پاورپوینت کامل روحانیت و سیاست ۶۵ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
3 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل روحانیت و سیاست ۶۵ اسلاید در PowerPoint دارای ۶۵ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل روحانیت و سیاست ۶۵ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل روحانیت و سیاست ۶۵ اسلاید در PowerPoint :

۴

با ظهور حضرت امام خمینی در اوایل دهه چهل، حوزه علمیه قم
برای نخستین بار سیاسی و به کانون مخالفت علیه دولت مبدل گردید. در واقع او
توانست با تغییر جغرافیای کانون مخالفت با رژیم؛ یعنی از تهران، به قم، برای
همیشه بر اهمیت شهر قم بیفزاید و همواره آن را خواسته یا ناخواسته با سرنوشت
عمومی جامعه ایران پیوند دهد. حاج آقا روح الله خمینی، همان کسی است که پس از
استخاره آیت الله حائری جهت آمدن به قم، به عنوان جزیی از خانواده، همراه او به
قم آمد و تمام سختی ها و خوشی های این شهر را لمس کرد و در همین شهر نیز به
مرجعیت رسید. وی علیرغم اینکه بعدها سیاست سکوت گرای عصر حائری را اشتباه
خواند، اما در دوره زعامتش از او تبعیت کرد و نخستین فریادهای اعتراض آمیزش را
به لابلای گفته هایش در کشف اسرار سال (۱۳۲۳) حواله داد. امام خمینی از جمله
کسانی بود که در تشویق حضور آیت الله بروجردی در قم نقش مهم و مؤثری داشت و حتی
به منظور ترویج مرجعیت اش به برخی شهرستانها رفت و با افراد موجه تماس برقرار
کرد. وی با وجود مقام تدریس، به همراه شاگردانش در درس خارج فقه آیت الله
بروجردی شرکت می کرد و تقویت او را تقویت حوزه علمیه می دانست(۱). مقام آیت
الله خمینی در بیت آیت الله بروجردی چنان بود که برخی او را وزیر خارجه آیت
الله بروجردی خوانده اند(۲). با وجود این، آیت الله خمینی مشی سیاسی آیت الله
بروجردی را نمی پسندید و انتظار داشت تا او مانع از اعدام فدائیان اسلام
شود(۳). از سوی دیگر، آیت الله بروجردی نیز حمایت حضرت امام از فدائیان اسلام
را نمی پذیرفت و می گفت: نمی دانم چرا بعضی از عقلای قم از اینها حمایت می کنند
(۴). با رحلت آیت الله بروجردی در دهم فروردین ۱۳۴۰، ریاست شانزده ساله اش بر
مذهب (در سال ۱۳۲۴ تا ۱۳۴۰) به پایان رسید. با رحلت او نیز مرجعیت عامه از قم
رخ بر بست و آینده مرجعیت در قم به مخاطره افتاد. محمد رضا شاه، در گذشت او را
به آیت الله حکیم تسلیت گفت تا به روحانیت قم بفهماند که علاقه ای به تداوم
مرجعیت در ایران ندارد. با اینکه آیت الله سید عبدالهادی شیرازی ـ مرجع ایرانی
الاصل ـ نیز همچون آیت الله حکیم، شهرت داشت، اما شاه در گذشت آیت الله بروجردی
را بدو تسلیت نگفت و به گفته مرحوم صالحی نجف آبادی:

«حکیم، هم عرب بود و هم دروس خود را به عربی می گفت و بیشتر
در کشورهای عربی نفوذ داشت. هر چه مرجعیت در او متمرکزتر می شد به نفع تهران
بود». (۵)

این در حالی بود، که در حوزه علمیه قم ـ کسانی که در مظان
مرجعیت بودند ـ کسی صلاحیت مرجعیت عامه را نداشت و همگان در عرض هم، شأنیت
دستیابی به آن را دارا بودند. با این همه، بیت آیت الله بروجردی، علاقه مند به
انتقال مرجعیت به آیت الله گلپایگانی بود؛ زیرا حضرت آیت الله گلپایگانی، فقیهی
محتاط بود و سابقا آیت الله بروجردی نیز احتیاط های خود را به وی ارجاع
می داد.نگرانی از آینده زعامت حوزه علمیه، سبب شد تا مرحوم بهبهانی بزرگ از
تهران به قم سفر و در هفتمین روز در گذشت آیت الله بروجردی کلیه کسانی را که در
مظان مرجعیت بودند جمع و در باره آینده حوزه با آنان مشورت کند. درباره آنچه در
این جلسه رخ داده، اطلاعات کاملی در دست نیست، اما بر آیند آن، نوعی تقسیم کار
بین افراد شاخص آن جلسه بود. قرار شد آیت الله گلپایگانی و شریعتمداری، هر کدام
نیمی از شهریه آیت الله بروجردی را پرداخت کنند و آیت الله نجفی مرعشی نیز نان
حوزه را تأمین نماید و آیت الله خمینی نیز با تأکید بر این که فقط تدریس در
حوزه را می پذیرد، عملاً از پرادختن و شئون مرجعیت پرهیز کرد (۶) و جهت دستیابی
به وحدت در مرجعیت، آیت الله سید احمد خوانساری را که قبلا از قم به تهران
مهاجرت کرده بود، معرفی نمود، اما پیشنهاد آقا سید روح الله، مورد استقبال قرار
نگرفت و تقدیر چنین بود که مرجعیت در میان همین چهار نفر تجزیه شود. از میان
آنان، آیت الله گلپایگانی و شریعتمداری از شهرت بیشتری برخوردار بودند. آیت
الله گلپایگانی، عالمی محتاط و غیر سیاسی بود و مرجعیت او تداوم بخش مرجعیت
بروجردی به حساب می آمد، اما شریعتمداری شناخته تر از همه بود و در مسائل سیاسی
تبحر خاصی داشت و می توانست به راحتی برای گروه های مذهبی ـ سیاسی آن دوره، مثل
نهضت آزادی، مرجع دینی شود. بر خلاف آن دو، آقا سید روح الله، معروفیت عامه
نداشت (۷) و جز روحانیون در حوزه، کسی او را نمی شناخت و بیشتر در سایه تلاش
شاگردانش، که بخشی از آنها در محفل درسی علامه طباطبایی حاضر می شدند و نیز
جنبشی که خود او علیه شاه به راه انداخت، مشهور شد. با پذیرش و گسترش مرجعیت
آیت الله خمینی او می توانست در ذیل اقتدار و مصونیت حاصل از آن، به برخی از
دغدغه های اجتماعی و سیاسی اش جامه عمل بپوشاند و حوزه را بر خلاف میل سنتی ها
بیش از گذشته به سرنوشت عمومی کشور پیوند دهد. او با مسلح شدن به تجارب سیاسی
مشروطه (۸) به این سو، دریافته بود که همواره باید از موضع مرجعیت و یا در پناه
آن در یک رشته اقدامات سیاسی شرکت کند و به جای آنکه خود را با نهاد دولت درگیر
سازد، مرجعیت و به تبع آن نهاد روحانیت را با آن مواجه نماید.

از نظر امام خمینی، حرکت سیاسی پاره ای از روحانیون، به جهت
فقدان عنصر حمایتی مرجعیت با شکست روبرو شده بود. نواب صفوی رهبر فدائیان
اسلام، طلبه ای نوآموز بیش نبود و هرگز نتوانست روحانیت سنتی و مقام مرجعیت را
حتی به ممانعت از اعدامش فعال کند. آیت الله کاشانی نیز علی رغم صلاحیت های
علمی اش، هرگز به مرجعیت نرسید و هیچگاه نتوانست حمایت آیت الله بروجردی را به
طور علنی جلب نماید. اینکه بنابر روایتی مسموع، امام خمینی در قبال تهدید شاه
مبنی بر تکرار سناریوی نواب و کاشانی، گفته بود: «خمینی بجای اینکه خود را با
او درگیر کند، حوزه و مرجعیت را بر سرش خراب می کند»، گویای درک عمیق او از
جایگاه مرجعیت بود. به همین دلیل در نخستین حادثه ای که امام خمینی در قبال آن
موضع رسمی گرفت، قبل از آنکه خود ایشان واکنشی منفردانه بگیرد، بلافاصله مراجع
طراز اول قم را دعوت و درباره لایحه انجمن های ایالتی و ولایتی (مصوب ۱۶ مهرماه
۱۳۴۱) به مشورت نشست و از آنها خواست تا مشترکاً طی تلگرافی به شاه مخالفت خود
را با لایحه مذکور اعلام و لغو فوری آن را درخواست کنند. گذشته از مطالبات آمده
در متن تلگراف، آنچه بیش از همه اهمیت داشت، درگیر شدن بدنه حوزه، پس از چهار
دهه انزوا و سکوت با حوزه سیاست بود. و این آغازی بود، که هیچ گاه پایانی
نیافت. دروس حوزه علمیه قم به مناسبت تصویب لایحه مذکور دو ماه تعطیل گردید و
سرانجام، اسدالله علم، نخست وزیر وقت در روز شنبه ده آذرماه، در مصاحبه ای لغو
آن را اعلام و آن را غیر قابل اجرا دانست. چند ماه بعد، در ۱۹ دی ماه ۱۳۴۱، شاه
رسماً اعلام کرد که قصد دارد اصول شش گانه ای را تحت عنوان انقلاب سفید به
رفراندوم بگذارد، اما ابهام های موجود در این اصول شش گانه و نیز پیشگامی شخص
شاه در اجرای آن به تدریج موجب تشتت در میان مراجع عظام شد و از این زمان به
بعد بود که تداوم مبارزه، با مشکلات جدیدی مواجه گردید، که بعد از آن اغلب
مراجع، خط مشی امام خمینی در مقابل شاه را تأیید نکردند و آن را تند دانستند.

از این رو آیت الله شریعتمداری به فرستاده آیت الله خمینی
گفته بود:

«شما بروید آیت الله خمینی را نصیحت کنید، که این قدر
روزنامه نگاری نکنند. این شیوه مبارزه، شیوه علمایی نیست. شیوه روزنامه نگاری
است. به شاه اهانت نکنید، اینقدر به دولت حمله نکنید»(۹).

حتی عده ای از سنتی های حوزه با تمسک به آیه شریفه «و لا
تلقوا بأیدیکم الی التهلکه» (۱۰) مخالفت با شاه را تهلکه ای دانستند که اسباب
هلاکت آنان را فراهم خواهد کرد (۱۱). لذا این مسائل نشان می دهد که امام خمینی
به آسانی نمی توانست حوزه ای را که چهل سال به انزوای از سیاست خود گرفته و به
لحاظ نظری همچنان سلطنت شاهنشاهی را نظریه مقبول می انگاشت، این چنین با شاه
درگیر کند. البته خود حضرت امام نیز به این نتیجه رسیده و به محلاتی گفته بود:
در برخورد با انقلاب سفید امیدی به مراجع ندارد و خود باید به تنهایی ادامه
مسیر دهد (۱۲). علیرغم بروز مخالفت ها با ورود آیت الله خمینی به عرصه مخالفت
با شاه، وی در روز ۲ بهمن ماه ۱۳۴۱ طی اعلامیه ای موارد غیر قانونی رفراندوم را
بر شمرد و آن را رفراندومی اجباری نامید و در مقابل حکم اسلام و قانون اساسی
بی ارزش دانست (۱۳). با این همه، علما در یک عمل انجام شده قرار گرفتند و طی
اعلامیه هایی رفراندوم را تحریم کردند. شاه نیز جهت متقاعد کردن مراجع قم در
روز ۴ بهمن به قم آمد تا با آنان درباره رفراندوم به گفتگو بنشیند، اما با
بی اعتنایی و عدم استقبال مردم قم مواجه شد و در سخنرانی خود، روحانیت را
ارتجاع سیاه و بدتر از ارتجاع سرخ و صد برابر خائن تر از حزب توده و مخالف
اصلاحات نامید. و این موضوع نقطه آغاز ستیز دامنه دار شاه با روحانیت شد؛ چیزی
که سنتی های حوزه علاقه ای به آن نداشتند، لذا از این زمان به بعد، برخوردهای
طرفین از عرف تلگراف نویسی و نامه نگاری، خارج و به جسارت های علنی کشانده شد.
اما آنچه تخاصم فیما بین حوزه و شاه را غلیظ تر کرد، فاجعه مدرسه فیضیه بود، که
درست دو ماه پس از برگزاری رفراندوم اتفاق افتاد. در این حادثه تعداد زیادی از
طلاب و روحانیون مورد ضرب و شتم قرار گرفتند، که گرچه این حادثه از سوی بسیاری
از مراجع قم محکوم گردید، اما تهدیدهای دیگری از سوی شهربانی قم، مانع از
واکنش های بعد شد و عملاً آنان را وادار به سکوت کرد. آیت الله خمینی به مناسبت
فرا رسیدن چهلمین روز فاجعه فیضیه، طی اعلامیه ای، سلطنت پهلوی را دستگاه جبار
خواند و حادثه فیضیه را فاجعه بزرگ اسلام دانست (۱۴) و به مناسبت شروع دروس
حوزه که به مدت چهل روز تعطیل شده بود از سکوت علمای قم و سایر بلاد اسلا

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.