پاورپوینت کامل اسلام فراایسم ها ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل اسلام فراایسم ها ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل اسلام فراایسم ها ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل اسلام فراایسم ها ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :
۶
اشاره و درآمد
مطلبی که پیش روی شماست، متن پیاده شده نشستی خصوصی است که با حضور شهید استاد مطهری و آقایان حضرت آیت الله
خامنه ای، مرحوم دکتر شریعتی و آقای فخرالدین حجازی برگزار شد و از نظر تاریخی و محتوایی حاوی نکات بسیار ارزشمند و
ظرائف قابل توجهی است .
از این رو متن پیادشده نوار این جلسه را که در آرشیو خصوصی خود داشتم، پیاده کرده و در اختیار نشریه پگاه می گذارم و
پیشنهاد انتشار آن را به مناسبت سالروز شهادت استاد مطهری و روز معلم مطرح می کنم .
اگرچه زمان این نشست، دقیقا برایم مشخص نیست، اما دکتر شریعتی در صحبت های خود به سال ۵۳ و ۵۴ اشاره کرده و
خاطره ای را از این سالها به یاد می آورد . یا آقای حجازی به مبحث تحریفات عاشورا و کتاب علل گرایش به مادیگری استاد اشاره
می کند که این قرائن ما را به سال های پایانی عمر رژیم سابق و آستانه انقلاب اسلامی و اواخر عمر دکتر شریعتی و به احتمال زیاد،
سال ۵۵ رهنمون می کند .
به هرحال، آنگونه که از ظاهر امر برمی آید، این جلسات به صورت ادواری و به شکل محفل خصوصی، در منزل یکی از این آقایان، یا
نزدیکان ایشان برگزار می شد و در هر جلسه پیرامون یکی از موضوعات مهم، بحث و تبادل نظر به عمل می آمد .
قالب و شاکله مباحث نشان می دهد که نقطه عزیمت این جلسات نیز، وصول به یک همگرایی و وحدت در روند روشنگری و
حرکت ارشادی نسل جوان بوده و ضمن تعامل و هم اندیشی، این هدف مهم را نیز تعقیب می کرده و آن سؤال مفروض «چه باید
کرد؟» در بطن این جلسات مستتر بوده است و به مناسبت، می بینیم که در همین مبحث پیش رو نیز، این سؤال دوباره مطرح
شده و مجموعه بحث، بر این سؤال کلیدی استوار بوده است .
اما نکات بسیار جالبی در این جلسات و از جمله این جلسه و بحث وجود دارد که به مواردی از آن اشاره می کنیم .
۱ . ترکیب حاضر دو به دو و به صورت متناظر، از جمع حوزوی و دانشگاهی هستند و آقای مطهری به خصوص در جهت وحدت
عملی حوزه و دانشگاه، مسیر قابل توجهی را پیموده و این ترکیب در عمل و فی نفسه بر این مسئله استوار است که در آن زمان،
قطعا به صورت یک ضرورت عملی مطرح و مورد توجه بوده و هم اکنون، به عنوان یک هدف به آن پرداخته می شود و به نظر
می رسد که سابقا بدون طرح مسئله و از عمق ضرورت، برای پیشبرد هدف اصلی و مورد اتفاق و اجماع آقایان، عملا و ضرورتا مورد
اهتمام و غیرقابل انکار و اجتناب بوده است .
۲ . ترکیب حاضر از لحاظ جغرافیای معرفتی که هر چهار نفر از استان خراسان و دارای مسقط الراس واحد بوده اند، قابل تامل است
که البته به سرعت از آن می گذرم .
۳ . برخی از صف بندی های رایج امروز که میان دو گروه وجود دارد، در ظاهر و روح این جلسه احساس نمی شود و بیانگر آن است
که چنین صف بندی هایی اساسا به شکلی که امروزه و پس از فوت و شهادت مرحوم شریعتی و استاد مطهری وجود داشته و دارد،
مطرح نبوده و البته باب انتقاد هم بسته نبوده و انتقاد، نه به معنای نفی کلی و حذف رقیب، بلکه به معنای تضارب منتهی به
تعامل افکار و تقریب اذهان بوده و مرزهای این دو، به هیچ عنوان در هم نمی رفته است .
۴ . ترتیب عنوان مطالب و مباحث، حاکی از یک توالی منطقی و نظم حساب شده است که همه آن را به عنوان یک اصل قابل
احترام پذیرفته بوده اند . سیر این نظم (در زمان خود) از مستشکل اولیه به محقق می رسد و مجددا از مستشکل و ناظر میانی
ادامه یافته و در نهایت به متخصص می رسد:
مستشکل اولیه – محقق و اهل نظر – مستشکل میانی – صاحب نظر و متخصص .
آقای حجازی هم در خلال صحبت های خود به این مسئله اشاره می کند که آقای مطهری چون استاد هستند، بهتر است در پایان،
مبحث را جمع کنند و درواقع نتیجه گیری کنند .
۵ . نحوه ورود استاد مطهری به مباحث دیگر، ازجمله اشاره ای که ایشان به بحث حضرت آیت الله خامنه ای در خصوص تاکید بر
تخصص دارد، بسیار عالمانه و زاکیانه، و در عین حال تاکیدی بر ضرورت و التزام عملی به پدیده نقد و انتقاد است که توجه به نهج و
روش استاد در پاسخ یا تکمله ای که به بحث آقای خامنه ای دارند، قطعا به عنوان یک اسلوب شاخص و اسوه حسنه، می تواند
مطرح و فراروی نسل ما قرار گیرد; به ویژه که ایشان تاکید می کند که تکیه بر تخصص به معنای این نیست که غیرمتخصص ها حق
حرف زدن و اظهارنظر ندارند و این روح همان بیانی است که آیت الله خامنه ای در بحث خود به آن اشاره می کنند و می گویند که
صلاحیت و تخصص لازم است، اما این تخصص و صلاحیت برای همه قابل وصول است; یعنی نقطه مشترک استاد و آقای خامنه ای
به خوبی روشن است که هردو بر قطع و نفی انحصار از حیطه تخصص و بیان عقاید، تاکید داشته اند .
۶ . از حواشی دیگر، تعریفی است که آقای مطهری درباره گذشتن وقت خواب خود و اظهار ناراحتی در چنین مواقعی دارند; این
نکته بر برنامه ریزی و دقت در بهره گیری از اوقات و استفاده بهینه از زمان، به عنوان یک الگوی عملی از زندگی شخصی است که
امروزه برکات علمی آن، قطعا حاصل چنین شخصیت و رفتارخود ساخته ای شناخته می شود که برای وقت خواب خود برنامه ریزی
کرده و اگر خللی در این برنامه و نظم آن پیش بیاید، او را ناراحت می کند .
۷ . همچنین یادی که استاد از مرحوم مهندس بازرگان می کند و تاکیدی که در تعریف از ایشان دارد و آن را با عدم حضور بازرگان
خالی از شائبه می بیند، خود بیانگر دیدگاه استاد، نسبت به افرادی چون مرحوم بازرگان است و با در نظر گرفتن ظرف زمانی بحث
– که قبلا به آن اشاره کردم – قضاوت های رایج پس از شهادت ایشان، در خصوص رابطه و دیدگاه استاد مطهری نسبت به مرحوم
بازرگان، چندان مبنا و اساس صحیحی ندارد . ایشان با صراحت براخلاص بازرگان، در عین اختلاف در خصوص مسائل علمی با وی،
تایید می کند و با یادی از او به عنوان دوست صمیمی و قدیمی، کارهای بازرگان را بسیار پرثمر ارزیابی می کند .
× × ×
به هر تقدیر در این جلسه، بحث با دکتر شریعتی آغاز و با استاد مطهری خاتمه می یابد . دکتر شریعتی به رسالت انسان برای رهایی
از گرفتار شدن در ایسم های مختلف و نجات عدالت و آزادی از دست سرمایه داری و برابری انسان از دست مارکسیسم پرداخته و
نیاز به ایدئولوژی و احیای آن را مطرح می کند . به صورتی که نه دچار عقده ایدئولوژیک شد و نه عقده ملی و نژادی، و اعتقادات او
روش خود را برای این منظور معلمی دانسته و می گوید: من به وسیله شغل معلمی به سه بعد خدا، برابری و آزادی تکیه کردم .
همچنان که تقویت مایه عرفانی را خاطرنشان شده و اقبال را مثال می زند که سال ها در دل اروپا بوده و وقتی بر می گردد می گوید
که افسوس از این چند سال که در اروپا به هدر دادم .
ورود نطفه عشق در روح نسل جوان، موضوعی است که دکتر شریعتی آن را موجب به وجود آوردن عاشق مسلح، مسئول مجاهد و
مسئول عدالت و آزادی خواه می داند . به نظر او اسلام نه به عنوان نیمه روشنفکری مادون مارکسیست که در تکامل به
مارکسیست می رسد، بلکه به عنوان اسلامی که بر ویرانه بن بست و شکست لیبرالیسم سرمایه داری و عرفانی گرایی صوفیانه و
عدالت خواهی ماتریالیستی بنا شده و شریعتی از آن به عنوان اسلام ماورای ماتریالیسم و ماورای مارکسیسم یاد می کند .
حضرت آیت الله خامنه ای نیز معتقد است که مراجعه به قرآن با ذهن ساده و بی اطلاع، هیچ فایده ای ندارد و با ذهن ساده و بسیط
ابتدایی، نمی توان به مفاهیم دست یافت و اصل دوم اینکه باید بدون پیشداوری قبلی به دنبال مباحث قرآنی رفت .
ایشان یادآور می شوند که صلاحیت و تخصص لازم است، اما در عین حال اعتقاد دارند که این صلاحیت و تخصص برای همه قابل
وصول است .
آقای حجازی به خطرات و تهدیدهای متوجه نهضت اشاره می کند و تاکتیک مبارزه را در کنار استراتژی و ایدئولوژی، با اهمیت
معرفی می کند . او همچنین به آنارشیسم فکری و مذهبی به وجود آورده در خارج اشاره می کند و تاکید دارد که تحقیقات
دانشجویان در خارج، باید تحت ضابطه درآید . اشاره او به پالایش افکار اسلامی در خارج و حفظ جوانان در مقابل سیل تبلیغات
مجهز مکاتب مادی رقیب است . او حذف بعد معنوی دین، به بهانه دوری از اتهام به ارتجاع را مذموم شمرده و می گوید که معجزه
اسلام در معنویت است و شهادت حسین نمایشگر معنویت است .
استاد مطهری نیز در پایان این مبحث، به جمع بندی پرداخته و نکته ای مهم تحت عنوان ضمیر مخفی جامعه و تجلی ضمیر
مخفی جامعه در افکار و آثار مبلغان را مطرح می کند . ایشان با ذکر این بیان ارسطو که «اگر باید فیلسوفی کرد، باید فیلسوفی کرد
و اگر نباید فیلسوفی کرد باز هم باید فیلسوفی کرد» ، بر متخصص بودن در اظهار نظر یا قضاوت نسبت به افکار تکیه می کند و
می گوید که مفهوم سخن ارسطو این است که فقط فلسفه است که می تواند فلسفه را نفی کند، از این رو در نهایت نظر متخصص
باید ملاک باشد . ایشان یک نکته دیگر را یادآور می شود که بازگشت به صدر اسلام نه، امکان دارد و نه عملی است و نباید یک نقد
غیرقابل قبول تلقی شود … .
دکتر شریعتی
بزرگ ترین فاجعه این است که انسان در تکیه و پرستش علم و عرفان، یک جهان بینی متعالی و معنی دار و یک وجود تکامل یافته و
پرارزش است، و به انسان معنی می دهد; گرفتار زهدگرایی گرفتار سرمایه داری شد و در عشق به عدالت، گرفتار یک نظام
مارکسیستی شد که در آن اولین چیزی که نفی شده، آزادی انسان و ارزش وجودی انسان است و از انسان ها مهره هایی می سازد که
در این ماشین اجتماع بشری مسخ می شود، به وسیله دولت رهبر پرستی، اقتصاد پرستی، ماده پرستی و توجیه وجود انسانی، به
عنوان یک پدیده مادی و تکیه اساسی به اقتصاد، یعنی تبدیل کمونیسم به اکونومیسم، یک انسان کمونیست امروزی شد که تمام
محتوای انسانی اش را از بورژوازی گرفته است، جز رابطه اقتصادی که حتی باید علم، فلسفه، فکر، تدریس اساتید، نقاشی کردن
نقاش، شعر گفتن شاعر، ذوق انسان ها، زندگی، لباس، روابط و همه را یک کمیسیون دولتی تعیین کند; یعنی انسان همه
دستاوردهایی را که حتی در دوره فئودالیته و بردگی و دوره کثیف سرمایه داری ضد انسانی حفظ کرد، در این دوره از دست داد;
خوب در اینجا چه باید کرد؟ یا باید فاتحه انسان [را بخوانیم] و تمام نیازها و ابعاد وجودی بشری را دور بریزیم و به سوی نیست
انگاری، نیهیلیسم و صوفی گری خیام وار برویم، یا اگر متعهدیم که در برابر انسان باید خدا را از این مجموعه خرافه جمودی که به
نام مذهب رسمی در دنیا وجود دارد، نجات دهیم و به عنوان آن سرچشمه اصلی عشق، عرفان و ارزش آفرینی و معنی دادن به انسان،
وجود و زندگی، عدالت و آزادی را از سرمایه داری نجات دهیم و برابری انسانی را از مارکسیسم نجات دهیم . ، این سه، رسالت یک
انسان است . حال برابری این کار من به یک ایدئولوژی احتیاج دارم . به صورت من درآوردی نمی توان، اینها شعار است; مایه
می خواهد; واقعیت تاریخی، جای پا و یک وابستگی روحی، ذهنی، اعتقادی می خواهد من همه اینها را در اسلام و در خانواده محمد
و علی، هر سه را خالص می یابم و می بینم که اگر همه تلاشم را منحصر کنم که با این سه تا چشم، اسلام و علی ببینم و در آن واحد
بر هر سه بعد تکیه کنم و نگاه بدوزم و علی و اسلام را بشناسم، نه تنها وابستگی ام را به اسلام همواره حفظ می کنم، بلکه هرگز در
برابر قدرت و پیشرفت تمدن بورژوازی غرب و قدرت و آفرینندگی و پیشرفت مارکسیسم شرق، نه دچار عقده ایدئولوژیک می شوم،
نه عقده ملی، نه عقده نژادی، نه عقده اعتقادی، اما به عنوان یک نکته خیلی تاکتیکی، یکی از بچه هایی که به من وابسته بود، در
حدود ۱۵، ۱۶ سال، در همان سال های ۵۲ و ۵۳ به ۱۵ سالگی، ۱۶ سالگی رسید، چون سال های ۵۳ و ۵۴، سال های خیلی خاصی
است، سال ضربه خوردن، سال خیانت دیدن، بدترین جراحت را تحمل کردن [سخن دکتر ناخواسته عوض می شود و گویا حرف
ناتمام می ماند]
در چنین دوره ای که وسوسه اینکه اسلام نارساست و با واقعیت های جدید منطبق نیست . از وقتی که سرمایه داری در اسلام به
وجود آمده، اسلام به درد نمی خورد، اسلام ایدئولوژی اش را به وزارت بازرگانی وابسته کرده است که یا هر وقت سرمایه داری
می آورد، ایدئولوژی مان را عوض کنیم و هر وقت نمی آورد، ایدئولوژی مان را نگه داریم . پس این وسوسه، مهم ترین وسوسه ای است
که نسل جوان را که پر از آتش و تندی و انقلاب در وجودش است، [منحرف کند] من برای اینکه یک مقدار مصونیت برای این ایجاد
کنم که دچار این عقده خود کم بینی و اسلام کم بینی و لغزش به این طرف و آن طرف نشود، کاری که کردم معلمی است و اثر
خوبی هم داشته و آن این است که در این سه بعد خدا، برابری و آزادی همین چیزی که در اروپا به نام پاسکال و مارکس وجود دارد،
در تاریخ ما به نام حلاج یا مولوی، مزدک و بودا وجود دارد و در شیعه، همه این حرف ها به نام علی وجود دارد و همه رفیق هایش هم
درست کپی خودش هستند . به عنوان ایدئولوژی باید در آن واحد به هر سه بعد تکیه کنیم . در مطالعاتمان همه باید به هر سه
بعد تکیه کنیم; یعنی در اروپا هم برای آن بعد عرفانی پاسکال و اسپینوزا را بشناسیم و در همان حال، تمام ادبیات
سوسیالیست های اخلاقی آلمان را بخوانیم; کمونیزم پیش از مارکس را بخوانیم، به عنوان بعد عدالت و همچنین
اگزیستانسیالیسم، اومانیسم و استوارت میل ها را بشناسیم . آنهایی که آزادی انسان را بهترین توجیه فکری و علمی کردند، در
ایران هم همین طور . در عین حال برای اینکه این نسل که اسلام را در این سه بعد می شناسد و اسلام را در بعد اجتماعی، طبقاتی،
ضداستثماری، ضد استعماری، مترقی می داند، این در برابر مارکسیسم دچار احساس عقده حقارت نشود یا در برابر تمدن اروپا و
امریکا دچار خودکم بینی نشود، تنها مایه ای که ارزش وجودی انسان را به حدی بالا می برد که حتی به خود امریکا یا اروپا می رود،
در برابر عظمت آن دچار عقده نمی شود; یعنی ارزشی مافوق در خود می بیند و در برابر این ایدئولوژی مارکسیسم، دچار
خودکم بینی نمی شود . تقویت مایه عرفانی است .
معمولا بچه های ما در این حال، از این اسلامی که عرضه می شود، تغذیه می شوند، ولی در همین بعد اگر بماند، وقتی به
امپریوسیون مارکس و کاپیتال مارکس و ادبیات سوسیالیستی انقلاب جهان می رسد، می بیند که جا بیشتر، روشن تر و
تدوین شده تر است .
حالا ما منتظر بمانیم تا متخصصین ما «مانیفست » ما را بنویسند . اما مانیفیست آنها صد سال از چاپش می گذرد و هزار بار هم تا
حالا چاپ شده، دیگر برای چه ما معطل شویم . [طبیعتا جوان ما به] آن طرف می لغزد . عوض آن، مسئله ای هست که مارکسیسم
ندارد، بورژوازی ندارد، ایدئولوژی مارکسیستی اصلا نمی تواند آن را مطرح کند; این مایه را باید در روح انسان می افزاییم; آن مایه
عرفان است، مایه عرفانی را اگر به نسل جوان بدهیم; اینکه برو نماز بخوان، برو روزه بگیر و برو فلان، این مایه عرفانی درست
نمی شود . این یک مایه ضدعرفانی است; یعنی تنها عکس العملش این است که شخص از این مسائل بیزار می شود .
حال از کجا باید شروع کرد; از جایی که این جوان وقتی با عرفان تماس می گیرد، احساس این نماز و روزه های ما را نکند و مقدسات
ما برایش تداعی نشود . به نظر من برای این کار باید به عنوان یک معلم، متون عرفانی را در اختیارش بگذاریم . از جمله
اوپانیشادها که به فارسی هم ترجمه شده، کتاب های راداکنیشنا که به فارسی ترجمه شد و از همه کوچک تر «فکر غرب و مذهب
شرق » که از همه این کتاب ها عمیق تر است . سپس محمد اقبال، اقبال ملایی نیست که بگوییم مذهبش را از توی حجره گرفته و
یک صوفی نیست که از خانقاه برخاسته باشد; اقبال یک روشنفکر بوده، آن هم قبل از اینکه این مسائل به ایران بیاید، برای اینکه
دو قرن در میان انگلیسی ها زندگی کرده است . استعمار ما یک استعمار تلفنی است، اما استعمار هند استعماری است که با
انگلیسی و اروپایی زندگی کرده; زبانش، زبان انگلیسی است . این آدم به اروپا رفته و با هگل، نیچه، گوته، دکارت و کانت کشتی
گرفته، بعد برمی گردد و می گوید: افسوس از این چندین سال که در اروپا به هدر دادم .
کسی که نامش را در تاریخ فلسفه مغرب زمین می آورند; یعنی دو نفر که غربی نیستند، اما در تاریخ فلسفه مغرب زمین نام آنها
آمده است; یکی عمر مولود الجزایری که نام او را در شمار نویسندگان فرانسه می آورند و دیگری محمد اقبال که نامش را در شمار
فلاسفه غرب می آورند . او نه در کاباره بوده، نه بانکداری خوانده و نه آرایش خوانده، اما در عالی ترین قله فکری بشر فلسفه خوانده
است . سپس باز می گردد و می گوید: خواب دیدم که مست هگل هستم (هگل یکی از جرقه های کم رنگ تر مارکس است) و دامنه
فکر او، جهان را از تنگ دامنی خود شرمگین کرده است، اما یک مرتبه پیری یزدانی را در خواب دیدم; او را که دیدم، هگل مثل
تصویری محو شد .
گر چه فکر بکر او پیرایدم همچون عروس
ماکیان کز زور مستی خابیدند بی خروس
این مرغ هایی که خروس ندارند و به زور می خواهند تخمی بیندازند; این تخم، برای خوردن خوب است، اما اگر زیر مرغ بگذارید،
جوجه نمی دهد، چون نطفه ندارد، جان ندارد، زایش ندارد; کسی که ایدئولوژی هگل را به عنوان یک استاد می شناسد، نه به
عنوان یک ترجمه چرند و دروغ که مترجم هم نفهمیده، بعد می گوید: «تمام هگل مثل تخم خروس ندیده ای است که برای نیمرو
خوب است » . در برابر، او مولوی را یک خورشید تلقی می کند . یک بینش عرفانی و احساس عرفانی و خداپرستی در این اوج
متعالی ماورای هگلی برای جوان مطرح می شود .
وقتی که این نطفه عشق، در روح نسل جوان ما وارد شد، این در خونش جریان پیدا می کند و چون این خونی نیست که او را به
انزوای معبد و مسجد بکشاند و خونی است که همان طور مثل حلاج، در خاکسترش هم می تپد، همان طور هم تبدیل به خون
حسین می شود، و یا خون ابوذر می شود و در دعوای یک شعار اقتصادی، در متن زندگی و سرنوشت بشر می افتد; یعنی یک عاشقی
که مسلح و مسئول است; به تعبیر آن دوستان، علی با آن عظمتش می گوید: ولایت و وصایت و اتمام دین که با ولایت من است، همه
را در گرو این قرار می دهم که گرسنگان را سیر کنم و گلوی پرخورها را بگیرم و بگویم: هر چه خوردی پس بده و اگر شیر شده و در
کامشان رفته، بیرون می کشم . پس این یک انزواطلبی صوفیانه نیست، خون انسانی است که در همان حال که عاشقانه و عرفانی
است، در همان حال مجاهد و مسئول عدالت و آزادیخواه است .
بنابراین، این آدم در برابر آن انسانی که مارکس مطرح می کند، نه تنها دچار احساس نارسایی نمی شود، بلکه همه اینها را با نگاهی
مشرف بر آن می نگرد و احساس می کند که این مجسمه سنگی که مارکس از انسان می سازد، هر چند زیبا و خوب است، اما به قول
اقبال، آن نطفه را ندارد . نه تنها احساس کمبود نمی کند، بلکه احساس زیاد بودن می کند . اینجا است که اسلام، نه به عنوان یک
نیمه روشنفکری مادون مارکسیستی که در تکامل به مارکسیست می رسد، بلکه اسلامی مطرح می شود که بر ویرانه بن
ست شکست لیبرالیسم سرمایه داری و عرفان گرایی صوفیانه و عدالت خواهی ماتریالیستی بنا شده; یعنی یک اسلام ماورای
ماتریالیست، و ماورای مارکسیسم است . او دیگر دچار عقده نمی شود و وابستگی عرفانی بزرگ ترین پیوند و عاملی است که به یک
جوان تعالی وجودی و درونی و یک زیبایی روحی می دهد ; در نتیجه نه در برابر ایدئولوژی که می خواهند اندیشه اسلامی او را با
تیغ فکر و علم و منطق از ریشه بکنند، آسیب پذیر می ماند و نه در برابر وسوسه های تباه کننده ای که سرمایه داری و مصرف پرستی
و جنسیت و پوچ گرایی استعمار فرهنگی می خواهد او را در آن بغلطاند .
آیت الله خامنه ای
با ذهن ساده و بی اطلاع و بی تجهیزات، اگر کسی به قرآن مراجعه کند، هیچ چیز نمی فهمد، جوان غیر مذهبی، پیش من می آید و
می گوید: من این صفحه قرآن را نگاه کردم; چی در آن هست؟ من نگاه می کنم و می بینم خیلی چیزها در آن هست و بعد که
تشریح می کنم، او قبول می کند که این چیزها در آن هست; البته اگر قدری معاند باشد، می گوید: اینها را شما خود اضافه می کنی .
من آنچه به نظر من واضح و روشن است، می بینم; مثلا در آیه «و استعینوا و بالصبر و الصلاه » و «قل انما اعظکم بواحده ان تقوموا
مثنی و فرادی »
و یا خطبه آغاز خلافت حضرت علی (ع): «الا و ان بلیتکم قد عادت لهیئتها یوم بعث الله نبیهم صلی الله علیه و آله » ، من ده ها
مطلب ظریف و دقیق و تعیین کننده در آن آیه و آن سوره و آن خطبه و آن حدیث می یابم که او نمی یابد . چرا؟ برای اینکه آمادگی
ذهنی برای فهمیدن آن کتاب را ندارد ; مانند آدم عامی که در این مجلس باشد . محققا آنقدر از حرف هایی که در این مجلس توسط
بنده و شما و ایشان زده شد، به قدر مستمعین این مجلس چیز نمی فهمید، اصلا نمی فهمید که چه می گوییم یک مقدار آمادگی
ذهنی می خواهد تا انسان بتواند از کلام خدا و احادیث و نهج البلاغه استفاده کند . با ذهن ساده و بسیط و ابتدایی نمی توان; باید
کتاب های مذهبی خوب و نظرات عالی مترقی را شناخت و دانست و به قرآن مراجعه کرد ; خواهید دید که آن موقع انسان با
دست پر بر می گردد .
اصل دوم که به اندازه اصل اول درست است، این است که اگر ما دنبال مسئله ای در قرآن می گردیم، بدون پیشداوری قبلی بگردیم
; قبلا در ذهنمان آن مسئله را تمام نکرده باشیم که بعد بخواهیم آن مطلب را در قرآن، به هر قیمتی که هست و به زور و با هزا ر
من سریشم و چسب به فلان آیه و فلان خطبه نهج البلاغه بچسبانیم; این خیانت به هر کتابی است که انسان می خواهد مطالعه کند،
نه تنها قرآن .
جنابعالی مقاله ای نوشته باشید و منظور من این باشد که از آن مقاله، فحش به آقای ج در بیاورم، بگردم و با زحمت زیاد بگویم که
بله فلان جمله شما اشاره به این است . خوب این کار خائنانه، نابخردانه و بی حاصل است . مثلا اگر می خواهم در مورد یکی از اصول
اقتصادی یا فلان مسئله فلسفی یا تاریخی کار کنم، نباید قبلا یک طرز فکری را در این زمینه پذیرفته باشم، آن را حق بدانم، بعد
برای اینکه آن را در قرآن پیدا کنم، به دنبال یک اشاره، یک احتمال، یک اشاره فرضی و خیالی و … بگردم . آیه ای را این جور معنا
کنم که قبلا پیشداوری من، مرا به آنجا رسانده است . این کار بسیار غلط است . با آمادگی لازم و قبلی و بدون پیشداوری و قضاوت
قبلی، باید وارد قرآن و حدیث شد; اگر با این دو اصل کسی وارد قرآن بشود، خیلی چیزها از قرآن می فهمد; البته راه فهم بسته
نیست . استعدادهای سرشار فراوان است . چنانچه آن آمادگی ها در افرادی وجود داشته باشد، ای بسا خیلی چیزها را بفهمند که
بنده ۲۰ سال کار کرده و به خیال خودم متخصص، اصلا به ذهنم نرسد، چنانکه فراوان اتفاق افتاده که جوانی می آید و آیه ای را از
من می پرسد، من می گویم . بعد می گوید: آقا این مطلب هم در این آیه نیست؟ یک مرتبه می بینم بله چرا اتفاقا او یک مطلبی را از
این آیه فهمیده که من نفهمیدم، نه فقط در زمینه قرآن، در زمینه مسائل تاریخی و … . به همین صورت است .
به نظر می رسد که آقای دکتر [دکتر شریعتی] در سخنرانی ها کتاب شهادت و یا کجا چنین چیزی را گفتید که من فلان مطلب را
از حادثه عاشورا نفهمیدم . آقای فلان که مقدمه را نوشته فهمیده، من دیدم که این مسئله عینا برای ایشان هم پیش آمده; فراوان
اتفاق می افتد .
با این دو اصل که به نظر من، هر کدام یک شایستگی است، باید حدیث و قرآن را فهمید; بنابراین عرضم را خلاصه می کنم و خودم
و همه حضار آماده می مانیم تا آقایان نظراتشان را ابراز کنند . بنده فکر می کنم که علی رغم تمام ظواهری که ممکن است کسی را
از این نسل ناامید کند، نسل جوان جویا و کاوشگر ما بتواند، به یک متمسک قوی فکری و اسلامی دست یابد که همان حقانیت
اسلام و درستی اسلام و انط
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 