پاورپوینت کامل حریص بر هدایت;گزیدهای از سخنان آیهالله حاج شیخ محمدحسن قافی دربارهی آیهالله حاج شیخ غلامرضا فقیه خراسانی(ره) ۵۰ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل حریص بر هدایت;گزیدهای از سخنان آیهالله حاج شیخ محمدحسن قافی دربارهی آیهالله حاج شیخ غلامرضا فقیه خراسانی(ره) ۵۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۵۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل حریص بر هدایت;گزیدهای از سخنان آیهالله حاج شیخ محمدحسن قافی دربارهی آیهالله حاج شیخ غلامرضا فقیه خراسانی(ره) ۵۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل حریص بر هدایت;گزیدهای از سخنان آیهالله حاج شیخ محمدحسن قافی دربارهی آیهالله حاج شیخ غلامرضا فقیه خراسانی(ره) ۵۰ اسلاید در PowerPoint :
۳۴
بسم الله الرحمن الرحیم
توفیقی است که شمهای از فضایل مرحوم آیهالله حاج شیخ غلامرضا فقیه خراسانی یزدی را یادآور شوم. گرچه شخصیت هر کس باید با سخن و حالات خودش بیان گردد. ایشان از آیات عظام و شخصیتی بینظیر یا کمنظیر به شمار میآیند. معظمله در خراسان، اصفهان و نجف تحصیل علم کردند و معاصر آیهالله العظمی بروجردی(ره) بودند و برای هدایت مردم بینهایت فعّالیت و تلاش میکردند. من کسی را مثل ایشان حریص بر هدایت مردم ندیدم. با اینکه در سالهای آخر عمرشان ضعف پیری و کسالت به قدری بود که وقتی کسی سؤال میکرد، ایشان میگفتند: بگذارید بنشینم و بعد مسألهتان را بپرسید، اما وقتی لازم میشد یکساعت روی پا میایستادند و صحبت میکردند. به نجات مردم عشق داشتند و میخواستند همه وارد بهشت شوند. این از خصوصیات ایشان بود. هنگام موعظه، الهاماتی داشتند و کلام ایشان بسیار مؤثر بود. من فکر میکنم اگر ابوجهلهای زمان هم پای منبر ایشان میآمدند تحت تأثیر قرار میگرفتند، چون صاحب نفس عجیبی بودند. آن زمان بلندگو نبود و سینه ایشان هم گاهی کسالت داشت، اما با همان حال منبر میرفتند و اثر معنوی منبر ایشان فراوان بود. گاهی که به خاطر کسالت در بستر بودند برای رسیدن به منبر از جا بر میخاستند و راه میافتادند. کسانی که متوجه روحیه ایشان نبودند، میگفتند: آقا شما که مریض هستید؛ چرا منبر میروید؟ ضعف بنیه گاهی چنان بود که وقتی از منبر پایین میآمدند، دیگر حالی نداشتند. به سلامتی خود کمتر از هدایت مردم اهمیت میدادند. مرحوم آیهالله حاج آقا مرتضی حائری(ره) میفرمود: من دو نفر را دیدم که اینطور هستند؛ یکی حاج شیخ حسین زاهد در تهران و یکی هم حاج شیخ غلامرضا در یزد. ایشان حاج شیخ غلامرضا را بر حاج شیخ حسین زاهد ترجیح میدادند. یکی دیگر از مزایای ایشان علو همت در هدایت مردم بود. حرفهایی میزدند که بسیاری از مردم منظور ایشان را نمیفهمیدند. الآن هم اگر ما آن حرفها را بزنیم، ما را تکفیر میکنند، ولی ایشان شناخته شده بودند. مثلاً میفرمودند: «تویی که میتوانی خدا بشوی و خدایی کنی حیف نباشد که بوالهوسی کنی؟!».
البته توضیح میدادند که منظورشان از خدایی شدن و خدایی کردن همان تخلق به اخلاق الله؛ یعنی ستاریت و عدل و عفو و … است. کلام و اثر کلام ایشان خیلی عجیب بود. هر کس ایشان را دعوت میکرد، با تواضع میپذیرفتند و ملاحظهی شخصیت خودشان را نداشتند. عاشق امام حسین(ع) و فانی در آن حضرت بودند. اگر در مجلسی چند نفر محدود هم بودند، منبر میرفتند. به روستاهایی میرفتند که چند نفر بیشتر جمعیت نداشت. نماز که میخواندند، آدم احساس میکرد ملائکه با ایشان هستند. در یکی از مجالس، سید محترمی از دنیا رفته بود، مرحوم حاج شیخ که وارد شدند، ما احساس کردیم خیل عظیم ملائکه همراه ایشان وارد شدند. معنویت و روحانیت و حالات ملکوتی ایشان کاملاً احساس میشد. با هیبت و سطوت بودند. همهجا رو به قبله مینشستند، صدر و ذیل مجلس برایشان فرقی نداشت.
گاهی روضه را اینطور میخواندند: «بگذار در راه دین سرت را بر بالای نیزه کنند، زن و بچهات را اسیر کنند، بگذار بدنت را زیر سم اسبان بگیرند، بگذار بچههایت خرابه نشین شوند، مگر با امام حسین(ع) این کار را نکردند؟! نتیجهاش چه شد؟! کم شدند، یا زیاد؟! به نفعشان بود یا به ضررشان؟!» اینگونه مردم را هدایت میکردند. در مجالس ختم میگفتند: «ای انسان! خدا عقلت بدهد، آن چیزی که از این دنیا به درد میخورد، همین رنج و گرفتاری و مصیبت است. خداوند کسی را به اندازه پیامبر و آلش دوست نداشت. آنان از همه بالاتر بودند؛ در عین حال پیامبر و عترت طاهرینش از همه اهل عالم بیشتر مصیبت دیدند. اگر غیر از مصیبت چیز دیگری به درد میخورد؛ خدا باید همان را به اولیایش میداد». این سخنان موجب تسکین آلام و صبر مصیبت دیدگان میشد.
از مزایای ایشان این بود که روی منبر زیاد قرآن میخواندند. گاهی نیم جزء قرآن را روی منبر تلاوت میکردند. آرام و قرار نداشتند، اگر مینشستند؛ به حالت تجافی؛ انگار میخواهند همان موقع بلند شوند. با همان پیری و کسالت برای منبر رفتن آرام و قرار نداشتند؛ از اینرو برخی مجلسها را از ایشان پنهان میکردند، چون ایشان خیلی خودشان را اذیت میکردند. مردم از حضور ایشان در مجلس خود تبرک میجستند، و تقاضا میکردند که ایشان فقط دو کلمه حرف بزنند، ولی ایشان به مقتضای حال مجلس صحبت میکردند، نه به مقتضای حال خودشان. ایشان همیشه حال خوش داشتند و من از این حالت ایشان تعجب میکردم. تمام حالاتی که در خلوت داشتند، در جلوت همانگونه بودند. هیچگاه حرفهای خندهدار نمیزدند؛ گرچه گاهی رعایت حال بچهها را میکردند و مطالبی در خور فهم آنان میگفتند. روی منبر خیلی گریه میکردند و گریههایشان اختیاری نبود. نماز که میخواندند حتی نماز نافله، اصلاً توجهی به مردم نداشتند. عشق عجیبی به نافله شب داشتند و به دیگران هم سفارش میکردند.
مرحوم آقای کازرونی نقل میکردند: ایشان یک شب میخواستند احتیاطاً غسل کنند، ولی حمام بسته بود. وسط حیاط استخر آب سردی بود که حتی یک جوان نمیتوانست داخل آن برود. ایشان برای غسل داخل آب شدند، تا نافله شب دیر نشود. مرحوم حاج شیخ حسین ـ پسر بزرگ ایشان ـ میفرمود: آقا وقتی داخل آب رفتند، من هم فکر کردم که میتوانم بروم. پای خود را داخل آب گذاشتم، آب آنقدر سرد بود که پایم سِر شد. دکترها از ادامه حیات ایشان تعجب کرده بودند. خودشان میفرمودند: ۴۰ سال است که دکترها مرا جواب کردهاند.
از خصوصیات دیگر ایشان توکل و اعتماد به خدا و توسل به اولیای خدا بود. میفرمودند: «علاج هر دردی یک چه کنم است، من هر وقت در میمانم، میگویم یا امام رضا(ع) چه کنم؟! جواب هم میگیرم و گرفتاریام علاج میشود».
سراسر منبر ایشان نصیحت و موعظه بود. تا زمانی که در قید حیات بودند، ما حالاتی داشتیم که فکر میکردیم از آن خودمان است. وقتی ایشان فوت کردند آن حالتها هم تمام شد، چون اثر حضور و اُنس با ایشان بود. یکبار در خواب ایشان را دیدم که نماز میخوانند و من هم به ریشه قالیچهای بند شدهام. نزدیک بود بیفتم که حاج شیخ در حال نماز دستم را گرفتند.
به نماز جماعت خیلی اهمیت میدادند. علما میآمدند تا به نماز ایشان برسند. گاهی امامت مسجدی را که خرابی داشت و متروک بود به عهده میگرفتند. بعد که رونق پیدا میکرد یک روحانی از اهالی همانجا را برای اداره مسجد و نماز جماعت میگذاشتند.
وجود ایشان ناهی از منکر بود. آن موقع متوجه حرفهای حاج شیخ نبودیم، اما حالا میفهمیم چه عظمتی داشتند. آیهالله داماد، شاگرد حاجشیخ غلامرضا بود؛ که بعداً از اساتید بزرگ حوزه علمیه قم شد و امام خمینی(ره) درباره درگذشت ایشان فرمودند: «ضایعه بزرگی به اسلام وارد شد». مرحوم آیهالله داماد میفرمود: «من در یزد درس قواعد را نزد حاج شیخ خواندم. یک وقت به ایشان اشکال گرفتم. به من فرمود: حیف است که استعداد تو در یزد ضایع شود. باید به قم بروی و در آنجا ترقی کنی؛ با وجود آنکه من شاگرد خوب ایشان بودم و رسم بر این است که همه شاگرد خوب خود را نگه میدارند، ولی ایشان اینطور نبود. اصلاً به فکر خودش نبود. هر کاری که میکرد یا واجب بود، یا مستحب. کار مباح از ایشان سر نمیزد. بستگان من راضی نمیشدند که به قم بروم، حاج شیخ فرمود: من آنها را راضی میکنم و بالاخره هم این کار را کرد و خودش هم مرا بدرقه کرد. به خاطر اینکه طلبه و سید بودم این کار را انجام داد. فوق العاده به سادات احترام میگذاشت و اهل علم را ترویج میکرد. وقتی برای بدرقه آمد، فرمود: هوای قم در زمستان سرد است لباس زمستانی برداشتهای؟! گفتم: نه، فرمود: بیا لباس مرا بگیر. لباسهای خودش را به من دا
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 