پاورپوینت کامل نقدی بر نمایش «مهر و آینه ها»«قسمت دوم» ۵۱ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
3 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل نقدی بر نمایش «مهر و آینه ها»«قسمت دوم» ۵۱ اسلاید در PowerPoint دارای ۵۱ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل نقدی بر نمایش «مهر و آینه ها»«قسمت دوم» ۵۱ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل نقدی بر نمایش «مهر و آینه ها»«قسمت دوم» ۵۱ اسلاید در PowerPoint :

استیک نمایشِ «مهر و آینه ها» نشان از نوآوری ندارد، لذا پیروزیی برای حمید امجد به حساب نمی آید و فخری از نظر زیبایی شناسی و کار هنرمندانه برای او به همراه نمی آورد. نمایش فاقد هر نیروی آفرینشی است. ظاهرا همه ی فرمول های تبدیل یک شخصیت به یک نمایش را بکار می گیرد، با لایه هایی که مربوط به نگاه و تفسیر مؤلف است و در خفی گاه متن جا داده می شود و یا به آشکارا و صراحت به بیان می آید.

با این همه سؤال این است که چرا اجرای نمایش در صحن تئاتر مولوی، فراتر از یک کارِ متوسط به نمایش درمی آید؟ آیا سبب جنبه ی «سفارشی» کار است؟ آیا سامان دادن، یا سرهم بستن دیده ها و بهایی که برایش می پردازند، انگیزه ها را تباه کرده است؟ آیا تنزل اثر خلاق و توأم با جذابیت بدیع به کاری توصیه شده دلیل آن است؟ آیا نویسنده و کارگردان، فاقد اشتیاق و شور بوده اند؟ آیا در جانش معناهای نمایش ننشسته، و به فرم درنیامده و بدل کاری «زیبا» نشده اند؟ آیا آزادی بی حد و مرز هنرمند رعایت نشده و محدودیت او در تأویل موضوع و انتقال ایده ها و پیام ها و حس ها و ساختارهای آوانگارد مانع علوّ اثر بوده است؟

جست وجوی دلایل میان مایگی «مهر و آینه ها» ـ تا جایی که به انگیزه های فرامتنی مربوط است ـ به این متن ربط ندارد. لذا من نه قادرم وارد محفظه ی نیات مؤلف و کارگردان شوم، نه چنین اجازه ای به خود می دهم که به خطوات و خطورات شیطانی اعتنا کنم، اما جست وجوی براهین عدم موفقیت یک نمایش تا جایی که به متن همان اثر مربوط است، وظیفه ی نقد است. نقد ساختارگرا، می تواند از طریق توجه به عناصر ساختی و معماری، کار هنری از چشم منتقد دلایل لکنتِ یک نمایش را چه در نمایشنامه و چه در اجرا ارایه دهد. پس بهتر است به وجوه روایی و نمایشی کارِ «امجد» رجوع کنیم.

نمایش «مهر و آینه ها» زمانی آغاز می شود که دو کوفی به صحنه پرتاب می شوند. مویه گری قیس (اصغر همت)، بهرام ابراهیمی (نائم) با همان حالت دویدن به صحنه ای که یک چاه در ته صحنه و ردیفی از درختان نخل که بر دیواره ی روبرویی نقش بسته است وارد نمایش می شوند. هرچه نمایش پیش می رود احساس می شود متن ـ جدا از آن که در دست یابی به زبان و لحن گفتاری کلیشه ای است، یا نه ـ متنی است برای خواندن و نه اجرا برای نمایش؛ متنی که بر اساس روایات درباره ی امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) شکل گرفته است. نمایش فاقد فرم است و ساختار آن بس ساده. از این رو نویسنده نتوانسته است، مطابق با سیماهای ذکرشده و لایه های پیش گفته ی معنایی، ساختارهای مناسبش را به وجود آورد و در نهایت از هم نوایی ساختار و معنا، به فرم تأویلی، مطابق همان ایده های مهری خود دست یابد و از عناصر «نوریه» و یا بهتر بگوییم حکمت مهری و فهلوی به درستی استفاده کند و آن ها را تصعید کرده و به فرم های نشانه های استیکی بدل سازد.

«قیس و نائم» با حالت ترس، مویه گر، تردیدآمیز و پشیمان تلقین می کنند که از سخنان آنکه ضربت خورده، دچار تشویش اند؛ لذا خود را از جمله ی همان کسانی می دانند که مورد عتاب امام(علیه السلام) بوده و در محراب فرقش را شکافته اند. با آمدن سه مرد لشکری به درون صحنه، ماجرا شکل تازه ای به خود می گیرد. در وهله ی نخست نفاق نائم ظهور می یابد. او که تصور می کند سیاهی مردان، طلایه های سپاه معاویه اند، در مقابل تعرض شان، بُزدلانه می خواهد «خبر خوش» خود را بدهد. و وقتی معلوم می شود آنان از مردان علی(علیه السلام) می باشند که برای گرفتن بیعت از این دیار به آن دیار رهسپارند، دوباره بازی سالوسانه ی دیگری را از سر می گیرد. او فردی بی ایمان و عضو حزب باد کوفی است که روحِ کوفی گری را به نمایش می نهد.

سیاف ـ پهلوان مردی از این سه تن ـ بر او می تازد و سگ سالوسش می نامد. «زاید» می خواهد به خاطر سخن بی شرمانه ی نائم او را گردن زند، اما دیگران نمی گذارند. سیاف می گوید: «شمشیر توبه خون که برادرم در نهروان کشته شد. خوارج گرچه با علی(علیه السلام) جنگیدند اما به خطای خود ایمان داشتند.»

مرد وفادار به علی(علیه السلام) می گوید: «شایسته نیست این شمشیر به خونِ چنین سالوسی آلوده شود» آن ها که از سفر بازمی گردند و مشتاق دیدار علی هستند اکنون سرشار از حسرت اند.

در فضای پنج نفری صحنه، در وهله ی اول هرسه تن مردانی مثبت به نظر می آیند که از سالوس نائم و کوفه خشمگین اند، ما روایاتی را از علی(علیه السلام) و از زبان اینان می شنویم. آن گاه مردی سراپا سفیدپوش به صحنه اضافه می شود که به دنبال کوشک خلیفه بوده و خبر صلح جویی و سازش دو امیر کوفه و شام را از ایران می آورد. و می گوید: «در ایران شایعه ی این سازش و آشتی پیچیده است.» او که لباس سپید به تن دارد و رنگ جامه اش مغانه است از این سازش بنا به دیدگاه و فرهنگ خود، شادمان است. امّا «زاید» به محض شنیدن این «شایعه ـ خبر» آن را باور کرده و نسبت به امام خود، گستاخی می کند. سیاف و مشعوف بر او می تازند که «چه سست عهد است و سست ایمان!» سیاف فاش می سازد که این تبلیغ معاویه است؛ زیرا هرجا که رسیدند و بیعت خواستند، چشم هایشان را برق سرخ سکه های معاویه گرفته بود و با وعده و وعید و سکه و تاراج، مردم را همراه و موافق امیر شام کرده بودند. و برای بیعت با امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) سکه هایی اضافه می خواستند. او از فرستادگان معاویه می گوید که خلخال از پای زنان درمی آوردند و سکه ها و اموالشان را به تارج می بردند.

«دادبه» فاش می سازد او همان کسی است که سکه ها را بر سر مردمِ شهر ریخت و خبر آشتی و بیعت علی(علیه السلام) و معاویه را پراکند.

«دادبه» سرخورده از پندارِ صلح خواهانه اش درباره ی علی ـ امیر کوفه ـ می گوید: «پس او خواهان جنگ بود»

«دادبه» زخم حمله و چپاول خلیفه ی دوم را بر تن دارد و از جنگ هراسان است و از این که علی(علیه السلام) اهل سازش با معاویه نبود مأیوس شده است. به او می گویند: علی(علیه السلام) جهاد می خواست و تزویرِ صلحِ شام بر او کارگر نبود و دادبه می گوید: «این، آن علی نیست که من شناختم و در آرزوی دیدارش راه دراز را پشت سر نهادم.» صحنه پُر است از آنان که از توان جنگاوری علی(علیه السلام) و شمشیرزنی اش، سخن می گویند و اندک اندک بین آنان تعارضاتی شکل می گیرد.

مشعوف اعلام می کند که رازی درباره ی زاید می داند. هدف این رازگویی روشن کردن نوع شجاعت امیرالمؤمنین(علیه السلام) است؛ رازی که می خواهد تصوّر دادبه را از شمشیرزنی علی تغییر دهد و سرنوشت واگرانه ی آن را بازگوید. در آینه ی این افشای راز، سیمای زاید فاش می شود که چون یک سپاهی، مرد بی پروا، فاقد خویشتن داری و سرشار از خشونت گری است. زاید خود را در آینه ی علی خواهد دید و تمایز خویشتن را با پرواپیشگی دادگرانه ی او خواهد سنجید. شاید از همین رو است که می هراسد تا این راز فاش شود. آیا سیاف و دیگران می خواهند بشنوند و مشعوف از صفین می گوید. لحظه ای نمایش از کلیشه و متن خوانی بی حال و بی جان رها می شود. شگرد ساده ی حرکتِ دو بازیگر، همچون سوارگان بر اسب اندکی جذابیت به صحنه می دهد. درواقع صحنه آن چنان از نظر حرکت و میزانسن بدون اتفاق پیش می رود و فاقد بداعت است که چنین شگردهای ساده ای جذاب به نظر می آید. با این فضاسازی حکایت روان شدنِ مشعوف در رکاب امیرالمؤمنین به دنبال سپاهیان شام و رسیدن به خیمه ها و مقرّ زنان شان و وسوسه ی مشعوف برای تاختن به میان زنان و کودکان و غارت شان بازگو می گردد. مشعوف و زاید فضایی را می سازند تا در آنجا سیمای دادگرانه ی علی در برابر چنین پیشنهادی تصویر شود. او که شجاعانه پیش می تاخت فرمانِ بازگشت می دهد. با چشمان سرخ شده از اندوه و خشم از این پیشنهاد خون ریزانه ی زائد می گوید که فرموده بود: بدان که اسبِ نَفْس، چموش تر از اسبی است که دهنه ای محکم به آن بسته ای تا تو را بر خاک نیفکند.

دادبه نمی تواند باور کند؛ زیرا به چشم او این

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.