پاورپوینت کامل هم کلاسی ها از خاطراتشان می گویند ۱۸ اسلاید در PowerPoint

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل هم کلاسی ها از خاطراتشان می گویند ۱۸ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۸ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل هم کلاسی ها از خاطراتشان می گویند ۱۸ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد

بخشی از متن پاورپوینت کامل هم کلاسی ها از خاطراتشان می گویند ۱۸ اسلاید در PowerPoint :

گزارش گر: مطهره آخوندی

رشته برق، گرایش سیاست بین الملل

کل کل پسرانه

داستان از آنجا شروع شد که نمی دانم چه شد که وحید و حمید (هم کلاسی هایم) برای رو کم کنی هم، تصمیم گرفتند حال هم را سر کلاس اساتیدِ گرام بگیرند. یک درس را آقا حمید گرفته بود و آقا وحید آن درس را نداشت. استاد غرق در تدریس بود که یک دفعه یکی در زد و وارد شد و گفت: ببخشید استاد؛ آقا وحید در این کلاس هستند؟ استاد هم فرمودند: بله. حمید گفت: خانوم آقا وحید مثل اینکه زایمان کرده اند و چون پول بیمارستان را نداشته اند بدهند؛ بیمارستان هم بچه شان را گرو نگه داشته است! بچه ها در شوک حرف حمید بودند و نمی دانستند چگونه جلوی خنده شان را بگیرند. در همین حال استاد گفت: حالا بچه شان پسر است یا دختر… که کلاس از خنده منفجر شد.

وحید منتظر فرصتی بود که حال حمید را بگیرد. سر کلاس روزنامه نگاری که آقا حمید بی خیال نشسته بود و استاد هم طبق معمول مشغول تدریس بود، در کلاس زده شد و وحید وارد شد و گفت: ببخشید استاد، آقای حمید در این کلاس هستند؟ این ژاکت را مادرشان دانشکده آورده اند و گفتند صبح که قهر کردی و از خانه بیرون زدی، یادت رفت با خودت ببری، تازه استاد، غذاشان را هم نخورده اند. مامانشان سفارش کرده اند که….

این هم یک کل کل پسرانه؛ حالا حمید برای رو کم کنی هم که شده می خواست برود و سر یک کلاس وحید را صدا کند و بگوید که اقدس خانوم و بچه دم در منتظرش هستند.

فنچ های عاشق

از خاطرات من عشق های دانشجویی است. بچه هایی که به هم رسیدند و الان سر خانه و زندگی شان هستند و عشق هایی که تباه شد. میان ما این اصطلاح باب بود که هرکس که دلداده ای در دانشکده و دیگر داشت وقتی می پرسیدیم رشته اش چیست، می گفتیم فلانی رشته مکانیک است شاخه کشاورزی؛ یا فلانی رشته برق است شاخه علوم سیاسی، یا فلانی رشته شیمی است گرایش تربیت بدنی.

بازی های من درآوردی

برای کار کلاسی، یک بازی رایانه ای را قرار بود بررسی کنیم و در کلاس کنفرانس دهیم. نوبت نیلوفر و زینب بود و بازی «کارج د داگ» (سگ را تشویق کن) را ارائه دادند و نیلوفر از ناز بودن بازی گفت و از قهرمان داستان که یک سگ بامزه بود کلی تعریف کردند و از این که چقدر زمان برده تا بازی را دانلود کنند گفتند. خیلی با هیجان این کار را ارائه دادند. از این ارائه بسی لذت بردیم. استاد هم کلی تشویقشان کرد. بعد که ارائه تمام شد خصوصی پرسیدیم: نیلوفر این بازی را از کجا آوردی؟ بیا و آدرسش را به ماهم بده تا دانلود کنیم. گفت: هیس! این بازی را ما خودمان ساختیم. رفتیم چهار تا عکس سگ سرچ کردیم و حالا به استاد نگویید. تا آخر کلاس خندیدیم.

حرف حساب

سعید داشت از استاد انتقاد می کرد که استاد می دانید شما کمی خشک تشریف دارید! اس