پاورپوینت کامل ساختار معرفت دینی ۱۱۹ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل ساختار معرفت دینی ۱۱۹ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۱۹ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل ساختار معرفت دینی ۱۱۹ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل ساختار معرفت دینی ۱۱۹ اسلاید در PowerPoint :
۱۷
اتمیسم و مبناگرایی کواین
گرچه تا به حال ما، کل گرایی را در مقابل مبناگرایی قرار داده ایم، ولی توجه به این نکته ضروری است که کواین، به یک معنا
مبناگرایی را، هم در درون کل گرایی دارد و از این گذشته، از یک جهت اتمیست هم هست; به عبارت دیگر، توجه به دو نکته بر دقت
و عمق بحث می افزاید:
۱ . کواین صورت خاصی از مبناگرایی را می پذیرد و به تعبیری، کل گرایی را با مبناگرایی تلفیق می کند .
۲ . کواین گرچه کل گرا است، ولی در سطح خاصی از معرفت اتمیست است .
برای ایضاح دو نکته فوق، باید به تفاوت سطح مشاهدتی با سطح غیرمشاهدتی در علم توجه کرد . در علم میان این دو سطح
تفاوت وجود دارد; گاهی دانشمندان به تجربه و مشاهده علمی روی می آورند و گاهی در سطح بالاتر، تئوری ها یا فرضیه هایی را
پیش می کشند . کل گرایی در علم، در واقع به سطح غیرمشاهدتی مربوط می شود; به عبارت دیگر، مراد از کل گرایی این است که
سطح غیرمشاهدتی علم مانند یک شبکه است و به صورت یک مجموعه با سطح مشاهدتی ارتباط می یابد .
اما کواین کجا مبناگرا هم می شود؟ گفتیم در مبناگرایی، تفکیک باورهای پایه از غیرپایه صورت می گیرد و باورهای غیرپایه
براساس باورهای پایه توجیه می شود; بدین معنا کواین مبناگرا نیست که باورهای غیرپایه را براساس باورهای پایه توجیه کند;
یعنی تئوری ها را منفردا به محکمه باورهای پایه – گزاره های مشاهدتی – نمی برد، ولی مبناگرایی نکته ای آموزنده نیز در بر دارد
که به تعبیری، اساس و شالوده آن است و کواین آن را حفظ می کند .
اساس و شالوده مبناگرایی «عدم تقارن معرفتی » (۱) است; در میان معارف ما، یک نوع عدم تقارن وجود دارد . این عدم تقارن ایجاب
می کند که حرکت معرفت شناختی مبناگرایی در میان معارف، همواره در یک جهت صورت گیرد، ما همواره از معارف پایه به سوی
معارف معرفتی غیرپایه حرکت می کنیم . معارف پایه به توجیه نیاز ندارند و بدون استدلال موجه اند، اما باورهای غیرپایه به توجیه
نیازمند هستند و براساس باورهای پایه توجیه می شوند . بنابراین، حرکت معرفتی، همواره از باورهای پایه شروع و به باورهای
غیرپایه ختم می شود . مسیر این حرکت یک طرفه است; یعنی ما تنها مجازیم که باورهای غیرپایه را براساس باورهای پایه توجیه
کنیم و عکس این امر امکان پذیر نیست و این مسیر یکطرفه از نوعی عدم تقارن معارف حکایت می کند . (۲)
در مقابل، برخی دیدگاه های معرفت شناختی اخیر این نوع عدم تقارن را نفی می کنند و قائل هستند مسیری که میان معارف ما
وجود دارد، یک طرفه نیست; این نوع دیدگاه ها انسجام گرا (۳) نام گرفته اند . دیدگاه های انسجام گرا انسجام گرایی تفکیک باورها و
معارف را به پایه و غیرپایه نمی پذیرند و همه باورها را به توجیه تقارن معرفتی نیازمند می دانند . یک باور در صورتی موجه می شود
که با باورهای دیگری که پیشتر پذیرفته ایم، انسجام و سازگاری داشته باشد . سازگاری حالتی میان این باور و دیگر باورها می شود و
هر باوری به خاطر انسجامش با دیگر باورها موجه می شود . در نتیجه، نوعی تقارن میان معارف وجود دارد و مسیر مذکور دوطرفه
می شود; اگر باور «الف » به خاطر انسجام و سازگاری با باور «باء» موجه است، باور «باء» هم به خاطر سازگاری با «الف » موجه است .
کواین عدم تقارن را حفظ می کند و از این نظر مبناگراست، ولی مبناگرایی کواین، با مبناگرایی رسمی تفاوت دارد . کواین به عدم
تقارن میان سطح مشاهدتی و غیرمشاهدتی به عدم تقارن میان علم قائل است (۴) و از این جهت مبناگرا است . او جملات
مشاهدتی را به دو معنا پایه می داند: سطح مشاهدتی و غیرمشاهدتی در علم .
۱ . جملات مشاهدتی منبعی از شواهد بر فرضیه های علمی اند و ما فرضیه را با رجوع به آنها توجیه می کنیم .
۲ . جملات مشاهدتی راه ورود ما به زبان هم هستند; یک کودک با آموختن جملات مشاهدتی، زبان را یاد می گیرد . بر همین
قیاس، یک زبان شناس هم زبان بیگانه را ابتدا با آموختن جملات مشاهدتی آن زبان یاد می گیرد . (۵)
از این گذشته، کواین در سطح گزاره های مشاهدتی اتمیست است; به عبارت دیگر، به نظر کواین، کل گرایی در سطح مشاهدتی
علم مقبول نیست و جملات مشاهدتی به صورت یک کل، با مشاهده ارتباط نمی یابند، بلکه این جملات منفردا با مشاهده ارتباط
می یابند .
شبکه معرفت دینی
تصویری که کواین از ساختار معرفت پیش می کشد، مدلی بسیار وسیع است . اگر تجربه گرایی کواین در باب ساختمان معارف
بشری را نادیده بگیریم، این تصویر، نکات بسیار آموزنده و جالبی دارد و می تواند توانمندترین مدل در باب ساختمان معرفت دینی
را عرضه کند . نکات آموزنده کل گرایی برای معرفت شناسی دینی به شرح زیر است:
۱ . معرفت دینی هم ساختار شبکه ای دارد; معرفت دینی را نمی توان مانند برج و یا مخروطی در نظر گرفت . عالم دین به این
صورت عمل نمی کند که تعداد معارف را به عنوان پایه بپذیرد و سپس هر نوع معرفت دینی دیگر بر پایه آنها مبتنی سازد . او
هیچ گاه آجرهای معرفت را بر روی هم نمی چیند تا برج معرفت دینی را بسازد، بلکه او به معنای دقیق کلمه، توری می بافد که
حاشیه های آن، شرایط مرزی دارد; کلی در همبافته می سازد که در حواشی با محدودیت هایی همراه است .
۲ . شبکه معرفت دینی شرایط مرزی دارد; این شبکه به خاطر محدودیت هایی در حواشی کادر خاصی تداوم می یابد . رابطه این
شرایط مرزی با شبکه، رابطه پایه با غیرپایه و بنا با روبنا نیست . عالم دین گام به گام معارف و تئوری های دینی را از آن حواشی
استخراج و استنباط کند، بلکه تئوری هایی را پیش می کشد که با شرایط مرزی همراه هستند . این تئوری ها را محدودیت هایی
جهت می دهند . همانطور که معرفت علمی، شبکه ای است که شرایط مرزی آن تجربه حسی است و تجربه حسی به تئوری های
علمی جهت می دهند . بدین معنا که این تجربه برای همه تئوری های علمی یا مجموعه ای از تئوری ها محدودیت هایی ایجاد می کند،
لذا ساختار معرفت علمی مانند یک شبکه با شرایط مرزی است; بر همین قیاس، معرفت دینی هم ساختار شبکه ای دارد که با
محدودیت هایی همراه بوده و دارای شرایط مرزی است .
۳ . کل شبکه معرفت دینی یکجا به محکمه آن حواشی و شرایط مرزی می رود; تئوری های دینی و معارف نظری دین هیچگاه
منفردا به محکمه آزمون آن حواشی در نمی آیند، بلکه ما همواره مجموعه ای از تئوری های دینی و معارف نظری دین را به محکمه
آزمون آن حواشی می بریم . حتی در موردی هم که گمان می بریم، معرفت و تئوری واحدی را به آزمون در می آوریم، در حقیقت،
تئوری ها و معارف دیگری را که با آن در ارتباطند، به محکمه آزمون می بریم .
اگر معرفت دینی ساختار شبکه ای دارد، شرایط مرزی آن کدامند؟ پیداست که در اینجا نیز مانند مبناگرایی، دو گزینه مطرح
می شود:
۱ . کل گرایی نصی
در این نوع کل گرایی، نصوص دینی شرایط مرزی معرفت دینی هستند; بدین معنا که توصیفات و گزارش های دینداران از نصوص
دینی، محدودیت هایی برای شبکه معرفت دینی ایجاد می کند و لبه های شبکه معرفت دینی با آنها ارتباط می یابد .
۲ . کل گرایی تجربی
در این نوع کل گرایی گزارش های دینداران از تجارب دینی شان شرایط مرزی شبکه معرفت دینی می شود و محدودیت هایی برای
این شبکه ایجاد می کند .
از مباحثی که پیشتر در رابطه با نقد مبناگرایی تجربی آوردیم، این نکته روشن می شود که خود تجارب دینی هم در نهایت با
نصوص دینی ارتباط می یابند و نمی توان آنها را در شرایط مرزی، معرفت دینی دانست .
نصوص دینی به عنوان شرایط مرزی معرفت دینی
معرفت دینی متن محور است; نصوص دینی پایه تفکرات معرفت دینی را تشکیل می دهند . معمولا در بخش های متفاوت، معرفت
دینی به نصوص دینی استناد می شود و یا فهمی از آنها مبنای بحث قرار می گیرد . بی تردید، نصوص دینی محکمه معرفت دینی
هستند و تکلیف معارف را باید در این محکمه تعیین کرد، اما این نصوص با معرفت دینی رابطه تناظر یک به یک ندارند; بدین
معنا که تک به تک معارف نظری دینی، به تنهایی با توصیفاتی از این نصوص مرتبط باشند، بلکه همواره این معارف با توصیف
نصوص دینی ارتباط می یابند و به صورت یک کل به محکمه این نصوص درمی آیند .
ایضاح ساختار شبکه ای معرفت دینی در گرو این نکته است که معرفت دینی دو ساحت مختلف دارد; بخشی از معرفت دینی
توصیف نصوص دینی است و به معانی این نصوص مربوط می شود، بخش دیگر معارف نظری و تئوری های دینی است; این بخش به
صورت مجموع با آن بخش اول ارتباط می یابد . مراد از ساختار شبکه ای معرفت این است که معرفت دینی شبکه ای است که در
حواشی و لبه هایش (توصیفات نصوص دینی)، با نصوص برخورد می کند .
معارف نظری تک تک با نصوص دینی مرتبط نمی شوند; این معارف به صورت یک مجموعه با این نصوص برخورد می کنند و مورد
داوری قرار می گیرند . عالمان دین، هیچ گاه از نصوص دینی به سراغ تئوری نمی روند; یعنی مستقیما یک تئوری را مبتنی بر
نصوص دینی نمی سازند . همچنین، از یک تئوری به طرف نصوص دینی نمی روند، بلکه مجموعه ای از تئوری ها را با نصوص دینی
مرتبط می سازند .
استناد به نصوص دینی و تعیین رابطه آنها با معرفت دینی، در طول تاریخ با مشکلاتی همراه بوده است . برخی چنین گمان
برده اند که معارف دینی به صورت کلی، تک تک از متون دینی قابل استخراج هستند و هر معرفت دینی را می توان از نصوص دینی
به دست آورد . دسته ای دیگر، به غیرقابل استنباط بودن معارف نظری – از جمله برخی از مباحث کلامی – از نصوص دینی معتقد
شده اند . به اعتقاد این دسته اخیر، برای گونه معرفت نظری می توان شواهدی از نصوص دینی به دست آورد . آنها معمولا این
حقیقت تاریخی را مورد استناد قرار داده اند که تمام فرق اسلامی به آیاتی برای اثبات نظر خود استناد کرده اند; معتزله برای اثبات
آرای خود به برخی از آیات، و اشاعره به دسته ای دیگر از آیات برای اثبات آرای خود تمسک جسته اند و هکذا در مورد نزاع های
فکری دیگر; بنابراین، به این نتیجه نادرست رسیده اند که با رجوع به نصوص دینی نمی توان به نزاع های فکری در جهان اسلام
فیصله داد و در مواجهه با نصوص دینی، برخی از آرا را نسبت به دیگری ترجیح داد .
ایضاح بیشتر تفاوت دو دیدگاه
بر طبق مبناگرایی، معارف دینی بر دو دسته اند:
۱ . معارفی که مستقیما از نصوص دینی به دست آمده اند و پایه دیگر معارف دینی هستند (معارف دینی پایه) .
۲ . معارفی که براساس معارف دسته نخست توجیه می شوند (معارف دینی غیر پایه) .
اما بر طبق کل گرایی نیز معارف دینی بر دو دسته اند:
۱ . معارفی که مستقیما از نصوص دینی به دست آمده اند و برای شبکه معرفت دینی محدودیت ایجاد می کنند (شرایط مرزی
شبکه معرفت دینی) .
۲ . معارفی که مستقیما از نصوص دینی به دست نیامده اند و به صورت یک مجموعه با معارف دسته نخست ارتباط می یابند
(معارف دینی درون شبکه) .
پیدا است که این دسته تغییر، مجموعه ای سازگار است که روی هم رفته یکجا با معارف دسته نخست ارتباط می یابد . دو تفاوت
عمده میان دو تصویر از پاورپوینت کامل ساختار معرفت دینی ۱۱۹ اسلاید در PowerPoint وجود دارد; اولا، در مبناگرایی، معارف دسته دوم (غیر پایه) با معارف دسته نخست
(معارف پایه) تناظر یک به یک دارد; بدین معنا که هر معرفت غیر پایه با بخشی یا بخش هایی از نصوص دینی در ارتباط است، ولی
در کل گرایی، چنین تناظری در کار نیست و کل شبکه با بخش یا بخش هایی از نصوص دینی مرتبط است . ثانیا، معارف دسته دوم،
در کل گرایی بسیار گسترده تر از معارف دسته دوم در مبناگرایی هستند، چرا که شبکه معرفت دینی مجموعه ای است که با
سازگاری درونی پیش می رود و لازم نیست که تک تک اعضای این مجموعه بر پایه نصوص دینی توجیه شود، بلکه در نهایت به
صورت یک مجموع با این نصوص ارتباط می یابند .
تذکر این نکته سودمند است که پذیرفتن کل گرایی در باب معرفت دینی و شبکه ای دانستن آن، هیچ گاه به معنای نادیده گرفتن
نقش نصوص دینی در معرفت دینی نیست و هرگز این دیدگاه منبع یا ماخذ بودن نصوص مذکور برای معرفت دینی را نفی
نمی کند، بلکه معنای خاصی برای منبع و ماخذ بودن قایل است; منبع و یا ماخذ بودن را نباید به معنای مبناگرایانه دانست;
نصوص دینی به معنای کل گرایانه، منبع یا ماخذ معرفت دینی هستند . نصوص دینی، بدین معنا منبع معرفت دینی نیستند که ما
هر یک از معارف دینی را جداگانه و مستقیما از آنها استخراج کنیم . نصوص دینی دقیقا بدین معنا، منبع و ماخذ معرفت دینی
هستند که شرایط مرزی و لبه های معرفت دینی از آن ها به دست می آید .
تاکید بر این نکته لازم است که کل گرایی توجیه پذیری معرفت دینی براساس نصوص دینی را انکار نمی کند و نمی گوید که هیچ
معرفتی بر پایه آنها توجیه نمی شود و یا هژمونی را بر پایه آنها توجیه پذیر نمی داند . کل گرایی تنها تصویر خاصی از توجیه پذیری را
پیش می کشد; همواره مجموعه ای از معارف دینی بر پایه نصوص دینی توجیه می شود .
علل طرح کل گرایی در باب معرفت دینی
علت طرح نظریه کل گرایی را پیشتر بیان کردیم; دوئم و کواین به خاطر مشکلی که در باب رابطه مشاهده و تئوری با آن روبرو
شدند، به کل گرایی روی آوردند . ما هیچگاه گزارشی از مشاهده یا تجربه را مبنا قرار نمی دهیم، تا مابقی ساختمان علم را بر پایه آن
استوار سازیم، بلکه همواره مجموعه ای از تئوری ها را به محکمه تجربه می بریم . ساختمان معرفت شبکه ای است که شرایط و حدود
مرزی دارد . اما چرا در باب معرفت دینی چنین نظریه ای مطرح شد؟ پیدا است که بر فرض پذیرش کل گرایی در دیگر زمینه،
قبول آن در باب معرفت دینی نیاز به دلایل دیگری دارد و باز بر فرض اینکه در باب معرفت دینی کل گرا باشیم، کاملا امکان پذیر
است که در باب دیگر معارف، کل گرا نباشیم; به عبارت دیگر، کل گرایی به یکی از سه صورت امکان پذیر است:
۱ . کل گرایی در باب کل معرفت – اعم از دینی و غیر دینی .
۲ . کل گرایی فقط در باب معرفت دینی .
۳ . کل گرایی فقط در باب غیر معرفت دینی .
صورت دوم و سوم کاملا ممکن اند; بدین معنا که ممکن است کسی فقط در باب معرفت دینی و یا فقط در غیر معرفت دینی کل گرا
باشد . هیچ تلازمی در کار نیست که اگر کسی در باب معرفت دینی کل گرا بود، در غیر معرفت دینی هم کل گرا باشد و ما صرفا این
ادعا را تقویت می کنیم که پاورپوینت کامل ساختار معرفت دینی ۱۱۹ اسلاید در PowerPoint، شبکه مانند است . البته کواین، چنانکه قبلا از وی نقل کردیم، در باب کل معرفت
کل گرا است و از آنجا که او یک تجربه گرا است، تجربه را شرایط مرزی کل معرفت می داند . وقتی از کل گرایی در باب معرفت دینی
دفاع می شود، دفاع از تمام جزئیات دیدگاه کواین نیست، بلکه صرفا اصل کل گرایی مورد تایید واقع می شود و جزئیات این نوع
کل گرایی با کل گرایی کواین تفاوت دارد .
عدم وجود تلازم و بر فرض اینکه مسئله کل گرایی در باب معرفت دینی از پذیرش کل گرایی در دیگر زمینه ها مستقل است، این
پرسش مطرح می شود که چرا دسته ای از معرفت شناسان در باب معرفت دینی، کل گرایی را پذپرفته اند؟ پاسخ این پرسش می تواند
از جهات متفاوتی روشنگر کل گرایی نیز باشد، لذا به بیان پاسخ آن می پردازیم .
۱ . ناتوانی مبناگرایی
مبناگرایی، خواه نصی و خواه تجربی، در تبیین پاورپوینت کامل ساختار معرفت دینی ۱۱۹ اسلاید در PowerPoint ناتوان بود . مبناگرایی معرفت دینی را محصور و محدود در
معارفی می کرد که بر پایه نصوص دینی یا تجربه دینی استوار شده اند . دایره معارف دینی بسیار گسترده تر از معارفی است که
مستقیما بر پایه نصوص دینی یا تجارب دینی استوار شده اند . از این گذشته، مسیر معرفت دینی همواره از نصوص یا تجارب دینی،
به سوی دیگر معارف نیست . معمولا تئوری های دینی تعیین می کنند که باید به کدام بخش از نصوص دینی رجوع کرد و یا به چه
نحو مطالبی را از آنها استنباط کرد و یا اینکه، گاهی خود تئوری ها، نصوص دینی را روشن تر می سازند . تجارب دینی هم در دامن
معارف دینی متولد می شوند و ما برای فهم آنها به مفاهیم دینی رجوع می کنیم که در خود تجربه از آنها خبری نیست .
۲ . پایان مدرنیته
متکلمان مسیحی تحت تاثیر عامل دیگری نیز به کل گرایی روی آورده اند; متکلمانی که به الهیات پسا لیبرال (۶) دلبستگی دارند،
عموما نامبناگرا هستند . آنان به جای مبناگرایی از کل گرایی دفاع می کنند . این دسته از متکلمان با آرای لیبرال ها و خصوصا با
مبنا قرار گرفتن تجربه دینی مخالفند . به اعتقاد آنها، مبناگرایی پروژه اصلی مدرنیته است و با پایان مدرنیته این پروژه هم در هم
شکسته است; کل گرایی صورت معرفت شناسی های بعد از مدرنیته است . (۷)
مدرنیته از طرح معرفت شناسی دکارت متاثر است . رونالد تیمن (۸) خاطرنشان می سازد که الهیات نوین، وحی را به خدمت این
طرح در آورده است . مبناگرایی وقتی در الهیات به کار گرفته می شود، آن را به منبع تردیدناپذیر معرفت به خدا مبدل می سازد .
جان لاک و شلایر ماخر چنین کاری را انجام دادند و در واقع از طرح دکارت، تبیین معرفت به خدا پیروی می کردند . تیمن در
مقابل مدل کواین را به کار می گیرد که معرفت را به صورت یک شبکه یا پارچه در نظر می گیرد و در آن هیچ مبنا یا نقطه آغازی در
کار نیست .
یکی از چهره های اصلی الهیات پسالیبرال «جرج لیندبک » (۹) است; مشهورترین اثر لیندبک کتاب «سرشت آموزه های دینی » است .
وی در این کتاب دو نظریه در باب دین را از همدیگر تفکیک می کند و پس از رد این دو نظریه، نظریه سومی را مطرح و از آن دفاع
می کند . سه نظریه ای که لیندبک در مجموع مطرح کرده عبارت است از:
۱ . شناختی – گزاره ای گرا .
۲ . تجربی – بیانی گرا .
۳ . فرهنگی – زبانی .
نظریه شناختی – گزاره ای گرا (۱۰) ، گزاره های دینی را دعاوی صدق و کذب برداری در مورد واقعیت مستقل از ذهن می داند . این
نظریه که در حقیقت دیدگاهی رئالیستی است . از یک سو قایل است که واقعیاتی بیرون از ذهن متناظر با گزاره های دینی وجود
دارند . از سوی دیگر، گزاره های دینی را توصیف آنها می داند . نقدی که لیندبک بر این دیدگاه دارد، این است که اولا، گزاره ها
زمینه سیستمی را جدا می سازد و ثانیا، آنها را از بافت اجتماعی شان جدا می کند . (۱۱)
نظریه تجربی – بیانی گرا (۱۲) گزاره های دینی را بیانگر تجارب درونی یا حیات درونی می داند . گزاره های دینی شناختی نیستند،
بلکه صرفا تعابیری بیرونی
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 