پاورپوینت کامل منافقان در نهج البلاغه ۴۳ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
3 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل منافقان در نهج البلاغه ۴۳ اسلاید در PowerPoint دارای ۴۳ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل منافقان در نهج البلاغه ۴۳ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل منافقان در نهج البلاغه ۴۳ اسلاید در PowerPoint :

۳۷

در مباحث گذشته به خصوصیات و
خصلتهای منافقان، توطئه ها و برخوردهای
آنان اشاره کردیم در ادامه، به سخنان
حضرت علی(ع) درباره منافقان می پردازیم.
قبلاً گفتیم که مخالفت اصلی منافقان، با
حاکم اسلامی است و اولین جریان نفاق بعد
از پیامبر، بلافاصله پس از رحلت ایشان و در
سقیفه شکل گرفت. سخن پیامبر را به
فراموشی سپردند و ۲۵ سال حضرت علی را
خانه نشین کردند. و بعد از ۲۵ سال باز به
سراغ حضرت آمدند و با اصرار با او بیعت کردند ولی اندکی نگذشت که سر ناسازگاری
گذاشتند، عدالت علی(ع) بر آنها سخت آمد و
به بهانه های واهی و برای رسیدن عده ای به
خلافت در طول ۵ سال، سه جنگ را بر آن
حضرت تحمیل کردند و عجیب آنکه در هر
سه جنگ، مسلمانان با یکدیگر رودررو
شدند. با نگاهی به کتاب گرانقدر نهج البلاغه،
وضعیت نفاق و خون دل خوردن مولای
متقیان از منافقان بداندیش و ساده دلان
کج اندیش روشن تر می شود.

حضرت علی (ع) در خطبه معروف
شقشقیه که در نخستین روزهای خلافت
ایراد فرمودند، می فرمایند: «هان بخدا سوگند
فلان جامه خلافت را پوشید و می دانست
خلافت جز من را نشاید…، شگفتا کسی که در
زندگی می خواست خلافت را واگذارد، چون
اجلش رسید کوشید آنرا به عقد دیگری
درآورد…من آن مدت دراز را با شکیبایی به سر
بردم، رنج دیدم و خون دل خوردم. چون
زندگانی او به سرآمد گروهی را نامزد کرد و مرا در
جمله آنان درآورد. خدا را چه شورائی، من از
نخستین چه کم داشتم که مرا در پایه او
نپنداشتند و در صف اینان داشتند….این دوخت
و آن برید تا سومین به مقصود رسید و همچون
چارپا بتاخت».(۱)

در این خطبه حضرت با اشاره به جریان
غصب خلافت، به حق خود اشاره
می فرمایند و در ادامه تأکید می فرمایند که
«بخدایی که دانه را کفید و جان را آفرید، اگر این
بیعت کنندگان نبودند و یاران حجت بر من تمام
نمی کردند و خدا علما را نفرموده بود تا ستمکار
را برنتابند و به یاری گرسنگان ستمدیده
بشتابند، رشته این کار را از دست می گذاشتم و
پایانش را چون آغازش می انگاشتم و چون
گذشته، خود را به کناری می داشتم و می دیدید
که دنیای شما را به چیزی نمی شمارم و
حکومت را پشیزی ارزش نمی گذارم» و به
این ترتیب هدف خود از پذیرش خلافت را
بیان می نمایند.

آن حضرت در خطبه ۲۱۰ به وجود
جریان نفاق اشاره کرده و می فرمایند:
«(منافقان) پس از رسول خدا بر جای ماندند و با
دروغ و تهمت به پیشوایان گمراهی و دعوت
کنندگان به آتش نزدیکی جستند.»

امام (ع) در خطبه ۲۶ شرایط قبل از
خلافت را اینگونه ترسیم می فرماید:
«نگریستم و دیدم مرا یاری نیست و جز کسانم
مددکاری نیست، دریغ آمدم که آنان دست به
یاریم گشایند، مباداکه به کام مرگ درآیند. ناچار
خار غم در دیده شکسته، نفس در سینه و گلو
بسته، از حق خود چشم پوشیدم و شربت
تلخکامی، نوشیدم». آن حضرت حتی بیعت
مردم را اینگونه توصیف می کند: «بیعت شما
با من، بی اندیشه و تدبیر نبود و کار من و شما
یکسان نیست. من شما را برای خدا می خواهم
و شما مرا برای خود می خواهید.»(۲)

همین مردمند، که اندکی بعد حضرت
آنها را شماتت نموده و می فرماید:«امروز
مردم از ستم حاکمان خود می ترسند و من از
ستم رعیت خویش. خواستم تا برای جهاد
بیرون شوید در خانه خزیدید. سخن حق را به
گوش شما خواندم، نشنیدید، آشکارا و نهان
خواندم، پاسخ نگفتید، اندرزتان دادم
نپذیرفتید»(۳) . این مردم دورو کار را به جایی
می رسانند که حضرت درباره شان می فرماید:
«به خدا دوست داشتم. خدا میان من و شما
جدایی اندازد و مرا بدان که از شما به من
سزاوارتر است ملحق سازد.»(۴)

در جای دیگر، در شماتت این مردم
می فرماید: «شما کجا آتش کارزار توانید
افروخت تفو بر شما که از زیادی آزارتان سینه ام
سوخت، روزی به آواز بلندتان خوانم و روز دیگر
در گوشتان سخن می رانم، نه آزادگان راستینید
هنگام خواندنتان به آواز، نه برادران یکرنگ در
نگهداری راز»(۵) و نیز می فرماید: «گرفتار
کسانی شده ام که چون امر می کنم فرمان
نمی برند و چون می خوانم پاسخ نمی دهند. ای
ناکسان! برای چه در انتظارید و چرا برای یاری
دین خدا گامی برنمی دارید. دینی کو که
فراهمتان آورد؟ غیرتی کو تا شما را به غضب
درآورد فریاد می زنم و یاری می جویم، نه سخنم
می شنوید، نه فرمانم را می برید.»(۶)

در خطبه جهاد نیز حضرت علی(ع)
شدیدترین سخنان را خطاب به مردمی که
خصوصیات منافقان درباره آنها صادق
است،می فرماید: «شگفتا، به خدا که هماهنگی
این مردم، در باطل خویش و پراکندگی شما در
حق، دل را می میراند و اندوه را تازه می گرداند،
زشت بادید و از اندوه بیرون نیایید که آماج تیر

بلائید. بر شما غارت می برند و ننگی ندارید. با
شما پیکار می کنند و به جنگی دست نمی گشائید.
خدا را نافرمانی می کنید و خشنودی می نمائید.
اگر در تابستان شما را بخوانم، گوئید، هوا سخت
گرم است، مهلتی ده تا گرما کمتر شود. اگر در
زمستان فرمان دهم، گوئید: سخت سرد است
مهلتی ده تا سرما از بلاد ما دور شود. شما که از
گرما و سرما چنین می گریزید با شمشیر آخته
کجا می ستیزید؟ ای نه مردان به صورت مرد، ای
کم خردان نازپرورد، کاش شما را ندیده بودم و
نمی شناختم که به خدا، پایان این آشنایی
ندامت بود و دستاورد آن اندوه و حسرت.
خدایتان بمیراناد! که دلم از دست شما پرخون
است و سینه ام مالامال خشم شما مردم دون که
پیاپی جرعه اندوه به کامم می ریزید و با
نافرمانی و فروگذاری جانبم، کار را در
هم می آمیزید.»(۷)

امام(ع) در نامه به عبداللّه ابن عباس
پس از کشته شدن محمد ابن ابی بکر چنین
می فرماید: «از خدا می خواهم به زودی مرا از
دستشان برهاند، به خدا اگر آرزوی شهادتم به
هنگام رویارویی با دشمن نبود و دل نهادنم بر
مرگ خویش نمی نمود، دوست داشتم یک روز با
اینان به سر نبرم و هرگز دیدارشان نکنم.»(۸)

آن حضرت خطبه ای می خواندند. اشعث
ابن قیس بر حرفی خرده گرفت و گفت این
سخن به زیان تواست. امام فرمودند: «تو را
که آگاهانید که سود من کدام است و زیان من
کدام. علیک لعنه اللّه و لعنه اللّاعنین. ای متکبر
متکبر زاده و ای منافق کافرزاده، یکبار در عهد
کفر اسیر گشتی و بار دیگر در حکومت اسلام به
اسیری در آمدی و هر دوبار نه مال تو، تو را
سودی بخشید و نه تبارت به فریاد رسید.»(۹)

طلحه و زبیر از این که حضرت علی با
ایشان مشورت نمی کرد ناخشنود شدند، آن
حضرت فرمود: «به خدا که مرا به خلافت
رغبتی نبود و به حکومت حاجتی نه، لیکن شما
مرا بدان واداشتید و آن وظیفه را برعهده ام

گذاشتید، چون کار حکومت به من رسید، به
کتاب خدا و آن چه برای ما مقدر نموده و ما را به
حکم کردن بدان امر فرموده نگریستم و از آن
پیروی کردم و به سنتی که رسول خدا

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.