پاورپوینت کامل اقیانوسی به وسعت ازل و ابد ۶۲ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل اقیانوسی به وسعت ازل و ابد ۶۲ اسلاید در PowerPoint دارای ۶۲ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل اقیانوسی به وسعت ازل و ابد ۶۲ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل اقیانوسی به وسعت ازل و ابد ۶۲ اسلاید در PowerPoint :
۶۹
برکه اول
داستان نوح (ع) را یادت هست. کشتی ساختن و تمسخر مردم روزگارش را، تمسخر نوح (ع) را که بعد از آدم (ع) پیامبر خدا بود و مردم زمانش را به یکتاپرستی دعوت می کرد… .
آدم (ع) که به زمین هبوط کرد و سرگردان در فراق قرب خدا می گریست، جبرائیل به امر الهی حج را به او آموخت و به صحرای عرفات بردش تا توبه کند و طلب بخشش. آنگاه در زمین ماند تا زندگی انسانی در زمین پا بگیرد. اندک اندک جامعه ای شکل گرفت، ساده و بسیط که فطرت انسانیت خود را راهنمای زندگی قرار داده بود. اما رفته رفته روح استکبار در آن ها پیدا شد و گسترش یافت. اندک اندک آن جامعه خداپرست، به جامعه ای تبدیل شد، که آن ها یکدیگر را تحت فرمان خود داشتند و زیر دستان، مافوق را ربّ خویش می پنداشتند. همین پندار بود که بذری شد، در جامعه انسانی آن روز تا انسان ها را از فطرت پاک خویش دور کند و اختلاف ها و کشمکش ها و خون ریزی ها را برایشان به ارمغان بیاورد.
حالا نوح (ع) باید این مردمان دور شده از امر خدا و غرق در فسادها را راهبری می کرد و راهنمایی؛ مردمی روی گردان از توحید و سنت عدالت اجتماعی و پرستنده بت ها و چه نام های غریبی داشتند، این بت ها: )وَدّا، سُواع، یَغُوث، یَعُوقَ وَ نَسْر…[۱].
روزگار می گذشت با آمد و شد روزها و شب ها و جامعه آن روز بیشتر و بیشتر در فساد غرق می شد و ظلم و ستم بیداد می کرد و خدا نوح را فرستاد تا بندگان دور شده از آن فطرت پاک را به حقیقت ناب خداپرستی باز گرداند.
) قالَ یا قَوْمِ أ رَأیْتُمْ إِنْ کُنْتُ عَلی بَیِّنَهٍ مِنْ رَبّی وَ آتانی رَحْمَهً مِنْ عِنْدِهِ فَعُمِّیَتْ عَلَیْکُمْ أ نُلْزِمُکُمُوها وَ أنْتُمْ لَها کارِهُونَ[۲].
هدایت شان می کرد به رعایت عدل و مساوات و پرهیز از فواحش و منکرات:
)قُلْ تَعالَوْا أتْلُ ما حَرّمَ رَبُّکُمْ عَلَیْکُمْ ألاّ تُشْرِکُوا بِهِ شَیْئًا وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْسانًا وَ لا تَقْتُلُوا أوْلادَکُمْ مِنْ إِمْلاقٍ نَحْنُ نَرْزُقُکُمْ وَ إِیّاهُمْ وَ لا تَقْرَبُوا الْفَواحِشَ ما ظَهَرَ مِنْها وَ ما بَطَنَ وَ لا تَقْتُلُوا النّفْسَ الّتِی حَرَّمَ اللّهُ إِلاّ بِالْحَقِِّ ذلِکُمْ وَصّاکُمْ بِهِ لَعَلّکُمْ تَعْقِلُونَ[۳].
… و جواب قومش چیزی نبود، جز اصرار بر تکبر و عناد خویش، سرکشی و کفر و چه حقیر و پست شده بودند مردمان آن روزگاران که چاره ای نماند برای نوح (ع)، جز شکایت از آن ها به درگاه خدا، شکایت از قومی که او را به سخره می گرفتند و دیوانه اش می خواندند. نهصد و پنجاه سال به یکتاپرستی خواندشان[۴] و آنگاه از آن ها که مأیوس شد، هلاکت شان را طلبید.
)وَ قالَ نُوحٌ رَبِّ لا تَذَرْ عَلَی اْلأرْضِ مِنَ الْکافِرینَ دَیّارً[۵]
… و نوح (ع) به امر خدا به ساخت کشتی پرداخت، در بیابانی خشک. هرگاه مردم او را مشغول می دیدند، به سخره می گرفتندش که کشتی آب می خواهد و تو در بیابان کشتی می سازی و نوح (ع) پاسخ می داد: اگر امروز شما ما را مسخره می کنید، به زودی خواهید دید که ما شما را مسخره می کنیم و به زودی خواهید فهمید که کسی که دچار عذاب گردد، خوار و ذلیل و بیچاره می شود و عذابی که می آید، عذابی است مقیم و غیر قابل زوال.
روز موعود که فرا رسید، خداوند به نوح (ع) امر کرد تا از هر حیوان یک جفت نر و ماده به کشتی سوار کند و آنان را که به خدای او ایمان آورده بودند، نیز. آنگاه آب از تنوری جوشیدن گرفت و بالا زد. آسمان غرید و باریدن آغاز شد. زمین چشمه های نهان خویش را به امر خدا عیان ساخت و آب از آسمان و زمین همه جا و همه کس را فرا گرفت.
کشتی نوح (ع) در موجی چون کوه های افراشته سیر می کرد و طوفان تمام مردمان که روزگاری نوح (ع) را به سخره گرفته و استکبار پیشه کرده بودند، هلاک کرد. آنگاه زمین به امر حق آب ها را بلعید و آسمان از باریدن باز ایستاد و کشتی نوح (ع) بر بالای کوه جودی ایستاد: ای نوح! از کشتی پایین آی و با سلامتی از سوی ما و برکاتی بر تو و امت هایی که با تو همراه اند، پیاده شو که بعد از این طوفان، دیگر هیچ گاه طوفانی عالم گیر نخواهد شد.[۶]
… و آن روز هیجدهم ذی الحجه بود … .
برکه دوم
داستان ابراهیم (ع)، داستان استقامت و شجاعت و حق پرستی است، برایمان. داستان کودکی هایمان. داستان کودک هایمان که وقتی ابراهیم (ع) از خورشید و ماه و ستاره می گذرد تا وجود خدای را اثبات کند، با همه کودکی شان لبخند می زنند که چه احمق بودند، آن مردمان … و وقتی ابراهیم (ع) تبر به دست، تمامی بت ها را می شکند، گویی می بینند او را، وقتی صلابت در چهره هایشان موج می زند و وقتی ابراهیم (ع) را در آتش می افکنند، یقین دارند که خدای ابراهیم (ع) او را تنها نمی گذارند. ابراهیم (ع) که از راه های گوناگون با بت پرستی مبارزه کرد، ولی بیانات و مبارزاتش در آن تیره بختان لجوج اثر نکرد.
به آن ها هشدا داده بود: )وَ تَاللّهِ َلأکِیدَنَّ أصْنامَکُمْ بَعْدَ أنْ تُوَلُّوا مُدْبِریِنَ[۷]؛ به خدا سوگند در غیاب شما نقشه ای برای نابودی بت هایتان می کشم. اما آن ها هم چنان در غفلت بودند و سرگرم پرستش بت ها. نوروز بود و مردم برای تفرج و شادی به کوه و صحرا رفته بودند و ابراهیم (ع) با آن ها همراه نشد تا با خروج مردم قدم در بتکده گذارد و به هر یک از بت ها غذایی تعارف کند و پاسخ که نشنود، با تبر دست و پای آن را بشکند، بی آنکه بترسد چه بر سرش خواهد آمد. آنگاه تبر بر دوش بت بزرگ نهد و از بتکده خارج شود تا پایان روز که مردم به شهر باز می گردند و به بتکده می روند، وحشت زده فریاد سر دهند:
)قالُوا مَنْ فَعَلَ هذا بِآلِهَتِنا إِنَّهُ لَمِنَ الظّالِمینَ(
)قالُوا سَمِعْنا فَتًی یَذکُرُهُمْ یُقالُ لَهُ إِبْراهِیمُ(
)قالُوا فَأْتُوا بِهِ عَلی أعْیُنِ النّاسِ لَعَلّهُمْ یَشْهَدُونَ(
)قالُوا أ أنْتَ فَعَلْتَ هذا بِآلِهَتِنا یا إِبْراهیمُ(
)قالَ بَلْ فَعَلَهُ کَبِیرُهُمْ هذا فَسْئَلُوهُمْ إِنْ کانُوا یَنْطِقُونَ[۸].
گفتند چه کسی این توهین بزرگ را به خدایان ما کرده؟ بی شک او از ستمکاران است.
گروهی گفتند: شنیده ایم جوانی آن ها را به بدی یاد می کند که به او ابراهیم گفته می شود.
گفتند: ای ابراهیم! آیا تو این کار را درباره خدایان ما انجام داده ای؟
گفت: نه بلکه آن را این بت بزرگشان کرده، پس از خودشان بپرسید، اگر سخن می گویند.
… و بت ها سخن نمی گفتند. پس ابراهیم (ع) زبان به انتقاد گشود که آیا غیر از خدا چیزی را پرستش می کنید که نه کمترین سودی برای شما دارد و نه زیانی به شما می رساند؟ نه امیدی به سودشان دارید و نه ترسی از زیانشان؟ اف بر شما و بر آنچه جز خدا می پرستید… .
جاهل بودند و خود را به جهالت زده بودند که آتشی افروختند، برای سوزاندن ابراهیم (ع) تا این گونه خدایان خود را یاری کنند. تمام شهر همدل و همراه شدند تا هیزم بیاورند و در گودالی بیفکنند تا آتشی سوزان تهیه شود، برای سوزاندن ابراهیم (ع) و ابراهیم چه آرام بود و دلش محکم به یاری پروردگارش!
وقتی آتشی سوزان افروختند، ابراهیم (ع) در منجنیق خدا را می خواند: یا الله، یا واحد، یا أحد، یاصَمد، یا مَن لَمْ یَلد ولَم یولد و لَمْ یَکُن لَهُ کُفواً أحَد نَجّنی منَ النّار بِرحمَتِکَ؛ ای خدای یکتا و بی همتا، ای خدای بی نیاز، ای خدایی که هرگز نزاد و زاده نشد، هرگز شبیه و نظیر ندارد، مرا به لطف و رحمتت از این آتش نجات بده.
ابراهیم (ع) به آتش افکنده شد[۹] و ندایی در آسمان ها پیچید: )یَا نَارُ کُونی بَرداً وَسَلاماً عَلی إبراهِیمَ[۱۰]؛ ای آتش بر ابراهیم سرد و سلامت باش.
… و آن روز هیجدهم ذی الحجه بود … .
برکه سوم
آدم هایی را که از هر چیزی ایرادی می گیرند، دیده ای؟ وصفشان را هم به طور حتم شنیده ای که می گویند بهانه هایشان، بهانه های بنی اسرائیلی است …، مثل قوم موسی (ع)، با آن بهانه های عجیب و غریبشان و چه صبری داشت، موسی (ع) در مقابل این مردمان بهانه گیر و بهانه جو … .
به سرگذشت موسی (ع) که فکر می کنم، ذله می شوم از ایرادهای بنی اسرائیل که چه ناسپاس بودند، این مردم و یادشان رفته بود، دوران سخت و طاقت فرسایی که در حکومت فرعون طی می کردند! آن روزهای رعب آور که شکم مادران را می دریدند تا اگر نوزاد پسر باشد، هلاکش کنند، مبادا که پیش گویی ها به حقیقت بپیوندد و حکومت فرعون با نوزادی که به دنیا خواهد آمد، نابود شود؛ اما خدا موسی (ع) را در کنار فرعون حفظ کرد تا در کاخ او زندگی کند و تلخی ها و سختی ها را بیشتر ببیند و لمس کند.
)وَ أوْحَیْنا إِلی أُمِِّ مُوسی أنْ أرْضِعِیهِ فَإِذا خِفْتِ عَلَیْهِ فَألْقیهِ فِی الْیَمِّ وَ لا تَخافی وَ لا تَحْزَنی إِنّا رَادُّوهُ إِلَیْکِ وَ جاعِلُوهُ مِنَ الْمُرْسَلینَ … فَالْتَقَطَهُ آلُ فِرْعَوْنَ لِیَکُونَ لَهُمْ عَدُوّاً وَ حَزَناً إِنّ فِرْعَوْنَ وَ هامانَ وَ جُنُودَهُما کانُوا خاطِئینَ[۱۱].
سال ها بعد، وقتی موسی (ع) شد پیامبر خدا و برای نجات بنی اسرائیل آمد، از او معجزه خواستند و قبول نکردند، نبوتش را و بنی اسرائیل بد مردمانی بودند که پس از غرق شدن فرعون در دریا، باز هم ایمان نیاوردند از اعماق قلب خویش و هر بار از خدای موسی (ع) چیزی طلب کردند! بهانه جو بودند و بهانه گیر که در غیبت موسی (ع) گوساله سامری را پرستش کردند! موسی (ع) هرچه در توان داشت در هدایتشان کوشید، اما گویی این مردم به صراط مستقیم هدایت نمی شدند.
موسی (ع) به امر خدا از میان اسباط دوازده گانه بنی اسرائیل، دوازده سالار و نقیب برگزید تا از اخبار سرزمین شام یا سرزمین مقدس و مردم ستمگر آن پرس وجو کنند. یوشع بن نون از زمره آن دوازده نقیب بود که سرانجام فتح آن دیار نیز
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 