پاورپوینت کامل قلمرو دین از منظر دین شناسان غربی و اسلامی ۸۰ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
3 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل قلمرو دین از منظر دین شناسان غربی و اسلامی ۸۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۸۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل قلمرو دین از منظر دین شناسان غربی و اسلامی ۸۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل قلمرو دین از منظر دین شناسان غربی و اسلامی ۸۰ اسلاید در PowerPoint :

۱۶

قست دوم

ب ـ رویکرد برون دینی در مسیحیت

در این رویکرد غایت دین را از منظر الهیات و کلام مسیحی دنبال
می کنیم این تلقی برخلاف رویکرد مادی گرایانه عنصر متعالی و قدسی
را در هویت دین دخیل می داند. از این رو رسالتی برای دین منظور
می کنند که با توجه به این عنصر متعالی، یک امر دنیوی و مادی محض
نیست. در بعضی آراء به تصریح، این عنصر را خدا متعالی می دانند و در
بعضی از آراء دیگر، لزوما به خدای واحد متعالی تصریح نمی شود، و
نمی توان از آن چنین برداشتی را فهمید. الهیات مسیحی از هنگام
شکل گیریش تا عصر حاضر تحولات و دگرگونی های عمیقی پذیرفته
است، که با مقایسه ادوار تاریخی الهیات مسیحی، اینک شاهد شکاف
عمیق در تحلیلشان از حقیقت و رسالت دین می باشیم. به گونه ای که در
یک سو با الهیاتی مواجه هستیم که علی رغم عدم اقتضاء خود متون
دینی، سعی بر آن دارد که با استمداد از فلسفه های یونانی، یک رسالت
حداکثری برای دین ترسیم کند و دخالت دین را در سیاست و تدبیر
جامعه مدلل کند، و در این راستا نیز، علی رغم ظرفیت خود دین
مسیحیت، غایاتی را بر دین تحمیل می کند، که به نوع تفسیر عقلانی
آنها از این دین بازگشت می کند. البته این امر از سوی فیلسوفان دینی
صورت گرفت که خود، تقلای یک جهت گیری اخروی و معنوی را برای
دین داشته اند. بر این اساس، در این دوره، شاهد ظهور سازمان کلیسا و
شکوه و عظمت آن در تمام دنیا هستیم. که این رویه در نهایت با
حاکمیت آباء کلیسا، دین را تبدیل به بزرگترین سازمان سیاسی و
اجتماعی می کند. در بوجود آمدن چنین وضعیتی که می توان از آن بر
یک قرائت حداکثری از ظرفیت حداقلی دین مسیحیت تعبیر کرد.(۱)

ـ رسالت دین در الهیات مدرسی

نقش الهیات و فلسفه مدرسی در این رابطه بسیار چشمگیر است. در این
میان دو شخصیت بزرگ الهیات مسیحی (قرون وسطی) قابل توجه
است، یکی «اگوستین»(Augustin) و دیگری «اکویناس»
(Acquinas) می باشد. این دو از شخصیتهای برجسته در سده های
اولیه مسیحیت تا پایان «قرون وسطی» هستند. آنها در طول قرون میانه
میلادی، تحولی بنیادین، در الهیات ایجاد کردند. البته مقصود از گزارش
فوق، ترسیم فضای کلی وضعیت دین در غرب می باشد، تا روشن شود در
آن دوره، دین چه رسالتی و کارکردی را بر عهده داشته و نقش مفسّران
الهیات مسیحی در توسعه چنین قرائتی چه می باشد.

این دو شخصیت الهیات مسیحی، با توجه به تفاوتی که در رهیافت
معرفت شناختی و کلامی داشته اند، مصدر ظهور دو جریان متفاوت و
اساسی در الهیات مسیحی می باشند. از یک سو «اگوستین» اساسا وحی
را بر عقل حاکم می داند و معتقد است که بایستی عقل با نور وحی حرکت
کند و تا انسان ایمان نورزد، عقل نمی فهمد، لذا بایستی ایمان بورزد تا
بفهمد. به همین سبب اگوستین با تصویری که از نقش و حضور دین در
دولت شهری ارائه می کند، دنبال تحقق بهشت زمینی است که در آن
همه مؤمنان به زیست مؤمنانه ادامه می دهند تا به جهان دیگر منتقل
شوند. در این نگرش اگوستین اساسا نقش عقل را مستقل از وحی
نمی بیند، بلکه در تحقق آرمانشهر خود تبعیت عقل از حقیقت وحی را
منظور می کند. و بر این اساس، اندیشه سیاسی و اجتماعی وی، از منظر
الهیات مسیحی این است که: «انسان ذاتا اجتماعی است و پس از معصیت و
هبوط، گرفتار بردگی و مالکیّت خصوصی و دولتی می گردد. اما مالکیّت خصوصی که
بوسیله دولت برقرار و حراست می شود باید محدود باشد. گناه آلودی و نقص انسان،
دولت را لازم گردانید فرمانروایان نمایندگان خدا و سزاوار اطاعتند، هم حق و هم وظیفه
دارند که سرکشان را کیفر دهند. اما پایگاه دولت فرود پایگاه کلیساست.»(۲) به قول
کارلایل: «شکی نیست که او قدرت دنیوی را از لحاظ اهمیت و عظمت، فرود قدرت
روحانی می دانست، اما صریحا به رابطه کلیسا و دولت توجه ننمود… بنابراین نباید از آثار
اگوستین چنین نتیجه گرفت که او کلیسا را فرا دست دولت می پندارد».(۳) توجه و
تأکید اگوستین بر قرائت خاص از دین و داشتن رویکرد ایمان گرایانه و
آخرت گرایانه در غایت دین، موجب غفلت و دوری مردم از امور دنیوی و
بهبود وضعیت اجتماعی شد. به همین روی طبق تحلیل دین شناختی،
وی غایت دین، لزوما منجر به تشکیل دولت و جامعه و ارائه یک نظام
معاش نیست. بلکه چنین اموری به یک بیان مانع سلوک معنوی و
رسیدن انسان به ابدیت و خلوص می باشد. اما در عین حال تشکیل
دولت و برقراری عدالت، امری، ثانوی و اضطراری است. نه به لحاظ
اینکه دین می خواهد.

در مقابل نگاه اگوستین؛ «توماس اکویناس» معتقد است که عقل و
وحی دو منبع معرفتی هستند. که همدیگر را نقض نمی کنند. بلکه حوزه
عقل و وحی، دارای دو قلمرو مستقل می باشند. «میان حوزه ی طبیعت (=
خرد) و حوزه فیض الهی (grace) اختلاف و درهم آمیختگی نیست. هر حوزه ای
موضوع خاص خود را دارد و حقوق ویژه خویش را، اختلاط حوزه علم و ایمان ناممکن
است».(۴) به همین جهت نیز معتقد است که، نظم اجتماعی و دولت یک
اصل تجربی است نه یک اصل آسمانی. دولت ناشی از غریزه اجتماعی
بشر می باشد زیرا ضرورتی ندارد و بلکه ممکن نیست که ما خاستگاه
دولت را به واقعه فوق طبیعی نسبت دهیم. طبعا بر این اساس نقش
خداوند در پیدایش دولت به یک علت نخستین یا علت محرک، کاسته
می گردد.(۵)

با توجه به آنچه گفته شد روشن می گردد، که از یک منظر، رسالت دین
در اداره جامعه و تشکیل دولت، یک امر ثانوی و بلکه یک شری تلقی
می شود که از گناه نخستین انسان ناشی می گردد. در واقع دولت نهادی
الهی است که صرفا برای درمان گناه نخستین انسان مقرر شده است. اما
شری است که، بایستی برای تحقق آرمان یعنی رسیدن به ملکوت او
پذیرفت، در نگاه دیگر، عقل محور تشکیل یک دولت برای اداره جامعه
است و دین و آموزه های آن برای چنین رسالتی نیامده است. لذا در این
رویکرد ارتباط بین حوزه دولت، نظام اجتماعی و دین، تفکیک صورت
می گیرد، عقل و دین دو حوزه مستقل تعریف می شوند. که نمی توان
کارکردهای یکی را از دیگری انتظار داشت. دین و آموزه های آن، برای
تقویت ایمان و رسیدن انسان به کمال است و عقل و ادراکات آن، برای
تصرف در طبیعت و تشکیل دولت و جامعه است.

هر دو رویکرد فوق در تلقی رسالت دین به یک نگرش حداقلی ملتزم
هستند، در یکی اساسا هویّت اجتماعی دین و نقش آن امر در اداره،
مسئله شرّی تلقی می شود که ما چاره ای جز تشکیل آن نداریم. این
دولت و شهر خدا نیز لزوما در راستای تنظیم و تدبیر معاش جامعه ایمانی
است. نگاه دوم رسالت دین را به یک ساحت از ابعاد وجودی انسان
تقلیل می دهد. رابطه میان قلمرو عقل و دین را بریده تصور می کند و
هیچ ارتباطی میان آندو ملتزم نمی شود.

حاصل اینکه، بر اساس رویکرد الهیات قرون وسطی، دین دارای
رسالت حداقلی بوده و نمی توان از آن انتظار حداکثری داشت. هر چند
رهبران سیاسی دین یعنی آباء و بزرگان کلیسا، با توسعه قلمرو نفوذ
سیاسی خود، دین را در یک وضعیت ایدئولوژیکی قرار داده بودند، به
نحوی که سازمان کلیسا در هر حوزه ای دخالت کرده و آنرا به اسم دین
تمام می کردند.

ـ رسالت دین در الهیات رنسانس

بعد از مقطع تاریخی قرون وسطی، می توان رسالت دین در الهیات
مسیحی را در دوره رنسانس مورد مطالعه قرار داد. در این عصر با ظهور
افکار جدید و پدیدار شدن مسائل فکری و اجتماعی نوین و نیز رشد
علم گرایی در آن، دین مسیحیت در چالش جدید قرار می گیرد و بحران
مشروعیّت و مقبولیت دین و آموزه های آن، در انظار و افکار عمومی و نیز
در میان دانشمندان و کشیشان از جمله چالش هایی است که می توان
ذکر کرد.

در نهایت، تلقی ناکارآمد بودن دین، در پاسخ به مسائل مدرن،
متکلمین مسیحی را وادار به واکنش می کند. در این میان بیش از هر
چیزی، بعضی از شخصیت های مسیحی، تلقی دیندارانه خود را از
آموزه های دین مورد تجدید و تفسیر قرار می دهند، این تجدیدنظر
طلبی از سوی بعضی کشیشان مسیحی همچون «لوتر» و «کالون» در
درون سیستم حاکم بر کلیسا، نویدگر اصلاحات درون دینی برای تطبیق
دین با وضعیت جدید می باشد. در واقع در عصر رنسانس، این تحولات
علمی و فکری مدرن بود که اقتضائات خودش را به نگرش الهیات
مسیحی آن عصر تحمیل می کند و نقش یا غایت دین را دستخوش
تحول می نماید. این رفوریسم دینی (reformism)بستری برای
ظهور الهیات پروتستان را فراهم می کند که در آن رسالت دین به
ریاضت باطنی و ایمان قلبی تعریف شود. این تلقی، دین را در بستر
دنیوی شدن قرار می دهد. مکتب پروتستان با نگرش متحجرانه خود
نسبت به تجدد و علم، در صدد این بود که جامعه را به مسیحیت ساده و
ابتدائی باز گرداند. بر این اساس نیز به ضدیت با استبداد کلیسا برخاسته
و پرده مکر و ریای مدعیان دین را کنار زد. امّا در عین حال ناخواسته به
توسعه علم و تجدد و صنعت و تجارت و نیز رشد سرمایه داری دامن
زند.(۶) زیرا یک سرمایه دار پروتستان رعایت اصول اخلاقی همچون
امساک جنسی، برای رستگاری خود کافی می دانست به همین دلیل به
بهره کشی و بیدادگری اجتماعی خود تداوم می بخشید. در هر حال با
غلبه و احیای پروتستان در عصر رنسانس، تلقی جدیدی از دین پدید
می آید که بخشی از تکالیف و عبادت دینی کنار گذاشته می شود. بعضی
از مفاهیم و آموزه های دین دچار تغییر معنا و مفهوم می گردد، و در
نهایت بخشی از آموزه های دین بستری برای توسعه دنیاگرایی می گردد.
«غلبه آیین پروتستان بر آیین کاتولیک سبب شد که پروتستانها و مخصوصا پوریتنهای
کالوینی بخشی از تشریفات دینی و عبادت رسمی و صوری را رها کنند و از رهبانیت و فقر
روی گردانند و در عوض به عبادت قلبی و تصفیه باطن و تهذیب اخلاق بپردازند».(۷)

مذهب و الهیات پرتستان به رهبری لوتر و کالون در قرن شانزده
میلادی، با شوریدن بر خصلیت این جهانی کلیسا، خود، آموزه های دین
را در همان راستا، مورد باز خوانی قرار دادند و یک رسالت معنوی و باطنی
را برای دین مقرّر کردند و آن جنبه از ابعاد دین که ناظر بر تکلیف و آداب
بود به جهد و کوشش در راه دنیا تفسیر کردند.(۸)

«جوسه ارتگای کاست» (ortgay casset, Jose) در این رابطه
می نویسد: «عامل جدایی لوتر از کلیسا همانا خصلت این جهانی کلیسا بوده و به همین
دلیل، زندگی روحانیت کلیسا از جانب لوتر مردود شمرده شده و آن را مغایر زندگی
مسیحی واقعی دانسته؛ به جای آن، خصلت مذهبی صوری زندگی این جهانی و بدون
مشغله های دنیوی در شکل کار و حرفه مورد تصدیق و تأیید قرار داده است. ما در
موقعیّت و شغلی که خدا بر ایمان مقرر کرده است در خدمت دنیا و در نتیجه در خدمت
خدا هستیم».(۹)

آنچه گفته شد گزارشی اجمالی از سیر الهیات مسیحی در دوره
رنسانس بود. روشن است که الهیات پروتستان، رسالت دین را به یک
امر درونی و فردی حواله می دهد، به گونه ای که فردگرائی را در امر دین
دامن می زند. این امر به تدریج نقش و رسالت دین را از رویکرد صرف
آن جهانی به سوی رویکرد این جهانی منتقل می کند. یعنی دین
بایستی با توجه به فضای مدرن، رسالت خود را تطبیق دهد و نیازها و
تقاضاهای برآمده از آن را پاسخ گوید. به عبارتی به یک دین دنیوی نیاز
بود.

ـ رسالت دین در الهیات عقلی (دئیستی)

حال بعد از تبیین اجمالی از وضعیت دین در الهیات مسیحی در عصر
رنسانس، به وضعیت دین مسیحی در قرن هفدهم می پردازیم که به
عصر انقلاب علمی مشهور است. طبعا این نوع رویکرد دینی به تدریج با
ظهور نظریه های علمی در رابطه با نظام طبیعت و حرکت کیهانی و نیز
شکل گیری فیزیک نیوتن و عقل گرایی دکارت، حرکت نظام هستی بر
اساس رابطه علیّت تفسیر می گردد. و در این رابطه علّی نیز، خدا صرفا به
عنوان محرک نخستین تلقی می گردد که پس از بوجود آمدن نظام
هستی نسبت به آن، تدبیری ندارد و عالم استقلالاً به حرکت خود ادامه
می دهد. این امر در واقع یک الهیات دئیستی را در خود پرورش داد.
الهیاتی که بر پایه عقلانی استوار بود و هر گونه روایت غیر عقلانی از
نظام هستی نمی پذیرفت. لذا وحی و اموری همچون معجزه و مکاشفه
به لحاظ اینکه غیر عقلانی هستند، از دین حذف می گردد. ویلیام
هوردِرن می نویسد: «اولین پایه چنین مذهبی خداست که وجود او را می توان به این
دلیل که جهان نمی تواند بدون خالق باشد اثبات کرد. عده ای خدای دئیستها را خدای
ساعتساز خوانده اند. خدا جهان را مانند ساعت سازی که ساعت را درست می کند خلق
می کند و آن را کوک کرده و رها نموده است. چون خدا «ساعتساز» بسیار کاملی است،
دیگر احتیاجی نیست که در امور جهان مداخله نماید. بدین طریق دئیستها هر نوع
مداخله الهی در جه

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.