پاورپوینت کامل سربه دارِ سربلند ۳۴ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل سربه دارِ سربلند ۳۴ اسلاید در PowerPoint دارای ۳۴ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل سربه دارِ سربلند ۳۴ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل سربه دارِ سربلند ۳۴ اسلاید در PowerPoint :
۳۰
مرگ در مرداب
چهارم مرداد، سال روز مرگ رضاخان (۱۳۲۳)
وارد بیمارستان که شد، دستور داد تا رئیس بیمارستان را احضار کنند و به محض این که او را دید، یقه دکتر چهل و پنج ساله
را گرفت و او را به باد کتک گرفت و زیر لگد و ضربه عصا قرار داد و مرتباً به او فحش های رکیک می داد. پزشک بیچاره،
التماس می کرد و گفت: اعلی حضرتا! اجازه بفرمایید عرض واجبی دارم؛ اما او در برابر چشم وزیران و دیگران، مرتباً دکتر را
می زد و می گفت: پدر سوخته! این چه بیمارستانی است درست کرده ای. چرا این باغچه ها گل ندارد و لخت برهوت است؟ چرا
شیشه ها شکسته است و تمیز نیست؟
بعد او را رها کرد و به بازدیدش هم ادامه نداد. در کاخ سلطنتی، ناگهان به فکر پزشک افتاد؛ دستور داد احضارش کردند. وقتی
پزشک آمد، گفت: گویا عرضی داشتی؛ چه می خواستی بگویی؟ دکتر گفت: «اعلی حضرتا! محل خدمت من تا پریروز، اندیمشک
بود. دیروز صبح از اداره کل بهداری وزارت داخله، یک تلگراف فوری به دستم رسید که رئیس بهداری بیمارستان این شهر،
مدتی است به عنوان مرخصی به شهر خود رفته و باز نگشته است؛ شما ۲۴ ساعته، خود را به این شهر شمالی برسانید به
هنگام تشرف فرمایی اعلی حضرت، بهداری و بیمارستان، بدون رئیس نباشد. چاکر، دقیقاً حدود ۳۰ دقیقه بود که وارد شهر
شدم و به بیمارستان قدم نهادم؛ جز یک پیش خدمت در اتاق خود و یک کارمند دفتری بهداری، کسی را ندیدم و حتی استکان
چایی که پیش خدمت برای من آورده، دست نخورده روی میزم می باشد».۱
استبداد، نه؛ اسلام، آری
چهاردهم مرداد، سال روز صدور فرمان مشروطیت (۱۲۸۵)
اصل نظارت که در متمم قانون اساسی مشروطیت گنجانده شد، چنین است: «این مجلس مقدس شورای ملی که به توجه
حضرت امام عصر و مراقبت حجج اسلامیه و عامه ملت ایران تأسیس شده، باید در هیچ عصر از اعصار، مواد احکامیه آن،
مخالفتی با قواعد مقدسه اسلام و قوانین موضوعه حضرت خیرالانام علیه الصلوه و السلام نداشته باشد و معین است که
تشخیص مواد موافقت و مخالفت قوانین موضوعه مجلس شورای ملی با قواعد اسلامیه، در عهده علمای اعلام – ادام الله
برکات وجودهم – بوده و هست. لذا مقرر است در هر عصری از اعصار، انجمنی از طراز اول مجتهدین و فقهای متدین تشکیل
شود که قوانین موضوعه مجلس را قبل از تأسیس، در آن انجمن علمی، به دقت ملاحظه و مذاکره نماید. اگر آن چه وضع شده،
مخالف با احکام شرعیه باشد، عنوان قانونیت پیدا نخواهد کرد. امر این انجمن علمی، در این باب، مطاع و متبع است و این ماده،
ابداً تغییرپذیر نخواهد بود».۲
پاورپوینت کامل سربه دارِ سربلند ۳۴ اسلاید در PowerPoint
پانزدهم مرداد، سال روز شهادت آیه الله شیخ فضل الله نوری (۱۲۸۸)
وقتی به سوی چوبه دار می رفت، به او حتی اجازه اقامه نماز هم نداده بودند. به در نظمیه که رسید، رو به آسمان کرد و گفت:
افوض امری الی الله بصیر بالعباد». روز سیزده رجب بود. خادمش را صدا زد و مهرها را از جیبش در آورد و به او داد تا آنها
را خُرد کند. عصا و عبایش را به میان جمعیت انداخت و گفت: «خدایا! تو خود شاهد باش که من، آن چه را که باید بگویم، به این
مردم گفتم… خدایا! تو خودت شاهد باش که من برای این مردم، به قرآن تو قسم یاد کردم؛ گفتند: قوطی سیگارش بود. خدایا!
تو خودت شاهد باش که در این دم آخر، باز هم به این مردم می گویم که مؤسس این اساس، لامذهبین هستند که مردم را فریب
داده اند… این اساس، مخالف اسلام است.
عمامه را که از سرش برداشتند، گفت: «از سر من، این عمامه را برداشتند؛ از سر همه، برخواهند داشت.
در این گیر و دار، یکی از رجال وقت، با عجله برای او پیغام آورد که شما این مشروطه را امضا کنید و خود را از کشتن برهانید.
او گفت: «دیشب رسول خدا را در خواب دیدم که فرمود: فردا شب، میهمان منی و من چنین امضایی نخواهم کرد.
سپیدار پای در بند
بیست و شش مرداد، سال روز ورود اولین گروه آزادگان (۱۳۶۹)
صبح آن روز، از صبحانه خبری نبود. تا نزدیک ظهر، منتظر ماندیم. گاهی بی هدف قدم می زدیم. خاک و خون جبهه، با عرق تن
و خاک زمین سردی که شب هنگام بدون زیرانداز روی آن خوابیده بودیم، بر بدن ها بیداد می کرد که ناگهان فریاد نگهبان ها ما
را به خود آورد؛ ابتدا فکر کردیم که صبحانه می دهند؛ اما نه، سخن از حرکت و بیرون رفتن بود. ماشین های قرمز رنگی
بیرون، در انتظار ما بود؛ یک کمپرسی که آن را به صورت اتاقکی از فلز ساخته بودند و به جز یک سوراخ به اندازه لوله یک
اسلحه در جلو و یک مربع ۵ سانتیمتری در عقب، هیچ منفذ و راهی به خارج نداشت.
با دستان بسته، ما را به داخل این اتاقک ها انداختند، ۱۰ تا ۱۳ نفر در هر ماشین. گرمای بالای ۴۰ درجه فصل خرماپزان بغداد و
ورق های فلزی، اتاقک را داغ کرده بود. در که بسته شد، همه احساس خفگی می کردیم. نیم ساعت بدون حرکت آن جا بودیم.
کف اتاقک، از عرق خیس شده و به اطراف سرازیر شده بود.
مسیر که به پایان رسید و پیاده شدیم، همه را به ستون یک کردند؛ چشمانمان را بستند و مدتی بدون هدف دور محوطه
گرداندند؛ سپس ما را به صورت صف های ۵ نفره، جلو ساختمانی نشاندند و از صدایی که می آمد، فهمیدیم که در جلو یک
کولر آبی هستیم.
نزدیک به یک ساعت همین طور گذشت؛ بدن های عرق زده، خشک شده بود. پس از دستور برپا، فقط چند نفر – آنها که دورتر
بودند – بلند شدند و بقیه، قدرت را
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 