پاورپوینت کامل «چالش ها، فرصت ها» روند ملت سازی در افغانستان ; قسمت دوم ۱۰۳ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل «چالش ها، فرصت ها» روند ملت سازی در افغانستان ; قسمت دوم ۱۰۳ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۰۳ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل «چالش ها، فرصت ها» روند ملت سازی در افغانستان ; قسمت دوم ۱۰۳ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل «چالش ها، فرصت ها» روند ملت سازی در افغانستان ; قسمت دوم ۱۰۳ اسلاید در PowerPoint :
۱۶
۳. روند تطور روابط ج.ا. ایران با افغانستان
به دلایل فرهنگی، نژادی، زبانی، تاریخی و مذهبی، ایران دارای
بیشترین و بهترین زمینه های روابط و همکاری با افغانستان بوده است.
با این حال، روابط دو کشور از گستردگی کافی برخوردار نبوده است!
مهم ترین دلایل عدم گسترش روابط دو کشور را می توان در رقابت های
شرق و غرب در گذشته، برای محدود کردن نقش ایران در امور منطقه ای
و افغانستان، به خصوص پس از پیروزی انقلاب اسلامی و «همگونی
اقتصاد ایران و افغانستان» بررسی کرد.
روابط فرهنگی ایران و افغانستان نیز محدود بوده است. این
محدودیت ها در گذشته، به دلیل نفوذ انگلیس در افغانستان بوده ودر
دوران نفوذ شوروی نیز به دلیل سوابق روابط فرهنگی دو کشور گسترش
نیافت ؛ به خصوص پس از انقلاب اسلامی ایران، نگرانی ها و
محدویت های آنها علیه ایران بیشتر شد.
روابط اقتصادی ایران و افغانستان نیز در گذشته محدود بوده؛ ولی با
توجه به شرایط جدید در منطقه می تواند تا حد زیادی گسترش یابد. در
سال ۱۳۵۰ روابط اقتصادی ایران و افغانستان در حدود یکصد هزار دلار
بوده و درسال ۱۳۵۵ به دلیل روابط جدید داود خان، به ۶ میلیون دلار
رسیده است. این روابط در ۹ ماهه اول سال ۱۳۵۶ به یک میلیون دلار
رسید و در سال ۱۳۵۷ با سقوط رژیم های ایران و افغانستان (داود خان)
به پایان رسید و بعد از آن، تا زمان سقوط رژیم نجیب الله (ابتدای
۱۳۷۱) مبادلات رسمی صورت نگرفت. (علی آبادی، ۱۳۷۵: ۲۵۱).
پس از پیروزی انقلاب اسلامی، بین ایران و دولت های کمونیستی
افغانستان، هیچ گونه روابط اقتصادی، سیاسی و فرهنگی رسمی مهمی
برقرار نشد.ایران هیچ گاه رژیم های کمونیستی حاکم بر افغانستان را به
رسمیت نشناخت و با آن مذاکره نکرد. ایران نخستین کشوری بود که
تجاوز شوروی به افغانستان را محکوم و علیه آن به شدت موضع گیری
کرد و به حمایت از نهضت مقاومت مردم افغانستان و مجاهدین
برخاست و علیرغم آنکه خود درگیر جنگ تحمیلی بود، در حد توان، از
هرگونه کمک به نیروهای جهادی فروگذار نکرد. پس از پیروزی
مجاهدین و تشکیل حکومت اسلامی در کابل، ایران از نخستین
کشورهایی بود که حکومت اسلامی را به رسمیت شناخت و در صدد
کمک و حمایت از آن برآمد.
پس از پایان جنگ ایران و عراق، مسئولان جمهوری اسلامی فرصت
یافتند تا با دید کارشناسانه تری در قضیه افغانستان بنگرند و توجه
بیشتری به مسئله افغانستان نشان دهند و دستگاه وزارت خارجه ایران
که طی سال های۶۷ ـ ۱۳۶۰ در انفعال سیاسی و بین المللی به سر
می برد، به دلیل حضور دولت کمونیستی کامل و عدم حضور مجاهدین از
شرکت در مذاکرات سر باز زده و با قاطعیت آن را تحریم کرده بود. این در
حالی بود که مصوبات موافقت نامه ژنو، سرنوشت آتی افغانستان را رقم
زد و جمهوری اسلامی ایران در بی اطلاعی کامل قرار داشت ؛ از این رو
ایران ناچار تلاش های جدیدی از طریق نزدیک کردن احزاب شیعی با
مواضع نیروهای جهادی اهل سنت مستقر در پیشاور پاکستان را آغاز
کرد. (دانش بختیاری، ۱۳۷۷: ۹۰).
تلاش های ایران در این راستا به پیدایش ائتلاف هشتگانه احزاب
شیعی در تهران منجر شد که در حقیقت قرینه ای بود از ائتلاف هفتگانه
احزاب سنی مستقر در پیشاور پاکستان. ائتلاف هفتگانه پیشاور، با
حمایت تنگاتنگ مقامات پاکستان، پس از خروج ارتش از افغانستان،
دولت موقت را تشکیل دادند. در این دولت موقت که مقر آن در پیشاور
پاکستان بود، سهمی از قدرت سیاسی به ائتلاف هشت گانه شیعی داده
نشده بود. از این رو دستگاه سیاست خارجی ایران که بسیار دیر متوجه
عواقب عدم حضور شان در مذاکرات ژنو گردیده بودند، کوشیدند تا از
طریق گفت و گو با ائتلاف هفت گانه، زمینه حضور ائتلاف هشت گانه
شیعی را در دولت موقت فراهم کنند. (همان: ۹۱).
وزارت خارجه جمهوری اسلامی ایران، طی برگزاری همایش های
مسایل افغانستان و دعوت از رهبران اتحاد هفتگانه پیشاور در تهران
توانست تا اندازه ای جو مفاهمه و گفت و گو را بین دو طرف به وجود آورد؛
اما اقدامات رهبران در سهیم کردن ائتلاف هشتگانه شیعی در دولت
موقت، نتیجه ای در پی نداشت و این امر موجب شد، شیعیان به یک
بازنگری درونی پرداخته و اقدام به تشکیل حزب وحدت متشکل از همه
جریانات افغانستان کنند. این جریان در سال ۱۳۶۸ به رهبری
«عبدالعلی مزاری» پا به عرصه های سیاسی و نظامی افغانستان
گذاشت. (همان).
سیاست خارجی ایران در این سال ها که از حال انزوای نسبی بیرون
آمده بود، یک سلسله اقدامات مقطعی دیپلماتیک بود که از تأسیس
حزب وحدت آغاز شد و به گسترش روابط با تاجیک ها، ازبک ها و
شیعیان اسماعیلی ـ که ادامه آن به ظهور ائتلاف شمال رسید ـ و در
نهایت سقوط رژیم دست نشانده مارکسیستی و تصرف کابل به دست
مجاهدین انجامید.
اندکی پس از روی کار آمدن دولت اسلامی به ریاست «برهان الدین
ربانی» و «احمد شاه مسعود»، حکمتیار با حمایت همه جانبه پاکستان که
مهم ترین حافظ منافع ملی آنها تلقی می شد، در دو جبهه سیاسی، در
قالب شورای هماهنگی، در کنار« صاحب مجددی»، «دوستم» و
«مزاری» علیه دولت اسلامی فعال شد و از طرف دیگر، از منطقه «چار
آسیاب» به منظور جلوگیری از قوام و قیام دولت اسلامی، کابل را به راکت
می بست.
بازیگران سیاست خارجی ایران که از یک طرف در بعد مسایل داخلی،
از حزب وحدت و شورای خارجی جانبداری و حمایت می کرد، از طرف
دیگر حامی دولت هم زبان خود در کابل بود و دولت ربانی را به رسمیت
شناخته بود و کمک هایی را نیز در اختیارشان قرار می داد.
با روی کار آمدن طالبان در افغانستان، سیاست خارجی ایران وارد
مرحله جدیدی شد. در این مقطع، از بحران افغانستان، هر چند ایران
نقش فعالی را ایفا کرد؛ اما در مقابل نقشِ پاکستان چندان کار ساز نبود.
بحران افغانستان به دنبال فرو پاشی شوروی و حمایت تعیین کننده
پاکستان از طالبان، وارد مرحله جدیدی شد. پاکستان نگران این بود که
ایران و ترکیه روابط تجاری خود را با آسیای مرکزی توسعه دهند و در
آینده، ایران به مسیری مهم برای تجارت آسیای مرکزی به اقیانوس
هند از طریق بندر عباس تبدیل شود و بدین ترتیب رقیب بندر کراچی
پاکستان گردد. مسئله دیگر، نیاز پاکستان به نفت و گاز آسیای مرکزی و
ترانزیت آن در این کشور است. پاکستان برای این که به اهداف مورد نظر
خود برسد، باید بر افغانستان مسلط می شد، زیرا این کشور بخشی از
مسیر ترانزیت به شمار می رود . به این ترتیب، پاکستان حمایت از
طالبان را در پیش گرفت و سرانجام با حمایت های مالی و نظامی آن،
طالبان بر تمام افغانستان مسلط شد.
در این مقطع، ایران حامی اصلی نیروهای مخالف طالبان و ائتلاف
شمال محسوب می شد. (جعفری ولدانی، ۱۳۸۲: ۷۳). بالاخره، «سقوط
طالبان» موجب ایجاد فرصت های جدیدی برای ایران در افغانستان شد
و یکی از مهم ترین تهدیدات امنیتی ایران در همسایگی آن حذف
گردید. پس از سقوط طالبان، ایران با شرکت در نشست های سازمان
ملل در ژنو، بن و لویی جرگه اضطراری، به نقش فعال تر خود ادامه داد.
ایران با تشویق گروه های افغان برای همکاری با یک دیگر و همکاری با
سازمان ملل و نماینده ویژه دبیر کل و همچنین تشویق فرماندهان
محلی برای ایفای نقش در سطح ملی و تقویت روابط آنان با دولت
مرکزی، از روند نوین تحولات دولت سازی افغانستان پشتیبانی کرد.
علاوه بر آن، ایران در بازسازی افغانستان مشارکت نسبتاً فعالی داشت
؛ «ارسال کمک های بشر دوستانه» به مناطق مختلف، شرکت در
عملیات جاده سازی و برق رسانی به غرب و شمال غرب افغانستان،
فعال کردن مسیر ترانزیت کالا به افغانستان از طریق بندر چابهار، افتتاح
بیمارستان و مراکز درمانی در زرنج، کمک به دانشگاه ها و اساتید آنها،
آموزش و تجهیز نیروهای پلیس شهری، احیای تئاثر و سینمای
افغانستان از طریق سازمان های غیر دولتی، سواد آموزی کودکان، به ویژه
دختران افغانی توسط نهادهای دولتی و خصوصی، اعطای فرصت
تحصیلی در رشته های مختلف به جوانان مهاجر افغانی و… از جمله
کمک های ایران به افغانستان است.
ایران همچنین، ۶۰۰ میلیون دلار کمک بلاعوض برای باز سازی
افغانستان به این کشور اعطا کرد که بیشتر از کمک های ژاپن بود، سفر
رئیس جمهور ایران به افغانستان، در ۱۳ اوت ۲۰۰۲ که در واقع اولین
سفر یک رئیس دولت خارجی پس از« نشست لویی جرگه اضطراری»
بود، نشان دهنده حمایت ایران از دولت جدید افغانستان ،به ریاست
«حامد کرزای» بود. (همان: ۷۵).
یکی از ابعاد سیاست خارجی ایران در قبال افغانستان در دوره جدید،
مشارکت در باز سازی این کشور بوده است. افغانستان به واسطه حضور
نیروهای بیگانه طی دو دهه گذشته و نیز مشکلات داخلی، فرصتی برای
توسعه نداشته است؛ ولی امروزه در پرتو تحولات نوین جهان، توجه به نو
سازی افغانستان بیش از هر زمانی ضرورت دارد. (گرچه کشورهای
اروپایی همچنان به تمامی قول ها و وعده های خود عمل نکرده اند و
دولتمردان افغان از این بابت به شدت شکایت دارند.). افغانستان برای
مستقل شدن، باید یک صدا سخن بگوید و این امر در چار چوب وحدت
ملی و تلاش برای دولت ـ ملت سازی و همکاری های مبتنی براحترام
متقابل با سایر کشورها، به ویژه همسایگان میسر خواهد بود.
حمایت از برنامه های دولت جدید افغانستان، از اهداف بنیادین
جمهوری اسلامی ایران برای کمک به باز سازی افغانستان است.
فرصت پیش آمده برای ملت افغانستان بسیار مهم و برای جامعه جهانی
در خور توجه است، زیرا حق مردم افغانستان برای توسعه و پیشرفت، باید
به رسمیت شناخته شود. ایران نیز در صدد است، در این کار بزرگ به
خوبی ایفای نقش کند. توسعه تنها یک نیاز برای افغانی ها نیست، بلکه
صلح و ثبات منطقه به توسعه افغانستان وابسته است و ایران نه تنها به
خاطر مردم افغانستان، بلکه برای امنیت ملی و توسعه خود، خواهان
صلح و توسعه افغانستان است. (شاملو، ۱۳۸۲: ۱۲۳).
به طور کلی، سیاست های راهبردی ایران در قبال افغانستان در دوره جدید، بر شش
اصل استوار است: صلح و ثبات، تامین ارضی، حکومت متعادل (مبتنی بر
الگوی ائتلاف منصفانه، مشابه وضعیت عراق نوین)، موازنه قدرت بین
گروه های قومی، روابط دوستانه و همکاری های اقتصادی، ایران شش
اصل فوق را در یک مجموعه می بیند و بین آنها اولویتی قایل نیست و
معتقد است که هر شش اصل، باید با هم و در یک مجموعه فراهم
باشند. (همان)
در مجموع می توان گفت که روند تحولات دولت در افغانستان، طی سه
دهه گذشته بسیار متغیر بوده است. برخی از این دگرگونی ها در جهت
منافع جمهوری اسلامی ایران و موفقیت سیاست خارجی آن بوده و
برخی دیگر، نیز در جهت مخالف منافع و امنیت ملی ایران بوده است و
عمدتاً ناکامی هایی برای سیاست خارجی تلقی می شود.
اگر بخواهیم نتایج تصمیمات سیاست خارجی ایران را در افغانستان
مورد نظر قرار دهیم. پیروزی نهضت مقاومت افغانستان در سال ۱۳۷۰
یک موفقیت برای کلیه بازیگران ضد کمونیست از جمله ایران بود.
حکومت چهار ماهه برهان الدین ربانی که البته تا سال ۱۳۸۱ ادامه
یافت و برای دومین بار در طول تاریخ سیاست و حکومت در افغانستان،
به قدرت رسیدن فارس زبانان محسوب می شود، یک موفقیت دیگر بود؛
اما ناتوانی در حفظ این موفقیت یک ناکامی به حساب می آید.
قدرت گیری طالبان هم از آن رو که در شناسایی و پیش بینی ظهور آنها
ناتوان بودیم و هم به این دلیل که این گروه موفق شد، بر۹۰ درصد خاک
افغانستان حاکم گردد و در نهایت از آنجا که در قتل خبرنگار و
دیپلمات های ایران نقش مستقیم داشت، یک ناکامی تلخ برای دستگاه
تصمیم گیری ایران به شمار می رود. (شفیعی، ۱۳۸۴: ۱۲).
بنابراین، دوره چهار ماهه حکومت برهان الدین ربانی را می توان
نتیجه ای مطلوب و مورد انتظار قلمداد کرد، چرا که هم به سود ایران بود و
هم پیش از آن، در چار چوب معاهده پیشاور تعریف شده بود. ادامه
حکومت ربانی که به طور رسمی یا غیر رسمی نزدیک به ده سال طول
کشید، از نتایج غیر منتظره و مطلوب به شمار می رود، چرا که ربانی باید
پس از اتمام دوره چهار ماهه، قدرت را تحویل می داد، اما خودداری وی
از تحویل قدرت، بنا به دلایل مختلف، موقعیت فارس زبان ها را به رغم
حوادث تلخی که در این دوره گذشت، تقویت کرد. «دوره حکومت
طالبان» از نتایج غیر منتظره و نا مطلوب به حساب می آید، چرا که
نیرویی به یکباره سر بر آورد که نه تنها نسبت به آن شناخت کافی
نداشتیم، بلکه موفق شد، بخش وسیعی از خاک افغانستان را تحت
تسلط خود در آورد؛ همچنین، «تحولات پس از حادثه یازده سپتامبر
(شهریور ۱۳۸۰)»، نتایجی غیر منتظره و مطلوب قلمداد می شود، چرا که
طالبان از صحنه قدرت حذف شد، موقعیت دوستان ایران در حاکمیت
افغانستان تقویت گردید و البته این همه، خارج از انتظار همگان و از
جمله دستگاه تصمیم گیری جمهوری اسلامی ایران اتفاق افتاد.
(همان).
سقوط رژیم طالبان موجب بر چیده شدن تهدید عمده ای از مرزهای
شرقی ایران شد و گروه های نزدیک به ایران به قدرت راه یافتند؛ اما
تحولات اخیر به طور کامل، در جهت منافع ایران نبوده است. از اجلاس
بن در سال ۲۰۰۱ تا برگزاری انتخابات لویی جرگه قانون اساسی در آذر و
بهمن ۱۳۸۲، تحولاتی به زیان ایران در جریان بوده و این روند به طور
تدریجی و در جهت کم رنگ تر شدن نقش ایران ادامه داشته است.
۴. چالش ها و فرصت های روند نوین ملت سازی در افغانستان
با حمله آمریکا به افغانستان و سقوط حکومت طالبان، مرحله جدیدی
از روند دولت سازی در این کشور آغاز شد. روند جدید با بیم ها و امیدهای
بسیار همراه است؛ در صورتی که دولت سازی در افغانستان به
موفقیت هایی قابل توجه و اساسی منجر شود، به صلح و ثبات منطقه
کمک می کند ؛ اما این بیم نیز وجود دارد که ناکامی ها به ایجاد یک دولت
ورشکسته در این کشور منجر شود؛ پدیده ای که در صورت وقوع موجب
پیامدهای سیاسی، امنیتی و اقتصادی ناگواری برای کشورهای منطقه
خواهد شد.
در مجموع فرصت های ناشی از روند جدید دولت سازی در افغانستان
را می توان به ترتیب زیر تشریح کرد:
۱. تشکیل دولت مرکزی: فقدان دولت و اقتدار مرکزی برای سامان دادن به
امور سیاسی، امنیتی، اقتصادی و فرهنگی ـ اجتماعی کشور و تداوم هرج
و مرج و نا امنی، از معضلات تاریخی افغانستان محسوب می شود. روند
نوین دولت سازی به ایجاد دولت مرکزی و فراگیر منجر شده است که به
طور نسبی، بر سراسر افغانستان احاطه دارد؛ از این رو می توان این امر را
به عنوان فرصتی مهم برای تکمیل فرایند دولت ـ ملت سازی
افغانستان و ایجاد توسعه و ثبات در این کشور تلقی کرد.
۲. تغییر قواعد بازی سیاسی از خشونت گرایی به مصالحه: از ویژگی رفتاری اصلی
گروه های قومی و سیاسی افغانستان، طی چند دهه گذشته توسل به
ابزارها و شیوه های زور مدارانه و خشونت آمیز برای کسب قدرت سیاسی
بوده است ؛ اما در دوره اخیر، اکثر گروه ها به جای استفاده از زور و
خشونت، مشارکت در روند سیاسی و رعایت قواعد بازی سیاسی
دموکراتیک را انتخاب کرده اند. این تغییر در الگوهای رفتاری می تواند با
نهادینه شدن آن در بلند مدت، گامی مهم در جهت کاهش خشونت ها و
بی ثباتی سیاسی در افغانستان تلقی شود.
۳. توجه افکار و قدرت های جهانی به تحولات افغانستان: کشور افغانستان از
زمان استقلال آن، عمدتا شاهد بی ثباتی و دگرگونی هایی عمده بوده
است و در تحولات آن نیز قدرت های جهانی و کشورهای منطقه ای ذی
نفع بوده اند؛ اما در هیچ دوره تا بدین حد، توجه جهانی به سوی مسایل
این کشور معطوف نشده است. توجه جهانی به افغانستان فرصتی
تاریخی برای استفاده از امکانات و سرمایه های بین المللی در جهت حل
مشکلات این کشور است که نیازمند مدیریت صحیح از سوی نخبگان
افغانی است.
۴. افزایش سطح صلح و امنیت: افغانستان در دوره های گذشته، شاهد سطح
پایین و نا مطمئنی از امنیت و صلح بوده است و خشونت و نا امنی وجه
بارز جامعه بوده است. حضور نیروهای بین المللی در این کشور و کنترل
گروه های خشونت طلب و همچنین تمایل گروه های سیاسی داخلی به
سوی مصالحه و مشارکت، موجب افزایش سطح و صلح امنیت در این
کشور شده
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 