پاورپوینت کامل خاورمیانه و روابط بین الملل ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل خاورمیانه و روابط بین الملل ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل خاورمیانه و روابط بین الملل ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل خاورمیانه و روابط بین الملل ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :

۲۰

موقعیت استراتژیک خاورمیانه ضرورت های گوناگونی را به همراه دارد:
نخستین ضرورت، درک استراتژیک از موقعیت آن در ساختار نظام
جهانی و روابط بین الملل و ضرورت دیگر درک استراتژی قدرت های
بزرگ در خصوص این منطقه است. این دو ضرورت از دو دیدگاه داخلی
(درون منطقه ای) و خارجی (بیرون از منطقه) قابل پی گیری است.
عده ای از پژوهش گران بر آن اند که بهترین درک از این دو ضرورت، در
پرتو بازخوانی تاریخ منطقه به دست می آید. از جمله این پژوهش گران،
«فرد هالیدی» است که در کتاب «خاورمیانه در روابط بین الملل»، به
بررسی تاریخی این موضوع می پردازد. او استاد روابط بین الملل در
دانشکده اقتصاد لندن است که پیش از این نیز چندین عنوان کتاب، از
جمله «امت و دین در خاورمیانه» (۲۰۰۰)، «دو ساعتی که جهان را تکان
داد»(۲۰۰۱) و «یکصد اسطوره از خاورمیانه»(۲۰۰۵) را به رشته تحریر
در آورده است.

پروفسور «هالیدی» در کتاب جدید خود، تاریخ خاورمیانه را طی دو
قرن گذشته بررسی کرده و به این نتیجه رسیده است که منطقه
خاورمیانه، به دلیل مداخلات خارجی و جنگ های داخلی و قومی و نیز
مسئله فلسطین هیچ گاه روی ثبات را به خود ندیده است. وی همچنین
در این کتاب، چگونگی ظهور و پیدایش حرکت های ایدئولوژیکی دینی و
سیاسی و از جمله مهم ترین آن، یعنی حرکت قومی عربی که در دهه
پنجاه و شصت، توسط بعث و ناصریسم رخ نمود و در پی آن نیز
حرکت های اسلام سیاسی را بررسی کرده است.

کتاب در ترکیب کلی خود، به سه قسمت، همراه با مقدمه و مؤخره
تقسیم می شود. مقدمه کتاب تحت عنوان سیاست جهانی، خاورمیانه و
پیچیدگی بررسی مناطق اقلیمی و جغرافیایی، و بخش اول آن نیز تحت
عنوان مفاهیم، مناطق و دولت ها و کشورها به نگارش در آمده است.

فرد هالیدی، در بخش اول کتاب، به دو مسئله توجه می کند: نظریه
روابط بین الملل و خاورمیانه و نیز چگونگی تبلور سیاست خارجی در
کشورها و جوامع. بخش دوم کتاب نیز از تاریخ خاورمیانه سخن می گوید
و مسائلی از قبیل خاورمیانه جدید، تشکیل دولت و جنگ جهانی و نیز
جنگ سرد، درگیری های فراگیر و انقلاب ها یا جنبش ها، و پس از جنگ
سرد، سر بر آوردن بزرگ ترین بحران ها در آسیای غربی.

بخش سوم کتاب هم، تحت عنوان «مسائل تحلیلی»، به این مسائل و
مباحث پرداخته است: چالش نظامی، جنگ، انتفاضه، رقابت
استراتژیکی؛ ایدئولوژی های جدید اعم از ایدئولوژی های سیاسی و
دینی و سپس چالش ها و تهدیدهایی که دولت در عصر جهانی شدن با
آن روبروست، جنبش های زودگذر قومی و قاره ای و نیز بحث اقتصاد
سیاسی جهانی، منطقه ای، فراگیر و بین المللی.

این کتاب در بخش پایانی، تحت عنوان خاورمیانه از منظر جهانی، به
این مفهوم تکیه دارد که تا این منطقه را در یک چارچوب وسیع تر قرار
ندهیم، نمی توانیم آن را بفهمیم. مؤلف از آغاز تا پایان کتاب، از محققان
عرب و خارجی که به شکل مستقیم یا غیر مستقیم، در فهم مسائل
خاورمیانه به وی یاری کرده اند، تشکر کرده است. از جمله عبد الله
الأشتل، شلومو افینری، محمد ایوب، نزید ایوبی، جنابطاطو، غرمی
بشاره، موسی بدیری، خالد الدخیل، فواز جرجس، احمد الخطیب، ژیل
کییل و… .

مولف می نویسد: منطقه خاورمیانه شامل سی و یک کشور با حدود
۴۰۰ میلیون نفر جمعیت است که اکثریت آنها به جز ترکیه، ایران و
اسرائیل، عرب هستند که البته کشورهای شمال افریقا، یعنی مراکش،
الجزایر، تونس، لیبی و موریتانی را نیز شامل می شود.

بخش بزرگی از این کشورها در قرن بیستم، در اثر بازی قدرت بین
دولت های بزرگ و نیز مسائل جاری در روابط بین الملل شکل گرفته اند؛
برای مثال عراق توسط چرچیل، پس از جنگ جهانی اول تشکیل شد و
کشورهای سوریه، لبنان و شرق اردن پس از جنگ جهانی دوم پدید
آمدند. به همین دلیل، فهم سرنوشت این منطقه، بی عنایت و توجه به
مداخلات خارجی دولت های بزرگ که عمدتا در پایان جنگ جهانی دوم
اروپایی بودند و پس از آن امریکا نیز به آنها پیوست، امکان پذیر نخواهد
بود.

با این حال، «فرد هالیدی» برای فهم مشکلات منطقه، تنها به بررسی
تاریخ معاصر بسنده نکرده است و به تاریخ دور و عقب تر باز می گردد و در
فصلی تحت عنوان «رویارویی با اروپا در سال های ۱۶۰۰ تا ۲۰۰۰» در
بیانی به این مضمون می پردازد که از قرن هفتم میلادی، یعنی از ظهور
اسلام، می بینیم که دین اسلام، تقریبا به مدت یکهزار سال، دارای تفوق
فرهنگی و استراتژیکی بوده است؛ اما این وضعیت از قرن پانزدهم که
مسیحیان اسپانیا را به صورت قطعه قطعه در آورده و با اخراج عرب ها در
سرزمین خود مستقر شدند، دستخوش تغییر شد.

باید افزود که شکست عثمانی ها در دروازه وین در سال ۱۹۸۳م، در
پیدایش این وضعیت مؤثر بود، چرا که پیش از آن، قوی ترین نیروی
نظامی بودند که حمله و یورش می بردند؛ در حالی که اروپا در آن زمان، در
موقعیت ضعف و دفاع از خود قرار داشت و پس از این مقطع بود که توازن
قوای قدرت ها در عمل، روند عکس خود را آغاز کرد و قدرت های اروپایی
به طور روزافزون شروع به رشد و توسعه کردند و در مقابل نیز قدرت
اسلامی بیشتر و بیشتر به ضعف گرایید، تا اینکه عصر استعمار در قرن
هفدهم فرا رسید.

مؤلف در ادامه می نویسد: چنانچه خواهان فهم و درک چالش کنونی
بین دو طرف هستیم، باید به گذشته دور باز گردیم، زیرا این چالش
ریشه های عمیقی در تاریخ دارد و درک زمان کنونی، ممکن نمی شود؛
مگر در پرتو توجه و بررسی گذشته که البته عکس آن نیز صادق است.
این به معنای آن است که علوم سیاسی باید از علم تاریخ مدد بگیرد تا
بتواند این موضوع را به شکل مطلوب واکاوی کند. به این دلیل،
مسلمانان از اوضاع کنونی احساس خوبی ندارند، چه زمان تغییر یافته و
توازن قوا به نفع طرف مقابل رقم خورده است و پس از آنکه چیره
بوده اند، اکنون در موقعیت مغلوب قرار گرفته اند. این همان وضعیتی است
که بر اوج گیری حرکت های اصولگرا، برای انتقام از غرب به خاطر
استعمار ملت های اسلامی و تحمیل ذلت بر آنها، طی حداقل دو قرن
گذشته تأثیر گذاشته است. ملاحظه این چارچوب، فهم و درک علل
افزایش چالش های جاری بین اصول گرایان اسلامی و غرب را میسر
می سازد.

واقعیت این است که مردمان مشرق زمین و خاورمیانه، از ناحیه
جنگ ها و نبردهای خارجی نیروهای نظامی علیه امپراتوری عثمانی و
نیز تبعات فرهنگی آن متأثر و دردمند بودند و به همین دلیل اروپا به
دلیل آموزش های تقلیدی مساجد و پایگاه های دراویش، به صورت
ذاتی و از ناحیه مدارس عمومی به شکل عام، در قالب فرهنگ عصر
انحطاط، بر آنها سیطره داشت.

آنها از آنچه در خارج از سرزمین خود اتفاق می افتاد، بی خبر بوده و
اساسا بر ایشان اهمیتی نداشت که چیزی از آن بدانند، زیرا معقتد بودند
که علم نهایی و حقیقت مطلق را در اختیار دارند، پس چرا باید نیازمند
علم و آگاهی باشند؟ در حالی که همچنان امپراتوری عثمانی شاهد
تفوق نظامی خود بود و فراتر از آن، اروپایی ها را تحقیر می کرد و آنان را
در مرتبه پایینی از عقب ماندگی می پنداشت، چگونه ممکن بود که
بخواهد از آنها علم و آگاهی بگیرد؟

این مسئله بنا به همان دلائلی بود که گذشت؛ به ویژه آنکه اروپایی ها
در نظر آنها و در نظر کلی فقها کافر بودند؛ اما پس از آنکه شکست های
امپراتوری عثمانی در برابر نیروهای اروپایی اتفاق افتاد، برخی آنها برای
نخستین بار به طرح پرسش هایی پرداختند و گفتند که شاید مسیحیان
دارای علومی باشند که ما از آن بی خبر باشیم و از آنجا که شکست
نظامی بود، پس علاج آن نیز نظامی بود؛ یعنی راه حل آن، از طریق
واردات تکنولوژی نظامی از اروپا دنبال شد.

به همین دلیل، سلطان عثمانی امر کرد که مربیان و کارشناسان
خارجی را برای آموزش سپاه عثمانی به کار گیرندو به این ترتیب، ارتش
عثمانی به اصلاحات و ترمیم خود پرداخت و روش ها و شیوه های
نظامیان اروپایی را به کار گرفت و پس از مدت های طولانی، برخی
کتاب های آنها برای نخستین بار ترجمه شد.

این هدف، گروهی از جوانان مسلمان را به فراگیری زبان های اروپایی،
به منظور مطالعه علوم نظامی آنها ترغیب و وادار کرد؛ امری که سابق بر
این محال و غیر ممکن بود. به هر حال، مسلمانان به اروپایی ها به دیده
حقارت می نگریستند و معتقد بودند که اروپایی ها چیز جدیدی ندارند که
آنها بخواهند آن را فرا بگیرند. این همان چیزی است که «البرت
خورانی» درباره عصر لیبرالیسم عربی ذکر می کند؛ یعنی عصری که از
زمان محمد علی پاشا و رفاعه رافع الطهطاوی تا سقوط نظام پادشاهی
به دست عبدالناصر و افسران آزاد، در سال ۱۹۵۲ ادامه داشت.

پس از آن ـ آن گونه که مؤلف می نویسد ـ عصر ایدئولوژی های جدید
فرا می رسد؛ یعنی قومیت گرایی عربی و اصول گرایی که نخستین متولد،
از سال ۱۹۵۰ تا مرگ جمال عبد الناصر در سال ۱۹۷۰ پا به عرصه
گذاشت و مورد اخیر هم، پس از آن جایگزین آن شد که تا کنون همچنان
ادامه دارد.

محقق معتقد است که حرکت های اصولگرایانه معاصر خود را از طریق
برخی حوادث تاریخ آرام به مسلمانان معرفی و بروز می دهد. مانند
جنگ های صلیبی، مسئله اندلس، فروپاشی پادشاه عثمانی و سپس
توطئه انگلیس و فرانسوی ها در منطقه و تقسیم آن بین خودشان در
مقطع پس از جنگ جهانی اول که مسئله فلسطین را نمی توان فراموش
کرد.

نویسنده سپس موارد دیگری را نیز بر می شمارد؛ از جمله آنچه در دوره
استعمار اتفاق افتاد و پس از آن نیز حمله سه جانبه انگلیس، فرانسه و
اسرائیل به مصر در سال ۱۹۵۶ و پشتیبانی غرب از اسرائیل در طی زمان
و… که تمامی این اتفاقات تاریخ از ناحیه حرکت های تندرو، برای توجیه
انفجارها و اعمال خشونت آمیزی که علیه منافع غرب در مناطق مختلف
جهان صورت می گیرد، به کار برده می شود و این گونه تعبیر می شود که
این اقدامات در دفاع از جهان اسلام و علیه دشمن خارجی، اعم از جهان
غرب، اروپا و امریکاست.

مؤلف یاد آور می شود که همه پیام های اصول گرایان اسلامی و ادبیات
آنها، از زمان تأسیس اخوان المسلمین در سال ۱۹۲۸ تا امروز، بر هجوم
آن علیه امپریالیسم، استعمار و صهیونیسم تمرکز داشته و از این جهت،
یک مسئله قدیمی است و آن گونه که برخی می پندارند، دیروز و امروز، به
وجود نیامده است. او تأکید دارد که این مسئله به زمان های دور باز
می گردد.

نویسنده بر آن است که خطابه ها و اعلامیه های صادره از سوی گروه
«القاعده»، اعم از بن لادن و دیگران، تنها استمرار این حمله اعتقادی به
غرب و تمدن آنهاست. حمله ای که حسن البنا، سید قطب، مودودی و
بسیاری دیگر آن را پایه گذاری کرده و از چند دهه پیش به این سو، آن را
متبلور ساخته و معقتد بودند که تمدن غربی، از نظر اخلاقی منحط و
ورشکسته است.

بر کسی پوشیده نیست که ایالات متحده در پی بازسازی و بازنگری در
عناصر منطقه ای خود در خاورمیانه است تا بتواند منافع حیاتی خود را
حفظ کند، چرا که وجود هر گونه مخاطره ای در این منطقه می تواند، این
منافع حیاتی را تهدید کند؛ از این رو تصادفی نیست که جورج بوش
رئیس جمهوری امریکا، در سخنرانی خود در شورای توسعه دموکراتیک
در ششم اکتبر سال ۲۰۰۵م، طبیعت دشمنانی را که ایالات متحده در
منطقه خاورمیانه با آنها روبرو است، چنین مشخص کرد که «این عناصر
مسلح، به دنبال بر پایی یک امپراتوری اسلامی رادیکال از اسپانیا تا
اندونزی هستند». این اظهار نظر بوش در پاسخ به نامه هایی بود که بین
سران القاعده رد و بدل می شود و حکایت از خواست آنها مبنی بر احیای
خلافت اسلامی داشت.

حتی اگر چنین اظهار نظری وجود هم نداشت، روشن بود که خاورمیانه
از دیرباز، در ذهن رهبران امریکا، جایگاه خاصی داشته و به همین دلیل،
در هر مقطع به بازنگری در رویکرد خود نسبت به این منطقه پرداخته، تا
منافع امریکا را تضمین کنند. بررسی این رویکرد، از طریق چند نکته
قابل تأمل است که دکتر «احمد سلیم البرصان»، استاد روابط بین الملل
از اردن به آنها اشاره می کند:

۱. استراتژی دفاعی دهه نود و نظام تک قطبی جهان

استراتژی کنونی امریکا در بازسازی بنیه خاورمیانه، به آغاز دهه ۹۰ و
مشخصا پایان دوره ریاست جمهوری بوش پدر و اوایل دوره ریاست
جمهوری کلینتون باز می گردد که وزارت دفاع امریکا در آغاز سال ۱۹۹۲
به تجمیع عناصر یک سند، تحت عنوان «راهنمای برنامه ریزی
دفاعی» پرداخت. این نخستین سند پس از فروپاشی اتحاد شوروی
سابق بود که اهمیت خاصی یافت، چرا که ایالات متحده را بر آن
می داشت که راه را بر هر قدرت رقیب در اروپا، آسیا یا خاورمیانه ببندد؛ به
این مفهوم که امریکا بزرگ ترین قدرت مسلط بر جهان باشد؛ نه فقط
برای زمان حال یا ده سال دیگر، بلکه آن گونه که سند تصریح می کند،
امریکا برای همیشه باید به عنوان تنها ابر قدرت مطرح باشد.

در پشت پرده این سند، افرادی چون پل ولفو وتیز قرار داشتند که دوره
بوش پسر، معاون وزیر دفاع امریکا شد. همچنین زلمای خلیل زاد سفیر
امریکا در عراق و لویس سکوتر مدیر دفتر دیک چکنی، معاون سابق
رئیس جمهور امریکا و همان کسی که همسرش ادعای دستگاه جورج
بوش، مبنی بر دستیابی عراق به اورانیوم را از طریق کشور نیجریه جعل
کرد.۱

شاید آنچه ساموئل هانتینگتون در مقاله ای که در تابستان سال ۱۹۹۳
در مجله فارین افرز مطرح کرد، دقیقا در چارچوب همین مضمون بود که
در قالب طرح «راهنمای برنامه ریزی دفاعی و دعوت برای یک
استراتژی جدید، اهمیت استراتژیکی منطقه خاورمیانه را در قرن آینده،
به دلیل تحولات نفت و… یاد آوری و خاطر نشان می کرد.۲

شایان ذکر است که «هانتینگتون» خود یکی از کسانی بود که از طریق
نوشته هایش، رویارویی با خطر کمونیسم را در گرما گرم جنگ سرد
ترویج می کرد. جیم کورت۳ در تحقیق خود تحت عنوان «تهدید
جهانی» و «استراتژی امریکا، از کمونیسم در سال ۱۹۵۵ تا اسلام گرایی
در سال ۲۰۰۵» می نویسد: اشاره می کند «هانتینگتون» به تحلیل
استراتژی امریکا و رویارویی با خطر کمونیسم در نوشته ای با عنوان دفاع
مشترک، برنامه های استراتژیکی در سیاست ملی پرداخته است. از
نظریه برخورد تمدن های او محافظه کاران جدید سود بردند و خطر
برخورد تمدن ها و همچنین تمدن اسلامی و ضرورت بازسازی
خاورمیانه را برجسته کردند. سپس شیمون پرز نوشته اش را با عنوان
خاورمیانه جدید۴ مطرح کرد. شاید مهم ترین و حساس ترین سندی که
به تبلور خاورمیانه جدید فرا خوانده و دستگاه جورج بوش پسر آن را پایه
گذاری کرده، پایه گذاران این سند در پست های حساس، به ویژه در
وزارت دفاع امریکا، به تصدی گمارده شدند؛ همان سندی که «ریچارد
پول» و «داگلاس فیس» در سال ۱۹۹۶ به همراه مجموعه ای از نئو
محافظه کاران ارائه کردند و به دولت «بنیامین نتانیاهو» در آن دوره
تقدیم کردند. این سند خواهان دست کشیدن از قرار داد اسلو و سرنگونی
رژیم عراق و سوریه، و بازسازی عراق بر اساس طائفه گرایی و
پارامترهای طائفه ای و تقسیم دوباره منطقه و نیز محو و نابودی
شخصیت منطقه عربی، یعنی ایجاد تقسیم بندی های سیاسی جدید
بود به گونه ای که اسرائیل بزرگ ترین قدرت منطقه ای و مسلط بر آن
باشد.

بیشتر این افکار که در سند «پول» آمده بود، در سند «اووید یانون»۵ که
در مجله جنبش صهیونیسم در سال ۱۹۸۲م، تحت عنوان یک
استراتژی برای اسرائیل در دهه ۱۹۸۰ چاپ شد، آمده است و طی آن به
صراحت خواستار تقسیم خاورمیانه (با مکانیسم دنیای غربی) شده
است.

۲. اشغال عراق و توازن قدرت های جدید

«جیمزمان» نویسنده امریکایی می نویسد: که توجیه واقعی برای
جنگ عراق، به پیش از ده سال قبل، یعنی سند «راهنمای برنامه ریزی
دفاعی» باز می گردد که دولت «کلینتون» با آنچه در این سند آورده بود، با
اهمال و سستی برخورد کرد؛ اما دولت بوش پسر، به اجرای آن در
خصوص خاورمیانه جدید پرداخت و آن را به نفع استراتژی اسرائیل و
هژمونی امریکا به کار گرفت و با جعل ادعای وجود سلاح های کشتار
جمعی و توجیه حمله به عراق و تبیین نقشه تفکیک دولت های
منطقه ای را مطرح کرد که نقش مهمی در توازن قدرت ها داشت. اشغال
عراق، نخستین گام در نقشه منطقه جدید است؛ که به اعتبار آنکه عراق،
به دلیل اوضاع داخلی و انزوای منطقه ای و بین المللی رژیم آن
ضعیف ترین حلقه در این میان بود. سرنگونی رژیم عراق از برنامه های از
پیش تعیین شده بود و پیش از حادثه ۱۱ سپتامبر طراحی شده بود و این
حادثه موجب شد که شرایط داخلی در ایالات متحده، برای حمله به
عراق آماده شود و آن گونه که «مایکل جانسون»، نویسنده امریکایی
می گوید، دولت بوش اشغال عراق را بر سه پایه متمرکز کرد: نیروی
نظامی امریکا، حمایت اکراد و تسامح شیعه ها با اشغال عراق در پرتو
تصفیه برخی قدرت های منطقه ای مثل ایران و کویت در قالب تصفیه
حساب با رژیم عراق و سرنگونی آن.۶

دولت بوش تصور می کرد که رژیم عراق از نظر داخلی و حتی
منطقه ای، فاقد مشروعیت سیاسی است و این خط را در امتداد مهندسی
منطقه و پیاده کردن نظریه دومینو در محور شرق دنبال می کرد که با
سرنگونی نخستین حلقه های آن آغاز، و سپس به سمت سوریه، لبنان و
ایران متوجه می شد؛ یعنی همان چیزی که رایس وزیر خارجه امریکا به
آن اشاره داشت؛ اما هرج و مرجی که در پی مقاومت مردم عراق به وجود
آمد، مردم و ملت های عربی را متوجه اهمیت و حساسیت تغییر از بیرون
و نیز مفهوم خاورمیانه بزرگ کرد.۷

رویدادها به گونه ای رقم خورد که روابط سوریه و لبنان، به سمت تأکید
بر خروج سوریه از لبنان متحول شد. با آنکه حضور سوریه در لبنان از
گذشته و طی سه دهه، از دوره کسینجر با حمایت و موافقت امریکا
صورت گرفته بود، چرا که «کسینجر» معتقد بود، سوریه در تحقق ثبات در
لبنان نقش دارد و استمرار جنگ های داخلی و حمایت از منافع امریکا را
تضمین می کند و در همان وقت نیز در جبهه سوریه و اسرائیل آرامش
برقرار شده بود.

۳. ژئوپلیتیک خاورمیانه و ادراک استراتژی امریکا

فهم استراتژی امریکا در بازسازی ساختار خاورمیانه جدید که در ضمن
استراتژی هژمونی آن صورت می گیرد تنها از طریق شناخت و درک
ژئوپلیتیک امریکایی خاورمیانه، در دوران های مختلف تاریخی و تلاش
در جهت ارتباط بین وضعیت کنونی و گذشته، در زمینه استراتژی
دولت های بزرگ در منطقه کشورهای عربی امکان پذیر است. به این
مفهوم که امریکا یک موضع ثابت داشته و آن اینکه هیچ قدرت
منطقه ای یا جهانی که ایالات متحده را تهدید کند، ایجاد نشود یا وجود
نداشته باشد و ایالات متحده همچنان معتقد است که شکل گیری قدرت
ملی چین و روسیه، حتی اتحادیه اروپا، در آینده همراه با سیطره بر
موقعیت و نفت خاورمیانه خواهد بود.

آنچه «رینهولد نیبور» از مشهورترین نظریه پردازان رئالیسم در روابط
بین الملل، در قرن بیستم گفته بود که هر که بر خاورمیانه مسلط شود، بر
تمام اروپا مسلط شده است۸ ، رفتار استراتژیک از کسینجر تا
برژینسکی تا زمان بوش و رامسفلد را تفسیر می کند.۹ همچنین نقل
قول ماریوس پلیتر، نویسنده فرانسوی از ولادیمیر لنین، رهبر انقلاب
بلشویکی مبنی بر اینکه ادراک استراتژی امریکایی این است که راه
پاریس، از مغرب (مراکش) می گذرد.۱۰

منظور لنین از مغرب، همان مغرب عربی است و پیداست که این گفته
لنین، با انقلاب ریف، توسط عبدالکریم الخطابی علیه اسپانیا، در منطقه
ریف مرتبط بوده و گویای اهمیت استراتژیکی مغرب (

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.