پاورپوینت کامل سرگردان میان نی ها ۳۱ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
3 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل سرگردان میان نی ها ۳۱ اسلاید در PowerPoint دارای ۳۱ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل سرگردان میان نی ها ۳۱ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل سرگردان میان نی ها ۳۱ اسلاید در PowerPoint :

۵۰

به بهانه سالگرد عملیات والفجر ۸

بچه های اطلاعات و عملیات، از جمله شجاع ترین بچه های جبهه بودند. شناسایی معبرها، موقعیت ها، تجهیزات و نفرات و موانع ایجاد شده از سوی دشمن نقش، مهمی در طراحی و اجرای عملیات دارد که این مأموریت بر عهده آن هاست. اولین ردیف اسامی برای یاری کردن فرماندهان یگان های رزمی به آنان اختصاص دارد. آنچه می خوانید، خاطره ای از یکی از همین شجاعت ها و دلاوری هاست.

ما چند نفر بودیم که برای انجام عملیات والفجر ۸، در یکی از گردان های تیپ ۲۱ امام رضا۷ آموزش تخصصی غواصی می دیدیم. قرار بود شب عملیات از پشت به نیروهای دشمن بزنیم. بین ام الطویله و جزیره ماهی، پلی بود که می بایست آن را از بین می بردیم. فاصله ما با عراقی ها دقیقاً ۲۵ متر بود و ما مجبور بودیم دوشکاها و پلامین هایی را که هم منحنی زن بودند و هم تیر مستقیم می زدند، خاموش کنیم.

همان شب اول، گروه ۹ نفره ما هنگام عبور از اروند، در تیررس عراقی ها قرار گرفت و آن ها ما را با دست به یکدیگر نشان دادند و پس از چند دقیقه ای برای آوردن نیروهایشان رفتند. ما به کنار اروند آمدیم. در چند متری آن ها بودیم، اما به دلیل ویژگی هایی که این عملیات داشت، مجاز به درگیر شدن با دشمن نبودیم. بچه ها را به داخل نیزارها بردم. عراقی ها چند بار با قایق موتوری آمدند و رفتند. وقتی هوا گرگ و میش شد، بچه ها را به سمت جزیره ماهی بردم تا روی تپه ای در کنار اروند بود و هنگام مد، در آب فرو می رفت و هنگام جزر از آب خارج می شد، مستقر شویم. برای بررسی وضعیت از گروه جدا شدم و وقتی برگشتم، بچه ها به صورت چمباتمه به همدیگر تکیه داده بودند. ناگهان گلوله خمپاره در یک متری ما به زمین نشست. ابتدا احساس کردم کور شده ام، اما خدا را شکر چشمم سالم بود. صدای خِرخِر یکی از بچه ها که پشت سرم نشسته بود، بلند شد. فکر کردم خوابش برده، به آهستگی گفتم: ساکت! عراقی ها آمده اند. اما دوباره این صدا تکرار شد. من هم دوباره او را به سکوت دعوت کردم، اما وقتی برای بار سوم دست بردم که او را بیدار کنم؛ دستم به سرش خورد. برگشتم، گلوله خمپاره طوری سر او را برده بود که فقط قسمت عقب جمجمه به پوست گردنش چسبیده بود. توی تاریکی با دقت نگاهش کردم، شهید میرفندرسکی بود. شهید شاکری ـ فرمانده گروه ـ هم بر اثر اصابت ترکش به قلب، شهید شده بود. من که معاون گروه بودم، از بچه ها جدا شدم تا وضعیت را بررسی کنم. در جزیره ماهی هنوز از نیروهای ما خبری نبود، اما در ام الرصاص نیروهای ما خط را شکسته و با عراقی ها درگیر شده بودند. از نیروهای باقی مانده خواستم شهدا و مجروحین را ـ از داخل اروند و از مسیری که برایشان مشخص کردم ـ به سمت جزیره ام الرصاص و به سوی نیروهای خودی ببرند. خودم هم تا جزیره ام الرصاص آمدم، اما خبری از بچه ها نبود. تا نزدیکی پتروشیمی عراق پیش رفتم، اما اثری از بچه ها ندیدم. ناگهان متوجه شدم هرچه پیش می روم، جای آشنایی نمی بینم. برای بررسی میزان پیشروی خودم، درخت خرمایی را نشانه کردم. متوجه شدم به جای پیشروی، به سوی عقب باز می گردم. به خاطر جزر، آب با سرعت ۷۰ کیلومتر از خرمشهر به طرف دریا برگشته بود و من به ناچار همان جا توقف کردم.

ده روز متوالی را میان نی زارها سپری کردم. بین سنگرهای نعل اسبی عراقی ها پنهان شده بودم. لجن های کنار اروند را گود می کردم و در میانشان پنهان می شدم. برای حفاظت بیشتر تخته ای را پیدا کردم و روی حفره ای که در آن پنهان شده بودم، می گذاشتم. چون قبلاً چوپانی کرده بودم، با مناطق و گیاهان مختلف آشنایی داشتم. نی ها را از میان نیزارها می کندم و از شیره سفید داخلشان تغذیه می کردم. لباس غواصی پس از مدتی خاصیت خودش را از دست می دهد. برای اینکه چنین حالتی رخ ندهد، گاه گاهی لباس را در می آوردم تا خشک بشود. در یکی از شب ها لباس غواصی را پوشیدم تا از جزیره ماهی به سوی ام الرصاص بروم، تا خواستم از آب خارج بشوم، نگاه یک نگهبان عراقی مرا میخکوب کرد.

او بالای سرم آمد و گفت: “تعال” و دستش را دراز کرد تا مرا از آب بیرون بکشد. من به سرعت به عقب برگشتم و خودم را داخل آب انداختم. نارنجکش را کشید و داخل آب پرتاب کرد. آب اطراف من متلاطم شد، اما به لطف خدا آسیبی ندیدم. حالا عراقی ها متوجه حضور من شده بودند، برای همین تا من عرض اروند را طی کنم، چند خمپاره منور شلیک شد و آسمان اروند را نورانی کرد؛ به دنبال آن خمپاره ۶۰ مرتب روی اروند شلیک می شد.

به سمت بالای اروند رفتم و از آن ها فاصله گرفتم و با استفاده از تاریکی شب، فین های غواصی کفش های مخصوص غواصی را از پایم بیرون آوردم و با عبور از میان سیم های خاردار شروع به دویدن کردم. عراقی ها با فاصله ای

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.