پاورپوینت کامل علیه سیاست زدگی و بردگی نقد فیلم ۸۱ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل علیه سیاست زدگی و بردگی نقد فیلم ۸۱ اسلاید در PowerPoint دارای ۸۱ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل علیه سیاست زدگی و بردگی نقد فیلم ۸۱ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل علیه سیاست زدگی و بردگی نقد فیلم ۸۱ اسلاید در PowerPoint :
۲۷
جو سازی به سود «رئیس»، بیش از آنکه محصول سمپاتی نسبت به
کیمیایی باشد، محصول سیاست زدگی و فضاحت و بی اعتباری نقد
ژورنالیستی ماست.
بدیهی است، هر آدم بی غرض و مرضی که اهل سینمای ایران باشد،
می داند کیمیایی فیلم سازی معتبر، نامدار و فراموش ناشدنی است؛ اما
نقد بی غرض و مرض فیلم های اخیر کیمیایی و اکنون رئیس، کار هر
کسی نیست و انواع ملاحظات پا به میان می نهند.
واقعیت آن است که ظاهراً رئیس اثری است، به شدت سمپاتیک
نسبت به فساد جوانان و کسانی که در پی فاسد کردن جوان ها هستند؛
اثری که یک سرپرست سلامت اجتماعی (یک سرهنگ) و یک
سرپرست خونی (پدر) را که دوستان قدیمی هستند، دست در دست هم
به راه می اندازد تا علیه تباهی زدگی، اعتیاد و سرچشمه آن مبارزه کنند.
با این همه از نظر محتوایی، اشکالاتی بر فیلم وارد است. آیا یک
بحران اجتماعی را می توان به صورت فردی حل کرد؟
افزون بر مشکلات فکری، فیلم کیمیایی از نظر ساختاری، آن چنان
بی سامان، بی شیرازه و پراکنده است که اسف بار به نظر می رسد. در این
نوشته، به چند نکته فرا متنی و ایرادهای متنی آخرین ساخته مسعود
کیمیایی می پردازیم:
الف. تماشای فیلمی از کیمیایی، و سپس داریوش مهر جویی برای
منتقدان و سپس نوشتن برای رئیس و سنتوری با هم، بی تردید برای
سینما دوستان پیش از انقلاب اسلامی، خاطره فیلم قیصر و گاو را
تجدید می کند. دو فیلمی که در پایان دهه چهل بر تارک سینمای نوی
ایران درخشیدند و نقطه عطفی را در تاریخ سینمای ما رقم زدند و تا
کنون چون دو ستون و دو رکن رکین موج سوم به حساب آمده اند.
اکنون پس از نزدیک به چهار دهه همنشینی، دو فیلم از این دو
کارگردان، یادآور زندگی هایی است: یک زندگی برای سینمای ایران که
بخش اعظم و مهم آن در این چهار دهه گذشت و یک زندگی برای ایران
عزیز که در این چهار دهه، به اندازه تکان دهنده ترین تجربه ها، ماجراها،
عشق، تولد، شهادت، بحران، فکر، دگرگونی ها و … را از سر گذراند و یک
زندگی برای فرد فرد ما که در این وطن و در بطن این رویدادها و در متن
این سینما، از کودکی به میانسالی رهسپار شدیم و چه آزمون ها که از سر
نگذارنده ایم و چه آگاهی ها که کسب نکرده ایم.
ب: همین که دو سینما گر، حدود چهل سال خود را در مقامی
احترام انگیز حفظ می کنند و دوستداران فراوانشان را نگاه می دارند و
علیرغم همه حرف و حدیث ها و ماجراها، همچنان هنر می آفرینند؛ فیلم
می سازند و در سینمای ایران حرمت و عزت می یابند، اصلاً چیز کمی
نیست.
یک بار حین ساختن فیلم اخیرم «مسعود کیمیایی: یک فیلمساز» که
فعلاً به نمایش در نیامده، به او گفتم: آیا عجیب نیست آدم هایی که با هم
غریبه اند، به واسطه سینما چنین در ذهن، زبان، جان و آگاهی همدیگر
حضور دارند؟ طبیعی است که بخشی از روح، اندیشه، حافظه و نفر آدمی
با مفاهیم و تصاویری پر شود که متعلق به پدر، مادر، فرزندان، همسر،
نزدیکان و دوستان اوست و دست کم آشنایانی که با هم مراوده دارند! اما
فیلمسازان و هنرمندان با آثارشان بی هیچ فامیلی، دوستی، وابستگی
جسمی و رویا روی، بخش بزرگی از روح و ذهن مخاطبانشان را پر
می کنند و به تبع آثارشان، جهان، تفکر، نگاه، حس، عاطفه، ارزش ها و
برداشت هایشان از زندگی، در درون مخاطبانشان حک می شود و به
دنبال آن، خودشان، تصویرشان، زندگی و ماجراهایشان…
میزان ساعاتی که من در ذهن و روحم با مهر جویی، کیمیایی، برگمن،
برسون، همنیگوی، چخوف، داستایوفسکی، شکسپیر یا افلاطون، ابن
عربی، سهروردی، ملاصدرا، کانت، مارکس، هگل و دریدا زیسته ام، پس
از دغدغه هایم نسبت به آفریدگار و بندگان معصوم حق تعالی، و سپس
آن دسته از انطباعات ذهنم که در پیوند خونی و خانوادگی ریشه دارد، از
هر آشنایی بسی افزون تر است.
چنین است که مخاطبان با هویت فردی شان، به ندرت برای
هنرمندان، موجودیت تشخص یافته دارند. آنان با هویت جمعیشان و
همچون جزئی از ملت و اهل یک زبان و فرهنگ یا جزئی از جمع
دوستداران یک هنرمند، بر آنان اثر می نهند. به عکس هر هنرمند در
وجود و درون هر مخاطب و دوستدار خود و کسی که کارهایش را دنبال
می کند، حضوری انضمامی دارد؛ حضوری نزدیک، زنده، با جزئیات
گوناگون.
ج: مهرجویی و کیمیایی دو سینماگر ایرانی اند که با بخشی از تاریخ
آگاهی و رشد، نوجوانی و جوانی ام در آمیخته اند. همه این سالها من به
آنان یکسان ننگریسته ام. اگر حرف مرد یکی است، باید اعتراف کنم در
برابرشان مرد نبوده ام. نامردی ام به تغییر نگرش هایم نسبت به آثارشان
مربوط است؛ هر چند به طور کلی امروز من همان قدر برای مهرجویی و
کیمیایی ارج و قرب قائلم که در سال ۱۳۴۹، زمانی که در ولایت من،
ماجرای سیاهکل، قیصر و گاو با هم حضور داشت و در ذهنم !
روزی یکی از این جوان ها که خیلی دوست دارند بگویند، هیچ کس
مثل آنها هنرمندان را ادراک و فهم نکرده، در یک قانون جزمی اعلام
کرد که هر کس در یک دوره عمرش، شیفته کیمیایی نبوده باشد، از
سینما چیزی نمی فهمد و دوستدار سینما نیست و از این دست افاضات
کودکانه و غیر منطقی. واقعیت آن است که من در دوره ای از نوجوانی ام،
البته دوستدار برخی از آثار کیمیایی بوده ام؛ اما آن چنان این مقیاس و
محک، اوس و خود فریبانه و تدأم با خود شیرینی بود که به نظرم گردن
نهادن به چنین متر و اندازه مضحکی، توهین به شعور آدمی آمد و میلم
کشید که با پا فشاری بگویم، من از اول دبستان مدام فیلم دیده ام، سینما
رفته ام؛ در سینما گریسته ام، خندیده ام و هرگز هم شیفته مسعود کیمیای
نبوده ام و این قانون را یک حرف زور بچگانه می دانم.
ولی راستش هنوز هم که هنوز است، قلبم از حس و حال بهروز وثوقی،
سایه های تیتراژ گاو و مش حسن، شست و شوی گاو، سکانس طویله و
سقوط چاره ناپذیر مش حسن در ورطه خود باختگی، تیتراژ قیصر و
پاشنه ور کشیدن و حرف های مفید و آن ماجرای باد زدن فرشته ها و…،
به طور توأمان شوریده حال می شود.
خوب باید، در فراز یا نشیب، درخشان یا رنگ باخته و پر شوق یا
دلخسته، فیلم های کیمیایی و مهرجویی تا امروز ادامه یافته اند.
و ما هر بار که آنها را دیده ایم و درباره آنها قضاوتی کرده ایم؛ اما یک
داوری وجود دارد که این روزها بیش از هر زمان رواج دارد و آن نیز به
نسل جوان منتقدان و ژورنالیست هایی مربوط است که از جو سازی و
تضرع کاری خوشحال می شوند و لازم می بینم که بدان اشاره ای کنم.
درباره همین رئیس، من یک جو سازی مفتضحانه در مطبوعات
دوستانم که ذائقه ای ویژه دارند، دیده ام. آنچنان این روش برایم ناگواربود
که هیچ توجیهی نمی تواند این رسوایی را هضم کند.
برای من معنای مدرن بودن، اصلاح گرا بودن و پیشرو بودن، عمیقاً با
منش اخلاقی در آمیخته است. شاید کسانی که درکی سطحی از
مدرنیسم دارند، در وجه اخلاقی مدرنیته، شیفته ماکیاولیسم اند یا با
محاسبه نا درست، پنداشته اند که موظف دو برابر اخلاق سنتی از منطق
ماکیاولیستی منش اخلاقی دفاع کنند.
به عقیده من، اگر تمام تاریخ، کنش سیاسی مدرن غرب هم آمیخته با
ماکیاولیسم باشد، همه کنش تفکر و نقد جدی و فلسفه و هنر و
زیبایی شناسی در پی بنا نهادن پرنشیب های صادقانه، منطقی و معقولی
بوده است. من هیچ گاه ندیده ام که برای یک محاسبه حقیرانه سیاسی،
حقیقت هنری را قربانی یا واروگویی کنند؛ اذهان عموم مردم را مشوب
سازند و تشویش فکری ایجاد کنند، دروغ بگویند و…!
برای من قابل قبول نیست، در حالی که مطمئنم که علیرغم بازی های
وهن آلود پیش از اکران و خود شیرینی و بده بستان های حقیر برای هو
کردن فیلم کیمیایی، بالاخره دوستان جوانی که سر گرم معامله منتقد و
فیلمسازند، ناگزیر شدند که بپذیرند، رئیس مشکلات جدی دارد. من
منتظر بودم ببینم که بالاخره، به چه شیوه و شعبده ای، این رفقای منتقد
که نقش روابط عمومی فیلمساز را ایفا می کنند، حفظ آبرو خواهند کرد.
منتقد حق دارد، و می تواند و باید از اثری که دوستش دارد، دفاع کند. این
کار منتقد است؛ اما روابط عمومی مکلف است، چه از رئیس خوشش
بیاید یا خیر، آن را در بوق کند و ادای دین نماید! من از این نقش که
منتقد صریحاً با جناح بازی های مضحک ایرانی می آمیزد، منزجرم. از
آن بیشتر از تهمت نفرت دارم. آن هم تهمت در خصوص داوری
ستایش آمیزی که جز فیلم، به چیزی نمی اندیشد؛ اما مخالفان با دنائت و
زشتی، چنین ستودن عقلایی، منطقی و مستدلی را به حساب ایفای
نقش روابط عمومی برای فیلمساز می گذارند، پس اگر من به چیزی
اعتراض می کنم ،آن چیز مسلماً ابزار اشتیاق به فیلمی که دوست دارم
نیست، در کرنای فیلمی دمیدن است که خود از آن بدمان می آید؛ اما بنا
به محاسبه و حساب هایی واروگویی می کنیم. حتی نه از سر فقدان
شجاعت، بلکه دقیقا بر اساس حساب و محاسبه ای که نگاه زیبایی
شناختی را در پیشگاه هر چیز مبتذل، سیاست بازانه و سیاست مدارانه
قربانی می کند.
رپرتاژ آگهی بجای نقد و مصاحبه چالش آمیز، توهین به شعور مردم
است که نفس هر کار درست، شخصیت هنرمند را ارج می نهد؛ حتی
وقتی با او مخالفید و نفس هر بازی حقارت بار، به هنرمند حقیقی توهین
روا می دارد؛ حتی وقتی او را بوق می کنید.
برای دلجویی نیست که معتقدم، کیمیایی، مهرجویی، بیضایی،
کیارستمی و…، شایسته آن اند که به عنوان چهره هایی ماندگارتر از هر
چهره ماندگار، در میان ماحرمت یابند و اگر نمی یابند، بر اثر سبک سری،
بی وزنی و نا به جایی های زمانه است؛ اما این شایستگی چه ربطی به
دلال بازی و تصمیم های پشت پرده بی ربط به کار هنری برای بوق
کردن یک فیلم و مصاحبه هایی دارد که دشنام به عقل مردم است. آنان
خود نمی دانند که کم نیستند تا معنای این بازی ها را دریابند و در
اشتباه اند اگر فکر می کنند که مردم گله اند ژورنالیست ها می توانند آدم ها
را به هر طرف برانند.
خوشبختانه مجلات تخصصی ای در ایران وجود دارد که می تواند، از
این نوع ژورنالیسم فاصله بگیرد و عمیق تر، جدی تر و رها از بده
بستان ها، به آثار سینمایی بپردازد. امیدوارم مجله فیلم، فیلم نگار،
صفت سینما، دنیای تصویر و…، رها از بازی های کودکانه، بازتاب دهنده
آرای مثبت و منفی منتقدان در خصوص رئیس و سنتوری باشند و از
بازی های سیاست بازانه ژرونالیست های پیش پا افتاده، دوری گزینند.
هـ : اما بدتر از اشتباه برخی دوستان نقد نویس و ژورنالیست من، کار
کسانی است که دقیقاً با اهداف سیاسی، شروع می کنند و آزادی نقد را
تهدید کرده، آن را تحدید کنند. و با مُهر و انگ منتقدان سیاه، گله وار، هر
منتقد مستقلی را بکوبند و با فضایی از تهدید و ارعاب صدایش را
خاموش کنند. مسلماً این شیوه، منبعث از درک ژورنالیستی در اداره
مطبوعات همسان است و باید آن را نفی کرد و اجازه نداد که این یکسان
سازی، ضربان خود را بر پیکره نقد نیمه جان هنر در ایران وارد آورد که
بزرگ ترین ضایعه برای تفکر ما، دهنه زدن بر نقد، به بهانه های مختلف
است. مکالمه آزاد و حتی نقد و مجادله رفتارهای نادرست ژورنالیستی،
نباید موجب شود که نگرش های توتالیستی، در مسیر سرکوب صداهای
متنوع پیش روند.
یکی از مشکلات نقد ژورنالیستی ما، تداوم یک بازی خنده آور و
کودکانه است. در این بازی، هر بار هر نویسنده طوری وانمود می کند که
پیش از او، همه کسانی که درباره یک فیلمساز یا فیلم های او نوشته اند،
هیچ نفهمیده اند و همه فیلمساز را گمراه کرده اند و اوست که همچون
یک ناجی سر رسیده و چیزی می داند که هیچ کس نمی داند و نسخه
نجات و پیروزی فیلسماز در دست اوست.
با مزه آن است که هر بار هر آدم تازه به دوران رسیده و نو کیسه ای در
حوزه نقد، این بازی را مرتکب می شود و دیگران را از فضیلت درک این
یا آن فیلمساز محروم و خود را بر صدر می نشاند؛ اما وقتی که به حرف او و
سخن اثباتی اش می نگریم، متوجه می شویم که نه تنها همه حرف های
دیگران را از اینجا و آنجا گرد آورده و چیز تازه و محیرالعقولی بر زبان
نمی راند، بلکه چه بسا دارای خطاهای جدی در فهم فیلم و بینش
ناموزون و نامستدل و نا هماهنگ است و به جای ارزش نقد، نوشته اش
همچون یک سند، یکی به میخ می زند و یکی به نعل.
حقیقت آن است که مجموع نقدهایی که از زمان گلستان، کاووسی و
دوایی تا امروز و از سوی آخرین نسل منتقدان یعنی قادری، نیما حسنی
نسب، نسیم نجفی، و… و انبوه نویسندگان پس از انقلاب از این سینما
صورت گرفت، سویه های گوناگون مثبت و منفی فیلم های کیمیایی را
فاش ساخته و هر یک گوشه ای از حقیقت این سینما را باز گفته اند و
داوری کودکانه درباره آنکه حقیقت از آسمان به دامن «من» افتاد و یک
شبه «من» آن را کشف کردم، مضحک تر از آن است ک
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 