پاورپوینت کامل بن لادن گفت; حق نداری نه عکس بگیری نه فیلم ۸۸ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
3 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل بن لادن گفت; حق نداری نه عکس بگیری نه فیلم ۸۸ اسلاید در PowerPoint دارای ۸۸ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل بن لادن گفت; حق نداری نه عکس بگیری نه فیلم ۸۸ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل بن لادن گفت; حق نداری نه عکس بگیری نه فیلم ۸۸ اسلاید در PowerPoint :

گفتگو با «رضا برجی» عکاس و مستند ساز جنگهای معاصر یک تیتر انتخاب شود

درآمد:

رضا برجی را همه اهالی هنر، به ویژه دغدغه مندان جبهه فرهنگی انقلاب به خوبی می شناسند. مستند ساز و عکاس جانبازی که علاقه و اصرار به ثبت صحنه های نبرد، مقاومت و مظلومیت مسلمین، او را برآن داشته که فارق از همه حواشی و به قیمت سلامتی و آسایش خود در جبهه های گوناگون در سراسر دنیا حضور پیدا کند. دارنده عنوان «رکورددار عکاسی جنگ در جهان» از همرزمان و یاران شهید آوینی است و همچنان خود را وامدار وی می داند.

رضا برجی با وجود کسالت شدید ناشی از مصدومیت شیمیایی صمیمانه در دفتر مجله پاسدار اسلام حضور پیدا کرد و بارها درحین یادآوری صحنه های دهشتناک حک شده درخاطرش، نفسش به شماره افتاد و دیدگانش اشک آلود شد. چرا که او از معدود هنرمندانی است که این تجربه ها را با گوشت و پوست خود احساس کرده است. ..

از شما ممنونیم که با وجود کسالت دعوت ما را پذیرفتید. هر چند اهالی جبهه و فاع مقدس، شما را به خوبی می شناسند، اما برای کسانی که به هر حال متعلق به نسل های سوم و چهارم انقلاب هستند، مختصری از تاریخچه زندگیتان بفرمایید.

من در ۶ اسفند ۴۳ در زنجان به دنیا آمدم. در ۲۴ یا ۲۶ اسفند ۵۹ هم رفتم جنگ.

یعنی ۱۵، ۱۶ ساله بودید. شناسنامه را هم دستکاری کردید؟

[می خندد] ما چون دوره ویژه دیده بودیم، خیلی به ما گیر ندادند. هنوز انقلاب نشده بود که مرا به خاطر اخلال در مدرسه اخراج کردند. انقلاب که شد، دوباره وارد مدرسه شدیم! بنده خدا مدیر ترسیده بود و بچه ها هم شعار می دادند: «مدیر ساواکی اعدام باید گردد، اخراج باید گردد». بالاخره گذشت و در سال ۵۸ دوره نظامی را دیدیم تا سال ۵۹ که جنگ شروع شد. همان موقع که امام فرمودند که بسیج تشکیل شود، بلافاصله آموزش دیدن را شروع کردیم و به محض این که جنگ شروع شد، به ستاد جنگ های نامنظم شهید چمران رفتیم. هنوز نوجوان بودیم که وارد عرصه جنگ شدیم. اولین خمپاره که منفجر شد، تازه فهمیدیم کجا هستیم. از آن موقع بود که فهمیدیم یک مرگ و زندگی ای هست و بالاتر از آن شهادتی هست. فهمیدیم دنیا دست کیست و خدا با چه قدرتی دارد کار می کند.

کلاً چقدر در منطقه جنگی بودید؟

۷۵ ماه.

کسالت فعلی هم ناشی از مصدومیتهای دوران جنگ تحمیلی است؟

بله. من شیمیایی هستم. دو هفته پیش بیمارستان بستر بودم. چیزی تغییر نکرده و داروی جدیدی نداده اند… در حال حاضر به خاطر پیشرفت بیماری، گاهی نمی توانم کار کنم.

چه شد که به فعالیت در روایت فتح کشیده شدید؟

مدتی تک تیرانداز، لودرچی، اطلاعات پیگیری بودم و بعد تخریب چی شدم. همه اینها را که پشت سر گذاشتم، مجروح که می شدم و نمی توانستم کاری انجام بدهم، توی کار دیگری می آمدم. تا آمدیم و به سال ۶۵ رسیدیم و به تور شهید آوینی خوردیم. یک مقدار عکاسی بلد بودم و از سال ۶۳ به صورت آماتور کار می کردم.

با شهید آوینی چطور آشنا شدید؟

خیلی اتفاقی. در روزنامه خواندم که روایت فتح احتیاج به نیرو دارد. یک امتحانی می گیرند و بعد هم مصاحبه است. ما هم رفتیم و امتحان دادیم و مصاحبه کردیم. آخرین نفری هم که مصاحبه می گرفت، خود شهید آوینی بود که جواب نهایی را می داد. شهید آوینی مصاحبه کرد و ما جزو مانده ها شدیم و آموزش دیدیم. البته من یک سری آموزش های اولیه دیده بودم و راجع به نور، دیافراگم، عدسی و مسائل اولیه یک چیزهایی می دانستم. اولین کلاس شهید آوینی مبانی تصویر بود و تقریباً هر چیزی را که می گفت می نوشتم. فیلمبرداری را هم آقامصطفی دالایی درس می داد. آقای صمدی هم صدابرداری درس می داد. بعد از دیدن آموزش ها وارد روایت فتح شدیم. بعد از شش ماه به شهید آوینی گفتم: «من دوربین می خواهم». در این مدت دستیار فیلمبردار بودم. آقای مسعودی دوست ما که آنجا بود، گفت: «اینجا کسانی هستند که دو سال است دستیار فیلمبردار هستند». گفتم: «شاید کسی بخواهد صد سال دستیار فیلمبردار بماند. من الان می توانم فیلمبرداری کنم». شهید آوینی گفت: «کار برای خداست دیگر؟» گفتم: «بله». اولین کار مستقل من در هفته درختکاری بود که شهید آوینی گفت: «باید هفت قسمت بسازی». پرسیدم: «آقامرتضی! درختکاری چه ربطی به جنگ دارد؟» گفت: «ما گروه جهاد تلویزیون هستیم، یعنی استخدام جهاد، اما مستقر در تلویزیون هستیم، یعنی شتر ـ گاو ـ پلنگ هستیم و باید برنامه های روستایی جهاد را هم تحت پوشش قرار بدهیم. غیر از این نمی شود عمل کرد. تو باید بروی و برای این یک هفته برنامه تهیه کنی».

بالطبع قبول کردم و رفتم و اولین کار مستقل ما شد برنامه هفته درختکاری! اتفاقاً دو سه تا از این فیلم ها را بعضی از بچه ها به عنوان پایان نامه هایشان دادند. شهید آوینی در طول جنگ یک چیزهایی را آهسته آهسته به ما منتقل می کرد و می گفت: «فیلمسازی یا کاری که دارید می کنید، در کنارش کار بزرگی را دارید انجام می دهید و آن هم مبارزه در راه خداست». می گفت: «کار در جنگ، برای خداست و بحث خودسازی خودتان خیلی مهم تر از فیلمی است که می گیرید، چون فیلمی که می گیرید تا خودسازی اتفاق نیفتاده باشد، تأثیر ندارد».

یک بار در مصاحبه ای گفتم که چرا فیلم های فیلمسازان ما و کتاب های نویسندگان ما و اساساً آثار هنری ما تأثیر نمی گذارند؟ به خاطر این که ما آن جمله امام را که فرمود: «تزکیه قبل از تعلیم»، نمی فهمیم، یعنی ما خودمان را جای معلم نگذاشته ایم، در صورتی که ما هم معلم هستیم. کسی که در کلاس به بچه های مردم درس می دهد با منی که فیلم می سازم، هر دو یک کار را انجام می دهیم، آموزش.

از شهید آوینی می گفتید.

به این جمله زیبا از مرتضی دقت کنید. می گوید: «جنگ آینده ما نه با امریکا که جنگ با اسلام امریکایی است و فروپاشی غرب با یک انفجار فیزیکی شروع می شود». خیلی جمله قشنگی است. مرتضی یک فیلسوف بود و به فلسفه غرب اشراف داشت. فلسفه شرق را هم کامل می دانست. آقامرتضی عارف عامل بود و به دیگران هم یاد می داد که چه باید بکنند. یکی از کسانی که الان از بزرگان هم هست و با مرتضی مخالفت می کرد، می گوید مرتضی ۳۰ سال زودتر از زمان خودش فکر می کرد. به خاطر همین هم وقتی می گفت سینما یعنی قصه های مجید، می دانست چه می گوید. او در سینما یک نظریه پرداز بود. تا ما در سینما تئوری مشخصی ندهیم، مسلماً راه به جایی نمی بریم، یعنی همان چیزی که الان اتفاق افتاده که فرهنگ غربی ها را داریم با پوست و استخوان جذب و به شدت افکار آنها را تبلیغ می کنیم، چون خودمان تئوری نداریم. چرا؟ چون این صنعت مال ما نیست. ما اتفاقاً جزو اولین کشورهایی هستیم که سینما در آن وارد شده و باید برای استفاده از آن یک تئوری و نظریه مبتنی بر فرهنگ و دین خودمان بریزیم که هر جوری از آن استفاده نکنیم، چون به محض این که بد استفاده کنیم، به خود ما آسیب می زند، پس باید برای استفاده از آن فکر و برایش یک نظریه درست تدوین کنیم تا بتوانیم از این تکنولوژی استفاده درست کنیم.

به هر حال شهید آوینی در سینمای مستند، روشی به اسم مستند اشراقی را ابداع کرد و گفت همان طور که ما در فلسفه توانستیم به کمک دین، فلسفه جدیدی را پدید بیاوریم که در آن نگاه اشراقی و شهودی دخالت داشته باشد، در سینما هم می توانیم این کار را بکنیم.

کمی به عقب بر گردیم. یادتان هست در کدام عملیات ها شرکت کردید؟

اولین عملیات به اسم طراح بود، فتح بستان، فتح المبین، بیت المقدس والفجر مقدماتی، والفجر۱، محرم، چند تا بیت المقدس پشت سر هم در جنوب و غرب.

در عملیات ها به عنوان عکاس شرکت می کردید یا رزمنده یا هر دو؟

از سال ۶۵ به بعد هر عملیاتی شد، به عنوان فیلمبردار و دستیار فیلمبردار کار کردم. قبل از آن به عنوان رزمنده یا عکاس در جنگ شرکت می کردم.

چند بار مجروح شدید؟

حسابش را ندارم. شاید ۸، ۹ بار در بیت المقدس، والفجر مقدماتی و…

صحنه های خطرناکی که تا مرز شهادت رفته باشید را به یاد دارید؟

بله، در والفجر مقدماتی و والفجر۱ پیش آمد. دقیقاً لحظه ای که می خواستم بلند شوم و بدوم و یک مسیر ۳۰ متری را طی کنم، یقین داشتم که تیر می خورم، ولی حالم یک جوری بود که حس می کردم باید بلند شوم و مردانه بدوم که بچه ها هم پشت سر من بلند شوند و بدوند. حس می کردم یک جورهایی باید مردانه تیر بخورم و ناله نکنم. یک جوری باشد که شیرین و مردانه بیفتم و یک یاحسین مشدی بگویم!

این قدر درگیری شدید بود؟

معرکه عجیبی بود. جنازه شهدا روی هم افتاده بود و شما جای خالی نمی دیدید. دست او روی پای این، سر این روی سینه آن. کسی که کربلای ۵، عملیات خیبر و. .. را ندیده باشد، جنگ را ندیده است. نعل اسبی طلائیه را عراق وجب به وجب می زد و محال بود جایی را پیدا کنید که خمپاره نخورده باشد. من پشت یک موتور نشسته بودم. قرار بود ته کانال برویم. از پایین دژ تا آب تقریباً ۵/۱ متر فاصله بود و بچه ها در دژ سنگر زده بودند. وقتی از روی بچه هایی که شهید و مجروح شده بودند و نصف بدنشان در آب و نصف بدنشان بیرون بود، با موتور رد می شدیم، راننده موتور گریه می کرد و می گفت: «رضا! زنده اند». به خدا صدای استخوان پاهایشان را که با موتور از روی آنها رد می شدیم می شنیدیم. من فقط می گفتم برو، بچه ها منتظرند. حالا که جز می زنیم آقا! این کارها را نکنید، در جنگ که نقل و نبات خیرات نمی کردند. بچه ها این جور از این آب و خاک و دینشان دفاع کردند…. یک سری از آنها زنده بودند که از رویشان رد می شدیم. از روی زانوی قطع شده یکی شان که رد شدیم، بی هوش بود، از شدت درد به هوش آمد و بلند شد. شما چه می دانید جنگ چیست؟ تعریف هم که می کنیم، می گویید تعریفش دلخراش است، وا مصیبتا اگر می دیدید!

در دوران جنگ مجرد بودید یا متأهل؟

من بعد از جنگ ازدواج کردم.

چه شد که سراغ عرصه های جنگ در سایر کشورها رفتید؟

باز هم تشویق شهید آوینی بود که گفت راهی افغانستان شوید. آن هم کی؟ هنوز جنگ خودمان تمام نشده بود که شهید آوینی به فکر جاهای دیگر افتاد، نه این که حالا جنگ خودمان تمام و اوستا بیکار شده باشد و بگوید یک جای دیگر هم بروید. هنوز داشتیم می جنگیدیم. من در عملیات مرصاد در ایران نبودم. قطعنامه که قبول شد، من راهی شدم.

تا کنون به چند کشور برای ثبت رویدادهای جنگ رفته اید؟

۱۴ کشور: تاجیکستان، افغانستان، کشمیر هند، کشمیر پاکستان، قره باغ بین ارمنستان و آذربایجان، جنگ اول خلیج فارس و حمله امریکایی ها به کویت، بوسنی، کوزوو، سومالی، سودان، حمله امریکایی ها به عراق، چچن، جنگ ۳۳ روزه لبنان. بوسنی را ۴ دفعه و افغانستان را ۲۰ بار رفته ام.

چه چیز باعث می شد که این خطرات را به جان بخرید و راهی مناطق جنگی و ناامن شوید؟

چیزی که برای من تبدل به دغدغه روحی شود و کسی هم در آن زمینه کار نکرده باشد، می روم و کار می کنم. اینها جاهائی بودند که کسی نرفته بود کار کند. مثلا قصه کشمیر یک بحران ۳۰ ساله بین پاکستان و هند بود و کسی نرفته بود کار کند و من آقای صدری رفتیم، چون دغدغه ذهنی من بود و حس می کردم این کار باید بشود. سی سال بود صدا و سیما در آنجا نمایندگی داشت، ولی هیچ کاری نکرده بود. صدا و سیمای دفتر دهلی نو، راولپندی، اسلام آباد و. .. باید این کارها را انجام بدهند که انجام نداده بودند و بنابراین رفتیم و هر دو طرف، یعنی هم کشمیر هندوستان و هم کشمیر پاکستان را کار کردیم.

الان چه تصویری از آن جنگها و مظلومیت مسلمان ها و جنایتهای دشمنان در ذهنتان مانده؟

هر جا یک طرف قصه مسلمان و آن طرف غیرمسلمان بوده، جنایت های وحشتناکی را علیه مسلمان ها اعمال کرده اند. یک جاهایی را خودمان دیدیم، یک جاهایی را با یک واسطه که برایمان تعریف می کرد، باخبر شدیم. خیلی ها را رفتیم و دیدیم. در تاجیکستان که نیروهای کمونیست در روستایی سر دخترها را جلوی مادرشان می برند، بدن آنها را قطعه قطعه می کنند و لابلای هیزم ها زیر اجاق می گذارند. حتی تصورش قابل تحمل نیست. نوزاد ۴، ۵ ماهه را از پاهایش داخل آبی که روی اجاق قل می زده می کردند و این بچه هی پاهایش را جمع می کرد و آنها از جیغ زدن بچه لذت می بردند. زن ها جیغ می زدند که بچه را بکشید، او را زجرکش نکنید. مادری می گفت سه تا دخترم را به این شکل سر بریدند و قطعه قطعه کردند و دو تا از نوه هایم را به این شکل داخل دیگ آب جوش انداختند. می گفت یک ربع طول کشید تا نوزاد مرد و در دیگ آب جوش افتاد.

در جنگ بوسنی جانوری به اسم هیراک که خودم مستقیم با او مصاحبه کردم، سر ۱۰۰ تا مسلمان را بریده بود. حدود ۴۰، ۵۰ نفر مرد و بقیه زن بودند. می گفت: «سرشان را که می بریدم، سرها را در هوا می گرفتم و روی من خون می ریخت و از سر تا پای من خون می چکید».

چطور این را برای شما تعریف می کرد؟ مثلاً از رشادت هایش می گفت؟

خیلی راحت. اصلاً ذره ای ناراحتی نداشت.

می دانست شما دارید فیلم می گیرید؟

بله، دوربین روشن بود. فیلم را هم ببینید باورتان نمی شود که این قدر جنایت کرده باشد. هر جایی یک مصیبتی است. در یک جا جنگ است، آدم به خودش می گوید جنگ است. یک جا جنگ نیست، گرسنگی است. جنگ را شاید نتوانیم کنترل کنیم، اما گرسنگی را چطور؟ وقتی بعضی می گویند مردم خود ما گرسنه هستند، چرا برای مردم سومالی می فرستند، چهره مادری را ندیده اند که روی پیشانی بچه اش با ماژیک علامت می خورد که یعنی دیگر به این غذا ندهید، فایده ندارد، مردنی است و این مادر همین طور منتظر می ماند تا بچه اش بمیرد، چون غذای اضافی ندارند که به او بدهند. پزشک می گوید او را از لیست خارج کنید و یک علامت هم روی پیشانیش می زند، چون اگر دو

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.