پاورپوینت کامل پزشکی مرا اقناع نکرد;گفت وگویی صمیمانه با دکتر حسن قدوسی زاده، مسئول طرح مکاتبه و اندیشه و مدیر اجرایی پرسمان ۱۰۲ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
3 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل پزشکی مرا اقناع نکرد;گفت وگویی صمیمانه با دکتر حسن قدوسی زاده، مسئول طرح مکاتبه و اندیشه و مدیر اجرایی پرسمان ۱۰۲ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۰۲ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل پزشکی مرا اقناع نکرد;گفت وگویی صمیمانه با دکتر حسن قدوسی زاده، مسئول طرح مکاتبه و اندیشه و مدیر اجرایی پرسمان ۱۰۲ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل پزشکی مرا اقناع نکرد;گفت وگویی صمیمانه با دکتر حسن قدوسی زاده، مسئول طرح مکاتبه و اندیشه و مدیر اجرایی پرسمان ۱۰۲ اسلاید در PowerPoint :

۱۹

یک لحظه او را بی کار نمی بینی؛ یا مشغول مطالعه است یا نگارش یا تلفن زدن و یا
مشاوره با دانشجویان. اگر از پشت کتاب های چیده شده بر روی میزش که گاهی ارتفاعش کم
نیست، او را نگاه کنی، در مرحله نخست، گمان می کنی به سادگی نمی شود با این قیافه
جدی، ارتباط برقرار کرد؛ اما اگر با پرسشی باب گفت وگو را با او باز کنی، می فهمی
که او شیرین است؛ به شیرینی لهجه اصفهانی اش و وقتی تلاش او را در قانع کردن خودت
دیدی، می فهمی که هنوز کم نیستند کسانی که دغدغه کار دینی و فرهنگی، آنان را به
نهاد نمایندگی کشانده است.

گرچه مسئول دبیرخانه «مکاتبه و اندیشه» است و همواره با مطالعه کتاب ها و نشریات
متعدد، به منظور یافتن مقالات و مطالبی مناسب، برای چاپ در فصل نامه مکاتبه و
اندیشه، بر خستگی فائق آمده است، اما با مطالعه نامه های مشترکین فصل نامه و گزینش
مطالب آنها در جهت تهیه ویژه نامه مکاتبه و اندیشه در ۸۰ صفحه، در هر نوبت، گاهی با
نامه ها می خندد و گاهی هم اشک حلقه بسته در چشمانش را می توان نظاره کرد.

راستش را بخواهید، زحمت مدیریت اجرایی ماهنامه پرسمان و سر و کله زدن با چاپچانه هم
با اوست و خدا می داند چقدر کالری مصرف می کند تا کاغذ چند سانتی پرتی، نداشته باشد
و حقی از بیت المال، پایمال نشود و به خاطر همین است که وقتی بچه ها کمی در مصرف
کاغذ و قلم و روشن گذاشتن لامپ، سهل انگاری می کنند، سریع این جمله دکتر را با همان
لهجه شیرینش بر زبان می آورند که «بابا اینا جهنم داره، جهنم».

دکتر، پاسخ گوی پرسش های پزشکی گروه پزشکی اداره مشاوره معاونت آموزش و تبلیغ هم
هست و به غیر از این، گاهی بچه ها را هم مداوا می کند و دارویی را نیز تجویز
می کند.

حاصل تلاش دکتر و دوستانش، گذشته از آن چه گفته شد، تدوین و تنظیم کتاب های پرسمان
(۵ جلد) پی گیری امور چاپ کتاب های معاونت آموزش و تبلیغ و کتاب های پرسش و پاسخ
دانشجویی و … که ۴۰ عنوان آن چاپ و منتشر شده و اغلب آنها به چاپ سوم و چهارم
رسیده است و پی گیری تولید CDهای معاونت، مانند پرسمان، الرحمن، ساقی مهر و …
می باشد. دکتر همچنین مسئول کتابفروشی معاونت و مسئول برگزاری نمایشگاه های کتاب در
دانشگاه ها- با همکاری دانشجویان- می باشد.

راستش را بخواهید، وقتی خواستیم از دکتر اجازه بگیریم تا در خصوص حضورش در
میدان های دفاع مقدس بنویسیم، ما را منع کرد؛ اما ما یواشکی می گوییم که «دکتر
یادگارهایی از شب های رزم در کنار شهیدان خمینی را بر تن دارد».

چرا رشته پزشکی را انتخاب کردید؟

در دوره دبیرستان، در رشته طبیعی درس می خواندم و از شاگردهای درس خوان کلاس بودم.
آن زمان رشته پزشکی در بورس قرار داشت و کشور، نیاز فراوانی به پزشک داشت زیرا
پزشکان هندی و پاکستانی، در روستاهای سراسر کشور و حتی در برخی شهرها، حضور داشتند
و من چون درسم خوب بود، احساس کردم که می توانم در این رشته خدمت گذار مردم باشم.
از این رو رشته پزشکی را انتخاب کردم و البته ایده ها و اهداف خاصی در ذهنم بود که
دلم می خواست با این انتخاب آنها را جامه عمل بپوشانم. ولی متاسفانه، شرایط و موانع
خاصی پیش آمد که ذکر آن شاید نیاز نباشد.

چرا پزشکی را رها کردید؟

سؤال سخت و مهمی است. من از نوجوانی علاقه زیادی به مطالعه داشتم و در روز، حدود ۴
تا ۵ ساعت مطالعه می کردم و حتی در دوره تحصیل در دبیرستان که به علت نیاز مالی،
کار هم می کردم، هنگام رفتن سر کار، کتاب همراه می بردم و کار و مطالعه را همزمان
انجام می دادم. وقتی وارد پزشکی شدم، با یک دنیای وسیع از اطلاعات علمی مواجه شدم
یعنی ۳ – ۲ سال اول پزشکی که دوران علوم پایه و فیزیوپاتو است دقیق ترین و ریزترین
مسائل علمی از سطح میکروسکوپی گرفته تا ماکروسکوپی مورد بررسی قرار می گیرد و اگر
دانشجو علاقه داشته باشد و مایه بگذارد و این ۳ سال اول را درس بخواند از نظر تئوری
تا پایان دوره ۷ ساله پزشکی بیمه خواهد بود. بنده نیز در آن زمان عطش بسیاری به
مسائل علمی علوم پایه داشتم و خیلی با علاقه درس می خواندم به گونه ای که یکی از
دانشجویان فعال دانشکده بودم. هر مجله خارجی که به کتابخانه دانشگاه علوم پزشکی
اصفهان می رسید و در حد یک دانشجوی پزشکی و حتی بالاتر هم بود، آن را بررسی می کردم
و نکات بسیار عالی آن را تحت عنوان پِرل یا مروارید، در خدمت دوستان قرار می دادم.
یادم می آید وقتی روز شنبه می شد، دوستان می گفتند، فلانی مروارید بده. این علاقه و
عشق روزافزون به پزشکی ادامه داشت تا سال ششم که وارد دوره انترنی شدم، در این دوره
مشکلاتی برایم پیش آمد که نمی توانم همه را ذکر کنم ولی یکی از آنها سرخوردگی بود.
شما فرض کنید با یک خرمن عظیم اطلاعات مواجه هستید و می خواهید از آن استفاده کنید
ولی نتوانید و امکان به کارگیری آنها وجود نداشته باشد یعنی آنچه در دوره تئوری از
ما می خواستند بسیار زیاد بود و وقتی وارد عمل شدیم با دنیایی مواجه شدیم که بسیاری
از آن اطلاعات تئوریک بلااستفاده ماند و این شوک سختی بر من وارد کرد به گونه ای که
افسرده شدم. زیرا هیچگونه تطابقی بین آنچه ما خوانده بودیم و آنچه مردم از ما
انتظار داشتند نبود؛ یعنی فرهنگ مردم به گونه ای بود که انتظارات خاصی داشتند. در
واقع ما فقط نسخه نویس شده بودیم و آنها دستور بده و متاسفانه هنوز هم این فرهنگ در
بین مردم وجود دارد که وارد مطب می شوند و می گویند این مشکل من است؛ این دارو را
بده؛ این را بنویس! من بارها با بیمارانم مشکل پیدا می کردم و می گفتم: پس ما این
وسط چه کاره ایم؟ بدین ترتیب، آهسته آهسته به این نتیجه رسیدم که با پزشکی فاصله
بگیرم و به کار دیگری بپردازم و در این میان بهترین گزینه را فعالیت های فرهنگی
دانستم. چون از دوره نوجوانی مطالعات فرهنگی و مذهبی زیادی داشتم؛ به طوری که در
پایان دوره دبیرستان، کتاب های شهید دستغیب و همچنین کتاب های علامه مجلسی و دیگر
کتاب های مذهبی- اعتقادی آن زمان را که در حد خودم بود، مطالعه کرده بودم. این
گونه بود که به وسیله بنیاد فرهنگی امام محمدباقرعلیه السلام اصفهان – که دانش
آموزان معدل بالا را می پذیرفت و تحت آموزش قرار می داد – به عنوان دبیر قرآن و
دینی مورد دعوت قرار گرفتم. ابتدا هفته ای ۴ ساعت به عنوان دبیر مشغول شدم و چون با
علاقه کلاس داری می کردم، خواسته شد که فعالیت های پرورشی دبیرستان را به عهده
بگیرم. فعالیت من، در بنیاد امام محمدباقرعلیه السلام ۴ سال ادامه داشت و خیلی راضی
بودم؛ چون توانسته بودم با روح دانش آموزان، ارتباط برقرار کنم. یکی از سؤال هایی
که آن زمان از من می شد، همین بود که چرا پزشکی را رها کردی؟ جواب من هم این بود که
پزشکی نتوانست مرا اقناع کند و من دنبال چیزی بودم که در پزشکی نتوانستم آن را پیدا
کنم. به قول یکی از دانشمندان: اگر می خواهید محصول یک ساله درو کنید خیار و گوجه و
سبزی بکارید و اگر می خواهید محصول ده ساله به دست آورید، بادام و گردو بکارید و
اگر می خواهید محصول صد ساله به دست آورید، انسان تربیت کنید. در دبیرستان با روح
دانش آموزانی مواجه شدم که تمام آنان به قول معصوم دارای قلب های پاکی هستند (قلب
الحدث کالارض الخالیه) اگر بتوانیم بذر مناسب را که همان تعالیم اهل بیت است، در
قلوب آنها بکاریم، واقعاً کار بسیار خوبی کرده ایم. خدای سبحان توفیق عنایت کرد و
در آن دوره ۴ ساله با فعالیت های پرورشی و آشنا کردن دانش آموزان با معارف اهلبیت
علیهم السلام روزهای خوبی را پشت سر گذاشتم و تجارب گرانقدری نصیبم شد و بعد از آن
بود که با دعوت مسئول وقت مرکز فرهنگی نهاد در قم عازم این شهر مقدس شدم و با عنایت
حضرت حق و الطاف کریمه اهلبیت، حضرت معصومه سلام الله علیها «طرح مکابته و اندیشه»
پایه ریزی گردید و قسمت این بود که فعالیت برای دانش آموزان، به فعالیت برای
دانشجویان تبدیل شود.

یک بار خود شما گفته بودید که مرگ و میر در بین بیماران روحی، خیلی بیشتر از
بیماران جسمی است؛ در این باره، چه نظری دارید؟

واقعاً همین طور است. در آیات قرآن هست که «ومن احیاها فکانما احیا الناس جمیعاً »
این را بزرگان دین تفسیر کرده اند که اگر انسان یک نفر را از لحاظ اعتقادی احیاء
کند، مثل این است که همه مردم را احیا کرده است. در فعالیت های فرهنگی، خلأ بسیاری
وجود دارد و من این را درک کرده بودم. این بود که پس از شروع فعالیت های فرهنگی به
این نتیجه رسیدم که اگر در این مسیر، دست چند نفر را بگیرم و آن چند نفر هم گروهی
را نجات بدهند، اصلاً قابل مقایسه با نجات زندگی مادی یک نفر نیست. نمونه های آن را
هم دیده ام؛ اشخاصی بوده اند که سال های متمادی با هم بوده ایم و الان خودشان
پایه گذار مراکز فرهنگی شده اند. لطف خداوند وسیله ای بوده که ما در این مسیر قرار
بگیریم و دوستان را کمک کنیم و در واقع، مسئله به همان مثال برداشت محصول
برمی گردد. خلاصه آن که فراهم کردن وسیله رشد و تعالی برای افرادی که مستعد حرکت در
این مسیر هستند بسیار ارزشمند است و انسان چنان احساس لذت و رضایت می کند که با هیچ
چیز دیگر قابل مقایسه نیست.

شما خیلی ساده پوش هستید. ماشینتان مربوط به ۴ دهه قبل است؛ آیا مورد اعتراض خانوده
قرار نگرفته اید که این فرصت مناسب در رشته پزشکی را از دست دادید؟

من از خانواده ای هستم که تمام آنها زیر حد متوسط اجتماع بوده اند و از اول توقعات
خاصی نداشتم و بعد از آن هرچه بیشتر رشد کردم، واقعا این مسئله برایم بیشتر قابل
لمس شد که بسیاری از برکات، در ساده زندگی کردن است؛ چرا که به قول بزرگان، هرچه را
آویزه قلبتان کردید، به آن تعلق پیدا می کنید و این تعلق، باعث می شود که بسیاری از
کارها را نتوانید به راحتی انجام دهید. من در ایام تحصیل وضع مالی ام طوری بود که
حتی با تاکسی نمی توانستم به دانشگاه بروم؛ از این رو، با دوچرخه، فاصله ۷ کیلومتری
منزل تا دانشگاه را طی می کردم. همزمان یکی از همکلاسی هایم که در رشته باغبانی
قبول شده بود و قبلاً در دوره دبیرستان دوچرخه سوار بود حاضر نبود دیگر دوچرخه سوار
شود. می گفت: دوچرخه سواری در شأن من نیست. وجود امکانات اضافی که شئون کاذب برای
انسان درست می کند مانع انجام بسیاری از کارهاست. اگر قرار باشد من خودم را بنده
ماشین و ژست و کت و شلوار کنم، از فردا نمی توانم از منزل بیرون بیایم و از بسیاری
از کارهای خیر هم باز می مانم. کسی که پرستیژ او مانع شود دست یک نابینا را بگیرد و
از خیابان حرکت دهد یا مانع حضور او در بین نیازمندان گردد چقدر از برکات معنوی دور
می ماند؟! همچنین خانواده ای که با آنها وصلت کردم، بسیار ساده بودند به طوری که در
این زمینه حتی یک بار هم به من گفته نشده که چرا این طور زندگی می کنید یکی از رموز
موفقیت حضرت امام، ساده زندگی کردن ایشان بود و همیشه به روحانیون می گفتند: از زیّ
طلبگی خارج نشوید. مثلاً در مورد تعویض آجرهای کف حیاطشان، فرموده بودند آجرها را
برعکس کنید و احتیاجی به تعویض نیست و همین کار را کرده بودند. همین سادگی بود که
باعث شد ایشان پانزده سال در نجف در یک منزل محقر و معمولی بسر برند و بعد از آن هم
در دهکده نوفل لوشاتو در فرانسه و سپس در یک مدرسه ساده در تهران، رهبری یک انقلاب
جهانی را به عهده بگیرند. اگر ایشان در گرو شئونات مادی بودند که نمی توانستند به
این راحتی و تک و تنها دوران تبعید در ترکیه و عراق را سپری کنند. وزیر امور خارجه
شوروی سابق آقای ادوارد شوارد نادزه در پاسخ به پیام حضرت امام به گورباچف، وقتی
خدمت امام در جماران رسید، از اینکه در یک خانه معمولی خدمت رهبر جهان اسلام رسید
بهت زده شده بود. هنوز هم منزل ساده امام در جماران مورد تعجب تمام دیدار کنندگان
داخلی و خارجی است. آرامشی در این منزل هست که در کاخ های کرملین و سفید ذره ای از
آن یافت نمی شود.

بنده خدایی از تجار اصفهان همیشه صندوقی به همراه داشت که حاوی پول های فروش روزانه
وی بود و از نگرانی، آن را همراه خود می آورد و شب موقع خواب زیر سرش می گذاشت. من
وقتی مقایسه ای بین او و دیگران انجام می دادم می دیدم، آنها که چیزی ندارند، شب
راحت می خوابند و برای آن تاجر، شب، تازه اول مصیبت است که مبادا دزد پولش را
ببرد!!

در سیره پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله هم این مطلب آمده که ایشان از خدا طلب
کرده بود که رزق مرا به اندازه یک روز قرار ده؛ تا فردا به درگاهت بیایم و رزق آن
روز را طلب کنم.

مسئله شخصیت و پرستیژ را مطرح کردید؛ الان این مسئله، بین مسئولین و دانشجویان
پررنگ تر شده یا زمان شما هم وجود داشت؟

من وقتی وارد دانشگاه شدم، تقریباً با پایان جنگ همزمان شده بود و در آن زمان در
جامعه، این مسائل به این شدت کنونی مطرح نبود و فرهنگ بسیجی مطرح بود؛ البته در
دانشگاه که یک محیط علمی بود و استادانی که در زمان گذشته درس خوانده بودند، یا از
خارج آمده بودند، وضعیت، شبیه الان بود؛ ولی متناسب با زمان خودش؛ اما در مجموع این
گونه مسائل به خاطر برکات ناشی از جنگ، خیلی پررنگ نبود و کم کم پررنگ شد و الان هم
متاسفانه به یک مسئله اساسی تبدیل شده است.

این مشکل را ناشی از چه می دانید؟

من این را ناشی از نوع بینش و معرفتی می دانم که اشخاص نسبت به خودشان دارند؛ یعنی
اگر ما تمام ارزش ها را در ظاهر خود محصور و محدود بدانیم؛ قطعاً بحث پرستیژ و
شخصیت مطرح است؛ ولی اگر ارزش ها را متعلق به جان خود دانستیم، دیگر بحث شخصیت به
این شدت مطرح نیست. وقتی زندگی شخصی امیرالمومنین علیه السلام را بررسی می کنیم،
می بینیم ایشان جامع الاضداد بود یعنی هم حاکم بود هم عابد؛ هم سرباز جنگ بود هم
سرپرست یتیمان؛ هم چاه آب می کند هم شب زنده داری می کرد. من هرچه فکر می کنم که
رئیس حکومت در یک زمان حکمرانی بکند و در عین حال، به خانه شخصی که در جنگ شهید
شده، برود و بچه داری کند و برای آرام کردن بچه ها آنها را بر دوش خود سوار کند این
اصلاً با مسائل امروزی قابل مقایسه نیست چون ملاک ارزش و شخصیت برای ما چیزهایی است
که در فرهنگ دین اصلاً مطرح نیست. هیچ گاه ذکر نشده که ان اکرمکم عندالله اجمل کم
یا اعلمکم و… معیار کرامت در درگاه الهی چیزی است که جان انسان را آرایش دهد نه
تن و جسم را. در این زمان طوری شده که ما به علت نقص در بینش معرفتی، تمام ارزش ها
را در وجود مادی خود می دانیم. من واجب می دانم که صبح با جسم و ظاهری مرتب بیرون
بیایم؛ ولی به باطن و روح خود کاری ندارم. اگر نماز نخوانم یا فلان کار را انجام
ندهم، مشکلی ندارد؛ ولی اگر گوشه کتم اتو کرده نباشد، یا فلان کرم را نزده باشم یا
… برای یک لحظه نیز قابل تحمل نیست. البته من با اینها مخالف نیستم؛ ولی باید
طوری باشد که به آن وابسته نشویم و تمام زندگی ما متوقف بر آن نباشد زیرا اگر
وابسته شدیم، اول بدبختی ما است. اگر برای خودمان پرستیژ و شئون ظاهری قائل نباشیم،
به راحتی به حرم می رویم؛ به قبرستان می رویم و اگر جایی برای نماز رفتیم که
زیراندازی نبود، با یک مقوا هم می توانیم نماز بخوانیم؛ ولی اگر شخصیت مطرح باشد،
روی مقوا نمی شود نماز خواند؛ چون شلوارمان خاکی می شود!

به حضرت آیه الله امینی گفته بودند یک خاطره از علامه طباطبایی بگویید. ایشان از
درس و بحث علمی، چیزی نگفتند، بلکه فرمودند: روزی در صحن حضرت معصومه سلام الله
علیها برای نماز همراه علامه طباطبایی بودم، چون فرش کم بود، ایشان عبای خود را پهن
کردند و از من خواستند همراهشان به نماز جماعت بایستم. این، عدم تعلق را نشان
می دهد کسی که لباس نویی خریده و مواظب است ا

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.