پاورپوینت کامل مناسبات علم و دین (۲) ۷۸ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
3 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل مناسبات علم و دین (۲) ۷۸ اسلاید در PowerPoint دارای ۷۸ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل مناسبات علم و دین (۲) ۷۸ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل مناسبات علم و دین (۲) ۷۸ اسلاید در PowerPoint :

اشاره:

در بخش نخست تاریخچه ای از آغاز جدائی تعریف دین و علم و علل ایجاد شکاف بین این دو مقوله بیان شد. در این بخش نواقص و کمبودهای این نگاه و شیوه صحیح دستیابی به تعریف درست از رابطه دین و علم پرداخته می شود.

مبتنی نبودن علوم بر اصول موضوعه و مبانی صحیح

به طور طبیعی همه علوم بر یک سلسله قواعد قبلی مبتنی هستند. قبلاً فلسفه اولی به عنوان اولین علمی شناخته می شد که دیگر مبتنی بر هیچ قاعده قبلی نبود، البته آن وقت علم معرفت شناسی هم جزء فلسفه اولی بود و علم مستقلی شمرده نمی شد. اما اگر معرفت شناسی را علمی جدا حساب کنیم، شاید اولین علم، معرفت شناسی باشد. زیرا اصلاً باید بدانیم آیا می توانیم چیزی را بفهمیم یا خیر؟ اگر می توانیم چیزی را حل کنیم، راهش کدام است؟ ابزارهای شناختش چیست؟ و این ابزارها تا چه اندازه اعتبار دارند؟ و… اگر بخواهیم در باره همه این مباحث به صورت تفصیلی بحث و تحقیق کنیم، هیچ وقت به نتیجه نمی رسیم.

امروز علوم انسانی دانشگاه ها بر یک سلسله اصول موضوعه مبتنی هستند و تعیین این که اصول موضوعه یک قضیه چیست؟ آیا به کارگیری این اصول موضوعه در اینجا صحیح است یا ربطی به اینجا ندارد؟ یا اصلاً آن اصول موضوعه باطلند، ولی ادعا می شود که صحیح هستند. روش کار صحیح و منطقی این است، اما آنچه در دانشگاه ها مشاهده می شود، عملاً این گونه نیست.

اگر از کسی که دوره کارشناسی، کارشناسی ارشد و دکترای روانشناسی را در دانشگاه می گذراند بپرسید این مسائلی که در روان شناسی مطرح می کنید بر چند اصل موضوعی مبتنی هستند و این اصول موضوعه در کجا اثبات شده اند؟ پاسخ می دهد: روان شناسی چه کار به اصول موضوعه دارد؟ فلان دانشمند این گونه گفته است و نتیجه تجربه ها و آزمایش ها همین است. اینکه خود تجربه چه اندازه صحت و اعتبار دارد، آیا تجربه کاملی هست یا خیر؟ چگونه این تجربه صورت گرفته، آیا این تفسیر ارائه و نتیجه گیری شده؟ آیا این نتیجه گیری صحیح است یا خیر؟ و… مفروغ عنه است، در صورتی که برای نقادی یک نظریه باید روشن شود که بر چه اصولی مبتنی است؟ آن اصول موضوعه از کجا آمده اند؟ آیا آن اصول موضوعه صحیح هستند یا خیر؟

مقام معظم رهبری در سفری که به قم داشتند، تأکید کردند که علوم انسانی دانشگاهی ما بر اصول غیراسلامی مبتنی هستند. ایشان بی حساب چنین تعبیری را به کار برده اند. هر علمی مبتنی بر یک اصولی است که اگر در جای خودش اثبات شده و صحیح باشند، نتایجی هم که از آنها گرفته می شوند، می توانند صحیح باشند، اما نکته اینجاست که اصول این علوم اشتباه هستند. اصول روان شناسی در بیشتر مکاتب روان شناسی رایج در عصر ما و نیز آنچه در دانشگاه ها تدریس می شود، مبتنی بر ماتریالیسم، اصالت ماده و اصالت بدن است و اصلاً اعتقادی به وجود روح مستقل از بدن وجود ندارد. هر روز هم تلاش می شود که شواهدی مبنی برای این موضوع ارائه شود که روح، صِرفاً همان فعل و انفعالات مغز و اعصاب است. همین چند روز قبل یک استاد روانشناسی در تلویزیون سعی می کرد این مطلب را اثبات کند!

آیا با این بینش نسبت به انسان و روان انسان، می توان توقع داشت که نتیجه بحث، مطابق با ارزش های اسلامی از کار در آید؟ ما نمی گوییم این بینش درست است یا غلط، بلکه می گوییم این موضوع را طبق همان روش اثبات علمی که خودتان می گویید بررسی و اثبات کنید که چرا روح وجود ندارد. شما می گویید قضیه ای علمی است که با تجربه آزمایشگاهی ثابت شود و قابل ارائه به غیر باشد. آیا شما در آزمایشگاه ثابت کردید که روحی نیست؟ مگر به وسیله آزمایش، نبودن هم قابل اثبات است؟ آنچه شما آزمایش می کنید چیزهایی هستند که وجود دارند و با آزمایش اثبات می شوند، مانند روابطی که بین اندام های بدن است، بین اعصاب، بین حالات روانی و عصبی و حتی جریان خون و تنفس و امثال اینها وجود دارد، اما به چه دلیل می گویید چیز دیگری نیست. نبودن را از کجا اثبات می کنید؟ پس این نظریه شما، علمی ـ با همان تعریفی که خودتان از علمی بودن داریدـ نیست. احتمال بدهیم که واقعاً غیر از بدن چیز دیگری هم هست و بین روح و بدن روابط متقابل وجود دارد، نه اینکه فقط روح یک حالت انفعالی از اعصاب و سلول های مغز باشد. خود روح، واقعیت دارد، هرچند دیدنی نیست. مگر هر چیزی که واقعیت دارد باید دیدنی باشد؟

تا اینجا مسئله نقد علوم از جهت مبانی و اصول موضوعه اش مطرح شد. گاه، براساس اصول ماتریالیسم که غیر از ماده و انرژی چیزی وجود ندارد، عدم وجود روح هم پذیرفته شده است. نتیجه این که خدا، قیامت، وحی و اموری از این قبیل نیز وجود ندارند. سئوال ما این است که این اصول را از کجا اثبات می کنید؟ اینکه می گوییم یک قضیه باید مبتنی بر اصولی باشد که مطابق قرآن و روایات هستند، تنها به معنای پذیرش تعبدی نیست، بلکه آنچه قرآن گفته است علمی و دارای برهان است.

بنابراین یک نقد ما بر روش ها و بحث های علمی امروزه، ابتنای آنها بر اصول موضوعه ای است که نه تنها در جای خود اثبات نشده، بلکه رد شده اند. این اصول درنهایت به کلی ترین اصولی که در فلسفه اثبات می شوند، باز می گردند. یکی از سئوالات این بود که فلسفه اسلامی در تحول علوم چه نقشی دارد؟ فلسفه اسلامی به این معنا نیست که وحی بر آن نازل شده است، بلکه به معنای فلسفه ای است که براساس اصول عقلانی اثبات شده و با نتایجی که در دین از آنها می گیریم، موافق است. در فلسفه است که باید اثبات شود علیتی وجود دارد یا خیر، بین علت و معلول چه رابطه ای وجود دارد و…

امروزه مفهوم غربیِ علت و معلول، همان تعاقب دو پدیده است که هیوم مطرح کرده است. براساس آرای هیوم، اگر تحقق دو پدیده به صورت پشت سر هم و مکرر مشاهده شد، معلوم می شود که علیت وجود دارد. مثلاً هر وقت کبریت می زنیم، نور و حرارت پیدا می شود. پس، کبریت زدن علت و روشنایی و حرارت، معلول است. این نوع علت در فلسفه اسلامی، نوعی علت بسیار ضعیف به نام علت اِعدادی است. علت حقیقی این است که اصلاً معلول از علتش جداشدنی نیست و اگر معلول از علتش جدا شود، هیچ می شود. اصلاً تحقق و واقعیت معلول، در وابستگی به علت است. این مطلب در فلسفه اسلامی اثبات می شود.

استاد دانشگاهی که سال ها در دانشگاه های آمریکا تحصیل و تدریس کرده بود، می گفت من دارم تازه معنای علیت را می فهمم، زیرا علیت را همان تعاقب دو پدیده می دانستم، ولی شما چیز جدیدی می گویید. رابطه علیت و معلولیت بین خدا و مخلوق، به معنی تعاقب دو پدیده نیست. در تعاقب دو پدیده، باید پدیده اول از بین برود و باید تقدم زمانی داشته باشد. در تعاقب، اصلاً علیت و معلولیتی در میان نیست، بلکه اِعداد است. حال، اگر قضیه ای بر اصل علیت مبتنی شد، کدام را قبول کنیم؟ اصل علیت مبتنی بر فلسفه مغرب زمین یا فلسفه اسلامی؟ یا سخن کسانی را که می گویند اصلاً چه کار به فلسفه داریم؟ شما وقتی می گویید علتش این بود، یعنی ناخودآگاه اصل علیت را پذیرفته اید و علیت را همین می دانید، پس، نمی توانید بگویید کاری به فلسفه نداریم، همین که می گویید علت است، معلول است و. .. فلسفه است.

همه این قضایا ضرورتاً بر اصولی فلسفی مبتنی هستند. فلسفه حق و درست ـ یعنی فلسفه اسلامی ـ باید زیربنای دلائلی باشد که ما از آنها در علوم استفاده می کنیم، پس، فلسفه بر علوم تقدم دارد، زیرا اصول موضوعه علوم را تشکیل می دهد. تا این اصول از فلسفه گرفته نشود، نمی توان نتیجه صحیحی از علم گرفت. در غیر این صورت، مسئله ای که خیال می کنند اثبات شده است، بی اساس خواهد بود. فرض این است که اصل علیت وجود داشته باشد، درست تعریف شود، رابطه بین علت و معلول معلوم باشد، مناسبات علت و معلول روشن شود و… در این صورت است که می توانیم نتیجه صحیحی بگیریم..

پس یکی از اشکال های وارد بر کلیت روش تحقیقات علمی در دنیای امروز این است که مبتنی بر اصول موضوعه صحیح نیستند و گاهی آگاهانه یا ناآگاهانه بر اصولی نادرست مبتنی هستند که فلسفه صحیح آنها را رد می کند. برای اثبات فلسفه نیز باید از اصول معرفت شناسی استفاده شود. اینکه عقل انسان درک می کند، درست است، اما عقل به چه معناست؟ درک می کند به چه معناست؟ عقل چگونه می فهمد؟ چند نوع ادراک عقلی وجود دارد؟ این مسئله ای جدی است که فیزیک، شیمی، کیهان شناسی، و حتی فلسفه به معنی متافیزیک و آنتولوژی هم نمی تواند به آن جواب بدهد، بلکه معرفت شناسی باید پاسخگو باشد. در غیر این صورت آنچه به عقل نسبت داده می¬شود، متزلزل خواهد بود و این احتمال وجود خواهد داشت که حکم عقل نباشد. الان طبق بیان شایع گفته می¬شود که عقل من این گونه می گوید، در حالی که حکم عقل، یکی است و از این رو همه عقلا در حکم عقلی یک چیز می گویند و اختلاف هایی که به چشم می خورند حاکی از آنند که حکم عقل نیستند.

لزوم ابتنای علوم بر مبانی صحیح معرفت شناختی، هستی شناختی و انسان شناختی

براساس اولین نقدی که به همه روش های علمی رایج وارد است، برای تحول در علوم باید کسانی در معرفت شناسی متخصص باشند و مسائل معرفت شناسی را اثبات کنند تا اصول موضوعه ای را تحویل دیگران بدهند. کسی که یک عمر در معرفت شناسی بحث می کند، دیگر نمی تواند در پزشکی کار کند. وی باید برای تنقیح این اصول، زحمت بکشد تا اگر گفتند این قاعده چیست، بگوید در فلان جا اثبات شده است و می توانید مراجعه کنید، یعنی فقط نتیجه بحث به کسی که می خواهد در آن علم تحقیق کند، تحویل داده می شود، مثلاً گفته می شود که مناسبت بین علت و معلول باید این باشد، اما اثباتش مربوط به فلسفه است و اثبات و حل آن یک عمر زحمت می خواهد.

در کدام دانشگاه قبل از ورود به هر رشته ای مسائل معرفت شناسی و هستی شناسی آن بیان وحقیقت انسان تبیین می شود؟ همه رشته های علوم انسانی مربوط به انسانند. اگر انسان فقط همین بدن باشد، خوب و بد راجع به آن معنا ندارد، بلکه تابع قوانین مکانیکی و قوانین فیزیکی و شیمیایی و به عبارت دیگر، تابع فعل و انفعالات جبری است. در این صورت، اراده و مؤاخذه بر انجام دادن یا انجام ندادن یک کار معنا نخواهد داشت، زیرا افعال انسان، مقتضای قوانین خواهند بود، یعنی پیدایش فعل و انفعالات فیزیکی و شیمیایی در بدن باعث حرکت عصبی مغز و در نتیجه پدید آمدن فلان میل و انجام کاری متناسب با آن شده است. تقصیر من چیست؟ تا ثابت نشود که انسان بُعد دیگری دارد که غیر مادی است و تابع قوانین جبری مکانیکی نیست، اصلاً جایی برای توبیخ و مؤاخذه، ثواب و عقاب، پاداش و کیفر، دستور و امر و نهی وجود ندارد و برای عوض شدن یک پدیده باید عوامل فیزیکی و شیمیایی آن تغییر کنند.

در چنین وضعیتی آیا چنین مکتبی حق دارد راجع به اخلاق بحث کند؟ کدام خوب و بد و کدام اخلاق؟ کار شما بحث از پدیده های فیزیکی و شیمیایی بدن است. اینکه عوامل طبیعی بدن چه اقتضائاتی دارند؟ چه عواملی در خارج تأثیر می گذارند؟ و چه پدیده هایی به وجود می آیند؟ پس تا معرفت شناسی، هستی شناسی و انسان شناسی صحیحی نداشته باشیم، سایر پدیده هایی که متوقف بر اینها هستند، پاسخ صحیح و متقن نخواهند داشت. پیشنهاد این است که علوم را بر اصول صحیح مبتنی کنید. این کار، مقتضای منطق و عقل انسان ـ خواه مسلمان یا کافر ـ است.

نقش جهان بینی و ارزش ها در علوم دستوری

نکته دوم در مورد علوم دستوری است. برخی علوم ـ مانند اخلاق ـ ماهیتاً دستوری اند. اصلاً کار اخلاق هنجاری این است که بگوید چه چیز خوب است و چه چیز بد، یعنی این کار را بکن، آن کار را نکن. پس، متضمن باید و نبایدهاست. برخی علوم از قبیل ریاضی به یک معنا باید و نباید ندارند، ولی البته می گویند چهار عمل اصلی را این گونه را انجام بده تا به نتیجه برسی، اما این باید، بایدِ ارزشی نیست، بلکه در واقع، همان بیان روابط است. یک سلسله علوم ـ مانند اقتصاد ـ دو جنبه دارند: جنبه توصیفی و جنبه دستوری و تجویزی. اقتصاد فرمول هایی است که از روابط عینی و تجارب زندگی اجتماعی به دست می آیند، مثل قانون عرضه و تقاضا که در اقتصاد شهرت دارد و

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.