پاورپوینت کامل انقلاب پشت دروازه های علم ۱۱۲ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل انقلاب پشت دروازه های علم ۱۱۲ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۱۲ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل انقلاب پشت دروازه های علم ۱۱۲ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل انقلاب پشت دروازه های علم ۱۱۲ اسلاید در PowerPoint :

۵

بدون شک اندیشه ورزی و خردورزی علمی، از مباحث حیاتی امروز
ماست. با پیروزی انقلاب اسلامی، از انتظار رویش جدیدی در عرصه
علم و فناوری بودیم، اما متأسفانه به دلایلی، هر چه از آن زمان می گذرد،
از آن حال و هوا دورتر می شویم.

امروزه شاهد تبلیغ، اشاعه و تقویت تصویری از علم و فناوری غربی
نیز هستیم که حتی در خود غرب نیز این تصویر، متروک و منسوخ شده
که این درد ما را مضاعف می کند. ای کاش کسانی که مدعی اند، غرب با
فلان معیارها پیشرفت کرده است، دست کم انتقادهای خود غربی ها به
این معیارها را می پذیرفتند. اگر قرار است الگوی ما غرب باشد، حداقل
اشتباهات آنها را برای رسیدن به حالت فعلیشان را تکرار نکنیم.

به هر حال به نظر می رسد بخش عمده ای از این آسیب های فرهنگی
به حوزه، و بخش دیگر آن به دانشگاه یعنی دو مؤلفه حیاتی فکر و
فرهنگ ساز در جامعه ایرانی ـ اسلامی بازمی گردد.

وقتی که انقلاب اسلامی در حال شکل گیری بود، روشنفکران و روشن
اندیشان تمام جهان به خصوص غرب، با همه تبلیغاتی که در برابر
شکل گیری انقلاب صورت می گرفت، به این امید بودند که این انقلاب و
اسلام ناب بتواند، مشکلات لاینحل ما را حل کند و بحرانهای پیش
رویمان را بردارد.

دکتر فلاطوری می گفت: در همان اوان پیروزی انقلاب اسلامی،
پروفسور متس یکی از اساتید علوم سیاسی دانشگاه کلن آلمان از من
برای گفت وگو درباره این پدیده نو جهانی (انقلاب اسلامی ایران) دعوت
کرد و موضوع بحث هم این بود که «انقلاب اسلامی ایران، برای اولین
بار در مقابل تمام ارزش های فرهنگی غرب علامت سؤال قرار داده»؛
یعنی ما فکر می کنیم که در فرهنگ ما عیب و نقصی بوده که نتوانسته در
دنیا موفق شود و در واقع این عکس العملی در مقابل جریان فرهنگی ما
و نوعی شکست برای فرهنگ غرب به حساب می آید.

در حقیقت وی، با طرح این سؤال، می خواست بداند که اسلام خود را در
مقابل ارزش هایی که از بین می برد، یعنی ارزش های مطرود، در قلمرو
حیاتی، سیاسی یا… چه می تواند ارائه نماید.

و در ادامه وی می گوید: پس از انقلاب اسلامی در یکی از
سخنرانی های خود درباره اقتصاد اسلامی که در یکی از محافل بزرگان
اقتصاد کشور آلمان انجام شد، پس از سخنرانی، یکی از آنها به بنده
گفت: حقیقت این است که بنای اقتصادی شرق و غرب به این صورت،
اگر تغییر بنیادی نپذیرد، شاید نتواند بیش از ده سال دوام بیاورد، و ما به
دنبال راهی دیگر یا استمداد از انکار دیگران هستیم»؛ یعنی این
اقتصاددان انتطار داشت که اسلام بتواند در حرکت جدید خود، راه سومی
را پیش روی آنان قرار دهد. یا در این راه به آنها کمک کند. او انتظار
عرضه مطالب اقتصادی جدید از اسلام داشت. (۱)

موضوع سوم و مهم تر از دو مسئله دیگر این است که پیروزی انقلاب،
همه توجه جوان ها و جوامع به حوادث و موفقیت های انقلاب، به نام
اسلام بود. البته نه اینکه همه قصد اسلام آوردن داشتند، بلکه خستگی،
سرزدگی و دلزدگی و… موجب دلمردگی در جوانان غربی شده بود و
انقلاب این امید را در آنها زنده می کرد که قدرت تازه ای در جهان پیدا
شده است که پاسخ گوی خواسته های آنهاست یا چون توانسته ده جریان
عالم گیر که دنیا را بین خود تقسیم کرده اند، به زانو درآورد، راه تازه ای در
مقابل نیازمندان به آن گشوده است، و همین مسئله در حکم ناقوس
خطر نزد بزرگان سیاست غرب بود که با دقت به جست و جوی راه مقابله
با آن بپردازند، چون آنان با تمام کارهای فرهنگی و ارزشی که انجام داده
بودند، نمی توانستند جلوی جوانانی را که به پوچی رسیده بودند، بگیرند.

در هر حال، حقیقت این است که وقتی پس از انقلاب این مطالب را در
ارتباط با هم در نظر می گرفتیم، از طرفی امیدوار و خوشحال می شدیم و
از طرف دیگر افسرده و بیمناک؛ خوشحال از این جهت که موقعیتی برای
اسلام در غرب به وجود آمده که تاکنون در طول تاریخ برخورد شرق
اسلامی و غرب مسیحی وجود نداشته است.

تأثر، افسردگی و بیم از این می رفت که آیا حاملان و مسئولان انقلاب و
اسلام، اساسا آمادگی این را خواهند داشت که با فوریت جدی، یعنی
پیش از به وجود آمدن یأس و سرخوردگی، تمام انتظارات این سه گروه
نام برده یا لااقل برای نمونه نیمی یا بخشی از آن را برآورند یا خیر؟
همان موقع، این فکر به وجود آمد که آیا در پی تحقق انقلاب اسلامی،
انقلاب دیگری صورت می گیرد؟ یعنی انقلابی علمی در چگونگی
برداشت از منابع اصیل اسلامی، که قرآن و سنت و منابع دیگر است، آن
روش هایی که بر اساس آن می توانستیم به این نیازها و احتیاجات و
سؤالاتی که موضوعات تازه برای احکام تشکیل می دهند، پاسخ بدهیم.
البته مشروط و مقید بر استفاده از منابع اصیل اسلامی. اگر ما به چنین
پاسخ هایی که قهرا به خاطر تازه بودند سؤالات و بر اساس نو و بدیع
بودن موضوعاتی است که پیش آمده است (مستحدثه)، نوآوری
می کردیم بستر نوآوری علمی برای تمام زمینه های علمی دیگر فراهم
می شد؛ البته نوآوری به معنای ماجراجویی نیست، چون یکی از
اشکالات نوآوران در دنیا، همراه بودن نوآوری آنها با ماجراجویی است که
با انتقاد و بدگویی به بزرگان و پیشروان همان سلسله همراه است که
همواره ایجاد نزاع کرده است. نوآوری در اینجا به این معناست که
بتوانیم، با نگاهی تازه به منابع اولیه خود بنگریم و در صورت لزوم، با
اصطلاح فقاهت، فروع تازه ای بر اصول اصلی مطرح کنیم که البته این
کار اهل فن است.

این نوع عمل، ناگزیر، به اصولی نیاز دارد، ولی پیش از آن، برای رفع هر
نوع سوء تفاهمی، توجه دادن به این نکته ضروری است که نوآوری ما به
معنای نوآوری کلیسائی نیست. سکولاریزاسیون در دنیای کلیسایی به
گونه ای بود که کلیسا پیوسته ناگزیر شده است، به دنبال جوامع علمی و
غیر علمی طی طریق کند و در عوض حل مشکلات، مواضع اصیل خود
را از دست داده، خود را بر آنان منطبق نماید؛ یعنی ابتدا جریاناتی در
معارضه با کلیسا به وجود می آمده، پس از برخورد یا مخالفت با کلیسا،
سرانجام همین کلیسا، بعد از مدتی اعتراضات آنها را می پذیرفت و به
اصطلاح آنان از سرسازش و مصالحه در می آمد؛ یعنی مسیحیت که خود
دارای احکام و قوانینی بوده، به مرور در اثر سازش ـ بخصوص سازش با
خواسته های مسیحیان غربی الاصل ـ رفته رفته آن احکام و قوانین را از
دست داد، ولی در دنیای اسلام، بر خلاف مسیحیت، تفکر و تعقل از
جایگاه ویژه ای برخوردار است، از این رو نوآوری می تواند در فضا و
بستری مناسب تر رشد کند.

اما از این رو برای مسیحیان غرب، پذیرفتن و رعایت احکام، سخت و
شاقّ بود، به همین دلیل پله پله آنها را به بهانه اینکه فقط یک حرکات و
اعمال ظاهری بود و اصل، تذکر و معنویت است، کنار گذاشته شد و به
این ترتیب همان امر قبلی به اصطلاح معنویت نیز متروک ماند. به
همین دلیل منظور از این نوآوری و نواندیشی نیست، بلکه منظور این
است که اگر ما به این موضوع معتقد باشیم ـ که هستیم ـ دینی برتر و
کامل تر از ادیان دیگر و کتاب مبین داریم که برای تمام نسل ها و عصرها
قابل استفاده است. پس چرا نباید دارای اندیشه ای نو و نظراتی بدیع چه
در علوم دینی و چه در علوم غیر دینی و حتی دارای تکنولوژی، در علوم
غیر نظری باشیم؟ اگر جواب مثبت است، کدام مشکل و مسئله را از
پیش روی بشر برداشته ایم؛ به عبارتی، نوآوری ما در کجا ثبت و ضبط
شده است؟ اگر ما می خواهیم مثلاً انسان غربی و به طور کلی انسان
جهان امروز را به عللی بخصوص نفی کنیم، چه چیز قابل عرضه ای
برای جهان داریم؟

در حقیقت، اکنون مسئله و مشکل بحث ما این است و برای این کار
نسخه خاص قابل ارائه در اختیار نداریم، پس ما باید موانع را بیابیم که
چرا تاکنون چنین کاری انجام نشده و اصلاً باید روشن و شفاف کنیم که
در عصر حاضر ما در کجا ایستاده ایم و چه باید عرضه می کردیم و
نکردیم.

اما مسلم این است که ما می توانیم (به تفکیک چون بحث ما درباره
دانشگاههاست) با عنایت به مبانی نظری، اهداف و زمینه های فرهنگی
و اجتماعی، گامی بلند در جهت رشد و توسعه علم و فناوری بومی
برداریم. وقتی دانشگاه ها مستقل باشند و زمینه آزادی علم آنها فراهم
شود و رقابت علمی حاکم شود و توجه به وجوه نرم افزاری علم و فناوری
در قالب ایجاد درس ها و رشته های فلسفه علم و جامعه شناسی مد نظر
قرار گیرد، می توان امیدوار بود که افکار و اندیشه های نخبگان فکری به
کار بیفتد. قطعا در این هنگام، زمینه ظهور و شکل گیری تمدنی دیگر، به
نام تمدن اسلامی ـ ایرانی فراهم خواهد شد؛ تمدنی که در دوره ای از
تاریخ، بر پایه معرفتی هماهنگ شکل گرفته و به اذعان بسیاری از
مورخان علم، از جمله لیندبرگ، سارتون و دیگران، مسلمانان در علم
موجود در جا نزند، بلکه به بسط، تعدیل و گسترش آن نپرداختند. (۲)
فرانکلین وان بومر نویسنده کتاب جریان های اصلی تفکر غربی معتقد
است که تمدن جدید غرب، مرهون علوم عربی است(۳) در واژه نامه های
انگلیسی در جلو شماره ها و ارقام به اصطلاح انگلیسی، عبارت
شماره های عربی قید شده است. به هر حال، برون رفت از وضع کنونی و
دستیابی به وضع مطلوب، با توجه به هویت تاریخی، در گرو شناخت علم
و جایگاه عالمان و اوضاع اجتماعی ـ فرهنگی دوران درخشش تمدن
اسلامی، به عنوان نقطه ارجاع و الگوی مطلوب است. به شرط اینکه به
تمام زوایای آن پرداخته شده؛ به خصوص دانش علمی.

چون در دوران شکوفایی تمدن اسلامی، اولاً شاهد معرفتی
هماهنگ تر بودیم، ثانیا پیوند دانش نظری و دانش عملی محکم تر بود؛
دانشمند آن چنان که می زیست، خردورزی می کرد و همان گونه
خردورزی علمی می نمود. چنان که هم اکنون این پیوند در غرب، بیشتر
از کشور ماست؛ دانشمند غربی با خردورزی علمی خود که در نیازهای
جامعه او ریشه دارد، زندگی می کند، اما فقط از زندگی و روش او فقط
تقلید می کنیم.

پیوند دانش نظری و دانش عملی از ضروریات رشد دانش نظری است؛
ضمن آنکه می تواند به اصلاح دانش عملی نیز بینجامد. دانش عملی
دانشی است که شما آن را اکتساب نمی کنید، بلکه از ذخیره های دانش
قطعی شماست که نسل اندر نسل به شما انتقال می یابد. اگر این دانش
احساس کند که کانون نظریه پردازی های علمی و دانش نظری، با او،
حساسیت ها، ارزش ها و جهان بینی اش بیگانه است و علاوه بر اینکه
رفع کننده نیازهای او نیست، مشکل ساز نیز هست و در حقیقت در حال
مسخره کردن گذشته تاریخی و تمدنی اش است، طبیعی است که در
برابر آن واکنش نشان می دهد و موضع خواهد گرفت، اتفاقی که در
سال های اخیر بیشتر شاهد آن هستیم و هر چه سریع تر باید چاره ای
برای آن بیندیشیم.

به هر تقدیر، موانع بسیاری بر سر راه تولید علم و نوآوری وجود دارد و در
حقیقت، همان طور که اشاره شد، به یک نهضت جدی و سریع، برای گذر
از موانع نیاز است و تا موانع برطرف نشود، نمی توان به نوآوری فکر کرد.

موانع تولید علم در دانشگاه

پیش از ورود به بحث موانع تولید علم در دانشگاه و ذکر آسیب ها و
کاستی های دانشگاه، پرداختن به این موضوع بسیار مهم است که اگر
قرار باشد، از بین نظام های موجود در هر جامعه ای، اعم از فرهنگی،
اجتماعی، سیاسی و اقتصادی، جایگاهی برای دانشگاه تعیین کنیم. این
جایگاه را باید به طور کلی در نظام فرهنگی جست و جو کرد، یعنی
جایگاهی که از طریق نظام ارزشی، هنجاری و تولید دانش و اطلاعات،
بر سایر نظام های موجود، نظارت و کنترل دارد. اگر در مجموع، ما
کارکردهای نظام های دیگر را هم در نظر بگیریم، خواهیم دید که در
نظام اجتماعی ما به دنبال انسجام و ثبات یک جامعه هستیم. در نظام
اقتصادی نیز به دنبال انطباق با محیط اطراف هستیم، در نظام سیاسی
به دنبال تحقق اهداف تعهدآور و یک نظام برای حفظ ارزش ها هستیم،
پس کدام نهاد باید ظرفیت انطباق با محیط، اعم از فیزیکی و اجتماعی
را افزایش دهد؟ قطعا هر عقل سلیمی می پذیرد که نهادی که باید
قابلیت ها را افزایش دهد یا سامان بخش سازوکارها باشد؛ نهادی که
اهداف سیاسی و استراتژی نظام سیاسی را تعیین می کند؛ یا الگوی
ثبات اجتماعی را تأمین می کند؛ به طور حتم در کشورهای دیگر دانشگاه
در کشور ما در کل نهادهای فکرساز جامعه، یعنی حوزه و دانشگاه این
وظیفه را به عهده دارند.

چنان که اشاره شد، وضع مطلوب این است که دانشگاه، با دیگر
نظام های اجتماعی، سیاسی و اقتصادی تعامل و ارتباط لازم را داشته
باشد تا بتواند دانش تولید کند، و تولیدش متناسب با نیازهای جامعه و
منطبق با ساختار شغلی و نیازهای آن باشد، پس یکی از مشکلات، این
است که این انطباق وجود ندارد؛ یعنی ساختار شغلی و اجتماعی ما
همواره نیازمند است؛ آموزش عالی ما نیز راه خود را می رود. فارغ
التحصیل ما پاسخ گوی ساختار شغلی کشور نیست و از طرفی ما بیش از
حد هم فارغ التحصیل داریم؛ فارغ التحصیلانی که تناسبی با ساختار
شغلی جامعه ما ندارند و در دانشگاه نیز این زمینه فراهم نشده است تا
بتواند شغل و نوآوری تولید بکند یا حتی کیفیت شغلی موجود را ارتقا
بدهد. به هر حال، فهرست وار به عنوان جمع بندی، موانع موجود و
مرتبط با دانشگاه ها به شرح ذیل می باشد:

۱. دانشگاه ما بیش از آنکه تولید کننده دانش باشد، مصرف کننده
است و اگر نوآوری و خلاقیتی نیز دیده می شود، بیشتر نوآوری اشاعه ای
است؛ نه تولیدی. حتی این امر در برنامه ریزی های کلان کشوری نیز
مشاهده می شود که دانشگاه را به چشم یک واحد مصرفی می بینند.

۲. دانشگاه با زمینه های تاریخی، فرهنگی و اجتماعی ایران بیگانه
است؛ به ویژه در حیطه علوم انسانی.

۳. انسجامی در مجامع پژوهشی و فرهنگی داخل کشور وجود ندارد و
عدم این انسجام موجب شده است:

الف. هر دانشگاه و محل فرهنگی ساز خود را بزند.

ب. دانشگاه ها از دست آوردهای یکدیگر بی خبر هستند.

ج. در بسیاری از موارد کارهای موازی و بی حاصل صورت می گیرد.

د. از تجربیات هم دیگر بهره نمی گیرند.

۴. دانشگاه به طور عمده نگاه پیش زمینه ای و سخت افزارانه به علم
دارد و از ابعاد پس زمینه ای و نرم افزاری آن غافل است؛ در صورتی که
باید به شرایط فرهنگی، ارزشی، اقتصادی و محیطی که علم در آن
می بالد، توجه ویژه ای داشت.

۵. عدم انطباق بین دانش نظری و دانش عملی. دانش عملی، دانش
مربوط به زیست ـ جهان و روزمره شماست؛ دانشی که با آن خو گرفته اید،
و هیچ وقت آن را به طور رسمی نیاموخته اید و نسل در نسل به شما
منتقل شده است. نمی توان دانش نظری را بی ارتباط با دانش عملی
رشد داد. زندگی طبیعی افراد را باید با دانش نظری درگیر کرد. در فرهنگ
عمومی ما چنین پیشینه ای وجود ندارد.

۶. دانشگاه در نگاه کلان به ساختار خود تعریف نمی شود؛ دانشگاه باید
اهداف و جهت ها را تعیین کند، اما آیا دانشگاهیان و اقشار و لایه های
تعیین کننده فرهنگی ما این کار را کرده اند؟ آیا اهداف بلند مدت نظام
سیاسی، و استراتژی آن معلوم است؟ ما می دانیم در بیست سال آینده به
لحاظ فرهنگی، سیاسی و اقتصادی، کجا خواهیم رفت؟ نوعی روزمرگی
مفرط بر جامعه ما حکمفرماست و مسئولیت اساسی این روزمرگی نیز در
وهله اول متوجه دانشگاه است و مجموعه نهادهای فرهنگی کشور
است. بخشی از این روزمرگی از بیرون تحمیل می شود. اما اینجا
دانشگاه است. دانشگاه در نگاه کلان به ساختار خود تعریف نمی شود،
بلکه به عاملیت آن تعریف می شود؛ یعنی دانشگاه باید با تربیت
انسان های خلّاق، بسیاری از ساخت های درونی و تهدید کننده بیرونی،
بی حاصل و مانع را بشکند، اما نه تنها نمی شکند، بلکه خود درتشکیل و
بروز این ساختارها ایفای نقش می کند.

۷. دانشگاه های ما با ساختار شغلی ما سازگاری ندارند و حتی انطباقی
هم با ساختار شغلی موجود ندارند، بلکه توان افزایش قابلیت های شغلی
جامعه را در اختیار ندارند. چرا فارغ التحصیلان دانشگاه های ما، به ویژه
در علوم غیر انسانی، کمتر به درد جامعه می خورند؟ چون بی ارتباط با
جامعه، شرایط زیست محیطی و قابلیت فیزیکی آموزش دیده اند. اگر
این ارتباط ملحوظ بود، ما امروزه شاهد ارتباط سیستماتیک بین نظام
آموزشی، ساختار شغلی و نیازهای جامعه بودیم و این ارتباط، همانند
سکوی پرشی بود که می توانست ما را به قله های بلندتر علمی ببرد. تا
وقتی دانشگاهها به نحوی عمل کنند که دانشجو فقط به فکر گرفتن
نمره باشد، صنایع ما مونتاژ و در علوم نظری نیز مقالات و نوشته های ما،
حتی پایان نامه های تحصیلی ما، ترجمه های مقالات برگرفته از
اینترنت خواهد بود که هیچ نیازی از جامعه ما را برآورده نخواهد کرد.

۸. دانشگاهها آزادی عمل ندارند. از ابزارها و مکانیزم های نرم افزاری
دیگر رشد علم، می توان به استقلال و آزادی عمل دانشگاهیان و پرهیز
از فرم گرایی، توجه به محتواگرایی، ایجاد رقابت بین آنها، و حتی شرکت
دادن نخبگان دانشگاهی در تصمیم گیری های کلیدی دانشگاه و جامعه
اعطای جایگاه مناسب به آنها در سلسله مراتب اقتصادی ـ اجتماعی و
برانگیختن احساس تعلق ملی و فرهنگی آنها اشاره کرد. اگر دانشگاه
آزادی عمل داشته باشد، خود دانشجو می گیرد. وقتی این کار انجام شد،
رقابتی که باید بین دانشگاه ها باشد، به وجود می آید و برای استاد و
دانشجو در تولید علم انگیزه ایجاد می کند.

۹. در دانشگاه، استاد از نظر نظام رتبه بندی اجتماعی به خصوص
سلسله مراتب اقتصادی جامعه، جایگاه مطلوبی ندارد. اگر برای دانشگاه
جایگاه کلیدی تعریف می شود، پس چرا وضع اقتصادی استادان، از
جایگاه مطلوب برخوردا

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.