پاورپوینت کامل بلوغ و امامت ۹۵ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
3 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل بلوغ و امامت ۹۵ اسلاید در PowerPoint دارای ۹۵ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل بلوغ و امامت ۹۵ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل بلوغ و امامت ۹۵ اسلاید در PowerPoint :

مقدمه:

در میان ائمه معصوم (ع) سه امام در خردسالی به امامت رسیدند: امام جواد (ع) در هفت سالگی، امام هادی (ع) در نه سالگی و حضرت مهدی (عج) در پنج سالگی؛ از این رو، از همان عصر امامت امام رضا(ع) به بعد، این سؤال مطرح شد که با توجه به مقام بسیار ارجمند امامت، چگونه انسانی در خردسالی به امامت می رسد؟ زیرا دوران شکوفایی رشد و عقل در مردان، به طور معمول از پانزده سالگی شروع و در چهل سالگی به تکامل می رسد. از آنجا که حضرت جواد نخستین امامی بود که در کودکی به منصب امامت رسید، برخی این سؤال را مطرح می کردند آیا می توان رهبری جامعه را به کودک هفت ساله سپرد؟ آیا یک کودک هفت ساله مدیریت، دور اندیشی و درایت یک مرد کامل را دارد؟ آیا ممکن است انسانی در چنین سنی به آن حد از کمال برسد که بتواند جانشین پیامبر خدا باشد؟ و آیا در امتهای پیشین چنین چیزی سابقه داشته است؟ این مسائل در آن عصر، از جنجالی ترین مسائل روز بود. در این نوشتار مختصر بر آنیم تا با مطالعه در منابع معتبر اسلامی برای این گونه سؤالات، پاسخی درخور و قانع کننده بیابیم و در این راستا از خداوند منّان و وجود پر برکت حضرت جوادالائمه (ع) استعانت می جوئیم. امامت در خردسالی از منظر باورهای شیعه که موضوع امامت را یک موهبت الهی می داند، پاسخ این گونه پرسش ها بسی روشن است؛ زیرا از این دیدگاه خداوند متعال هر کسی را که شایسته این مقام بداند، به منصب پیشوایی امت برمی گزیند؛ حتی اگر در سنین کودکی باشد. مقیاس سن بالا، گرچه در میان انسانها مقیاسی برای رسیدن به کمال محسوب می شود، اما در بینش وحیانی و قرآن ممکن است یک فرد در سن کودکی فضائل و کمالات و شرایط رهبری جامعه را دارا باشد و امتیازات ویژه ای را که لازمه رهبری است در او موجود باشد و خداوند سبحان موهبت رسالت و امامت را به او عنایت کند و اطاعت از وی را بر مردم واجب و لازم گرداند. البته خدای متعال از این طریق می خواهد به مخلوقاتش بفهماند که مقام نبوت و امامت، که تداوم راه نبوت است، همانند مناصب معمولی نیست که با زمینه ها و شرایط عادی انجام پذیرد، بلکه مقام معنوی نبوت و امامت مافوق این مناصب بوده و زمینه ها و شرایط ویژه ای می طلبد. در عصری که زمینه امامت پیشوای نهم فراهم آمده بود و آن حضرت در دوران کودکی: در هفت سالگی، بنا به قولی در هشت سالگی و بنا به قولی دیگر در نه سالگی این منصب آسمانی را عهده دار می گردید، گرچه رسیدن به مقام نبوت یا امامت در سنین کودکی بی سابقه نبوده، از این دست سؤالات زیاد مطرح می شد؛ البته این گونه سؤالات، دستاویز کسانی شد که با جریان امامت در خاندان رسول خدا(ص) مخالف بودند. اما آن حضرت طی جلسات متعدد پرسش و پاسخ و مناظره مراتب علم و فضل خویش را بر همگان آشکار و راه مخالفت و بهانه مخالفان را مسدود نمود؛ البته پدر بزرگوارش، امام رضا (ع) قبل از امامت امام جواد (ع) به بیان پاسخ این مسائل می پرداختند، و با روشنگری و آگاهی بخشی، اذهان را روشن می ساختند. گاهی این مسئله به گونه های دیگر، در نزد بستگان ائمه (ع) مطرح می شد، و آنها نیز به پاسخ آن می پرداختند؛ به عنوان نمونه محدث خبیر کلینی از محمد بن حسن بن عماد روایت می کند که گفت: من در حضور علی بن جعفر عموی بزرگوار حضرت رضا(ع) در مسجدالنبی نشسته بودم، دو سال بود که در مسجد رسول خدا (ص) به درس او می رفتم و از محضرش مستفیض می شدم، یک روز ناگاه دیدم امام جواد (ع) که کودک خردسالی بود در مسجدالنبی (ص) به نزد علی بن جعفر (ع) آمد، علی بن جعفر (ع) تا آن حضرت را دید، شتابان برخاست و با پای برهنه و بدون ردا به سوی حضرت جواد (ع) شتافت و دست او را بوسید و به او احترام شایان نمود. حضرت جواد (ع) به او فرمود: «ای عمو! بنشین. خدا تو را رحمت کند.» علی بن جعفر گفت: ای آقای من چگونه بنشینم با این که تو ایستاده ای؟ هنگامی که علی بن جعفر به مجلس درس خود بازگشت، اصحاب و شاگردانش او را سرزنش کردند و به او گفتند: «تو عموی پدر او هستی، در عین حال با این سن و سال، این گونه در برابر حضرت جواد (ع) که خردسال است، فروتنی می کنی و دستش را می بوسی و آن همه احترام شایان می نمایی؟» علی بن جعفر (ع) گفت: «ساکت باشید.» آن گاه محاسن خود را به دست گرفت و گفت: «اذا کان الله عزوجل لم یؤهل هذا الشیبه و اهل هذا الفتی و وضعه حیث وضعه، انکر فضله، نعوذ بالله مما تقولون بل انا له عبد؛ اگر خداوند صاحب این ریش سفید را شایسته (امامت) ندانست، و این نوجوان را سزاوار دانست، و به او چنان مقامی داد، آیا من فضیلت او را انکار کنم؟ پناه به خدا از سخن ناروای شما. من غلام و برده او هستم و او مولای من است.»(۱) پاسخ های امام رضا(ع) در روایتی نقل شده که: روزی یکی از شیعیان در محضر امام رضا (ع) پرسید: «اگر برای شما پیشامدی رخ داد، پس از شما امام مردم کیست؟» امام رضا (ع) در پاسخ فرمود: «پسرم ابوجعفر (حضرت جواد) است.» گویی پرسش کننده از شنیدن این پاسخ – از این رو که حضرت جواد (ع) کودک بود و حدود هفت سال داشت – قانع نشد، حضرت رضا (ع) به او فرمود: «خداوند حضرت عیسی (ع) را در کمتر از سن ابوجعفر (حضرت جواد) به عنوان پیامبر شریعت تازه ای برگزید.(۲) بنابراین، چه مانعی دارد که همان خدا ابوجعفر را در خردسالی به امامت برساند؟» توضیح این که: قرآن کریم در آیه ۳۰ سوره مریم به این مطلب تصریح نموده که حضرت عیسی (ع) در گهواره با بیان گویا چنین گفت: «انی عبدالله آتانی الکتاب و جعلنی نبیاً؛ من بنده خدایم، او کتاب آسمانی به من عنایت فرموده و مرا پیامبر قرار داده است.» همچنین در روایتی دیگر از «صفوان بن یحیی» آمده است که می گوید: به حضرت رضا (ع) عرض کردم، قبل از تولد حضرت جواد(ع) در مورد جانشین شما می پرسیدیم، می فرمودید خداوند پسری را به من عنایت می کند. اکنون خداوند حضرت جواد (ع) را به شما داده است، و چشم های ما را به وجود او روشن نموده است، خداوند آن روز را که شما از دنیا بروید برای ما نیاورد، ولی اگر حادثه ای رخ داد، به چه کسی رجوع کنیم؟ (امام بعد از شما کیست؟) حضرت رضا (ع) به پسرش حضرت جواد (ع) که در مقابلش ایستاده بود، اشاره کرد و فرمود: «به او مراجعه کنید.» عرض کردم «فدایت گردم، این پسر سه سال دارد.» فرمود: «و ما یضره من ذلک، فقد قام عیسی بالحجه و هو ابن ثلاث سنین؛ چه مانعی دارد! عیسی سه ساله بود که به حجت قیام کرد (و نبوت خود را آشکار نمود.)» بنابراین، وقتی حضرت عیسی در گهواره برای ابلاغ شریعت تازه به مقام پیامبری برسد، چه اشکالی دارد که به اراده خداوند، حضرت جواد (ع) در هفت سالگی، به مقام رهبری، آن هم در مورد شریعت پیامبر اسلام (ص) که بیش از دو قرن از آغاز آن با داشتن چندین رهبر می گذرد، برسد. امام هشتم (ع) برای اثبات امامت حضرت جواد (ع) و پاسخ به شبهات طرح شده، گاه از آیات قرآن کریم و دلائل تاریخی بهره می گرفت و گاهی نیز از تفضلات الهی و تأییدات غیبی استفاده می کرد. در این باره حسن بن جهم می گوید: در حضور امام نشسته بودم که فرزند خردسالش را صدا کرد. آن سلاله پاک نبوی نیز در پاسخ به ندای پدر به جمع ما پیوست. امام رضا (ع) لباس آن کودک را کنار زده و به من فرمود: میان دو شانه اش را بنگر! چون به میان دو کتف او نگاه کردم، چشمم به یکی از شانه هایش به مهر امامت افتاد که در میان گوشت بدن قرار داشت. فرمود: آیا این مهر امامت را می بینی؟ شبیه همین در روی شانه پدرم نیز وجود داشت.(۳) گرداب اعتقادی به رغم این که امام رضا (ع) قبل از امامت امام جواد (ع) به بیان پاسخ این مسائل (امامت در خردسالی) پرداختند، و با روشنگری و آگاهی بخشی، امکان رسیدن به مناصب بزرگ الهی در سن خردسالی را برای اذهان به خوبی روشن ساختند، هنوز مشکل کوچکی سنّ حضرت جواد، نه تنها برای بسیاری از افراد عادی از شیعیان حل نشده بود، بلکه برای برخی از بزرگان و علمای شیعه نیز جای بحث و گفتگو داشت. به همین جهت پس از شهادت امام رضا (ع) و آغاز امامت فرزند خردسالش، حضرت جواد، شیعیان به ویژه شیعیان عامی با گرداب اعتقادی خطرناک و در نوع خود بی سابقه ای مواجه شدند و کوچکی سن آن حضرت به صورت یک مشکل بزرگ پدیدار گردید. طبری می نویسد: «زمانی که سنّ او (حضرت جواد) به شش سال و چند ماه رسید، مأمون پدرش را به شهادت رساند و شیعیان در حیرت و سرگردانی فرو رفتند و در میان مردم اختلاف نظر پدید آمد و سنّ ابوجعفر را کم شمردند و شیعیان در سایر شهرها متحیر شدند.»(۴) به همین جهت، شیعیان اجتماعاتی تشکیل دادند و دیدارهایی با امام جواد به عمل آوردند و به منظور آزمایش و حصول اطمینان از این که او دارای علم امامت است، پرسش هایی را مطرح کردند و هنگامی که پاسخهای قاطع و روشن و قانع کننده دریافت کردند، آرامش و اطمینان یافتند. مورخان در این زمینه می نویسند: چون امام رضا (ع) در سال ۲۰۲ به شهادت رسید، سنّ ابوجعفر نزدیک به هفت سال بود، ازین رو در بغداد و سایر شهرها در بین مردم اختلاف نظر پدید آمد. «ریان بن صلت»، «صفوان بن یحیی»، «محمد بن حکیم»، «عبدالرحمن بن حجاج» و «یونس بن عبدالرحمن»، با گروهی از بزرگان و معتمدین شیعه، در خانه «عبدالرحمن بن حجاج»، در یکی از محله های بغداد به نام «برکه زلزل»(۵) گرد آمدند و در سوک امام به گریه و اندوه پرداختند… یونس به آنان گفت: دست از گریه و زاری بردارید، (باید دید) امر امامت را چه کسی عهده دار می گردد؟ و تا این کودک (ابوجعفر) بزرگ شود، مسائل خود را از چه کسی باید بپرسیم؟ در این هنگام «ریان بن صلت» برخاست و گلوی او را گرفت و فشرد، و در حالی که به سر و صورت او می زد، با خشم گفت: تو نزد ما تظاهر به ایمان می کنی و شک و شرک خود را پنهان می داری؟! اگر امامت او از جانب خدا باشد حتی اگر طفل یک روزه باشد، مثل پیرمرد صد ساله خواهد بود، و اگر از جانب خدا نباشد حتی اگر صد ساله باشد، چون دیگران یک فرد عادی خواهد بود، شایسته است در این باره تأمّل شود. در این هنگام حاضران به توبیخ و نکوهش یونس پرداختند.(۶) و در آن موقع، موسم حج نزدیک شده بود. هشتاد نفر از فقها و علمای بغداد و شهرهای دیگر رهسپار حج شدند و به قصد دیدار ابوجعفر عازم مدینه گردیدند، و چون به مدینه رسیدند، به خانه امام صادق (ع) که خالی بود، رفتند و روی زیرانداز بزرگی نشستند. در این هنگام «عبدالله بن موسی»، عموی حضرت جواد، وارد شد و در صدر مجلس نشست. استاد شیخ عزیز الله عطاردی می گوید: برخی از شیعیان، بعد از شهادت امام رضا (ع) پنداشتند برادر ایشان (عبدالله بن موسی) امام و رهبر الهی است. پس به سوی او شتافتند و برای حصول اطمینان، از وی مسائلی پرسیدند و چون او در پاسخ درماند، از دورش پراکنده شدند.(۷) شیعیان متحیر و غمگین شدند و فقها مضطرب گشتند و برخاسته قصد رفتن کردند و گفتند: اگر ابوجعفر می توانست جواب مسائل ما را بدهد، عبدالله نزد ما نمی آمد و جوابهای نادرست نمی داد! در این هنگام دری از صدر مجلس باز شد و غلامی بنام «موفق» وارد مجلس گردید و گفت: این ابوجعفر است که می آید، همه بپا خاستند و از وی استقبال کرده سلام دادند. امام وارد شد و نشست و مردم همه ساکت شدند. آن گاه سؤالات خود را با امام در میان گذاشتند و وقتی که پاسخهای قانع کننده و کاملی شنیدند، شاد شدند و او را دعا کردند و ستودند و عرض کردند: عموی شما، عبدالله، چنین و چنان فتوا داد. حضرت فرمود: لااله الااللّه، ای عمو! فردای قیامت برایت بسیار گران خواهدبود که نزد خدا بایستی و خدا به تو بگوید: با آن که در میان امت، داناتر از تو وجود داشت، چرا ندانسته به بندگان من فتوا دادی؟!(۸) «اسحاق بن اسماعیل» که آن سال همراه این گروه بود، می گوید: من نیز در نامه ای ده مسئله نوشته بودم تا از آن حضرت بپرسم. در آن موقع همسرم حامله بود. با خود گفتم: اگر به پرسشهای من پاسخ داد، از او تقاضا می کنم که دعا کند خداوند بچه ای را که همسرم به آن آبستن است، پسر قرار دهد. وقتی که مردم سؤالات خود را مطرح کردند، من نیز نامه را در دست گرفته بپاخاستم تا مسائل را مطرح کنم. امام تا مرا دید، فرمود: ای اسحاق! اسم او را «احمد» بگذار؟ به دنبال این قضیه، همسرم پسری به دنیا آورد و نام او را «احمد» گذاشتم.(۹) پاسخهای امام جواد(ع) هنگامی که امام جواد (ع) با خیل مردمی که به دلیل سن کم او در امر امامتش به حیرت افتاده بودند، روبه رو شد، با روشهای مختلف به پاسخگویی و زدودن شبهات و ذهنیات پرداخت. ازاین رو، به برخی از پاسخ های آن حضرت به اختصار اشاره می کنیم. ۱- تنها وارث محمّد بن عیسی می گوید: «نزد ابی جعفر ثانی (امام جواد) رفتم، در برخی امور با من مناظره کرد و در پایان فرمود: یا ابا علی! ارتفع الشک، ما لابی غیری؛ ای ابا علی، شک خود را برطرف کن، برای پدرم غیر از من نیست (من تنها وارث و طبعا امام بعدی هستم).»(۱۰) ۲- استدلال قرآنی مسأله امامت حضرت جواد (ع) در خردسالی، در عصر امامت خود ایشان نیز مطرح بود، حتی این مسئله را از خود آن حضرت می پرسیدند. مرحوم کلینی در «اصول کافی» می نویسد: شخصی محضر امام جواد (ع) شرفیاب شد و اظهار داشت: یابن رسول اللّه! عدّه ای از مردم نسبت به موقعیت شما ایجاد شبهه می کنند؟! حضرت در پاسخ چنین فرمود: خداوند متعال به حضرت داوود(ع) وحی کرد که فرزندش، سلیمان را خلیفه و وصی خود قرار دهد، با این که سلیمان کودکی خردسال بود و گوسفند چرانی می کرد. و این موضوع را برخی از علماء و بزرگان بنی اسرائیل نپذیرفتند و در أذهان مردم شک و شُبهه ایجاد کردند. به همین جهت، خداوند به حضرت داوود (ع) وحی کرد که عصا و چوبدستی اعتراض کنندگان و سلیمان را بگیر و هر کدام را با علامتی مشخّص کن که از چه کسی است؛ و سپس آنها را شبانگاه در جائی پنهان نما. فردای آن روز به همراه صاحبان آنها بروید و چوبدستی ها را بردارید، با توجّه به این نکته، که چوبدستی هرکس سبز شده باشد همان شخص، جانشین و خلیفه و حجّت بر حقّ خدا خواهد بود. همگی این پیشنهاد را پذیرفتند؛ و چون به مرحله اجراء درآوردند، عصای سلیمان سبز و دارای برگ و ثمر شد. پس از آن، همه افراد پذیرفتند که او حجّت و پیامبر خداست.(۱۱) علی بن اسباط، یکی از یاران امام رضا و امام جواد (ع) می گوید: روزی به محضر امام جواد رسیدم، در ضمن دیدار، به سیمای حضرت خیره شدم تا قیافه او را به ذهن خود سپرده، پس از بازگشت به مصر برای ارادتمندان آن حضرت بیان کنم.(۱۲) درست در همین لحظه امام جواد (ع) که گویی تمام افکار مرا خوانده بود، در برابر من نشست و به من توجه کرد و فرمود: ای علی! همانا خداوند

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.