پاورپوینت کامل یک تاس، یک اتاق و شش دانشجو ۲۹ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
4 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل یک تاس، یک اتاق و شش دانشجو ۲۹ اسلاید در PowerPoint دارای ۲۹ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل یک تاس، یک اتاق و شش دانشجو ۲۹ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل یک تاس، یک اتاق و شش دانشجو ۲۹ اسلاید در PowerPoint :

مهم نیست چه رشته ای درس خوانده باشی، مهم این است که تاس و شش گوشه اش را یادت باشد. احتمالات را می گویم. اگر تاس را یک بار بیندازی، احتمال هر کدام از اعداد، یک ششم می شود. حالا اگر دوبار بیندازی شانس اینکه هردو عددهای تاس همان عدد مورد نظرت باشد می شود یک به سی و شش. همین طور الی آخر. این را داشته باش و پاراگراف بعدی را بخوان:

آیا تا به حال به سیاره ای سفر کرده ای؟ سیاره ای که در آن با انسان هایی شبیه خودت برخورد کنی و مجبور باشی روزها و شب هایی را در کنارشان سپری کنی. آدم هایی که به ظاهر شبیه خودت هستند، اما برخی کارهایشان تو را از این که ساکن این سیاره ای شگفت زده بکند؟ این سیاره تقریباً همیشه در طول زندگی یک جوان دانشجو پیش رویش ظاهر می شود. البته اگر آن دانشجو خوابگاهی باشد. بله درست است. این سیاره همان خوابگاه دانشجویی است. اولین جایی که جوانی که از خانواده خود دور می شود، فاصله میان زندگی مجردی و تأهل را در آن می آزماید. برزخی که می تواند بشارت بهشت را پیش رو داشته باشد. این دست خود توست که در همان مدت کوتاه از عمر این برزخ، بهشت یا دوزخ خود را رقم بزنی.

***

حالا که هردوپاراگراف را خوانده ای باید بدانی هم اتاقی هایت هر کدامشان یک گوشه تاس دوره خوابگاهت هستند. برای اینکه مطابق با هر کدام از رفتارها و ویژگی های خودت، عکس العمل مطلوبی از هم اتاقی ات ببینی باید آن تاس را در نظر بگیری و احتمالات آن را بررسی کنی. بعضی وقت ها می بینی اصلاً محال است که همان گوشه ای که خودت درنظر داری اتفاق بیفتد. پس باید چه کار کرد؟!

***

با خودش شش نفر می¬شدند. یک اتاق و شش دانشجو. دوربین امانتی دوست فیلم بردارش را که از شهرستان برای تعمیر آورده بود، زودتر از موعد تحویلش داده بودند. امشب را قصد داشت در آزمایشگاه دانشگاه به تحقیق بر روی پروژه زیستی¬اش بگذراند. او و دو همکلاسی نخبه دیگرش مجوز استفاده از آزمایشگاه را با کمک اساتید گرفته بودند و قرار بود امشب در آزمایشگاه بمانند. باید دوربین را به یکی از هم اتاقی ها می¬سپرد. هم سنگین بود و هم پرحجم. نقل و انتقالش کار ساده ای نبود. زیپ کیف دروبین را بست و نگاهی به هم اتاقی هایش انداخت. شیرین دختر آرام و بی حاشیه ای است. بعیداست تا فردا عصر که به خوابگاه برگردم، بخواهد بیرون برود. می توانم دوربین را دست او بسپارم….

در همین تصمیم غوطه ور بود که ناگهان صدای شاکیانه شیرین او را به خود آورد: ما را با بچه دبستانی ها اشتباه گرفته. هرماه امتحان داریم! واقعاً که! ترم بعد محاله باهاش درس بگیرم… شکایت های او برایش عادی شده بود. می دانست که به جبر پدرش به دانشگاه آمده و رشته پزشکی را دنبال می کند.

دید که رایانه دستی¬اش را باز کرده و با بی¬حوصلگی مشغول بازی شده است.

***

به طرف مریم نگاه کرد. مرتب ترین دختر اتاق که بیشترین بخش از وقتش را صرف آرایش و رسیدگی به تیپ و تناسب لباس با شال و کیفش می کرد. مریم مقابل آینه ایستاده بود و موهایش را مرتب می بست. نیم ساعتی می¬شد که با همین وضع می¬گذشت. می توانست حدس بزند که قصد بیرون رفتن دارد. حالا کجا، خدا می داند. فقط این را خبر داشت که برای فرار از فضای بسته شهرستان، اراده قبولی در تهران را کرده تا به قول خودش از انجماد آن فضا نجات پیدا کند؛ تا آزاد باشد. زنگ گوشی تلفنش را که شنید، می دانست که آغاز بحث و مجادله اش با مادر است. که «مگر من بچه ام، مامان!؟… چندبار می گی؟… من خوشم نمیاد هردو هفته بلند میشی میای ببینی من چیکار می کنم… اگر خیلی برات مهم هستم به بابا بگو برام پول بفرسته…».

***

نگاهش به نسترن افتاد که روی تخت دراز کشیده بود و جزوه ای را ورق می زد. همیشه او را در حال درس خواندن دیده بود. سرش توی لاک خودش بود و تمام تلاشش را به کار بسته بود تا بتواند با کسب معدل بالا بیشترین تعداد واحد را بگیرد. نسترن وابسته ترین همکلاسی اش به خانواده بود. هم می خواست زودتر به خانه برگردد و هم این که توی فامیل مادری اش سری بلند کند و بگوید من اولین پزشک زنان خانواده هستم… تا زن دایی اش به چشم خود ببیند که تنها نسترن است که می تواند عروس مناسبی برایش باشد و او را برای زندگی با پسرش به انگلستان بفرستد. می دانست که تمام آرمان تحصیل نسترن همین است.

***

سرش آن قدر گرم موبایلش بود که صدای او را نشنید. مژگان؛ با آن که به سختی در دانشگ

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.