پاورپوینت کامل گمشده شما چیست؟ ۹۵ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
3 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل گمشده شما چیست؟ ۹۵ اسلاید در PowerPoint دارای ۹۵ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل گمشده شما چیست؟ ۹۵ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل گمشده شما چیست؟ ۹۵ اسلاید در PowerPoint :

۱۸

در پی فراخوان تحریریه دانشجویی در پیش شماره دوم با عنوان گشمده شما چیست؟

آنچه به دستمان رسید، خبر از باورهایی می داد که تولد خود را در جرگه اهل قلم تجربه می کنند .

باید اعتراف کرد گلچین کردن نامه های دانشجویان با مشکل رو به رو است و گاه خود را شرمنده محبت و لطف آن ها می بینیم .

پرسمان با اذعان به محدودیت صفحه «دریچه » و گستردگی افق دید دانشجویان در موضوع «گمشده » که در برخی از مقوله ها به هم
نزدیک است و در برخی همخوانی کامل دارد و نشان دهنده نوعی بار ارزشی است، ناگزیر باید از دوستانی که مطالب ارسالی شان
به چاب نرسیده است، پوزش خواهد و با ذکر نام این عزیزان در «نامه های شما» قدردانی خود را اعلام دارد .

تحریریه دانشجویی

گمشده گم شده

هر روز چند بار به آینه نگاه می کنم؟ نمی دانم; اما سال ها است آینه دوست صمیمی من است; و طبیعی است که چنین باشد .

تا چندی پیش، خیلی فلسفی نگاه نمی کردم . یعنی از خودم یا از آینه، راز این دوستی دیرین و شیرین را نمی پرسیدم تا این که . . . .

همه اش تقصیر شیشه های در ورودی دانشکده است! از دور که می آیی، مثل یک آینه ی قدی، می توانی تمام قد و بالایت را در آن
برانداز کنی، به حدی که از خود غافل بشوی و با سر بروی توی شیشه! یک بار که خیلی به خودم و تصویرم در این آینه کاذب دقیق
شده بودم، دوستم را دیدم که از آن طرف نگاهم می کند و می خندد . پرسیدم: «چرا می خندی؟» گفت: «از بس خود را می پایی!» با
رفتن او، این فکر به سرم زد که او از پشت شیشه مرا چگونه می دید؟ ! ناگهان به ذهنم خطور کرد که «آهان، پس این همه خودت را
در آینه و شیشه و . . . می بینی، می خواهی بفهمی دیگران تو را چه جوری می بینند، یعنی خودت را نگاه نمی کنی، نمایی از خود را
زیر نظر داری، آن هم نمایی که دیگران می بینند نه خودت! «بعد، خودم را قانع کردم: خب آدم باید مراقب موقعیت اجتماعی و
شؤون و . . . باشد!» اما قبول نکردم . راستش دو دلم . نمی دانم «تا حالا» درست فکر می کردم یا «از حالا» ؟ نمی دانم خودم را کجای
وجودم جا گذاشته ام! نمی دانم آن خودی که باید می شناختم، کدام است؟ هر چه فکر می کنم، می بینم تساوی ساده و سهل
الوصول: خودشناسی خداشناسی رابطه ای سنگین و حل ناشدنی است و حتی از معادله ی درجه دومی که دلتایش منفی است و
جواب حقیقی ندارد، سخت تر است . این وسط معلوم و مجهول کدامند؟ این را هم نمی دانم! ولی حاضرم با صدها فرمول مشتق و
حد، که دل ناچسب ترین بخش ریاضیات دبیرستانی ام بود، سر و کله بزنم; سخت ترین معادله های شیمی را با حوصله موازنه کنم;
مشخصات تصاویر حاصل در آینه ها و عدسی ها را پشت سر هم ردیف کنم; با داشتن خصوصیات ژنتیکی پدر و مادر، یک خانواده را
تا چند نسل بعد پیش بینی کنم; حتی ریزترین نکات دستوری صرف و نحو عربی را مثل بلبل (!) باز گویم یا خیلی به ذهنم فشار
بیاورم و یک بار هم که شده فرمول انواع جملات شرطی انگلیسی را به طور کامل یاد بگیرم .

حتی حاضرم بالاخره الفیه ی ابن مالک را حفظ کنم و شروح مختلف آن را از اول تا آخر بخوانم; اما . . . همیشه از یک نکته فراری ام،
و آن این که، بالاخره، من کی ام خود من کدام من است؟ من از دست کدام من به ستوه آمده ام و به کدام من افتخار می کنم؟ کسی
که الان دارد فکر می کند؟

کسی که الان این خود کار را به نوشتن بافته های ذهنش واداشته است یا کسی که از این من خاکی چند گام بالاتر قرار دارد و مرتب
هشدار می دهد و راهنمایی می کند؟

. . .

فایده ندارد!

انگار هر چه بیش تر بنویسم، ذهنم دورتر می رود . در کویر بی انتهایی که درونم را احاطه کرده، جایی نمانده که سر نزده باشم; اما
در جست وجوی چه یا که؟ نمی دانم . حتی مطمئن نیستم گمشده من واقعا چیست؟ کجاست؟ در درون من است یا بیرون؟ آیا
همان طور که می خواهم، گمشده من کمال انسانی و جمال ملکی و جلال الوهی است؟ یا آن طور که الان احساس نیاز می کنم،
یک چراغ راهنما است تا دست کم در این بیابان بی آب و علف گم نشوم؟ ! یا . . . نمی دانم . شاید نتیجه این نوشتن، رسیدن به این
نکته باشد که:

گمشده ی من، گم شده است!

لیلا سادات مروجی – دانشجوی علوم قرآن و حدیث

دانشگاه کاشان

خویش گمشده

به خود نگریستم، گمشده ام چیست؟ چه چیزهایی در ملک من هست که آن ها را از دست داده ام یا به تعبیری گم کرده ام . به
مختصات خود در این عالم پهناور اندیشیدم . انسانی که تحت مالکیت یک مالک ابدی است، اما احساس نمی کند در وجود او غرق
شده است؟

در این جا، فهمیدم این خود من هستم که گم شده ام .

کودکی که راه خانه اش را نمی داند و در فراق صاحبش بی قرار و سرگردان است، اگر از اندیشه ای عقلانی و با تدبیر برخوردار باشد،
فقط در اندیشه یافتن سرپناه به سر می برد و گرانبهاترین اشیا در نظرش بی ارزش است .

سر بر دیوار گذاشتم و بر درماندگی ام گریستم . بر همه ندیدن هایم، نشنیدن هایم و بهتر بگویم مرده بودنم و غیبتم در پیشگاه آن
حی ابدی گریستم .

یا حی الذی یحی الموتی . خدایا ببخش بر پاهایی که می رود اما نه به سوی تو، بدنی را که فرسوده می شود اما نه برای تو، نه برای
صاحبش، نه برای مخلوقش . الهی اغننی بتدبیرک لی عن تدبیری و باختیارک عن اختیاری .(دعای عرفه)

الاهی به تدبیر خودت از تدبیرهای ناقصم بی نیازم ساز و از اختیار خود بهره مندم گردان .

ماه رجب که آمد، اعتکافی ماندگار در دل برجا گذاشت: روبه رو شدن با خود و پی بردن به ناچیزی خود .

اما ندای «یا من یعطی الکثیر بالقلیل » وجودم راآرامش بخشید و به من قوت قلب داد .

ماه شعبان، نخستین ماهی که رسولت بعد از بعثت در آن از عشق تو به مخلوقاتت سخن گفت، تپشی در سینه و جوششی در دلم
پدید آورد که در نجواهایم جلوه گر شد . این نجواها همگی در عظمت و بزرگی صاحبم ریشه داشت و مرا فرا می خواند . مناجات
شعبانیه غوغا کرد و به من جرات داد بگویم: «واسمع دعایی اذا دعوتک و اسمع ندایی اذا نادیتک و اقبل علی اذا ناجیتک فقد هربت
الیک . . . .» (مناجات شعبانیه) مگر می شود بنده خود را رها کنی; بنده ای که به سوی تو فرار می کند و به گم شدن خویش معترف
است .

یکی از کسانی که راه را می شناخت (حضرت علی (ع)) گفت: «فاین تذهبون و این تؤفکون و اعلام قائمه . . . .» (نهج البلاغه، خطبه
۸۷)

مردم کجا می روید؟ چرا از حق منحرف می شوید؟ پرچم های حق بر افراشته و نشانه های آن آشکار است . با این که چراغ های
هدایت روشنگر راهند، چون گمراهان به کجا می روید؟ چرا سرگردانید; در حالی که عترت پیامبرتان در میان شما است؟ آن ها
زمامداران یقین و حق اند . پیشوایان دین و زبان های راستی و راستگویانند، پس باید در بهترین منازل قرآن جایشان دهید و
همانند تشنگانی که به سوی آب شتابانند به سویشان هجوم ببرید .

یا مهدی (عج) به یاری دستان هدایتگر تو، در انتظار رمضانم . به امید نزول قرآن بر دل، به امید حس کردن وجودم در دستان
صاحبم، در دستان خالقم، به امید پیدا شدنم .

آمده ام که تا به خود گوش کشان کشانمت

بی دل و بی خودت کنم در دل و جان نشانمت

صید منی شکار من، گرچه زدام جسته ای

جانب دام باز رو ور نروی برانمت

گم شده کوی یار

زهرا غلامی – فارغ التحصیل از دانشگاه یزد

مهندسی صنایع

×××

آرامش باز یافته

واقعیت آن است که حدود ۳ سال پیش – وقتی تازه در دانشگاه قبول شده بودم – تصمیم گرفتم آنچه نذر کرده بودم، ادا کنم . نذر
کرده بودم دیگر نگذارم نمازم ترک شود . البته قبل از آن هم نماز می خواندم، اما مدتی می خواندم و مدتی شیطان در وجودم
رخنه می کرد . خلاصه این بار مصمم بودم نگذارم اشتباهات گذشته تکرار شود . نمازم را مرتب به جای می آوردم . پس از مدتی
متوجه شدم هنگام نماز حواسم پرت می شود و به چیزهای اشتباهی فکر می کنم . البته می دانستم باید هنگام نماز به خداوند و
صفات و خلقتش فکر کنم و به معنای آنچه به زبان می آورم; اما این بار با دفعات قبل فرق می کرد . ناخواسته فکرهای اشتباهی در
مورد خداوند به ذهنم می آمد و مرتبا تداعی می شد . احساس گناه می کردم و حتی گاهی به خاطر آن که این فکرها به ذهنم نرسد،
اصلا نماز نمی خواندم، در عذاب وجدانی عجیب به سر می بردم . از زندگی عادی فاصله گرفته بودم و احساس بدی داشتم . حس
می کردم روزهای پایانی عمرم را سپری می کنم . از خدا می خواستم مرا ببخشد و روزی هزار بار توبه می کردم . همه درها به سویم
بسته شده بود و بسیار شکاک شده بودم . هیچ کس حالم را نمی فهمید . فکر می کردم شاید به این وسیله دارم توسط خداوند
آزمایش می شوم; و این فکر کمی آرامم می کرد . جدا سر نماز گریه می کردم و عاجزانه از خدا می خواستم کمکم کند و تنهایم
نگذارد . مرتبا به ائمه معصومین متوسل می شدم . خلاصه در این مدت که حدود یک ماه و نیم بود، در درونم غوغای عجیبی بود و
با شیطان مبارزه می کردم . . . .

بعد از مدتی نمی دانم چطور شد که حس کردم کمی سبک تر شده ام . نمی دانم کدام نیروی غیبی نجاتم داد . انگیزه ام برای
زندگی کردن بیش تر شد، اخلاقم کمی تغییر کرد و دوباره انگیزه گفتن و خندیدن در من زنده شد . دیگر آن فکرها به ذهنم
نمی رسید و شیطان از خانه دلم بیرون رفته بود . وقتی ماه رمضان آن سال به پایان رسید، دلم گرفت . اصلا دلم نمی خواست آن ماه
عزیز تمام شود . در رمضان های گذشته این حس را نداشتم . در سال های گذشته به این می اندیشیدم که با تمام شدن ماه رمضان
می توانم درس هایم را بهتر بخوانم; اما حس امسال فرق می کرد . خلاصه با تمام وجودم از خداوند سپاسگزاری کردم . بعد از مدتی
برای مربیگری قرآن امتحان دادم و موفق شدم . با قرآن انس گرفتم . الان هم درس می خوانم هم مربی قرآنم . از همه همسالانم
می خواهم هرگز خداوند را فراموش نکنند و از نیروی جوانی خود برای نزدیکی بیش از پیش به خدا بهره گیرند . اکنون از آن
قضیه دو سال می گذرد . من نمازم را ترک نکردم . قبلا از آرامشی که انسان هنگام نماز و بعد از آن به دست می آورد، درک روشنی
نداشتم; اما به خدا قسم الان به آن آرامش که گمشده ام بود، رسیده ام . مشکلاتی که داشتم بر طرف شده و در تحصیل توفیق دارم
. هر بار پس از نماز دعا می کنم که «یا الله یا رحمن یا رحیم یا مقلب القلوب ثبت قلبی علی دینک » و در آخر این شعر را هم اضافه
می کنم:

یک رنگی و بوی تازه از عشق بگیر

پر سوزترین گدازه از عشق بگیر

در هر نفسی که می تپی ای دل من

یادت نرود اجازه از عشق بگیر

مریم احمدی – ادبیات فارسی – پیام نور شهرکرد

×××

شمع شاهراه

در ورای بیابان های سکوت و پر رمز و راز عشق، تو را جستم، ای گشمده دل های زهرایی .

آه از دست دیده که در غروب سرخ خورشید هم نتوانست طلوع تو را درک کند; ای صنم دلگشای قلبم، تو را می جویم از پس
قطره قطره های آب وضوی عشق در سحرگاهان تا مکرر نشود خاطره پژمرده قلبی که بی طهارت دل به محضرت شتافت; تو
همچون شبنمی به او طراوت بخشیدی و وی صدبار گرفتار نگاهت شد .

هنگام پرشی دیگر رسیده، پرش از مادون ها به افق های ناپیدای هستی . آری، ای پدر صالحان دانستم تو گمشده من نبودی; من
خود گشمده این دیارم و تو حاضری و ناظر و اشکریزان سیاهی های قلبمان .

یا ابن الحسن، اینک یافتم گره کور باریکه زندگی ام را که:

چشم بهر تماشاست اگر بگذاریم

و تماشای تو زیباست اگر بگذاریم

ای نرگس باغ وجودم، حال که من تو را همچون کودک نادانی گم کرده ام تو همچون شمعی راهنمای قلب تاریکم شو . البته نه آن
شمعی که خود آب می شود; شمعی که پروانه با بال هایش مانع از ریخته شدن قطرات وجودش می گردد .

عاطفه عباسی – الاهیات – سمنان .

فقط او را می خواهم

به ناگه خود را در امن ترین لحظه ها در برابر خودش دیدم . هنگامی که زمزمه دعا شروع شد، قلبم شکست . شرمسار شدم و دیدم
او باز آمده است . من او را رها کرده بودم و در پی عروسک هایش می دویدم; اما خود او آمد . آرام و آرام، بعد چند قطره اشک و
سپس آرامش و سکوت .

ابرهای تیره که مسیر زندگی ام را سخت سیاه کرده بودند، باریدند و به من شادابی و طراوت بخشیدند و بعد خورشید درخشان .
خود خودش بود که آمده بود . نه، من آمده بودم . او وجود داشت و همواره وجود دارد .

من فقط او را می خواهم . او به من آرامش امید و استقامت و منطق و . . . هدیه داد . او فقط از من چند قطره اشک گرفت و در
برابرش دریایی از رحمت و آرامش داد . خدایا، دیگر نمی خواهم تو را از دست دهم، مواظب خواهم بود تا شیشه تنهایی من و تو
ترک بر ندارد .

نسرین خاکسار – ادبیات عرب – فردوسی مشهد

×××

هویت دینی و ملی

گمشده من مرامنامه دینم (اسلام ناب) است .

گمشده من تفسیر قرآن و منابع روایی اهل بیت در جریان زندگی است .

گمشده من، خودم هستم . گشمده من خدای من است .

گمشده من هویت دینی و ملی من است .

گمشده من هویت دینی ای است که در من، هیجان، حرکت، عشق و ایمان بیافریند .

گشمده من مهر و تسبیحی است که در هیاهوی علمی تمدن غرب گم شده است .

گمشده من آهنگ روح افزای حقیقت (قرآن) است، در میان آهنگ های به ظاهر زیبای حب دنیا .

گمشده من آب است، آب .

گمشده من آبی است که باآن چشم هایم را بشویم تا شاید جور دیگر ببینم .

مهدی خورشیدی بهزادی علوم آزمایشگاهی

ع پ اهواز

×××

شما حدث بزنید؟

یادم می آید روزهای اول دوره دانشجویی، بعد از پذیرفته شدن در کنکور و ورود به دانشگاه، تازه فهمیده بودم که هنوز کار مهمی
نکرده ام . . . .

هر چند سرم را خوب گرم کرده و کارهای تازه بسیار آموخته بودم; ولی هیچ احساس خاصی نداشتم . زیاد برایم مهم نبود کارها با
موفقیت انجام می شود یا ناموفق .

در یکی از جلسه های فرهنگی دانشگاه که به حق بسیار پربار بود، استاد گفت: هر کاری را با نیت قربه الی الله انجام دهید و ثوابش
را به یکی از ائمه اطهار (ع) مخصوصا جهت تعجیل در فرج آقا امام زمان (عج) هدیه کنید تا ان شاء الله نتیجه بگیرید . از آن پس،
ما چند بار امتحان کردیم و به حق نتیجه گرفتیم . این شد که نه تنها در کارهای فرهنگی بلکه الان هم که سرکار می روم، از
کوچک ترین اعمال تا بزرگ ترین آن ها (البته به نظر خودم) همه را با نیت انجام می دهم . من که نتیجه می گیرم، شما هم امتحان
کنید .

گمشده من چه بود؟ توخود حدیث مفصل بخوان از . . .

زهره خالو احمدی – بهداشت عمومی – ع پ اصفهان

×××

کمال بی پایان

انسان این اشرف مخلوقات در هر لحظه گشمده ای دارد که در پی اش می گردد تا شاید روزی به آن دست یابد . اما باید اول دانست
این گمشده چیست و کیست و بعد دنبال او گشت . به قول پیامبر اکرم (ص) به حساب خود رسیدگی کنید قبل از آن که به
حسابتان رسیدگی شود و خود را ارزیابی کنید، قبل از آن که ارزیابی شوید . بر اساس این کلام گهربار، توسط این رسیدگی های پی
در پی به گمشده خود پی می بریم و در طلبش می کوشیم . از طرف دیگر، به قول سهراب:

ریشه روشنی پ

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.