پاورپوینت کامل اروپا و باور به هم سازی اسلام و تمدن ۱۰۷ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
3 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل اروپا و باور به هم سازی اسلام و تمدن ۱۰۷ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۰۷ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل اروپا و باور به هم سازی اسلام و تمدن ۱۰۷ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل اروپا و باور به هم سازی اسلام و تمدن ۱۰۷ اسلاید در PowerPoint :

۲۳

امروزه در اندیشه اروپایی و غربی، تمایلی برای بازنگری درباره نگره
حاکم بر رابطه عقل و دین پدید آمده است. این بازنگری، با توجه به دو
مسئله ؛ معنای روشن تری می یابد: نخست اینکه زیاده روی در
مادیت گرای و مصرف زدگی و کاهش نقش دین و معنویات در زندگی
افراد و جوامع، موجبات دلزدگی را فراهم کرده است و دیگر فزونی یافتن
مظاهر خشونت و رابطه آن با وضع ژئواستراتژیک اروپا و رواج ترور و… که
امنیت جهانی را تهدید کند. این دو مسئله، به بازنگری در نقش دین در
زندگی انسان و بحث رابطه عقل و دین نیاز دارد. در این گفت و گو،
شماری از اندیشمندان آلمانی، برخی پرسش های مربوط به این مسئله
را دکتر محمد سبیلا در میان نهادند. مهم ترین محورهای پاسخ سبیلا
عبارت است از:

۱. ایده جدایی دین و دولت در اروپا، به منزله راه حل معضلات
تاریخی ای که در اروپا جریان داشت.

۲. در جهان اسلام، برخلاف غرب و اروپا، به لحاظ تاریخی، نهاد
سیاست تحت سلطه نهاد دین نبود ؛ از این رو مشکلاتی که به دلیل
سلطه نهاد دینی بر نهاد قدرت و سیاست در اروپا به وجود آمد، در جهان
اسلام پدید نیامد.

۳. در تاریخ اسلام، هیچ حرکت سکولاری که اسلام را مورد طعن و
مناقشه قرار دهد، به وجود نیامده و جامعه اسلامی و عربی، همواره
جامعه ای دینی بوده و هست. بر این اساس جست و جوی ریشه های
قدرت سکولار در اسلام بی معناست و نمی توان آمیختگی دین و دولت
یا دین و دنیا را در اسلام نادیده گرفت و اساساً سکولار سازی زندگی
سیاسی و ایجاد جدایی کامل میان دین و سیاست در جامعه دارای
فرهنگ دینی، مطلوب و مشکل گشا نیست.

۴. نوسازی فرهنگ دینی و گشودن دریچه آن به روی دستاوردهای
علوم انسانی و اجتماعی، راه حل مشکلات فرهنگی فکری است. د راین
مسیر، باید به احیای سنت عقلانی که هم به لحاظ متنی و هم به لحاظ
فرهنگی در اسلام وجود دارد، روی آورد.

۵. در جهان معاصر، پس از ترقی های علمی و عقلانی شدن اقتصاد و
سیاست، احساسات دینی بار دیگر به مثابه واکنشی در برابر ستیزه
جویی های غرب و مادیت فن آوری و اباحیت ارزش های فرهنگی موجود
در غرب برانگیخته شده است. امروز جهان در عصر بازگشت دین و
رستاخیز معنویات به سر می برد.

جهان مسیحی الاصل غرب، در سپیده دم دوران جدید، تکلیف خود را
با قضیه ای اساسی در حیات تمدنی و فرهنگی خویش که همان مسئله
عقل و عقیده، و دین و دولت باشد، مشخص کرد. این تعیین تکلیف نیز
چندان ساده و آسان صورت نمی پذیرفت، بلکه به انقلاب های متعددی
نیازمند بو دکه باید به نام ضرورت عقلانی سازی جامعه و تأسیس آن بر
مبادی علمی ـ دنیوی در مقابل مبادی دینی ای که قدرت خود را از قوه
متعالی الهی می گیرند، به راه می افتاد. آیا ممکن است، چنین چیزی در
فرهنگ ها و تمدن های دیگر، مانند تمدن اسلامی اتفاق افتد؟ آیا اساساً
لازم است که چنین مسیری برای نوسازی قدرت و بنای دولت مبتنی بر
قانون طی شود یا آنکه مسلمانان راه دیگری برای آمیختن با جهان
معاصر که درد و بخش مسیحی و عقلانی، از سوی غرب رهبری می شود،
سراغ دارند؟

تحولی که در غرب اتفاق افتاد، بستر و مؤلفه های خاصی دارد که با بستر تاریخ اروپا
مرتبط است.

الف. چون غرب شاهد جنگ های دینی طولانی و خونینی بوده که از
این میان می توان، به جنگ های مسلحانه میان کاتولیک ها و
پروتستان ها در فرانسه، از سال ۱۵۶۲ تا ۱۵۹۸ اشاره کرد که هشت
جنگ دیگر نیز از درون آن زاده شد که به ظاهر ناشی از اختلافات دینی
بود ؛ ولی در عمق آن عوامل سیاسی، چون طمع اشراف برای دست یابی
به قدرت جریان داشت. مشهورترین این جنگ ها، پیکار قدیس
بارتیلمی (۱۵۷۲) است. معروف ترین قراردادهای صلح در این دوره،
پیمان نانت(Nantes) در ۱۵۹۸ است که در حقیقت اقرار به صلح و
تسامع در میان طوایف دینی است .

ب. اروپای غربی، گذشته از جنگ های دینی خونین و طولانی، شاهد
نزاعی شدید میان کلیسا و دولت بوده است. کلیسا بر قدرت سیاسی
سلطه و حاکمیت داشت و شاهان را منصوب می کرد و به آنها مشروعیت
می بخشید.

دو مسئله یاد شده، حداقل در ضرورت ایجاد راه حلی برای مشکل
دینی در غرب، از راه به کار اندختن مبدأ مسیحی جدایی میان قدرت
دینی و قدرت سیاسی، نقش داشته اند.

به موازات این زایش تاریخی، اندیشه فلسفی و به شکل خاص، فلسفه
سیاسی در غرب شکوفا شد و رونق یافت و فلاسفه سیاسی ای چون
ماکیاول، اسپینوزا، مونتسکیو، روسو، لاک و هابز ظهور یافتند. در آغاز،
معضله سیاسی، به بنیادی جدید از معضله الهیات اخلاقی متمایز شد و
این مسئله در سطح نظری، با ظهور نظام های سیاسی و منظومه های
فکری ای موازی بود که در سطح عملی ،حق الهی در حکومت را مورد نقد
قرار می داد.

بنابراین، جدایی میان دین و دولت، به مثابه حل این معضلات و
نزاع های تاریخی است، زیرا به رغم اینکه ایده جدایی میان آن دو، به
حکم این سخن مسیح که کار قیصر را به قیصر و کار خدا را به خدا
بسپارید، از آغاز در فرهنگ مسیحیت وجود داشت ؛ اما در تاریخ، جز
پس از جنگ های طولانی و خونبار، مورد اعتناد و توجه قرار نگرفت. این
ایده پس از آن جنگ ها، به مثابه راه حلی برای معضلات نزاع های
سیاسی در دو وجه عقیدتی (ایدئولوژیک) و سیاسی ظهور یافت.

اما در فضای عربی ـ اسلامی، وضع متفاوتی جریان داشت. اگر در
غرب، دین بر سیاست حاکم بود و آن را به تسخیر خود در آورده بود، در
شرق عربی ـ اسلامی، این سیاست بوده که بر دین سلطه و سیطره داشته
و آن را جهت می داده و از آن به نفع خویش، سوء استفاده می کرده و در
بسیاری، موارد از آن به عنوان ایدئولوژی و منبع مشروعیت سیاسی و
حکومت مطلقه خلفایی که خود را سایه خدا بر روی زمین می دانستند،
بهره می گرفته است.

در این دوران (حاکمیت سیاست بر دین) در فضای اسلامی ـ عربی،
پدیده جنگ های دینی به استثنای نزاع های سیاسی چهار قرن نخست،
به صورت جدی و چشمگیر جریان نداشته است، زیرا با روی آوردن
دولت های اسلامی به گسترش مرزها و درگیر شدن آنان در جنگ های
خارجی، موجب آرام گرفتن درگیری های داخلی می شد.

پس از قرون جمود و انحطاط ـ تقریباً در میانه قرن دهم تا هجدهم
میلادی ـ این جهان (عرب و اسلام) در برابر استعمارگرانی که غالب
مناطق عربی اسلامی را تهدید می کردند، سر به شورش برداشت.
استعمار سیاست دوگانه ای را در پیش گرفته بود که یک سوی آن،
نوسازی تکنولوژیک، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی و سوی دیگری آن،
توجه ویژه به سنت های قبیله ای، نژادی، محلی، میراث های خرافی
محلّی و همه عوامل انشعاب اجتماعی، نژادی و زبانی در این کشورها
بود.

در این چار چوب، اندیشه های نوزایانه ای در مناطق مهم جهان اسلام،
چون مصر، عراق و شام شکل گرفت که به همسازی میان اسلام و تمدن
جدید و عقل و نقل فرا می خواند.

الگوی این نوزایی نخست، گرایش میراثی ـ عقلانی و نوسازانه ای
است که در اندیشه های سید جمال و دعوت سازواری گرا و عقلانی محمد
عبده و دعوت به بعد معنوی و دعوتی اسلام و جدایی میان اسلام و
حکومت که کتاب الاسلام و اصول الحکم علی عبدالرازق، حاکی از آن
است، به چشم می آید؛ اما از سال ۱۹۴۸ م جهان اسلام در نتیجه اشغال
فلسطین و آوارگی ملت آن و به راه افتادن چندین جنگ مستقیم از
سوی غرب ـ فرانسه و انگلیس در مرحله نخست و انگلستان و امریکا در
مرحله دوم ـ با نظام های ناسیونالیست عرب، وارد تحولی تدریجی شد.
جنگ های اسرائیل، فرانسه، انگلستان و امریکا، با کشورهای عربی و
اسلامی در سال های ۱۹۴۸ ـ ۱۹۵۶ ـ ۱۹۶۷ ـ ۱۹۷۳ ـ ۱۹۸۳ و ۲۰۰۳،
تحولی شگرف در آگاهی عرب ها و مسلمانان که د رحال برداشتن
نخستین گام های آشنایی با غرب و پیروی از تجربه غربی و عقلانی
سازی سیاست و نوسازی ساختارهای اجتماعی و فرهنگی بودند، پدید
آورد. پس از حوادث یاد شده، جهان اسلام به تدریج به پناه جستن و
تمسک به میراث دینی اش روی آورد، تا آن را چون ابزاری برای طرد
مظاهر فرهنگی، نوسازی و برخی مظاهر سیاسی آن را به کار گیرد.

امروزه در چشم انداز و فضای جهان اسلام و عرب، شاهد چالشی
عمیق میان دو جریان سنتی و نوگرا هستیم. جریان سنتی، غرب و
نوگرایی را یک کاسه می بیند و میان غرب عقلانیت محور و غرب
عداوت جو، و میان نوگرایی و استعمار تفاوتی نمی نهد و نوگرایی را
تخریب، خود باختگی و مسخ هویت می شمارد؛ اما جریان نوگرا میان
پوسته و مغز فرق می نهد و میان عقل، به مثابه چراغی فرا راه معرفت و
عقل به مثابه ابزار سلطه، تمییز و تمایز می بیند آن بُعد از غرب را که
حامل، مبشر و مروج روشنگری است، از بُعد استعماری و امپریالیستی
آن متفاوت می داند و عقل به مثابه آزادی را، از عقل به مثابه ابزار سلطه
تفکیک می کند.

سرنوشت این چالش از سویی به روندهای جهان بستگی دارد و از
سویی دیگر، به استواری و قدرت طرف های داخلی که عقل سیاسی، به
ویژه عقل فرهنگی اشان با هم تنازع دارد. در حوزه آگاهی و اندیشه،
دستاوردها و نهادها و حقوق گاه گام هایی به پیش و گاه قدم هایی به
عقب برداشته می شود و به هر حال، شاهد افت و خیزهایی هستیم.

می دانیم که سکولاریسم غربی، حادثه تاریخی یگانه ای در خود تاریخ تمدن غربی
نیست، زیرا پیش از آن یونانیان باستان به این ایده دست یافته و قانون طبیعی را به جای
قانون الهی نشانده بودند. آیا می توان در میراث اسلامی بذرهای تلاش برای تأسیس
قدرتی سکولار را که اساساً به مشکلات دنیوی جامعه اهتمام داشته باشد، پیدا کرد؟ اگر
سکولار شدن جامعه، شرطی ضروری برای نوسازی ملل اسلامی باشد، چگونه می توان
چنین تلاش هایی را ـ در صورت مثبت بودن پاسخ ـ احیا کرد؟

تاریخ جوامع و تاریخ فرهنگ ها، تاریخ نزاع میان نیروهای پیشرفت و
عوامل رکود است. هر کدام از این نیروها با استفاده از فهم و تفسیری
معین، متناسب با جایگاه اجتماعی، نیازها و آگاهی خود، تبلور نگره ای
ایدئولوژیک است که گویای وضعیت و آرزوی های آن است.

جهان عرب و اسلام به طور کلی، همچنان در بند نیروها، نخبگان و
قدرت های سیاسی سنتی است، زیرا به استثنای خیزشی که در قرون
اولیه تجربه کرد و شعله ای درخشان در علم و معرفت پروری بر افروخت و
با حرص و ولع فکری، و تمدنی آشکار، پرده مجهولات جغرافیایی و
فکری را به کناری زد، پس از آن به ورطه سنت غلتید و تحت سلطه
نیروهای محافظه کار و گاه تبهکار درآمد، به نظر من، این وضعیت،
قانونی است که تاکنون بر تاریخ عرب و اسلام حاکم بوده است.

از آن رو که اندیشه افقی است که تاریخ در چار چوبش حرکت می کند و
نمایاننده سقف و حد ممکن است، حرکت های نو اندیشی فکری و
عقلانیت و روشنفکری به شکل محدود نادر، در این تاریخ وجود داشته
است ؛ مانند جنبش معتزله در گذشته و حرکت نوزایی در اوایل قرن
بیستم و گرایش های عقلانی فلسفی برخی نخبگان ، رشد و بالندگی و
رواج نداشته تا به نظام های فکری یا حتی به نیروهای اجتماعی فعال
تبدیل شود، بلکه اندیشه های انقلابی و نو اندیش و روشنفکر غالباً از
سوی برخی افراد پراکنده و پریشان یا مجموعه هایی با فعالیت و تأثیر
محدود ابراز شده است.

حتی برخی گروه های اجتماعی چون قرامطه که در دل خود
اندیشه های انقلابی و نو گرایانه، به ویژه در سطح سیاسی اش داشتند، به
سرعت در ورطه طغیان، سرکشی و هرج و مرج گرایی غلتیدند و ناگهان
خود را در بیرون از دایره جامعه و فاقد مشروعیت و تاثیر یافتند.

با این حال، باید به این نکته اشاره کنم که در تاریخ اسلام، تقریباً هیچ
حرکت سکولاری وجود نداشته است و به استثنای برخی گرایش های غلو
گرایانه، چون ابن راوندی که به تجاهر به الحاد کشید، جامعه اسلامی در
تاریخ خود، هیچ حرکت فکری یا سیاسی قوی ای را که اسلام را مورد
طعن و مناقشه قرار دهد، شاهد نبوده است. تاریخ جوامع اسلامی، شاهد
ظهور اشخاص یا عناوین زیادی از مجادله گران و منکران نبوده است.
جامعه عربی ـ اسلامی از ظهور اسلام تاکنون، جامعه ای دینی بوده است.

بنابراین جست و جوی ریشه های قدرت سکولار در اسلام بی معنا
است، زیرا خود اسلام، در متون تأسیسی خویش به این سخن تمایل
دارد که اسلام از دین و دولت تشکیل می شود و اینکه نمی توان دنیا را
بدون دین یا قدرت را بدون عقیده تصور کرد. این واقعیتی است که قابل
پوشش نیست و باید آن را پذیرفت و با آن به مثابه مسئله ای پایدار
تعامل برقرار کرد.

مشکل اسلام، نبود «تلاش های برای تأسیس قدرتی سکولار»
نیست، بلکه مشکل سر سختی و عدم انعطاف تأویل ها و تفسیرهای
نخستین از اسلام و تبعیت مداوم آن تأویل ها و تفسیرها از سنت
ارتدکسی و محافظه کاری است. اندیشه اسلامی، حداقل از قرن
شانزدهم به بعد، در خارج از دایره تحولات بزرگ فکری ای که بشریت
شاهد آن بوده، قرار داشته است. اکتشافات علمی ای که چهره جهان را
دگرگون کرد و شوک های کیهان شناختی و زیست شناختی و روان
شناختی شگرفی بر بشریت وارد ساخت. از دیگر مشکلات اساسی
اسلام جهود اجتهاد و هیمنه تفسیرهای فقهی محافظه کارانه است که
مؤلفه های آن در قرائت متن در حد و سطح معرفتی چهار قرن نخست
هجری است.

مشکل اساسی اسلام از نظر من، نبود میراث و سنتی سکولار نیست،
بلکه مشکل عدم تکامل و تطور فرهنگ اسلامی و عدم توجه به
داده های جدید علمی و تکنولوژیک به ویژه در حوزه علوم انسانی است.
بنابراین راه حل، نوسازی فرهنگ اسلامی و آشنایی با یافته های جدید
در حوزه علوم انسانی و اجتماعی است. ضرورت آشنایی با دستاوردهای
جدید علوم انسانی و اجتماعی، تنها از آن رو نیست که این علوم، بر
پدیده های اجتماعی پرتو می افکند و فهم و تفسیر عملی آنها را از
رهگذر عوامل ملموس و محسوس میسر می سازد ؛ از آن رو علوم
انسانی، در فهم پدیده دینی از راه تبیین ابعاد مردم شناختی، روان
شناختی، اقتصادی، اجتماعی و ایدئولوژیک، تحولی شگرف پدید آورده
است.

بنابراین در حد دیدرس، مطلوب و راه حل، سکولار سازی زندگی
سیاسی و ایجاد جدایی کامل میان دین و سیاست، در جامعه ای دارای
فرهنگ دینی نیست، بلکه راه درست و اساسی، نو سازی فرهنگ دینی
از راه گشودن آن به روی داده های علمی عصر، به ویژه دستاوردهای
علوم انسانی و اجتماعی و انفتاح آن به روی فضاهای جدید جهان است،
زیرا فرهنگ به چار چوب فکری مناسبی برای روند مردم سالاری تبدیل
می شود.

جوامع عربی و اسلام، در واقع و عمل وارد حوزه مدرنیسم شده اند؛ اما با
مقاومت ها و سرگرانی هایی که منشأ آن، غالباً فرهنگ سنتی است.
هدایت عملیات نوسازی فراگیر به رغم همه تردیدها، مقاومت ها و
سرگردانی ها، مسیری ناگزیر و واقع گرایانه است که با اوضاع بین المللی
و منطقه ای مرتبط است و باید به وسیله نوسازی فرهنگی، پشتیبانی و
تغذیه شود و از پیمودن راه هایی که با طبیعت و ماهیت جامعه اسلامی
سازگاری ندارد، پرهیز شود.

سکولاریسم رابطه ای محکم با عقل و عقلانیت دارد و حتی می توان گفت که عقلانیت
اساس سکولاریسم غربی است. معروف است که دشواره عقل و کاربست آن، از آغاز ظهور
اسلام طرح شد و از همان زمان تاکنون، تکلیف این دشواره، با طرد عقل، چه از سوی
قدرت های سیاسی در دوره های مختلف تاریخ اسلام و چه از سوی برخی نظریه پردازان
مسلمان تعیین شده است. آیا نیازی برای احیای دوباره بال اصلی دوم اسلام یعنی عقل
احساس نمی شود ؛ اسلام، نه تنها به عنوان دین، بلکه به مثابه نظامی سیاسی و قدرتی
دنیوی، آن هم در زمانی که جوامع اسلامی باید سوار قطار مدرنیسم شوند؟

دوست دارم میان سکولاریسم سیاسی و سکولاریسم فرهنگی فرق
بگذارم. سکولاریسم سیاسی به حوزه سیاسی محدود است ؛ یعنی حوزه
سیاسی به عنوان حوزه مصالح، از حوزه عقیدتی، به عنوان حوزه اصول و
آرمان ها و ارزش های معنوی و اخلاقی مستقل است؛ در حالی که حوزه
عقیدتی، شامل و فراگیر تلقی می شود ؛ بدین گونه که به همه پدیده های
طبیعی، اجتماعی، روانی و ذهنی، نه به این دلیل زاییده عوامل معنوی
متعالی هستند، بلکه از آن جهت که دینامیک و مؤلفه های زمانی و
مکانی و مادی قابل رصد و حساب و کتاب ریاضی می نگرد و بر تمییز
میان تفسیرهای غیبی متعارض، با علم و تفسیرهای علمی قابل رسد
اصرار می ورزد.

باید به این نکته اشاره کرد که سکولاریسم سیاسی از یک سو و در
مرحله نخست، بر جدایی میان دو حوزه متعالی و زمینی و سپس بر
عقلانی سازی(Rationnalism) حوزه سیاسی استوار است. منظور از
عقلانی سازی در اینجا غیر از عقل به معنای متعارف در تاریخ اندیشه و
نیز غیر از عقلانیت فلسفی است. عقلانی سازی در این جا، به دو
معناست:

۱. عقلانی سازی به مثابه حساب و کتاب (مشتق از Rolioدر لاتین
که به معنای حساب است) ؛ در این مفهوم، عقل به منزله نظام حسابی
ریاضی، کمیت ها و دخل و خرج ها را حساب می کند.

۲. عقلانی سازی، به معنای رشد بخشیدن، اما نه به مفهوم اخلاقی
آن، زیرا آ

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.