهل منزل، معمولاً دو شیوه داشتند: گاهی اوقات
با توجه به اهمیت آن مقوله، به شکل صریح مطلب را تذکّر می­دادند و گاهی اوقات نیز
به صورت غیر مستقیم، بلکه با عمل و با رفتار خویش پیام تربیتی را منتقل می­نمودند.

m از نحوه­ی رفتار و برخورد علامه جعفری۱ با همسرشان بفرمایید.

جمیله خانم من گلیرم. نجه سن؟ یرولمی یه سن جمیله خانم من دارم می­آیم، چه
طوری؟ خسته نباشی.

معمولاً ایشان هنگامی که پس از پایان کار روزانه، از کتابخانه به اندرونی می­رفت،
عبارت فوق را به همسرشان می­گفتند.

m لطفاً همسر علامه جعفری۱ را معرفی بفرمایید.

مرحومه جمیله فرشباف متولد تیرماه سال ۱۳۱۴. در سال ۱۳۲۶ ـ یعنی هنگامی که استاد
پنج سال از تحصیلشان در نجف سپری شده بود ـ در مراجعت تبریز به توصیه­ی یکی از
افراد خانواده با ایشان ازدواج نمودند و سپس به اتفاق همسر به نجف عزیمت کردند.
سراسر زندگی این زوج بزرگ سرشار از عشق و احترام متقابل بود. همسر استاد با وجود
آن­که سختی­ها و مشقات فراوانی را در نجف، کربلا، کاظمین، تبریز، قم، مشهد و تهران
متحمل شده بود، امّا هیچ­گاه از این بابت گله­مند نبود. استاد می­فرمود: همسر من
از نظر زهد، در میان اقوام تقریباً ضرب المثل بود.

همسر استاد هیچ­گاه ایشان را به خاطر میهمان­های فراوان و یا فرصت محدودی که با
خانواده بود، مورد سرزنش قرار نداد. در مقابل، استاد نیز این مهربانی را پاس
می­داشتند و برای همسرشان احترام خاصّی قایل بودند. احترام مثال زدنی به همسر سه
دلیل عمده داشت: ۱. نماز اوّل وقت ۲. صبر و شکیبایی در مرارت­ها و سختی­ها ۳.
میهمان­داری و میهمان نوازی.

مراقبت همسر به انجام فریضه­ی اول وقت نماز، در میان اقوام و آشنایان مشهور بود.
استاد به فرزندان و اقوام توصیه می­کرد که نماز اوّل وقت را از جمیله خانم یاد
بگیرند.

زمانی که روز تمام می­شد و استاد از مباحثه و تدریس مباحث علمی و فلسفی نزد همسر
می­آمد، هم سطح و هم زبان او می­شد و در برخورد با مادر فرزندانش خود و جایگاه علمی
و اجتماعی خویش را فراموش می­کرد. و در طول روز با زبان آذری با همسر صحبت می­نمود
و به او محبت می­کرد، و دلیل احترام را خود می­فرمود: همسرم برای من هیچ دغدغه­ی
فکری ایجاد نکرد.

m با سوگ همسر جوانشان چگونه برخورد کردند؟

تقدیر چنین بود که استاد در معرض سنگین­ترین آزمایش­های الهی قرار گیرد. امّا
مگر همه­ی مردان خدا چنین نبودند؟ مردان خدا برای آن­که به قلّه­ی اعلای کمال بشر
برسند، باید سبک­بار باشند. باید بندهای تعلّق را یکی پس از دیگری بگسلند. هر
گسستنی یک مرحله از آزمایش­های الهی است و با عبور موفقیت­آمیز از آن مرحله، بر
توان و ظرفیّت در مواجهه با آزمایشات بعدی افزوده می­شود.

او نیز از مردان خدا بود. از همین­رو، گرسنگی، مشقّت تحصیل و … به سویش روانه شد،
امّا او با سربلندی همه­ی آن­ها را طی کرد. خدا می­خواست تحمل این بنده­ی عزیز خود
را در هنگام مصیبت نیز ببیند. در مشهد، استاد پسر دو ساله­اش عل را از دست داد.
در مرداد سال ۱۳۶۹ همسرش به سرطان خون مبتلا شد و سه ماه بعد در آبان­ماه سومین
دختر استاد به سرطان مبتلا شد و در ۲۳ آذر سال ۱۳۷۱، بیماری سرطان، صبیه ایشان را
از پای درآورد.

نزدیک به یک سال پس از مرگ دختر، همسر استاد بر اثر شدت بیماری و نیز تألمات روحی
ناشی از مرگ عزیزش، به دیار باقی شتافت. این بار کلام استاد این بود: همه چیز من
از دست رفت.

پس از آن­که جسد همسر به خاک سپرده شد، ایشان در جمع اعضای خانواده، بستگان،
آشنایان و ارادتمندان، از آن بانوی بزرگ و فداکار، حماسه­ای گفت و داستان یک زندگی
شاداب را بازگو کرد، این صحبت­هابسیار عبرت­آور است، اگر دل عبرت بین باشد و از
دیده نظر کند:

بسم الله الرحمن الرحیم. انا لله و اناالیه راجعون، کل نفس ذائقه الموت ثم الینا
ترجعون

سالیان بسیار متمادی که مسلّماً از چهل سال بیشتر بوده، این بانوی از دست رفته در
زندگی زناشویی ما بود. حقیقت این است که تحمّل کارهای ما و مانع نشدن و جاده را
آماده کردن و مقتضیات نفس را کنار گذاشتن که شوهر کار خود را انجام بدهد و با علم
به این که این برای دنیا نیست و برای ثروت دنیا نیست و برای مقام هم نیست، با علم
بر این­ نکته، مجاهدت­هایی که این جور بانوان برای ما و امثال ما طلبه­ها انجام
می­دهند واقعاً برای جامعه قدم بر می­دارند، خیلی باید قدردانی شود. دورانی را ما
در نجف می­گذراندیم و ایشان با کمال تحمّل با ما هم کاروانی کرد و بعد دوران مشهد
بود و بعد هم دوران تهران بود. حقیقت این است که من گاهی که احساس می­کنم از این
اطاق، پله­ها را پایین می­رفتم در حال فکر مسأله علمی آن مسأله یا این مسأله آیا
این یک قیافه خندانی می­خواست یا نمی­خواست؟ زن است. شوخی که نیست. بالاخره او
مسلّماً احتیاج به عواطف همیشگی داشت. خیلی خوب، من فکر می­کنم که دارم فلان مسأله
را حل می­کنم. ـ اگر خدا قبول کند ـ ولی او زن است چهل سال این تحمل!!

حقیقت این است که من جز این که از ایشان تشکر و طلب عفو کنم، امشب هیچ چاره­ای غیر
از این نمی­یبنم. چون خیلی خیلی گذشت کرد. حداقل هیچ گونه مانع ایجاد نکرد. سختی­ها
و فشارهای زندگی را تحمل کرد. من از خداوند متعال به روح ایشان طلب مغفرت و طلب عفو
می­کنم.

m اخلاق و رفتار ایشان با اعضای خانواده و نیز با مردم چگونه بود؟

واقعیتی است که اگر کسی در محیط خانواده­ی خویش دارای اخلاقی نیکو و ایده­آل باشد
و در متن چاردیواری خود ترسیم­گر اخلاق قرآنی و نبوی بوده باشد، قهراً و به طریق
اولی، چنین شخصی در جامعه صاحب عالی­ترین و زیباترین اخلاق و سلوک انسانی خواهد
بود.

مرحوم جعفری از کسانی است که رفتار و اخلاق­های اجتماعی او عین برخوردهای خانوادگی،
بلکه نشأت گرفته از ذوق و صفای درون منزل می­باشد. از میان ویژگی­ها و خصوصیات رفیع
اخلاقی استاد در اجتماع، نمونه­هایی بیش از سایر موارد جلوه­گری می­کند از آن­
جمله: ۱. رعایت قوانین اجتماعی ۲. هم­دردی و برابری با افراد جامعه ۳. تواضع ۴. زهد
و ساده­زیستی.

m از ارتباط ایشان با حضرت علامه طباطبایی۱ بفرمایید.

مرحوم علامه سید محمدحسین طباطبایی۱ از شخصیت­های متفکر و عارفی است که استاد
جعفری ارتباط و خصوصیت ویژه­ای با وی داشت و به طور مکرّر در میان خاطرات و
صحبت­های خویش، استاد را مورد اشاره­ی خاص قرار داده و به نیکویی تمام از ایشان یاد
کرده­اند.

پاسخ این سؤال را بهتر است از زبان خود استاد بشنویم: از علامه طباطبایی چه
خاطره­ای دارید؟

بارها خدمت ایشان رسیدم و از هر دیدار بهره بردم. ایشان حقایق بسیاری را درک کرده
بودند. علاّمه طباطبایی۱ روح بسیار بزرگی داشت و ظرفیّت­اش برای دریافت معارف الهی
فوق­العاده بود ما حوزوی­ها و دانشگا­هی باید همواره در دعای خود از خدا بخواهیم که
اگر می­خواهد به ما چیزی بدهد، ابتدا ظرفیّت آن را بدهد.

علامه طباطبایی۱ فقط در یک اثر خود که اسفار باشد، حدود پانصد حاشیه مفید در
تأیید یا نقد ملاّصدرا دارد. کسی که این پاورقی­های عمیق را دارد، خودش یک
ملاصدر بوده است. این مرد خیلی ساده بود و کسی تصور نمی­کرد که چنین عظمتی دارد.
مرحوم آقا سیّد کاظم عصّار هم همین طور بود. با آن­که مقام علمی بالایی داشت، خیلی
فروتن و با ظرفیت بود. از خدا بخواهیم که به همه­ی ما و جوانان ما ظرفیت بدهد.
بی­ظرفیتی چیز بسیار بدی است.

از علامه طباطبایی دو خاطره دارم. خاطره اول این­که؛ تازه از نجف آمده بودم و
هم­زمان وارد مشهد شدیم. یکی از دوستان، عده­ای از فضلا را به ییلاق دعوت کرده بود.
اینجانب و حضرت علامه طباطبایی و مرحوم شهید مطهری جزء مدعوین بودیم. در آن جلسه
سخن از اراده و تصمیم به میان آمد.

صحبت از ساعت ۱۰ صبح شروع شد و تا نماز ظهر ادامه یافت. بعد از نماز و ناهار،
دوباره شروع شد و تا عصر طول کشید. آن­چه در این جلسه از همه مهم­تر و آموزنده­تر
بود، تواضع و متانت مرحوم طباطبایی بود که در طول چند ساعت مباحثه، یک بار لفظ من
یا لفظی که منیت در آن باشد، به کار نبرد. تواضع و اخلاص وی و مرحوم مطهری بسیار
بالا بود. خدایشان رحمت کند.

خاطره­ی دیگر از نظر اخلاقی مهم است؛ سه روز قبل از این­که برای شرکت در سمینار
بین­المللی ابن سین به دهلی نو بروم، قبل از رفتن تصمیم گرفتم به زیارت حضرت
معصومه بروم۳ و در ضمن علامه طباطبایی۱ را هم ببینم، به قم مشرف شده و برای دیدن
علامه به منزلشان رفتم. در خانه را زدم، پیرمردی آمد، گفتم: اگر آقا تشریف دارند و
حالشان مساعد است، زیارتشان کنم؟ گفت: بلی.

من در اتاقی که جنب دالان و خالی از فرش بود، ایستاده بودم که مرحوم علامه تشریف
آوردند. وقتی دیدند که در اتاق خالی از فرش ایستاده­ام، به سرعت برگشتند تا
زیراندازی بیاورند. من عبایم را به زمین انداخته و از پشت به ایشان رسیده و دستش را
گرفتم و گفتم: آقا! روی عبا هم می­توان نشست. فرمودند: آقای جعفری! در این موقع از
عمرم، درسی به من دادید. من به ایشان عرض کردم: آقا! درسی که شما با این جمله به من
دادید، هزار برابر بالاتر بود.

سپس نشستم و لحظاتی به گفت و گو پرداختیم. هرگز عظمت آن لحظات را فراموش نخواهم کرد
پس از آن ملاقات، دیگر به دیدار ایشان نایل نشدم. از بارقه­های ذهنی بسیار لطیف
مرحوم علامه طباطبایی۱، مثالی است که دیگر درباره­ی فلسفه­ی بقای شیطان تا قیامت
بیان کرده است و آن این است که: درست است که شیطان از روی اختیار تمرّد کرد و
معاقب خواهد بود، ولی پس از آن معصیت پلید، از دوام وجودش، در نظام هستی خیر محض
نتیجه گرفته می­شود، زیرا در مسیر کمال انسانی قرار گرفت. همان­طوری که از مدفوع
حیوانات می­شود در شکوفایی گل و گیاه استفاده کرد، از شیطان هم می­شود در شکوفایی
تقوا استفاده کرد.

m در رابطه با شرح استاد بر نهج­البلاغه توضیحاتی بفرمایید از جمله این که این شرح
چند جلد و دارای چه ویژگی­هایی است؟

عاشقانه، آتشین، توفنده و متین بودن ترجمه و تفسیر، مدیون نگرش والای مؤلف آن به
نهج­البلاغه و رخسار حضرت امیرالمؤمنین۷ است، آری، از آن­جا که نگرش او خصوصاً در
این زمینه، نگرشی بی­بدیل و وصف­ناپذیر است و روح راقی­اش نهایت ارتباط را با شخصیت
تابناک حضرت علی۷ برقرار نموده است، می­بینیم که بنیادی­ترین اثرات در ترجمه و
تفسیر ظاهر شده است!

اغراق نیست اگر بگوییم، این اثر، روح خویش را از اتّصال و پیوستگی استاد جعفری به
حضرت امیرالمؤمنین علی۷ گرفته و این نگرش عالمانه­ی استاد به نهج­البلاغه است که
نسیم­های دل­انگیز و پر قدرت اندیشه را به وجود آورده و در تمام صفحات این کتاب به
جولان واداشته است. رنگ و بوی وزش این نسیم پر قدرت، شامّه­ی هر خواننده­ای را
نوازش خواهد داد. جان کلام این که:

اکسیر و عامل ساخته شدن این شاهکار بزرگ، درست از زاویه­ی نگاه استاد جعفری به نهج
البلاغه و صاحب کریم آن ـ امام المتقین ـ سرچشمه گرفته و اتصال به علی۷ و نهج
البلاغه شناسی، مجموعه­ی ۲۷ جلدیِ ترجمه و تفسیر نهج البلاغه را دریایی بزرگ­تر و
فراخ­تر از اقیانوس نموده است.

همچنان که خود می­فرماید:

در ارتباط با نهج­البلاغه چه عرض کنم؟ من خیلی کوچک­تر از آن هستم که چیزی بگویم و
واقعاً هیچ گونه لیاقتی در خودم نمی­بینم که اظهار نظر کنم در کلمات چه کسی من کار
می­کنم. همین مقدار که اطلاعات محدود و تفکرات محدود را می­آوریم، برای توضیح ذهن
خوانندگان و مطالعه کنندگان ارجمندمان هست که تا حدودی بتوانند آشنا بشوند. مقاصد
حقیقی امیرالمؤمنین را واقعاً خودش می­داند…

کوشش، تلاش و نیایش ما به خدا خیلی بیشتر است که: خدایا! ما اشتباه نکنیم، که این
ولیّ اعظم توست. به ما محبت فرما که به این کار همّت پیدا کنیم، تا بتوانیم از
خودمان شرمنده نشویم و بتوانیم به توضیح و تفسیر جملات مولا علی۷ دست بزنیم. کلمات
نهج­البلاغه باید خودش تنزل بکند، تا بیانگر روحیه­ی امیرالمؤمنین باشد، چه برسد که
ما بیاییم آن را تفسیر کنیم. چه کنم؟ همین مقدار از خدا خواستم که ان­شاءالله تعالی
بتوانیم انجام دهیم و امیدواریم که در این راه خداوند توفیق بدهد و روح
امیرالمؤمنین یار باشد که حداقل مخالف مقاصد آن حضرت گام برنداشته و شرح نداده و
تفسیر نکنیم.

“نگاهی نافذ و عمیق بر گوهری نایاب”، این کوتاه­ترین توصیفی است که درباره­ی نگاه
استاد جعفری به نهج البلاغه می­توان ابراز نمود. از نظر وی:

قرآن و نهج البلاغه، دو کتاب اساسی مذهبی است و سرتاسر نهج البلاغه ـ این فرزند
عزیز قرآن ـ مانند خود قرآن، روشنگر عقاید و اصول و احکام و تکالیف اسلامی است.

m علاّمه نسبت به روش­های متداول و موجود در اثبات شگفتی­های نهج البلاغه چه نظری
داشتند؟

علاّمه در کلامی صریح این روش­ها را، کافی ندانسته و می­فرمود:

اثبات عظمت سخن آن بزرگ بزرگان به وسیله­ی پیروی از طرق متداول در افکار بشری ممکن
نیست.

علاّمه از نظر ایشان، نهج البلاغه کتاب زندگی است، کتابی که واقعیت داشتن آن تا حدّ
بداهت آشکار است:

سخنان نهج البلاغه جلوه­ی والایی از ابعاد گوناگون یک انسان پوینده در مسیر کمال
برین است. طبیعی است که این سخنان، توهمات بی­پایه و جزئیات زودگذر و
ذوق­پردازی­های شاعرانه و افسانه­گویی­های تخدیر کننده نیست. محتویات این سخنان به
همان اندازه واقعیت دارد که انسان در طبیعت وابسته به آفریننده­ی طبیعت، می­تواند
راه هدف اعلای زندگی خویش را در پیش گیرد. با نظر دقیق در سخنان امیرالمؤمنین۷ در
نهج البلاغه، مطالبی که مطرح می­شود، یا خود

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.