پاورپوینت کامل دشواره ی سنت و تجدد ۸۲ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
3 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل دشواره ی سنت و تجدد ۸۲ اسلاید در PowerPoint دارای ۸۲ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل دشواره ی سنت و تجدد ۸۲ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل دشواره ی سنت و تجدد ۸۲ اسلاید در PowerPoint :

در عرصه ی اندیشه ی نو، سنت ۱و تجدد۲، هم چنان به عنوان دشوارترین و پیچیده ترین پرسش مطرح است. برخلاف آموزه های مارکسیستی که دیدگاه های مختلف فکری را صرفاً نمود و بازتاب وضعیت طبقاتی معرفی می کنند، مسئله ی سنت و تجدد و دیدگاه های متفاوت ارایه شده در این باره، نمایان گر تضاد طبقاتی ـ به معنای رایح ومقبول آن ـ نیست؛ البته این به معنای دست کم گرفتن تضاد طبقاتی نیست؛ زیرا برعکس می توان آن را به عنوان محرک اساسی، در تاریخ به حساب آورد. هم چنین می توان اذعان کرد که در سطح نظری، بسیاری از دیدگاه های فکری، حاصل تضاد طبقاتی هستند، با این همه باید بر این نکته نیز تاکید کرد که قلمروی «اندیشه» از دو جنبه مختلف مستقل از قلمروی «واقعیت» است.

نخست از این جهت که اندیشه، مقاهیم و مقوله های خاص خود را داراست و تنها از رهگذر آن ها است که واقعیت را باز می نمایاند. این به معنای آن است که ارتباط میان اندیشه و واقعیت، صرفاً مکانیکی و تک سویه نیست، بلکه ارتباط میان آن دو، پیچیده و دیالکتیکی است.

از جنبه ای دیگر، سطوح مختلف اندیشه ـ بسته به ماهیت ومسایل مطرح شده در آن ها ـ از قلمروی واقعیت دورتر یا به آن نزدیک ترند. بدین ترتیب که اندیشه های سیاسی و اجتماعی به میزان بیش تری واقعیت رامنعکس می کنند. پاره ای از عرصه های فکری ـ خواه به لحاظ ماهیت انتزاعی آن ها و خواه به لحاظ بستر زمانی یا تاریخی شان ـ از واقعیت جداتر و دورترند و کنم تر آن را منعکس می کنند. دسته ی نخست، مانند مسایل مطرح شده در دانش های مختلفی چون ریاضیات، منطق و فلسفه دسته ی دیگر، ایدئولوژی های دینی و به طور کلی عناصر ایدئولوژیکی موجود در گستره ی میراث ـ علی رغم این که در زمانی دور و از پس چالش های طبقاتی و عوامل اجتماعی متفاوتی بوجود آمده اند، هر چند که زمان زیادی بر آن ها گذشته است ـ به دست تغییر یا فراموشی سپرده نشده اند و مردم هم چنان به آن ایدوئولوژی ها اعتقاد می ورزند و پایبند آن آموزه ها هستند؛ نظریر مذاهب کلامی رایج در جهان کنونی اسلام، که به رغم این که نخستین بار پس از جنگ صفین و مسئله ی حکمیت پدید آمده اند وبا گذشت زمان، تمام بنیادهای اجتماعی و طبقاتی و سازوکارهای تشکیل دهنده ی آن ها به بوته ی فراموشی سپرده شده است، اما آموزه های این مکاتب در قالب باورهایدینی و ایدئولوژیکی هم چنان در عرصه ی جامعه، حضور مستمر دارند، که این امر نشانه ی استقلال نسبی اندیشه از واقعیت است.

گونه های دیگری از استقلال قلمروی اندیشه از قلمروی واقعیت نیز وجود دارد که می توان آن ها را قلمروی نظام مشکلات نظری نامید، که مقصود از آن نظامی از مسایل اشکال دار است که به گونه ای ویژه در هم تنیده شده اند و تاثیر متقابلی بر یکدیگر دارند، به طوی که هر یک از این مسایل به تنهایی قابل حل نیستند، مگر آن که برای تمام نظام مشکلات چاره ای اندیشه شود.

به نظر می رسد که مشکل سنت و تجدد، در شمار همین نوع مشکلات است که پاره ای از واقعیت را دارا است و به گونه ای استقلال نسبی از واقعیت رابرخوردار است که تنها با فراگذاشتن از آن است که می توان آن را فرو گشود و راه حلی برای آن فراهم آورد. به بیان دیگر، در برابر مفاهیم دو قطبی سنت و تجدد، ما همواره به این مشکل روبه رو بوده ایم که آیا می توان یکی از آن دو را برگزید و یا این که دو مفهوم دوگانه و درهم شده اند و نمی توان به گزینش دست یازید. از این جااست که گرایش های گوناگون اندیشه معاصر برای یافتن راه حل و یا پاسخی برای این مشکل، به سه گرایش عمده، تقسیم شده اند:

گروه نخست، با گرایش آشکار به غرب و برگرفتن مفاهیم سکولاریستی، از میان «سنت» و «تجدد»، گزینه ی دوم را انتخاب کرده اند و تمدن غربی را به عنوان چارچوب مرجع، برگزیده اند.

گروه دوم، سنتی یا سلفی بنیادند و می کوشند با رجوع به میراث اسلامی گذشته، مشکلات امروزی را چاره کنند.

گروه سوم، که درآن گرایش هی التقاطی نیز جای دارند، می کوشد از میان هر دوی آن ها دست به گزینش زده و میان میراث کذشته ی اسلامی و تمدن مدن غربی، نوعی پیوند و سازگاری ایجاد کند. روشن است که هر یک از این گرایش های سه گانه خود به سطوح و مراتب مختلفی تقسیم می شوند و تمام طیف های رادیکال و یا نوعی معتدل را در بر می گیرند.

اکنون این پرسش دانسته شود که آیا در برابر گزینه های سه گانه ی مذکور، می توانیم به گزینش دست زنیم؟ اساساً آیا ما در وضعیت و مقامی هستیم که میان الگوی غربی و الگوی اسلامی یکی راانتخاب کنیم؟ به نظر می آید مسلمانان ناگزیر با تمدن غری رویارو می شوند و درمقام انتخاب، فاقد هر گونه اختیاری هستند؛ زیرا با آغاز و گسترش روند استعماری و به ویژه از قرن نوزدهم، غرب تمدن خود رادر قال تمدنی جهانی به کشورهای تحت سلطه، تحمیل نمود و این رابطه ی تحمیلی، در سطح مبادلات تجاری نابرابر، دخالت مستقیم در امور و مسایل مناطق تحت اشغال، به بهانه ی دفاع از حقوق اقلیت ها و سلطه ی اقتصادی، فرهنگی و ایدئولوژیکی، به خوبی نمایان شد و به نشاندن الگوی غربی در دل جوامع استعمار شد و در حقیقت آن ها را به تابعی (اقماری) از کشورهای صنعتی (مادر) قرار داد. چنین شد که مسلمانان در پایان قرن نوزدهم، ناگهان خود رادر برابر الکویی موثر و فراگیر دیدند که از دل فرهنگ و تمدن آشنای آنان بر نیامده بود، بلکه یک سره با فرهنگ وآداب و رسوم آنان بیگانه بوده و از بیرون بر آنان تحمیل شده بود؛ الگوی بیگانه ای که حتی پس از استقلال، تکوین و ساخت دولت های نوی کشورهای اسلامی، حضوری جدی و نقشی فعال بر عهده دارد. ازسوی دیگر همان گونه که آنان در گزینش و قبول الگوی تمدنی غربی مختار نبودند، در فرهنگ و تمدن بر جای مانده ی از گذشته ی بسیار دور نیز حق هیچ گونه انتخاب یا گزینشی را نداشتند؛ زیرا فرهنگ عربی ـ اسلامی، فرهنگی موروثی است و انسان قادر نیست درباره ی ارث خود، دست به گزینش یا انتخاب زند، چنان که نمی تواند گذشته ی خود را آزادانه اختیار کند، بلکه میراث و گذشته ی خود را به دوش می کشد. بنابراین، مسلمانان از دوره ی زمانی مشخصی به بعد، از یک سو با فرهنگ و تمدن غربی ـ که در قالب مؤسسات وتشکیلات اداری و اقتصادی جدید نمایان شده بود ـ مواجه شدند، و از سوی دیگر مفاهیم و آموزه های بر جای مانده ی از گذشته را در خود داشتند و قادر نبودند میان این دو رویه، نوعی پیوند یا آشتی برقرار کنند. در نتیجه، از همان آغاز دچار نوعی دوگانگی وتشویش شدند و این امر به زودی در روابط و جنبه های کلان اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی، آشکار شد و گاه حتی در عرصه ی اجتماعی به صورت جنبش های افراطی، ظهور کرد. بنابراین، مشکل اساسی، گزینش وانتخاب فرهنگ عربی یا غربی نیست، بلکه مشکل، وضعیت دو گانه و مشوشی است که بر روح و روان فردی و جمعی چنگ انداخته است و به عبارت دقیق، وضعیت دوگانه ای است که ما در برابر این دوگانگی اتخاذ کرده ایم.۳

مقصود از ارایه چنین تصویری این نیست که بگوییم وضعیت دوگانه ومشوش فرا روی، سرنوشت محتوم ما است و جاره ای جز تسلیم شدن در برابر آن نیست.

باطرح این تصویر واقعی تاریخی از مشکل سنت و تجدد، ما درپی چاره جویی برای بیرون آمدن از تنگنای وضعیت موجود هستیم. برای تحقق این خواست، نخست بایداز سیر تاریخی و ماهیت اجرا و عناصر تشکیل دهنده ی مسئله اطلاع حاصل کنیم تا بتوانیم ماهیت آن را تبیین وبررسی کنیم.

این نگته روشن است که در عرصه ی اندیشه ی نوعی عربی ـ اسلامی، مسئله ی سنت و تجدد نخستین بار ـ در قرن نوزدهم ـ از منظر دشمنی با تمدن و فرهنگ غربی ـ به عنوان عامل سلطه جو و استعمارگر ـ مطرح نشد، بلکه برهکس از منظری کاملا پرسش گرانه و در چارچوب گرایش های نواندیش با پرسش های زیر آغاز گردید:

سرعقب ماندگی ما مسلمانان یا عرب ها چیست و علت پیشرفت تمدنی غربی چیست؟ عوامل انحطاط تمدن ما و پیشرفت تمدن غربی کدام ند؟ چگونه می توان به دوران نوزایش قدم نهاد و چگونه می توان هم پای قافله ی تمدن و فرهنگ پیشرفته ی غرب، روان شد؟ این ها مجموعه ی پرسش های بود که نخستین اندیشمندان نو اندیش مسلمان با آن روبه رو بودند و هر یک به فراخور کوشش و توان خود، و از منظر خواص خود، در پی پاسخی مناسب بودند.

بیش از هر چیز باید درون مایه ی این گونه پرسش ها به درستی کاویده شود تا بررسی و فهم گونه ی پیوند میان آن ها ومسئله مورد بحث ما، یعنی مشکل سنت و تجدد به گونه ای دقیق، امکان پذیر شود. اگر دورن مایه ی این پرسش ها و پرسش های دیگر از این دست را به خوبی بکاویم، خواهیم دید که یک سره بن مایه ای ایدئولوژیکی دارند و به منظور یافتن پاسخی علمی طرح نشده اند، بلکه ـ چنان که در ابتدا اشاره شد ـ پرسش هایی هستند که به جای تفسیر واقعیت ها، در پی تغییر آن بودند؛ یعنی این پرسش ها به جای آن که واقعیت ها و وضعیت های عینی را لحاظ کند، یک سره درتمنای تحقق رویاها و خواست های آرمانی بوده اند و در پی آن بوده که خیال افسرده و افسون زده خویش را متنعم سازند و به آن جانی تازه بخشند. از این رو، پرسش ها، به قامت این تمنا و به مثابه ی ابزاری برای بیان آن، طرح شدند. به عبارت دیگر، اشتیاق زاید الوصف به دادن پاسخ ها، سبب طرح پرسش های متناسب شده است. در این سیاق ارایه هر گونه تبیینی درباره ماهیت و تحلیل ساخت پرسش ها، در واقع در حکم تبیین ماهیت خود پاسخ ها است که این امر به نوبه ی خود، به فهم و تحلیل دقیق مشکل سنت و تجدد، و در نتیجه فراگذاشتن از آن می انجامد.

هیچ قاعده و قانون واحد و فراگیری برای همیشه و در هیچ جایی وجود ندارد که بتواند ساز و کارهای به وجود آورنده ی جریان نوزایش را تبیین نماید، با این همه، به آسانی می توان مشاهده کرد که تمام آن ها گرایش هایی نوزایشی از سنت و یا رجوع به «اصول» بوده اند. این بازگشت به جای آن که معرفتی باشد، خصلتی ایدئولوژیکی سنگ پایه ای قرار می گیرد که بتواند وضعیت کنونی را نقد و تحلیل کده و ره به سوی آینده برود. زمانی که در جامعه ای ـ البته بسته به امکانات فرهنگی و تمدنی آن ـ چالشی میان بخش قدیمی و جدید آن پا می گیرد، جریان های نو گرا که نمایان گر بخش جدیدند، می کوشند با رجوع به اصول و سنت های گذشته و ارایه قرائتی تازه از آن ها، وضعیت معاصر خود را به گونه ای طراحی کنند که گویی از اصول و سنت های گذشته منحرف شده و باید بار دیگر آن را در راه صواب قرار دهند. بنابراین، با پرسش دوباره از گذشته۴، به وضعیت نو (تجدد) قدم می گذارند و گذشته را در خدمت نوسازی و اصلاح، بکار می گیرند.

این اثر در نخستین دوران نوزایش ـ که با ظهور اسلام در شبه جزیره عربی پا گرفت ـ به خوبی قابل مشاهده است؛ گر چه ما در باب تضادهای اجتماعی جامعه ی عربی آن زمان و به ویژه شهر مکه (سرزمین وحی) اطلاعات مبسوط و دقیقی در اختیار نداریم، با این همه منابع موجود و در صدر همه ی آن ها «قران» نشان دهنده ی این امر است که اندگی پیش از ظهور اسلام، شبه جزیره ی عربی شاهد نوعی از تضادهای اجتماعی ودینی بوده است؛ تضادی که میان بخش سنتی جامعه که در بزرگان و ثروتمندان قریش (ملا) و بخش اصلاح گر و معترض که تاریخ آن ها را به نام «أحناف» می شناسند، جاری بود.

مفهوم «توحید» شعار اصلی اصلاح گرایان بود و در آن جامعه ی طبقاتی به مثابه ی قرائتی نو از سنت های کهن و پا برجا به شمار می رفت و دگرگونی عمیقی را در پی داشت.

بزرگان و اشراف قریش با تمسک به این گفته که «حسبناما وجدنا علیه آؤنا۵؛ آن چه پدران خود را بر آن یافته ایم، ما را بس است» سعی در حفظ وضعیت موجود و حذف رقیبان داشتند. در مقابل «احناف» با استناد و رجوه به گذشته یا «سنت توحیدی ابراهیمی» کوشیدند، روزگار کنونی خود را، گونه ای انحراف و تخطی از اصول اصیل، معرفی کنند و ازاین رهگذر کنونی خود را نقد کنند و بت پرستی و اقتدار اشراف قریش وابسته به آن را یک سره مردود شماند و راهی نو، فرا روی خود بگشایند و خلاصه این که از اصالت به تجدد پا نهند.

قرآن آشکارا با خاطر نشان کردن این نکته که در گذشته، جامعه ی شبه جزیره ی عربی «بر آیین ابراهیمی بود و او بود که قبلا آن ها را مسلمان نامید»۶دوران پس از آن را «جاهلیت» نامید ک باید از آن گذشت. بنابراین، نهضت اسلامی «اصول» گذشته را سنگ زیرین کار خود قرار داد، اما هرگز در چنبره ی اصول گرفتار نشد، بکله آن ها رافقط به مثابه ی پلی به وضعیت نو، به کار گرفت.

نخستین نوزایش، بر چنین سازو کاری استوار بود. دوران نوزایش غربی نیز با رجوع به سنت های گذشته آغاز شد و ابتدا ـ چنان که مشهور است ـ در قرن دوازدهم میلادی، در قالب احیای ادبیات روم و یونان نمایان شد و ظهور گرایش های اومانسیتی و جنبش اصلا

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.