پاورپوینت کامل فهم تفکیکی دین ۸۱ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
3 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل فهم تفکیکی دین ۸۱ اسلاید در PowerPoint دارای ۸۱ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل فهم تفکیکی دین ۸۱ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل فهم تفکیکی دین ۸۱ اسلاید در PowerPoint :

۱۶

قسمت دوم

نقد مبانی روشی مکتب تفکیک

۱. از نکات مهم در بررسی دستگاه معرفتی مکتب تفکیک، رد مطابقت علوم حصولی با
واقع و بی اعتبار ماندن شناخت های حصولی و تصوری است.

تفکیکی ها ادعا می کنند، در علم حصولی هیچ راهی برای شناخت واقع یا یقین به
اصابه به واقع نداریم؛ حتی در موارد یقینی یک فیلسوف هم نمی توان به اصابه علم او به
واقع اعتماد کرد و میزانی هم در این میان وجود ندارد تا بتواند حقیقی بودن علوم حصولی را
مبرهن سازد.

بنا براین ادعا، تنها علم فطری است که به دلیل وجدان واقع و شهود آن، از لحاظ
معرفتی بی اشکال است و علوم حاصل از عقل فطری را از نظر معرفتی معتبر می سازد.
یکی از شواهد دلایلی که تفکیکی ها برای رد دستگاه شناختی فلاسفه ارائه کرده اند، وجود
اختلافات فراوان میان فلاسفه در مسائل گوناگون است؛ به گونه ای که به ندرت می توان در
مسئله ای وحدت رویه یا وفاق نظر پیدا کرد.

اگر ما نیز با همین روال، رشته سخن تفکیکی ها در مورد دستگاه شناختی خودشان را
پی بگیریم، خواهیم دید که در علم حقیقی هم که آنها ادعا می کنند، با برخورداری از عقل
فطریِ نورانی، حقیقت علم حاصل شده است. اختلافات فراوانی میان متکلمان و فقها
پدید آمده و می آید و چه بسا اختلافات میان فلاسفه با کثرت اختلافات میان فقها و
متکلمان قابل قیاس نباشد.

این مسئله خود می تواند بیان گر این نکته باشد که در نظام شناختی تفکیک، ملاک و
میزانی برای اثبات حق (واقع) و تمییز آن از باطل (غیر واقع)، البته در مرحله اثبات، وجود
ندارد؛ یعنی اگر چه ما از نظر علمی و شرعی، راه زندگی شرعی و دینی را به گونه ای، با
بحث حجیت، برخود هموار کنیم، لیکن از نظر علمی و معرفت شناختی، مشکل همچنان
باقی است؛ یعنی نه تنها ما با قبول نظام شناختی تفکیکیان، از حل معضلات شناختی
عاجز خواهیم ماند، بلکه به نوعی با ایدآلیست ها همنوا خواهیم شد که به هیچ وجه نتوانیم
هیچ واقعیتی، از جمله واقعیت دین را بشناسیم و به شناخت خود یقین حاصل کنیم، بلکه
همواره در حال تردید و شک به سر خواهیم برد؛ با این وسواس سفسطی، زمینه برای
آنارشیسم دینی در مرحله شناخت دین هموار خواهد شد.

البته اهل تفکیک هرگز چنین نتیجه ای را نمی پذیرند، ولی اگر آنان قبول می کنند که
میان خودشان که همه از عقل فطری استفاده می کنند، تفاوت ها و شاید تناقض هایی
وجود دارد و اگر قبول می کنند که اختلافات موجود میان صاحبان یک مکتب، اعتبار
معرفتی آن علم را از بین می برد، چنان که در مورد فلاسفه این چنین حکم کردند و بالاخره
اگر عقل فطری را خود بنیاد می دانند که ملاک و میزانی غیر از آن نمی تواند فراورده های
شناختی آن را بسنجد، در این صورت، ناگزیر باید قبول کنند که به خاطر اختلافات درونی،
در میان معرفت های دینیِ اهل تفکیک نیز هیچ تضمینی از خطا وجود ندارد و به فرض
هم اگر ضمانتی باشد، ضمانتی شخصی و فردی است که قابل انتقال به دیگران و ارائه
علمی آن نیست.

۲. این مسئله که شناخت فلسفی بنا به نظر فلاسفه، براساس مفهوم، تصور و تصدیق
شکل می گیرد، جای تأمل دارد؛ چرا که از میان فلاسفه که تعدادشان اندک هم نیست،
کسانی هستند که با شناخت شهودی راه معرفت شناسی را به دفع ابهامات شناختی هموار
شناخته، نظام معرفتی متقنی را ارائه می کنند.(۱)

حال به فرض آنکه فلاسفه شناخت شهودی را نپذیرفته، نسبت تفکیکی ها به فلاسفه
نسبت درستی باشد؛ پرسش وتأملی که نسبت به چگونگی شناخت مکتب تفکیک
می توان مطرح کرد این است که پس از آنکه شما عالم را به نحو شهودی وجدان می کنید،
آیا پس از آنکه رابطه شهودی تان با عالم واقع قطع می شود، شما از شهودات خود
تصویرهای ذهنی پیدا می کنید یا نه؟ برای مثال هنگامی که شما در حال نگاه به
منظره ای از طبیعت هستید، در حین نگاه منظره مقابل را شهود می کنید، اما پس از آنکه
نگاهتان را از این منظره برمی دارید، آیا در ذهن خود صورتی ذهنی از آن منظره دارید یا
نه؟

اگر ما و شما چنین صورت هایی را در ذهن خود می یابیم، رابطه این صور ذهنی با
واقعیتی که پیش از این با آن رابطه شهودی داشتیم، چگونه است؟ این تصورات ذهنی تا
چه میزان می توانند به درستی و دقت از آن واقعیات حکایت گری کنند؟ اگر میان این
صورت و آن واقعیت ارتباطی حقیقی وجود دارد که از نگاه به این صورتِ ذهنی می توان
حداقل به بخشی از ابعاد آن واقعیت پی برد ـ که همگان هم بالوجدان چنین حکم
می کنند ـ در این صورت، آیا نمی توان گفت که غیر از راه شهود، راه دیگری برای کشف و
درک واقعیت وجود دارد که آن راه ذهنی است؛ اگر چه این راه مترتب بر شهود و از لحاظ
ارزش شناختی متأخر از آن باشد؟

اگر شما بگویید که ما از شهودات خود صورت برداری نمی کنیم، باید پاسخ گوی این
پرسش هم باشید که آیا ما پس از شهود، به آن واقع علم داریم یا نه؟ اگر علم نداشته
باشیم، به امری خلاف وجدان ملتزم شده ایم؛ چرا که همگان پس از شهود دنیای واقع،
عالم بودنِ خود به آن واقع را احساس می کنند و انکار آن را بر نمی تابند.

حال اگر بدان علم داریم که چنین نیز هست، در این صورت باید معلوم کنیم، علمی که
ما به واقعیات مشهوده خود پس از قطع رابطه شهودی داریم، چه علمی است؛ آیا علمی
ذهنی است که منظر شما تفکیکی ها چنین نیست؟ آیا علمی شهودی است که آن هم
نیست، چون فرض ما بر قطع شهود است و یا چنین علمی سنخ سومی از علم است که در
آن صورت باید به صورت دقیق تفسیر گردد و اعتبار معرفت شناختیِ آن به خوبی بیان
شود.

حذفِ «مفهوم» در فرایند شناخت و بی اعتبار جلوه دادن آن، نقاط ابهام دیگری هم
می افزاید که به آسانی نمی توان از آن اغماض نمود. اگر ما رابطه مفهومی خود با واقعیات
را مورد تردید قرار دادیم و آن را به کلی فرایند شناختی حذف نمودیم، تخاطب با دیگران و
تحلیل شناختی آن با دشواری هایی روبرو خواهد شد که حل آن چندان سهل نخواهد بود.

هنگام سخن گفتن با مخاطبان خود، فرایند شکل گیری ارتباط و تفاهم در این میان
چیست؟ آیا در این تخاطب، رابطه ای که در ضمن آن، متکلم با استفاده از الفاظی حاکی از
واقعیات، با مخاطبان خود تفاهم برقرار می کند، رابطه ای شهودی است یا رابطه ای ذهنی
است؟ اگر این رابطه ارتباطی شهودی است، مشهود مخاطب در این میان چیست؟ آیا
متکلم واقعیاتی را با الفاظی از آنها خبر می دهد، شهود می کند یا آنکه خود ِ الفاظ منتشر
شده از متکلم را وجدان می کند؟ اگر اصل واقعیات را شهود می کند، فرایند شهود در فرضی
که واقعیات هنگام تکلم حضور ندارند، چگونه است؟ و اگر الفاظ را شهود می کند، چگونه از
شهود الفاظ و شهود شنوایی چند صورت، ارتباط علمی میان متکلم و مخاطب برقرار
می شود؟

البته فرض سومی هم در تحلیل فرایند تخاطب و تفاهم باقی می ماند که در این
صورت، مخاطب غیر از آنکه الفاظ متکلم را با حس شنوایی خود شهود می کند، می تواند با
مفاهیم موجود در ظرف علمی متکلم هم ارتباط شهودی پیدا کند؛ در این صورت، باید
معلوم شود که اولاً ظرف این مفاهیم کجاست؟ آیا همان ظرف فطری است که تفکیکیان
می گویند و یا آنکه ظرف ذهن است؟ ثانیاً این مفاهیم که از نظر تفکیکی فاقد اعتبار
شناختی است؟ چگونه می تواند ابزاری برای تفاهمی واقعی و رابطه علمی میان متکلم و
مخاطب باشد؟

آنچه به نظر می آید، به فرض آنکه ما در دستگاه شناختی خود هم به ارتباط شهودی
رسیده باشیم و با حذف رابطه مفهومی با حقایق هستی، معضل شناختی را هم به گمان
خود حل کرده باشیم، باز از داشتن صورت ذهنی و تعریف دقیق آن و ترسیم میزانی که
رابطه آن را با واقعیت به سنجش در آورد، بی نیاز نیستیم. این بدان علت است که ما
همیشه با واقعیت در ارتباط نیستیم و در چنین حالاتی که خود را از واقعیت ارتباط شهودی
قطع کرده ایم، از مانده های ذهنی خود که می توانند حکایت فی الجمله ای از واقعیت داشته
باشند، استفاده می کنیم و علم خود را بر آن اساس بنا می کنیم.

بر این پایه، می توانیم دفاع عقلانی را در مرحله بیرون و درون دین، همچون یک
واقعیت، به عنوان یک راهکار ممکن در تبیین دین و صیانت آن از خبط و اشتباه بپذیریم،
و گرنه اگر گامی از شهود فراتر نگذاریم و در همه عرصه ها شهود را محور قرار دهیم، دفاع
از دین و رد آرای باطلِ منسوب به دین چندان آسان نخواهد بود ؛ چرا که هر کسی به دروغ
می تواند ادعای شهود واقعیت دین را داشته باشد؛ بدون آنکه کسی بتواند بطلان ادعای
وی را ثابت کند و نظرش را انکار نماید. در این صورت، شهود هر کسی هم برای خود وی
حجیت خواهد داشت؛ هر چند برای دیگران مورد قبول نباشد. اختلافات لا علاجی که
میان اهل تفکیک در فهم دین به وجود می آید هم، در همین حقیقت ریشه دارد و قابل
ارزیابی منطقی و تمییز برداشت های درست از نادرست نیست.

۳. مطلب سومی که در این بررسی قابل توجه است، چگونگی طراحی روشی است که
اصحاب تفکیک معرفت دینی خود را با آن سامان می دهند؛ سخن آن است که ما پیش از
ورود به شریعت، باید روش معرفتی و استفاده از متون دینی را منقح کرده باشیم تا بتوانیم
در آن گام نهاده، با دستورات دینی به تکمیل آن دست بزنیم و معرفت خود را کامل تر کنیم.
در بدو ورود به شریعت از چه راهکاری برای استفاده و فهم معارف دینی استفاده می کنیم؛
آیا در ابتدا به رد روش فلسفی می پردازیم، یا آنکه پس از ورود در دین، با استفاده از روایات
و آیات، فلسفه و عرفان را که می توانند با عنوان پیش نیازهای روشی در فهم برخی از
گزاره های دینی مطرح باشند، کنار می نهیم؟

اگر در بدو امر این کار را انجام می دهیم، رد فلسفه و تنقیح روشی که مبرا از روش فلسفی
باشد، جز از طریق فلسفه و مباحث فلسفی امکان ناپذیر است.(۲) و اگر پس از ورود به
شریعت روش فلسفی را از روش فهم دینی خود حذف می کنیم، در آن صورت، چه بسا
همان فهمی که از یک گزاره دینی باعث شده است که روش فلسفی را کنار بگذارید، خود
از یک متد فلسفی برخوردار باشد و ما از آن غفلت کرده باشیم.

به بیان روشن تر، پیش از ورود به شریعت استفاده از فلسفه منعی ندارد ؛ چرا که هنوز
معرفتی از دین، برای رد فلسفه به دست ما نرسیده است و اگر بخواهیم بدون کمک از
شریعت فلسفه را رد کنیم، ناگزیر از آن خواهیم بود که از فلسفه کمک بگیریم و با استدلال
و برهان آن را انکار کنیم. پس ما پیش از ورود در شریعت، اگر ردی برای روش فلسفی
پیدا نکنیم، می توانیم از این روش در فهم آغازین خود از دین استفاده کنیم و پس از آن که
وارد دین شدیم، ممکن است که در فهم دینی که به طرد روشی از روش های فلسفی
می پردازد، از همان پیش زمینه های فلسفی خود استفاده کرده باشیم و مشربی از مشارب
فلسفی را که با مسلک فلسفی ما هماهنگ نیست، مورد انکار قرار بدهیم. حال در این
صورت، از کجا می توان اطمینان حاصل نمود که این برداشت ما یک برداشت دینی ناب
است، نه استنباطی آمخیته به پیش زمینه های فلسفی.

چه بسا ادعا شود که هر چند عقل فطری پیش از ورود در شریعت نمی تواند به رد
محتوای فلسفه بپردازد، ولی از عهده این بر می آید که روش فلسفی را به عنوان روشی
حداقل مطمئن بشناسد و بر همان اساس، از تمسک به آن برای فهم دین پرهیز نماید.
در پاسخ به این فرض، باید گفت که اولا رد یا قبول روش فلسفی هم، خود به مباحث
گسترده فلسفی در باب متدولوژی و معرفت شناسی علم نیازمند خواهد بود که مسلماً عقل
فطری که تنها می تواند اموری بسیط را بشناسد، از شناخت آن عاجز می ماند و ثانیاً اگر
عقل فطری با دیدن اختلافات در میان فلاسفه این چنین حکم می کند که روش فلسفی
خطا زاست، آنگاه باید پیش از ورود در شریعت، در اصل و اعتبار روش فطری هم تردید
داشته باشد؛ چرا که همین نوع اختلاف را می تواند به وضوح در میان کسانی که صرفاً از
عقل فطری استفاده می کنند و در عین حال اختلافات فراوانی هم دارند که نمی توان از
چشم پوشید.

۴. برخی گفته اند که عقل فطری پیش از ورود به شریعت می تواند از کارکرد مستقلی
برخوردار باشد و در همان حیطه نیز اعتبار مستقلی دارد؛ اما پس از ورود در حیطه دین،
کارکرد خود را از دست می دهد و بدون اتکا به وحی، فراورده های قابل اطمینانی نخواهد
داشت.

پرسشی که در این ارتباط به ذهن می آید آن است که اولاً در مرحله پیش از شریعت،
عقل فطری که عقلی بسیطی است و بنا بر ادعای خود تفکیکی ها این عقل نمی تواند
روند پیچیده ای را به سلامت طی کند، آیا می تواند به تمام شبهات لازم که برای باور اصلِ
کلی توحید، نبوت و امامت گذر از آن لازم است، پاسخی بدهد؟ آیا پرسش های مربوط به
اصل امامت و معاد، روند بسیطی از مطالعه را اقتضا می کند. آیا همین مقدار که مثلا
پیرمردی با استفاده از یک فرمول ساده ذهنی این مسایل را برای

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.